مطلب ارائه شده به کلاس نظریه های جدید انسان شناسی در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، نیم ترم اول ۱۳۸۷-۸۸ مقدمه: این گزارش به بررسی گونه های گفتاری در میان نوجوانان و جوانان پرداخته است. در یک جامعه زبانی، گونه های قابل ملاحظه ای یافت می شود . گفتار سخنگویان آن در رابطه با مکان جغرافیایی، سن،طبقه اجتماعی، شغل و…دگرگونی می یابد.زبان های مختلف، شاید به طور ناخودآگاه، برای سبک ها ورشته های سخن گوناگون به کار برده می شوند.ممکن است زبانی در خانه برای صحبت با اعضای خانواده به کار رود و زبانی دیگر در پاتوق ها فقط به وسیله اعضای آن پاتوق یا گروه خاص و زبان سومی نیز برای موقعیت های رسمی نظیر دادگاه،دانشگاه و… استعمال گردد. این گوناگونی ها به کرات نگرش های اجتماعی را منعکس می کنند که فراتر از زبان هستند.بنابراین مطالعه گونه های گفتار ، شاید یکی از مهمترین جنبه های مردم شناسی زبان باشد.
یکی از گونه های مهم زبان، سیاق است که اشاره به سبک های متعدد و کاربرد های تخصصی درونی زبان دارد.هر فرد به طور معمول احتمال دارد که بر چندین سیاق مسلط باشد که بنا بر موقعیت گفتاری سیاق سخن خود را تغییر دهد.این سیاق ها که بر سبک گفتار دلالت دارند، می توانند در طول میزانی از بالا(سبک رسمی) به پایین(سبک غیر رسمی) طبقه بندی شوند. مردم شناسی زبان می کوشد تا سیاق ها را با زمینه های اجتماعی یا با موقعیت هایشان پیوند دهد. همه زبان ها مدام در حال تغییرند و این تغییر در اصوات، در دستور و در معنای واژه های آنها حادث می شود. این دگرگونی تدریجی،برای اکثر سخنگویان زبان غیر محسوس است.آنچه در مورد زبان شگفت انگیز به نظر می رسد این نیست که زبان تغییر می کند بلکه اینست که خرده خرده و به شکلی منظم تغییر می یابد. زبان پدیده ای پویا و تحول پذیر است. از جمله سطوح گوناگون زبان که همیشه در حال دگرگونی است،واژگان آن است که به فراخور زمان به وجود می آید،بازسازی می شود،یا از زبان های دیگر گرفته می شود،معنی تازه ای می یابد یا صورتی جدید می گیرد.رونق می گیرد یا از رواج می افتد و از اعتبار ساقط می شود.باید توجه داشت که فرهنگ نیز باید همراه با این تغییر و تحول زبان پیش رود. در تحول هر زبان علت ها و عوامل متعددی تأثیر دارد.از آن جمله یکی علت های لفظی است و یکی علت های ذهنی.اما علت های اجتماعی که موضوع بحث این مقاله است شاید بیش از همه در این امر موثر باشد. امروزه در صحبت ها یا تعاملات اجتماعی با یک جوان یا نوجوان یا گروهی از آنان، کلمات و اصطلاحات جدید و نا آشنایی را می یابیم که قادر به فهم معنی آنها با توجه به شکل ظاهرشان نیستیم.این اصطلاحات و کلمات فقط در همان گروه یا محیط قابل فهم است. در واقع آنها زبان را به گونه ای تغییر داده اند که برای همگان قابل فهم نباشد و فقط افرادی از طبقه و نوع آنها مقصودشان را دریابد. اینکه جوانان با روی آوردن به نوع خاصی از زبان(که اصطلاحا زبان مخفی خوانده می شود)می خواهند چه چیزی را بیان کنند، چه پیامی را برسانند ،آیا این زبان نیازآنها را بهتر برآورده می کند یا خیر و اینکه این زبانها چگونه و چرا ساخته می شوند، از جمله اهدافی هستند که این گزارش به دنبال پاسخگویی به آنها است. تاریخچه: تا پیش از قرن ۱۹ م. زبان شناسان به زبان مکتوب اهمیت بسیار زیادی می دادند و آن را بر زبان گفتار مقدم می دانستند.