آنچه فیلم مستند (Documentary) را از گونههای دیگر جدا میکند، بیش از هرچیز استناد به واقعیت یا وجوهی از آن براساس اسناد و مدارک است. به این معنی که اساسن باید واقعیتی وجود داشته باشد تا موضوع ساخت و تدوین آن قرار بگیرد تا فیلم مستند خلق شود و خلق مستند از وقوع واقعیت از لحاظ زمانی عقبتر و یا در بهترین شرایط و در صورت آگاه بودن از زمان وقوع، همزمان است. به این ترتیب تاریخ پیچیدهی فیلمسازی مستند مبارزهای پیوسته برای بازنمایی تأثر واقعیت، مردم و رخدادهای واقعی در قالب کارامدترین صورتهای روایی و مستدل است.(ساسانی؛ ۱۳۷۹ : ۱۹۵) اما «زلیگ» هم محتوا و هم ژانرش یک «مستند قلابی» است و تنها با قدرت اعجاز دستکاری(manipulate) صحنههای تاریخی به جا مانده و در برخی موارد بازسازی ماهرانهی صحنههای مورد نیاز، نقاب یک مستند تاریخی را بر چهره دارد در حالی که فیلم در یک ژانر تخیلی است و همین مسئله توانمندی کارگردان را در به کارگیری انواع قالبهای فیلمسازی و تسلط وی بر آنها نشان میدهد.
«وودی آلن» فیلم «مستند جعلی» (Mockumentary) زلیگ را براساس تکنیکهای مرسوم ساخت مستند تاریخی و استفادهی ترکیبی از تصاویر، عکسهای قدیمی و روایت شفاهی شاهدان حادثه پرورانده و به کشف و شناخت یک پدیدهی پیچیدهی انسانی، در دههی ۲۰ و ۳۰ آمریکا به شکل فوقالعادهای میپردازد. اما همانطور که گفته شد فیلم بیش و پیش از آنکه مستند باشد داستانی تخیلی است که با بزرگنمایی برآمده از طنز آلنی سعی میکند یکی از ویژگیهای روانی شخصیت آدمی را از خلال پردهی نقرهای سینما به دید همگان بکشاند؛ نوعی بیماری روانی که دامنگیر بسیاری از افراد است و ظاهرن به جامعهی آمریکایی محدود نمیشود و ریشه در ناخودآگاه تاریک، دستنیافتنی، سخت و رسوب کردهی گونهی آدمی دارد؛ نوعی بیماری که میتواند از یک انسان، چند شخصیت همزمان بسازد و بسان نقاب نه تنها بر چهره که بر روح و روان وی نیز مستولی شود و چنان پیش رود که جامعهای به بزرگی و جمعیت آمریکا را متحیر کند و رسانههای عمومی را تا چند سال به خود مشغول دارد که به راستی این چه پدیده ای است! همانطور که قالب بیان نیز چهرهای دیگر برخود دارد و قلابی است.
نوشتههای مرتبط
نسخهی بزرگنمایی شدهی این روانرنجوری فاجعهبرانگیز در زلیگ به زیبایی تصویر شده است: لئونارد زلیگ کودکی فقیر است که با طردشدگی جامعه به دلیل یهودی بودنش مواجه است. او که با نامادری، پدر، خواهر و برادرانش زندگی میکند، سالهای نوجوانی را با استرس دوست نداشته شدن از سوی دیگران میگزراند و زمانی که جامعه متوجه او میشود به پدیدهای تعجببرانگیز و حیرتآور بدل شده است، به گونهای که طیفی از عصبشناسان و پزشکان گرفته تا روانشناسان و روانکاوان به شناخت او روی میآورند، ولی در کمال ناتوانی حتی در مراحل شناخت و نه درمان این پدیده عقبنشینی میکنند. تنها کسی که با او میماند«ادورا فلچز» روانکاوی جوان است که قصد میکند برای مشهور شدن خود بر روی این مورد تحقیق کند.
