انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

زندگی روزمره از نگاه هانری لوفبور (بخش سوم و پایانی)

اندی مرفیلد برگردان ملیحه درگاهی

برای لوفبور،‌ تناقضات زندگی روزمره به طور قطع راه حلهای خود را در زندگی روزمره میابند. چطور می توانند به گونه ای دیگر عمل کنند؟ لوفبور برای پاسخگویی به این سؤال کمی به خانه نزدیکتر می شود،‌ بر فراز شانه هایش نظری می اندازد و ریشه های خود را به خاطر می آورد. او از زمان بچگی سنتی را شناخته است که انتقام واقعی از اشکال شورشیِ بیگانگی مدرن است: جشنواره ی روستایی. نمایش معمولا در کشمکشی پر سرو صدا و عیاشی دیوانه وار پایان میپذیرفت؛ روزهای جشن نابهنجار و پر جنب و جوش و سرشار ازحیات و سرزندگی بودند، لفبور جشن های روستایی را دوست می داشت و در بزرگسالی به گونه ای رمانتیک آنها را نوشت. جشنواره به درون آگاهی مارکسیستی لفبور تراوش کرد،‌ حافظه ی غیر ارادی فعال شده و تصاویر ابتدایی رؤیای های کودکی را بیدار کرد. دلتنگی فلسفی لفبور او را در آینده قرار داد و گذشته سکویی برای حرکت به جلو شد، مهمانی در پیش،‌ به سوی سطح ترازی بلندتر از تفکر و عمل انتقادی. او در جشنها پارادایم های یک زندگی روزمره ی حقیقی را دید، قلمرویی که در آن قید و بندهای اسارت سست شده بود.