بنابراین شروع به مطالعه زبان گفتاری نمودند تا از آلوده شدن زبان نوشتاری و ساخت کلمات جدیدی که با شیوه نوشتاری قدیم داشت،جلوگیری نمایند و بدین وسیله از از فاسد شدن زبان برتر کلاسیک جلوگیری کنند. در یونان باستان، چهارچوب دستور زبانی صورت بندی شد و به عنوان یک چهارچوب همگانی و اینکه باید به عنوان پایه و اساس دستورنویسی برای تمام زبان ها به کارگرفته شود،مشخص شد.(زبان شناسی همگانی،جین اچسون،ص ۴۲). در قرون وسطی،مودیست ها یا دستوریان نظری، شروع به گردآوری آثار متعددی از شیوه دلالت زبان نمودند.نام این گروه از واژه لاتین“Speculum”به معنای آیینه گرفته شده است بدین معنا که زبان به نحوی حقیقتی را منعکس می کند که زیر بنای دنیای فیزیکی اشیاء است.هدف این گروه از زبان شناسان این بود که کیفیت ارتباط میان واژه و این حقیقت را کشف کنند.(همان،ص۴۳). اما امروزه زبان شناسان و به خصوص مردم شناسان زبان شناختی تأکید بسیار زیادی بر “گفتار” در کنار آثار مکتوب در هر جامعه زبانی و گونه های مختلف صحبت در آن زبان دارند. در زبان گفتاری ،بسیاری از تغییرات آگاهانه و تعمدانه سبک بیان دخیل نمی شوند. همچنین با مطالعه گفتار می توان به اطلاعات بسیار زیادی درباره نوع بیان، حالات و طرز حرکات هنگام بیان، معانی این رفتارها و حرکات و بسیاری از واژگان و اصطلاحاتی که در زبان نوشتاری به دلایل گوناگون تاریخی،سیاسی،تابویی و… بیان نمی شوند،دست یافت. درواقع شمای تقریبی یک فرهنگ را می توان بر اساس الگوی کلی ای بنا نهاد که از جمع بندی واژه های منفرد و گونه های گفتاری و اجتماعی آن زبان بدست آمده باشد.(همان،ص۱۴۵). همین امر خود می تواند گویای ارتباط نزدیک زبان شناسی و مردم شناسی باشد. روش: برای مطالعه صورت زبانی که شکل نوشتاری ندارد(مانند مطالعه زبان مخفی در این گزارش) روش خاصی در مردم شناسی زبان شناختی پیشنهاد شده است و آن کمک گرفتن از شخص مطلع ذیصلاحی است که در حقیقت همان گویشور بومی قابل اعتماد است که بتواند اطلاعاتی را از طریق او جمع آوری کرد. در این گزارش نیز محقق با همراهی و همکاری نوجوانان و با استفاده از مصاحبه های گروهی و عمیق و از طریق ایجاد زمینه های بحث و گفتگو به جمع آوری داده های لازم و برخی اصطلاحات و واژگانی که میان اعضای آن گروه رد و بدل می شده،پرداخته است.همچنین مطالعه تحقیقات پیشین در این زمینه و کتاب های گوناگون مردم شناسی زبان شناختی و… در این امر بسیار راهگشا بوده اند. ضبط صداها و مکالمات میان دانشجویان و گفتگوهای جوانان، نیز در این زمینه مورد استفاده و ملاحظه بوده اند. نمونه سوالات: سوالات مصاحبه ها به سه دسته کلی تقسیم شده و در این سه گروه مطالعه و بسط داده شده اند: الف: شناخت واژه ب: دانستن معنای واژه ج: کاربرد واژه بدین ترتیب که ابتدا بحث را با چند واژه یا اصطلاح خاص آغاز کرده و سپس با این سوالات مبحث ادامه داده می شد: ۱-آیا این لغات را شنیده اید؟ (زاغارت، آمار گرفتن، زابیل، شلغم،…) ۲-آیا معنای این واژگان را می دانید؟ ۳-آیا این لغات را به کار می برید؟ چرا؟ ۴-با استفاده از این واژگان چه احساسی به شما دست می دهد؟ ۵-در ارتباط با چه کسانی و در چه مکان هایی از این اصطلاحات استفاده می کنید؟ ۶-آیا اصطلاح و واژه خاصی را به کار می برید؟ ۷-آیا واژگان مخصوصی برای گروه دوستان خود دارید؟ … زبان: زبان وسیله تفهیم و تفهم و بیان نیات و مقاصد است پس باید تا حد امکان کامل و جامع باشد تا برای بیان افکار و به وجود آمدن آثار ارزنده علمی،ادبی،صنعتی و هنری نقش خود را به درستی انجام دهد. زبان حافظ جامعه است و تصویر حافظه هر جامعه در زبان آن منعکس می گردد. زبان همچون قالبی است که تجربه و افکار و ذهنیات جوامع را می توان در آن ریخت و آن را از نسلی به نسل دیگر منتقل کرد. زبان هم اساسی ترین وهمگانی ترین وسیله ارتباط در زندگی روزانه است و هم مناسب ترین وسیله برای صورت دادن و به هستی در آوردن اندیشه و توضیح و بیان احساسات است و برای آنکه مردم با یکدیگر هم حسی پیدا کنند و به صورت یک مجموعه درآیند و ملت بشوند،وسیله ای بهتر از زبان ندارند.در کنار زبان،عوامل دیگر چون هنر،دین و سایر عوامل فرهنگی و اجتماعی نیز وجود دارند.این عوامل به همراه زبان منجر به ایجاد یک ملت و تکوین خصلت آن می شوند. زبان یکی از بهترین وسایل نگهداری گنجینه های فرهنگی گذشته، استفاده بهینه از آنها در زمان حال و انتقال پرمحتواتر آنها به نسل های آینده است.در زبان دستگاه “خود منظم ساز” طبیعی وجود دارد.اگر تغییراتی در آن رخ دهد یا با طرح های موجود در زبان متناسب می باشد یا اینکه طرح های جدیدی ساخته می شود که با آن تغییرات سازگار باشد.هرچه روی دهد زبان باید طرح دار باقی بماند در غیر اینصورت اساس گفتگو در هم می ریزد.طرح مند بودن زبان انسان را قادر می سازد که این همه اقلام زیاد را به یاد دشته باشد و مطالب بسیار زیادی را بیان دارد.به علت همین کیفیت متغیر طرح های زبان هیچگاه کامل نخواهد شد.همواره نامنظمی ها و استثتائاتی در زبان وجود دارد.این تغییر دائمی و استثائات زبان،کارا را برای مطالعه انسان شناختی زبان مشکل می سازد.(زبان شناسی همگانی،جین اچ سون،ص۳۸) آن زبان اصلی که گروهی از زبان های هم نسب از آن به وجود می آیند زبان مادر یا زبان فرضی یا زبان اول نامیده می شوند و انشعابات زبان مادر را زبان دختر می نامند و زبان های به هم مربوط را زبان های خویشاوند می شناسند.(همان،ص۱۴۵) هر زبان در هر کجا که باشد دائما در حال تغییر است. روان شناسان معتقدند که بی کفایتی در کاربرد موثر زبان می تواند بر شخصیت انسان تاثیر عمیقی داشته باشد.(همان،ص۱۶). زبان می تواند در اثر افزایش اقلام تازه از عهده موقعیت های کاملا جدید برآید.یکی از بزرگترین توانایی های هر زبان این واقعیت است که آن زبان می تواند با اختراع واژه های نو و ترکیبات بدیع از عهده موقعیت های جدید برآید.این گفته بدین معناست که زبان دائما در حالتی از تغییرات پی در پی قرار دارد و چون تمام عناصر آن نسبت به هم دارای وابستگی متقابلند هر تغییر که در عنصری حاصل شود بر عناصر دیگر نیز تاثیر می گذارد. هویت: میشل سر: ” آری، من جمعی کثیرم، مجموعه ای بی شمار از دیگران.” هویت امری انفعالی است.توجه به خود در رابطه و با توجه به دیگران و از خلال آنها معنا می یابد.خود بودن،یعنی دیگری نبودن و با دیگران تفاوت داشتن و در عین پیوند یا حتی آمیختگی،جدایی را نگه داشتن. هویت دوره ای فرهنگی و اجتماعی است که فرد شرایط لازم برای کنش مستقل در تمام عرصه های زندگی را کسب می کند.جوانی نیز دوره ای است که در پایان این دوره ، فرد صاحب هویت اجتماعی و شخصی می شود.(جامعه شناسی جوانان،ص۲۳) هویت از این منظر تنها متعلق به انسان اجتماعی است.و چون به واسطه دیگران معنا می یابد هرگاه از طرف این دیگران مورد حمله و هجوم قرار گیرد و در خطر بیفتد، طبعا توجه بیشتری نسبت به آن برانگیخته میشود. دیگران بسیاری اوقات نگران هویت خود هستند.البته این نگرانی خودانگیخته نیست ولی به دلایلی از جمله حفظ برتری خود،برتری سیاسی،فرهنگی،اقتصادی و…خود، و با یک حالت فاعلی و مهاجم است.