پدیدهی واقعی که همگان در شناخت آن ناتوانند آن است که زلیگ در نزد هرکسی که قرار میگیرد، بسان آفتابپرست شبیه او میشود؛ از خاخامهای یهودی گرفته تا زردپوستان چینی و سیاهپوستان و غیره.حالا دیگر همه به سراغ وی میآیند. از یکسو جذابیت بصری چنین موجودی مردم را به سوی خود میکشاند و از سوی دیگر خیلیها آرزو میکنند مانند او باشند. در این گیرودار فلچز به بررسی زلیگ روی میآورد ولی در کمال ناتوانی با دشواریهای زیادی روبروست؛ ناخودآگاه زلیگ دستنیافتنیتر از تصور روانکاوش است. زیرا در تراپیها زلیگ با قدرت همانندشدنش به دیگری به یک روانکاو بدل میشود و به طرز ماهرانهای دربارهی روانرنجوریهایی مانند پارانویا و غیره صحبت میکند. به طوری که فلچر به شک میافتد که واقعن با یک بیمار روبروست یا با فردی فوقالعاده توانمند علمی طرف است؟ و داستان با همین خط روایتی پیش میرود و وودی آلن در صحنههای بزرگنمایی شده برای بیان این نوع روانرنجوری ماهرانه ظاهر شده است.
در این فیلم شخصیت زلیگ با طنزپردازیهای ظریف آلن آنقدر پیش رفته که قبل از هرکس خودش باور میکند که یک پزشک یا روانکاو یا هرچیز دیگری به هرحال غیر از خودش است، اما زلیگ خودش است و هیچکدام از آنها نیست و بیماری است که به هیچکس اجازهی شناخت بیماریاش را نمیدهد زیرا خود را در موقعیت بیماری نمیبیند.
فلچر درگیر شناخت بیماری زلیگ میشود و آنقدر تحت فشار قرار میگیرد تا در نهایت جرقهای به ذهنش میزند؛ جایگاه خود و بیمارش را عوض و از این طریق به او شوک وارد کند. او شروع به زدن حرفهایی میکند که مانند یک بیمار در مقابل پزشک رد و بدل میشود. زلیگ موضعی سرسخت میگیرد و فلچر بیآنکه بداند با این جابجایی نقش در حقیقت دروغ با واقعیت را جابجا میکند و در مقابل این شوک وارد شده، زلیگ واکنش نشان میدهد و ناگهان اعلام میکند پزشک نیست. بالاخره این زن جوان کشف میکند که ریشهی همهی رفتارهای شبیهسازی شده با دیگران در نزد زلیگ به بدرفتاریهای نامادری و طرد کودکان دیگر به خاطر یهودیبودنش در ایام کودکی اوست. تراپی به نتیجه میرسد؛ زلیگ را در کودکی کسی دوست نداشته و او برای پناه بردن از این طرد به امنیت دوستداشته شدن توسط دیگری، اولین دروغ بزرگ زندگیاش را به خاطر شبیه شدن – ولو ظاهری – به دیگری میگوید:«من موبی دیک را خواندهام» در حالیکه نخوانده است.
این دروغ به ظاهر کوچک منشأ نقابهای پیدرپی زیادی میشود که روی صورتش را میگیرد. نکتهی جالبتر آن است که دیگران هرچیز را که خود بخواهند از زلیگ میفهمند؛ سرمایهداری با ساخت عروسک و موسیقی عامهپسند و تئاترهای دم دستی از شخصیتش درآمدزایی میکند، کوکلس کلانها- که خود با نشان نقاب در سراسر جهان شناخته میشوند – او را بسیار خطرناک میبینند و رادیکالها و متعصبان او را نماد بیعدالتی جامعه میدانند، بیآنکه بدانند او قبل از هرچیز یک بیمار است و ضرورتی برای برگزاری راهپیماییهای گستردهی اعتراضی یا حمایتی نیست و به جای آن بهتر است این واقعیت کشف شود که شخصیت معروف زلیگ یک شخصیت تخیلی است و نیاز وی به شبیهشدن به دیگری آن قدر در کاراکترش تأثیرگزار بوده که از او یک بیهویت ساخته، زیرا داشتن هویتهای فراوان در نهایت به بیهویتی او منجر شده است.
ادامهی داستان تلاشهای بیوقفهی فلچر برای درمان و البته کوشش او برای بیماری از جانب زلیگ است و با کش و قوسهای فراوان و تخیلاتی که فقط در ذهن آلن میگزرد تا عشق و ازدواج روانکاو و مراجعش ادامه مییابد.
همانطور که گفته شد زلیگ یک کاراکتر منحصر به فرد نیست و جهانشمول است، زیرا چنین شخصیت پیچیدهای به سادگی خلق و تکثیر میشود. گاهی ممکن است یک فاصلهگزاری از خود به شکل بیان دروغین یک حقیقت که ریشه در هراس از طردشدگی از جامعه دارد میتواند منشایی برای پیچیدگیهای روانی و شخصیتی یک فرد شود. پیچیدگیهایی که حتی با روانکاوی هم سخت میتوان بدان دست یافت.