لوفبور می گوید: ” در حقیقت جشن ها پیوندهای اجتماعی را مستحکم کرد و هم زمان همه ی آرزوهایی که بوسیله ی انتظام جمعی و ضرورتهای کار روزمره پایمال شده بود را تحت کنترل گرفت. در جشن،‌ هر عضوی از اجتماع به فراسوی خود رفت،‌ سخن گفت‌،‌ و در آن همه ی نیروهای انرژی زای شخص آزاد شدند،‌ لذتبخش و قابل دسترس در طبیعت، غذا، زندگی اجتماعی و ذهن و بدن خود افراد.” لوفبور طی دهه های ۴۰ و ۵۰ به جشن به عنوان آنتی تزی مغایر سلطه ی بروکراسی و نظم طرح ریزی شده، استناد میکند. وی نیز همانند فاست با دیوانگی دست برادری می دهد، خود را در دستان دیونیسوس (Dionysius) ( خدای شراب و میگساری) رها می سازد و خود را به افراط و بیحاصلی،‌ به اروس ( شهوت) به جای لوگوس (شناخت)، و به آرزو به جای پریشانی و افسردگی، می سپارد.جشنها مانند زندگی هر روزه بودند، فقط شدید تر، گرافیکی تر و ناپخته تر. در طول جشن، مردم نقابها را به کناری گذاشته و نمایش را متوقف می کنند، از اقتدار غفلت کرده و آن را می درند. آنها بواسطه ی اظهار آنچه که پیش از این در زندگی روزمره و در خودشان، پنهان بود، زندگی روزمره را نقض می کند. جشنها ” از زندگی روزمره مجزا شدند،” بر خی اوقات ” به گونه ای سفت و سخت با زندگی روزمره در تضاد قرار گرفتند،” اما، این امّایی بزرگ برای لوفبور است، ” آنها مجزا از زندگی روزمره نبودند.” بالعکس، آنها ” تنها در انفجار نیروهایی که به آهستگی در خود زندگی روزمره و از طریق آن تلمبار شده اند، از زندگی روزمره جدا می شوند.”
علاقه ی وافر لوفبور به جشن بوسیله ی فرانسوا رابله (Francois Rabelais)، شاعر حکیم قرن ۱۶، که در شاهکار بی پروا و افسانه ی واقع گرای خود گاراگانتوا و پانتاگرول Gargantua and Pantagruel) (1532-56)، عمارتی فلسفی و ادبیاتی کلی را بر مبنای خوردن و نوشیدن و شادی و خنده، بنیان مینهد. لوفبور در مطالعه سال ۱۹۵۵ خود در مورد رابله خاطر نشان می سازد، استهزاء رابله در مورد اقتدار قرون وسطی می تواند به ما در به تمسخر گرفتن اقتدار خود و جدیت معاصر خود، و بازسازی احساسی تازه از دموکراسی و معنای روشنتری از زندگی روزمره، کمک کند. در اینجا بازی و خنده تجدید حیاتی مجدد برای جدیت است، نه مسخره کردن موضوعات، نه انحراف از مسیر اصلی و تفریحاتی برای پولسازی و انباشت کالاها. رابله در رمان غیراخلاقی و زننده ی گاراگانتوا و پانتاگرول با ضیافت های بزرگ غذا و نوشیدنی که در آن جای دارد،‌ با شادی بی نظم و قانون و شوخیهای بی ادبانه ی خود، همه ی اشکال تزویر و دورنگی را تقبیح می کند.
لوفبور رابله را به عنوان بیننده ی واقع بینی که با اشاره به آینده، قدم درگذشته دارد ، معرفی می کند. لوفبور استدلال می کند که رابله در راهی عجیب همچنین ما را به درون دنیای پسا سرمایه داری سوق می دهد زیرا او نوعی ” تصویر از انسان ممکن، نیمه آرزو،‌نیمه تخیل … ایده ای از هستی انسان” را آشکار می سازد. رابله ای که مد نظر لوفبور است پسر فرر (son fre’re ) را درون واژگان پیامبر رابله ای دیگر، منتقد روسی میخائیل باختین (Mikhail Bakhtin)، می یابد، بررسی او در مورد رابله و دنیای او، رابله را تا قله ی تاریخ خنده بالا برد. خنده ی رابله ای به گونه ای صمیمانه با آزادی پیوند خورده بود، باختین به گونه ای مشابه بخصوص در مورد شجاعت مورد نیاز برای بنیان و حفظ خنده بحث کرده است. یادداشت باختین تا سال ۱۹۷۰ به فرانسه ترجمه نشد و بنابراین در سال ۱۹۵۵ توسط لوفبور خوانده نشده بود؛ این متن در میهمانی بزرگ سال ۱۹۶۸ به دست مخاطبین انگلیسی رسید. نزدیکترین اثر معاصر به باختین باید یک کتاب بوده باشد و نظریه پردازی همچون لوفبور بر این امر واقف است: کتاب “انسان بازیگر” (man the player) که توسط مورخ هلندی قرون وسطی جان هایزینگ (Johan Huizinga) نوشته شده است، کسی که همزمان با پیشروی بی مهابانه هیتلر در سرتاسر اروپا، بر عنصر بازی در فرهنگ غرب تأکید داشت.
همچون باختین و هایزینگ، لوفبور نیز خنده ی رابله را ستایش می کند، اما خنده قاه قاه رابله ای او نوعی انتقاد تفحصی محسوب می شود. رابله ی لوفبور، تاریخ پیدایش فرهنگ سرمایه داری را به همراه الزام اخلاقی متظاهر و ضرورتهای انباشت سرمایه، طبقه بندی کرده و روح ویرانگر و معاش بنیادین دهقانان را سرکوب ساخته است. لوفبور می نویسد، “رابله ی ما آرمانشهری با خطرات ناگهانی کمتر از مور (More) دارد، [ درعین حال] زیباتر و فریبنده تر است …اطاعتی عجیب، نه یک کلیسا بلکه کتابخانه ای عالی … یک دژ پهناور.” از درون، هرکسی می نوشید، می خواند و موسیقی خوش آهنگی را مینواخت، به ۵ یا ۶ زبان صحبت می کرد و “شعری روان” و ” نثری صریح” می نوشت.