همانطور که ما در وسعت سیاسی و گسترده تر با مفاهیمی چون غرب زدگی روبه رو ایم. در هیچ لحظه ای هویت ما ،هویت بسته و نهایی ما نیست.ما در محل تلاقی حیطه های متعدد قرار داریم و از هر دو سو گشوده ایم.این امر بیانگر موقعیت انسان امروز است که دیگر قادر نیست وجود خود را در محدوده های یک هویت معین حفظ کند. کسب خواست مستقل، گرایش به تظاهر به خواست مستقل، تصمیمی گیری مستقل و کسب تصوراتی شخصی از مبانی ارزشی جامعه، عوامل مهمی هستند که بر رشد روانی-اجتماعی جوانان تأثیر می گذارند. درواقع جوانان با عناوینی چون “خواست مستقل” و “تصور ارزشی مخصوص به خود” به فرآیند پیچیده شکل گیری “من” سامان می دهند. تلاش برای دستیابی به یک هویت فردی و بینابینی در میان دو حیطه فرهنگ و زبان سنتی ،و قلمرو فرهنگ مدرن و زبان بدیع را در سر دارند ولی در نهایت هیچ کدام را به صورت مطلق نمی پذیرند.بلکه سعی در برقراری ارتباط میان سطوح مختلف و اختراع زبانی خاص دارند و گمان می کنند اینگونه می توانند برای خود زیستگاه و هویت شخصی بیآفرینند. این نگاه کاملا آگاهانه است و آمنها را نسبت به سنتی که به آن تعلق دارند و جهش های فرهنگی که حامل آنهاست در فاصله نگه می دارد. استفاده از زبان خاص: با مطالعه زبان مورد استفاده در میان جوانان به نوعی فاصله گرفتن میان دنیای قدیم و جدید می رسیم.دنیایی در درون آنها شکل گرفته که با هم ناسازگارند و سعی می کنند این حالت های متعدد که یکدیگر را دفع و جذب می کنند را تحت هدایت خود درآورده و از رویارویی و برخورد آنها با هم اجتناب کنند.این موقعیت، شرایط خاصی را برای جوانان به وجود می آورد. دوراهی آنها،انتخاب میان این یا آن نیست بلکه انتخاب میان حالاتی است که با حال و روزشان تناسب بیشتری دارند.حالاتی که با شیوه هستی و مسیر حرکت بهتر هماهنگ اند.این مسیر به اندازه تعداد فرهنگ هایی که با آنها در ارتباط هستند، می تواند شکل های گوناگون به خود گیرد. تفاوت های موجود در جامعه، موجب ایجاد گروه ها یا طبقاتی می شود که دارای هنجارهای گروهی هستند.تلقی گفتگو پذیری به منزله معیاری برای درستی یا نادرستی، ابداعی یا تقلید اندیشه ها و لغات، مبتنی بر اصل هویت جمعی داشتن گرفته است و هیچ باوری تأیید نمی شود مگر آنکه از هویت جمعی برخوردار باشد.بنابر این فرد به دنبال دنیایی جدید و متناسب با روحیات ئ ارزش های خود می گردد.این جهان متصور شده که آن را گروه یا دایره صمیمیت می نامند، دارای جغرافیای تمثیلی و خاص خود است. گرایش شدید جوانان به جدایی از والدین سبب می شود که آنها تمایل داشته باشند وقت آزاد خود را با گروه های همسال ، خرده فرهنگ ها و با دوستان و آشنایان سپری کنند. در این گروه هاست که فرد احساس می کند فهمیده و پذیرفته می شود و هویت مستقل دارد.(همان ص۱۹۷) کودکان تفاوت های نسلی و زبانی شان را از همان ابتدا در درون خانواده احساس نمی کنند زیرا ارتباطات آنها گسترده نیست و به جز افراد خانواده با افراد دیگر،احساس صمیمیت زیاد نمی کنند.اما به محض ورود به محیط های آموزشی و برخورد با گروه همسالان ، سعی در برقراری ارتباطات وسیع تر و بروز استقلال خود از خانواده می کند و آسان ترین راه این استقلال را در زبان می یابد.