در اینجا بدون ورود به مباحث روانشناختی باید گفت مکانیسم گفتن این دروغ بسیار ساده است، زیرا پذیرش اجتماعی (social acceptance)مسئلهی مهمی است که از بدو تولد تا مرگ انسان را همراهی میکند و زمینهی ذهنی قدرتمندی میشود که بر شناخت، تصمیمگیری و انتخاب میان منطق و احساس حاکم است. چنین زمینهای بر ادامهی روند عدم پذیرش در اجتماع، آنقدر مؤثر واقع میشود که میتواند فرد را تا بیمارشدن نیز بکشاند. در این میان نقش استقلال شخصیتی نقش مهمی است که مانع محکمی برای از دست نرفتن و حفظ هویت فرد میشود که در اینجا روانکاو به شکل دادن یک شوک بزرگ به او وارد عمل میشود تا ابتدا زلیگ مرز دروغ و واقعیت را بیش از پیش بفهمد و برایش آشکار شود که دنیای به دور از واقعیتی که برای خود ساخته تا چه حد پوشالی است، زیرا به دور از واقعیت است و در ادامه به زندگی عادی و طبیعی خویش برگردد. اما طیف اصرار بر پذیرش اجتماعی که در مقابلش طردشدگی اجتماعی(social exclusion) قرار دارد بیش از هرچیز امری پیوستاری است که نقش روانکاو برگرداندن فرد به حالتی طبیعی اوست چه این که فرد گاهی آنقدر در دوسوی این پیوستار فرو میرود و خودش را فراموش میکند که مرزهای واقعیت را درهم مینوردد.
اگرچع زلیگ اغراق در واقعیت است، اما متأسفانه در میان گونهی انسانی چنین مسئلهای وجود دارد. گاهی آنقدر انسانها در شخصیت دیگری غرق میشوند که هویت خویش را فراموش میکنند و تنها برای اعلام خوشامد یا پذیرش دیگری خود را شبیه او کرده و از اعلام نظراتشان گرفته تا زندگی واقعی شبیه دیگران میشوند.
واقعیت آن است که گاهی شخصیتهای انسانی تحت تأثیر دیگران و محیط اطراف به سادگی به شخصیتهای دیگری بدل میشوند به گونهای که خود نیز باور میکنند متعلق به دنیای دیگری هستند؛ دنیایی بینهایت متفاوت از خود با توجه به شخصیت، خانواده، محیط، ارزشها، باورها، اعتقادات و غیره. هرچقدر شخصیتها قویتر باشند میزان تأثیرپزیری از دیگری کمتر میشود و فاصلهی میان دروغ و حقیقت به حداقل میرسد. اما واقعیت آن است که این وضعیت نیز یک توهم است و هرگز نمیتوان دو نفر را یافت که کاملن شبیه هم باشند.
به این ترتیب در جامعه با حجم بزرگی از افرادی مواجهیم که خود واقعی نیستند و این وضعیت در جامعهی ما به قدری ریشهدار است که ضربالمثل «خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو» در زبان فارسی نشان میدهد که جامعهی ما تا چه حد در این وضعیت غرق شده و شبیه دیگران شدن/بودن چه ساختار کلیشهای(stereotype) پیچیده و محکمی در ذهن افراد آن ایجاد کرده است.
منبع:
نایجل ویل، مترجم: ساسانی،فرهاد( پاییز ۱۳۷۹)، سینمای مستند، فیلم مستند، نشریهی فارابی، شمارهی ۳۸، صص ۱۹۳ تا ۱۹۸
زلیگ در ویکی پدیای فارسی:
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B2%D9%84%DB%8C%DA%AF
زلیگ در ویکی پدیای انگلبسی:
http://en.wikipedia.org/wiki/Zelig
شناسنامهی فیلم :
ZELIG
تولید: آمریکا
آهنگسازمتن: دیک هیمن
سال تولید:۱۹۷۵
نویسنده وکارگردان:وودی آلن
فیلمبردار:گوردون ویلیس
بازیگران:وودی آلن، میا فارو، جان باک والتر، ماروین چاتینوور، استنلی سوئرلو، پل نیونز و هوارد ارسکین.
مدت: ۸۰ دقیقه.
ایمیل نویسنده: fsayyarpour@gmail.com
مطلب های مرتبط :
دوزخ حقیقت و بهشت خیال: درباره رز ارغوانی قاهره وودی آلن
http://www.anthropology.ir/node/927
مستند ، آنگونه که هست و آنگونه که باید باشد
http://www.anthropology.ir/node/3285ه
ویژه نامه «مستند و فرهنگ»
http://www.anthropology.ir/node/19850