لفبور خود درون دنیای نامحدود رابله گام برداشت و در سراسر زندگی اش اراده ی آزاد خود در زندگی روزمره را تصدیق کرد. او مشتاقانه از پرهیز و ریاضت خودداری کرد،‌ آنچنان که یک ریاضت کش طبقه ی عوام در مورد بخش زیادی از تصورات عمومی خود در باره ی مارکسیم و کمونیسم اطلاع می دهد. با این وجود، ‌یک بخش ثانوی برای طبیعت رابله ای لفبور وجود داشت، چیزی که نه کاملا مثبت بود و نه حداقلی از انتشارات گسترده (نوشتن کتابها در حد و اندازه های پربارترین مقاله هایی که به رشته تحریر در آمده) و شور و حرارت غیر قابل وصف لوفبور بود ( همانند Panurge قهرمان ولگرد رابله، ‌که از همه ی پیوندهای خانوادگی و اجتماعی رها شده بود). در واقع زیاده روی لوفبور در پرداخت به رابله محصول او را به گونه ای تأثیرگذار و حیاتی کرده که هنوز هم قابل تجدید و پر شکوفه است، همچون آدم مستی که هر شب جوک قدیمی تکراری را برای رفقای خود در بار تعریف می کند. این افراط به حدی بود که سازنده بخش اعظم زندگی شخصی لوفبور بود، زندگی بدون شریک و همسر در جهت یکپارچه سازی تکه های آزادی شخصی هواداران لوفبور.
هنوزهم بی اعتدالی نیروی سیاسی رعب آوری شده است،‌ خیالی ترین، شگفت انگیزترین و افراطی ترین واقعه ای که رابله به آن سندیت می بخشد- جشن رعایا – نمایش نوع سرورآمیز و ابتدایی از آزادی که لوفبور هرگز آن را انکار نکرد،‌ خواه به گونه ای شخصی یا سیاسی. لوفبور جشن را به عنوان شکل مدرن بالقوه و خاصِ منش مارکسیستی که قادر است در خیابان شهری یا کارخانه ای بیگانه شده فوران یابد، در نظر می گیرد. جشن یک لحظه ی خودانگیخته ی ناب بود،‌ یک ” ارزش ایمنی ” مردمی،‌ پالایشی برای آرزوها و عواطف هر روزه، چیزی هم آزاد کننده و هم متضاد : برای عصمتِ پاپی و جزم اندیشی استالینیستی،‌ برای هیتلریسم و سرگرمی بازار آزاد، برای وارونه سازی سرمایه داری و تولد دوباره ی گزافه گویی. خنده ی مردمی که خارج از گردونه ی اداری موجود است: خنده ای که جهان غیر اداری خاص و مرموز را بیان می کند، واقعیتی بی قانون تر و آزادتر.
از نمونه های هیجان انگیز این گونه مراسم ها ” میهمانی احمقها ” بود که در میان قشر متوسط فرانسه و در روز سال نو جشن گرفته می شد. جشنها در اینجا مسخره کردن شبه قانونی ایدئولوژی “رسمی” بودند: رقصهای بالماسکه و خطرآمیز ( جوک ها،‌داستانها و هر عملی که باید اندکی خشن و تهاجمی باشد به این دلیل که اشاره به سکس دارند) ،‌تحقیر متناقض و مضحک آداب کلیسا، شکم پرستی بی لجام و مجلس شراب و میگساری بر میز محراب،‌ سفاهت و بی خردی جنون آور، خنده ای که بر جزم اندیشی کلیسایی –و بر هر جزم اندیشی دیگری – نشانه رفته است. این جشنها دو لبه بودند، از طرفی ریشه هایشان تاریخی و متأثر از سنت گذشته بود، ظاهری کلیسایی به خود گرفته و بوسیله ی اولیای کلیسا تصویب شده بودند. از طرفی دیگر، این جشنها نگاهی به آینده داشتند، به خندیدن و بازی کردن، به کشتن و زندگی بخشیدن به گونه ای هم زمان،‌ و طرح ریزی جدی کهنه درون جدید؛ آنها هیچ را به جاودان کردن خود سوق داده و مردم را هم با طبیعت و هم با ذات انسانی ، پیوند دادند. همانگونه که لوفبور اظهار می کند، ” تجلیل از نظم ( زمینی ، بنابراین اجتماعی و وا بسته ی به گیتی) اهمیتی برابر با لزوم بی نظمیِ آشفته دارد .” جشن خود را در لحظه ای قطعی از چرخه ی کار قرارداد: کاشت، داشت و برداشت. ملاحظه و برنامه ریزی، آهنگ را در ماههای پیشین روز جشن جای داد، تا زمانیکه همگی لجام گسیخته شدند: فراوانی و ولخرجی، متعهد ساعات طولانی لذت تام شد.
خنده می توانست – هنوز هم می تواند – نوع درونی از حقیقت را فرا بخواند. خنده نه تنها از سانسورهای خارجی بلکه از همه ی سانسورهای داخلی نیز‌ آزاد شد. با آزاد سازی فکر،‌ افراد عمیق تر شدند، خود حقیقی خود را احیا کردند. خنده ترس را از خود دور کرد: ترس از تقدس،‌ ترس از ممنوعیت، ترس از گذشته و ترس از آینده،‌ ترس از قدرت. خنده قادر بود – هنوز هم قادر است – مردم را از خود ترس رها کند. جدیت آهنگی رسمی،‌ متعدی،‌ وحشت زده،‌ متعین و کاذب داشت و نقابی از دورنگی به تن می کرد. هنوز هم این کار را انجام می دهد: ما می دانیم این جهان همواره به راه است. اما روز جشن، همه ی نقابها به کناری پرت شدند،‌ همه ی ایدئو لوژیها ظاهر شدند، همه ی وانمودها به نمایش درآمدند. در روز جشن، حقیقت ضروری دیگری شنیده شد،‌ در صداقت و عناوین ساده،‌ در میان خنده و لودگی – به دلیل عدم تناسب و تقلید مسخره آمیز. افراد فارغ از ترسها شاعرانه می نوشیدند و می خندیدند. خنده چشمانشان را می گشود و دوباره دنیا را در جنبه های ساده تر و هشیارانه تر قرار می داد.
لوفبور در سال ۱۹۵۵ در مورد اینکه ما چگونه خنده ی رابله ای را گم کرده ایم هشیار داد. او گفت: ‌و در فقدان خنده رابله ما بخش بزرگی از میراث فرهنگی مان را گم کرده ایم، حتی اسلحه ای را در زرادخانه ی انقلابی مان خود از دست داده ایم. مطالعه ی لوفبور در مورد رابله با در بر گرفتن جشن، خنده و انسان فرزانه قرون وسطی به مثابه محصل،‌ مثال دیگری از نظریه ی ” برگشت کننده – پیش رونده ” را به ذهن متبادر می کند: وی بر این عقیده است که بازگشت به گذشته به ما کمک می کند تا به پیش و رو به جلو حرکت کنیم. به نظر لوفبور، خنده ی رابله آهنگ بیگناهی را فریاد میزند نه آهنگ فریب و نیرنگ، ” زندگی ساده ای که قوانین خود را بر اصول محکم قرار می دهد، بدون سرکوب خود و یا کشمکشی بر علیه خود. … بنابراین زندگی بشری دوستانه ی رابله می تواند به هدف انسانگرای سوسیالیسم کمک کند: با خندیدن.”