احساس هویت متعلق به خود یا حس خاص بودن است که هنگام استفاده از این اصطلاحات به نوجوان یا جوان دست می دهد. “بعضی اصطلاح ها هویت مشخص می کنند. من برخی اصطلاح ها را عمدا به کار می برم که به آن هویت شناخته شوم. توی اون تیریپ نیستم ولی می خوام اون تیریپی باشم!” گاهی نیز افراد ناآگاهانه رفتارها و لغاتی را به کار می برند که برخی هویت ها به آنها نسبت داده می شود. درواقع هویت یابی می شوند و طبقه اجتماعی- فرهنگی شان با واژگان و لغاتی که به کار می برند شناخته می شود. اما آنچه که مسلم است توجه به این نکته است که افراد در این گروه های صیمانه با دوستانشان بی پروا و با آزادی مطلق الفاظ را اعلان می کنند و هر صوتی را که برای حکایت از مفهومی در محاوره روزانه طبقات مختلف به کار می رود قابل ثبت در دفتر می شمارند و به هیچ گونه قید و شرطی قائل نیستند.آنها معتقدند با استفاده از این لغات، منظور و پیام خود را خیلی راحت تر بیان می کنند و احساس می کنند طرف مقابل هم با این کلمات منظور آنها را روشن تر و عمیق تر درک می کند. نقش انتقال معنی ، روشن کردن رابطه میان افراد است در حقیقت ایجاد رابطه ای بین دو مطلب که مرکز یکی در سر گوینده و مرکز دیگری در مغز شنونده است. برای اینکه انتقال صورت گیرد باید کلمات یا اصوات سازنده نماد برای گوینده و شنونده دارای ارزش مشابه باشد و آنچه گوینده اظهار می کند تقربا همان تصور ذهنی را برای شنونده پدید آورد.(معنی شناسی،منصور اختیار،ص۹۰) “توی جمع های رسمی از این کلمه ها نمیشه استفاده کرد.مثلا من توی خونه،جلوی بابام نباید از این اصطلاح ها استفاده کنم چون عصبانی میشه!” درواقع فرد آنقدر جمع ها و گروه های دوستی اش را خودی و مانند خود می یابد که خانه برایش به نوعی مکان و فضای رسمی تبدیل می شود.جایی که اولین بار در آن هویتش را شناخته و زبان را فرا گرفته، اکنون مکانی است که در هنگام صحبت کردن در آن باید همانند سایر فضاهای رسمی دقت به خرج دهد. سوسور، زبان و معنی را به منزله دو روی یک کاغذ می داند که به هیچ وجه نمی توان یک طرف کاغذ را طوری پاره کرد که طرف دیگر آن آسیب نبیند و پاره نشود.(همان،ص۲۲۱) “اگه طبقه بندی رو بپذیریم، من گاهی برای تحقیر سایر طبقات از این اصطلاح ها استفاده می کنم.” در استفاده از این کلمات تفاوت فرهنگ ها و خرده فرهنگ ها حضور دارند.این امر به معنای هم طبقه بودن نیست، بلکه منظور صمیمیت خیلی زیاد است.گروه همسالان برای برقراری ارتباطات صمیمی تر واژه هایی درون گروهی را برای خود می سازند که نه تنها در جمع،بلکه گاهی نیز به صورت فردی و خارج از آن جمع هم به صورت ناخودآگاه استفاده می کنند. پیشرفت صنعت در هر نسل نسبت به نسل قبل، کلمات و اصطلاحات جدید تری را وارد زبان نسل جدید می کند.کودک از همان اوان دوران کودکی با مصنوعات فرهنگی جدید آشنا شده و در زندگی اش راه می یابند و به همین ترتیب نیز وارد زبان آنها می شود یا با واژگان آنها اصطلاحات جدید می سازد.این عمل به نوعی تغییرات کوچکی در زبان کودک ایجاد می کند (گردش زبانی)که به مرور زمان برخی از آنها منجر به تغییرات اساسی تر در زبان(چرخش زبانی) می شوند.تا جایی که در این زمان نسل بزرگتر احساس می کند نسل جدید به زبانی متفاوت با او صحبت می کند. در اینجا با برخی اصطلاحات کودک وارد مخالفت و کنش می شود(مانند اصطلاحاتی چون شوت زدن،مخ ۵ بودن و…) در حالی که با برخی دیگر از آنها کنار می آید(مانند هاردتو ارتقاء بده <برگرفته از سخت افزار کامپیوتر> و…) . تصوری که امروز جوانان از شنیدن این الفاظ دارند با آنچه مردم یکی دو نسل پیش به خاطر می آورند قابل مقایسه نیست.این اصطلاحات برای نسل جدیدتر بسیار عادی تر و در نتیجه کاربرد بیشتر و روزمره تری دارد.زبانی که در واقع آن را سبک گفتاری جوانان می نامند. سبک،مجموعه ای از صورت های بیانی نو و بدیع است که به صورت نمونه ای خاص تجلی می یابد.مانند: زبان، مد، موسیقی، حرکات بدنی و وسایل ارائه آنها.کترکرد این سبک در گروه های جوانان ، متمایز کردن آنها از افراد غیر خودی و گروه های دیگر است.به عقیده ا.ک.ک.هن، رفتار ویژه به اعضای خرده فرهنگ این احساس را القا می کند که آنها متعلق به جریان خاصی هستند و باید آماده پذیزش نقش جدیدی باشند. این ویژگی می تواند در لباس زبان محاوره، شیوه و سبک حرکت،گرایش ها و عدم گرایش ، موضوعات خاص مورد بحث و… باشد.(همان،ص۱۹۸). اینگونه می توان نتیجه گرفت که استفاده از زبان خاص توسط جوانان ، تنها عامل تفریح یا گذراندن اوقات فراغت برای آنها نیست.هرچند گاهی محتوای این خرده فرهنگ ها را بلهوسی و پراکندگی گرفته است. هرچه زمان می گذرد، وسسیله تمایز میان دنیای بزرگسالان و جوانان از دست می رود بنابراین جوانان مجبورند برای نشان دادن تفاوت دنیای خود با دنیای بزرگسالان، هرچه بیشتر به سمت پدیده های نو روی آورند.تنش میان متفاوت بودن و جذب شدن ، مشخص کننده وضعیت ساخت اصطلاحات و کلمات جوانان عصر ما،یعنی زبان مخفی است. زبان مخفی، زبان امروز جوانان: کلمه مانند هر موجود دیگری ، عمری دارد.زاییده می شود، نمو می کند، نا توان و بیمار می شود و می میرد. مرگ کلمه وقتی فرا می رسد که دیگر آنچه منظور و مقصود گوینده یا نویسنده است را برآورده نسازد.یعنی در ادراک معنی آن، ابهام و تردید حاصل شود. زمانی که اهل زبان دریابند که دیگر آن کلمه در ذهن افراد جامعه وجود ندارد، لفظ کم کم متروک می شود.درواقع لفظ ، قالب معنی است و به همین اعتبار،آن کلمه خوانده می شود.(زبان شناسی و زبان فارسی،پرویز ناتل خانلری،ص۲۲۴) زبان یک رفتار اجتماعی است و هر جامعه ای که به زبان واحد تکلم می کند ملزم به رعایت این رفتار است.گروه های اجتماعی موجود در هر جامعه که به زبان واحد تکلم می کنند نیز تابع قواعد کلی آن جامعه هستند.اما چون از طرفی دارای هنجارهای گروهی خاص خود نیز هستند،در زبان جامعه تغییرات متناسب با هنجارهای گروهی خود می دهند و این یکی از راههای به وجود آمدن گونه های اجتماعی زبان است. افراد هر جامعه دانشی درباره زبان خود در ذهن دارند که درباره صداهای زبان و قواعد ترکیب آنها و ساختمان داخل کلمات و شیوه ترکیب آنها با یکدیگر وروابط معانی آنهاست. چون افراد گروه های اجتماعی، تابع هنجارهای گروهی هستند تا آنجا که هنجارهای مذکور آنها را مجاز کند،دست به تغییر در زبان جامعه ای که به آن تعلق دارند می زنند.البته این تغییرات دارای حد و حدودی است و به همین دلیل تغییری در دانش کلی زبان جامعه به وجود نمی آورند.زبان در گروه های اجتماعی ، متناسب با هنجارهای آن دچار تغییراتی می شود که این تغییرات عمدتا در واژگان و اصطلاحات زبان است. Argot: زبان مخفی یا لفظ ریشه فرانسوی دارد و اولین بار در قرن ۵ میلادی به کار برده شده است. الفاظی مانند: Barbane، borsueil ،beavoir ،Beaumont که در زبان فرانسوی رایج آن زمان وجود نداشته است احتمالا در کنار زبان معیار بسیاری جوامع وجود داشته زیرا نیاز به مخفی کردن اسرار و پوشیدن افکار همیشه در جوامع وجود داشته است.لفظ آرگو اولین بار در قرن ۱۵ میلادی به کار برده شده است.(فرهنگ نوین زبان مخفی،مهدی سمائی،ص۹). تعاریفی از زبان مخفی: ۱.زبانی که فقط طبقه خاصی به خصوص دزدان به آن تکلم می کنند و آن را می فهمند.زیرا نیاز به زبانی دارند که حافظ افکار و مقاصدشان باشند و نامحرمان نتوانند از آن راه به دنیای آنان وارد شوند. ۲.مجموعه کلمات و عباراتی که گروهی خاص آن را به کار می برند و فهمش برای دیگران مشکل است. ۳.