منبع:
Merrifield, Andy. (2006) Henri Lefebvre: A critical Introduction, Routledge, pege: 1-19

malihedargahi@yahoo.com
http://www.anthropology.ir/node/5211

مطالب مرتبط:
زندگی روزمره از نگاه هانری لوفبور (بخش دوم)
http://anthropology.ir/node/23400

زندگی روزمره از نگاه هانری لوفبور (بخش اول)
http://www.anthropology.ir/node/23245

تولید و حق شهر از نگاه هانری لوفبور
http://anthropology.ir/node/23045

شهرسازی در دیدگاه هانری لوفبور (بخش سوم)
http://www.anthropology.ir/node/22700

شهرسازی در دیدگاه هانری لوفبور (بخش اول)
http://anthropology.ir/node/22478

شهرسازی در دیدگاه هانری لوفبور (بخش دوم)
http://anthropology.ir/node/22548

اندیشمندان فرهنگ معماری معاصر(۱۳): هنری لوفبور
http://anthropology.ir/node/6741

شهری برای شهرنشینی: لوفبور و فرهنگ شهر
http://anthropology.ir/node/12837

هانری لوفبور و “تولید فضا”؛ مارکس ِ زمان ما (۲)
http://www.anthropology.ir/node/20178

هانری لوفبور و “تولید فضا”؛ مارکس ِ زمان ما (۱)
http://anthropology.ir/node/19956