واژگان خاص برخی گروه ای اجتماعی یا صاحبان حرف. زبان مخفی معاصر را در گروه ها ابداع می کنند و به کار می برند.این گروه سعی می کنند خلاف هنجار های اجتماعی رفتار کنند.هنجارهایی که رعایت نکردنشان باعث شماتت و یا انگشت نما شدن می شود.گاهی از این زبان برای اعتراض به تبعیض و بی اعتنایی که احساس می کنند به آنها شده به کار می برند تا به گمان خودشان در مقابل باقی جامعه قرار گیرند. این گروه به جز مخفی کردن اسرار خود به ساخت زبان جدیدی نیز می پردازند که استفاده از آن ،نشانه تعلق به گروه خاصی باشد.داشتن زبانی خاص و پر رمز و راز که دیگران نتوانند از طریق آن به عالم اسرار آمیزشان وارد شوند. ویکتور هوگو می گوید: ” زبان مخفی رختکنی است که هرگاه زبان بخواهد کار بدی انجام دهد در آنجا لباس مبدل می پوشد.”)همان ص۱۱) زبان مخفی در اصل یک زبان مستقل نیست و یکی از اشکال و گونه های هر زبان معیار است.زبان مخفی عمدتا در حوزه واژگان و تا حدی اصطلاحات و عبارت های فعلی ابداع می شود.برخی از این واژه ها به سبب کثرت استعمال به زبان مردم کوچه و بازار راه پیدا می کنند و جزئی از زبان معیار می شود.زبان مخفی درواقع یک نظام از واژگان است که همراه زبان معیار وجود دارد.یعنی نظام آوایی و صرفی و نحوی زبان مخفی با زبان معیار مربوط به خود یکی است و فقط واژگان آن با واژگان زبان معیار متفاوت است. مخفی بودن این زبان مدرج است و می توان آن را تابع طیف دانست.بدین معنی که برخی واژه ها کاملا ناشناخته و تیره اند و هیچ نشانه ای برای پی بردن به معنی آنها وجود ندارد و برخی دیگر شفاف ترند و… دلیل اصلی مدرج بودن زبان مخفی را به دو دسته تقسیم کرده اند: ۱.شیوه ابداع واژه. در این زبان، شیوه های خاصی برای واژه سازی استفاده می شود که برخی از آنها جهانی هستند.تیره بودن زبان بستگی به این دارد که از کدام شیوه استفاده شده باشد. ۲.میزان رواج واژه ها.ممکن است واژه ای در آغاز کاملا تیره بوده باشد و با رایج شدن آن از میزان تیره گی اش کاسته شده باشد. در بسیاری از موارد شفاف شدن تقریبی واژه ها باعث جایگزین شدن واژه های دیگری به جای آنها خواهد شد.همانطور که در تمام مصاحبه ها دانشجویان بر این عقیده بودند که به محض رواج یافتن اصطلاحات آنها، گروه تغییر مسیر داده و به ساخت کلمات جدید مبادرت می ورزد.در واقع ساخت کلمات با هدف و منظور خاصی ساخته می شود: “وقتی کاربرد یک کلمه اونقدر زیاد می شه که حتی بابابزرگ ها هم می گن فک نزن یا فکتو می یارم پایین، معلومه که ما باید کلمه جدیدی براش بسازیم! مثلا ببر! یا ببند!” یکی دیگر از ویژگی های زبان مخفی داشتن مترادف های فراوان است. سه دلیل برای وجود مترادف در زبان مخفی وجود دارد: الف. ساخته شدن این لغات در مناطق مختلف. این الفاظ برحسب اینکه در کدام شهر و در کدام منطقه آن ساخته شده باشد متفاوت است و سپس این الفاظ در محافل دیگر شهر رایج می شود.برخی دیگر از این اصطلاحات نیز شایع نمی شوند و محدود به جماعت خاصی باقی می مانند. ب. بازی با کلمات موجود. در واقع برخی از این کلمات حاصل نوعی تداعی هستند.مثل:هویج،سیب زمینی،ماست و… یا بهادر،هوشنگ، جواد،عباس و… ج. شفاف شدن تقریبی معنای واژه های تیره. به خصوص در مورد کلمات تابویی، جنسی،سیاسی و… کاربرد فراوان برخی واژه ها باعث می شود معنای آنها به تدریج بر نامحرمان آشکار شود و چون این امر مغایر با ماهیت اصلی این زبان است، به سرعت واژه های جدیدی برای آنها ساخته می شود. ابداع اقلام واژه ای جدید، تا حدودی بر اساس ضرورت و مقداری هم مبتنی بر سلیقه است.ضرورت هنگامی پیش می آید که واژه ای به علت های زبانی نظیر سایش واژگانی یا برخورد هم آوایی منسوخ می شود.در این صورت واژه جدیدی باید جای خالی آن را پر کند. همچنین اختراعات جدید نیاز به واژه های جدید دارند.اما در موارد دیگر،واژه های نوین یا به صورت گونه های تازه ای در کنار واژه های قدیمی رخ می دهند و یا صرفا از روی سلیقه ساخته می شوند. برخی از این واژگان نیز جدید نیستند بلکه واژه های مهجوری هستند که از زبان یا لهجه دیگری قرض گرفته شده اند و یا عناصر قدیمی هستند که به صورت ترکیبات بدیع درآورده شده اند.زیرا واژگان سیال هستند و حرکت می کنند.آنها در نقطه ای به نقطه دیگر ،برحسب مقاصدی که به کار می رود چهره های متفاوت می گیرد و تغییر خصوصیت میدهد. زبان طرح مند است و همین امر وسیله ای است که مغز انسان می تواند به کمک آن مقادیر زیادی اطلاعات زبانی را بدون زحمت به کار گیرد.هر زبان دارای گرایش جبری است که برای تکمیل طرح های خود باید به جبران کمبود ها و از نو مرتب کردن چیزها بپردازد اما به دلایل گوناگونی زبان هیچگاه نمی تواند به این امر نایل آید. واژگان هر زبان در درون شبکه ای از ارتباطات یعنی در یک میدان ارتباطی خاص خودش قرار دارد.سوسور اظهار می دارد که هر واژه به مثابه مرکز یک صورت فلکی است که تعداد نامحدودی از واژه های به هم مرتبط به آن همگرایی می یابند. اولمن، تغییر معنی کلمات را بر پایه سه مرحله می داند: علت، ماهیت، نتیجه. این عوامل موجب تغییرات گوناگونی در واژگان می شوند.از جمله محدودیت یا توسعه دامنه معنی.(همان،ص۱۵۷) نتیجه گیری: برخورد با سایر گروه های اجتماعی و افراد مختلف از اقشار گوناگون یکی از ملزومات و طبیعیات جوامع بشری است. این برخورد زبانی موجب پیشرفت و تغییر در زبان و سایر جنبه های زندگی اجتماعی می شود. داد و ستد ها و برخوردهای افراد با یکدیگر، از اقشار و دسته های گوناگون، گاه نیاز به بکارگیری زبان یکدیگر را دارد. مترادف ها و متضاد های یک واژه در یک جامعه زبانی، می تواند بینش های با ارزشی در مورد روابط یک واژه با مابقی واژگان زبان، و همچنین ارتباط میان فرهنگهای آنها بدست دهد.اقلام واژگانی به شرطی مترادف دانسته می شوند که بتوانند بدون ایجاد تغییری در معنی جمله، به جای یکدیگر به کار روند.به همین ترتیب فرهنگ های مشابه می توانند به درک بهتر و کاملتری از یکدیگر برسند. اگر واژگانی که امروز در بین جوانان رد و بدل می شود را در دو رابطه همنشینی و جانشینی در مجموعه واژگان بررسی نماییم به روابط آنها با سایر اقلامی که در درون زبان هستند پی می بریم.این کار با بنا نهادن شبکه ای از روابط آغاز می شود که از بررسی اقلامی بدست می آید که مکررا با آن به کار می روند ( رابطه همنشینی) و این امر با مطالعه واژه هایی مشخص می شود که می توانند جایگزین آن شوند (رابطه جانشینی). درواقع همنشینی به معنای پیوستگی یک واژه با سایر واژه ها تعریف می شود. اینگونه بررسی می تواند تصویر بسیار روشنی را از روشی بدست دهد که طی آن حوزه معنایی بخش بخش می گردد.البته این درست نیست که فکر کنیم اقلام واژگانی مانند موزاییک های صاف ، حوزه های معنایی را پر می کنند.درواقع حوزه های معنایی اکثرا همپوشانی دارند. البته اینگونه تجزیه و تحلیل ها تمایز میان معنی اصلی واژه(معنی صریح) و هاله های عاطفی آن(معنی ضمنی) را نادیده می انگارد.اما برای ما روشن می سازند که هدف درونی و واقعی از کاربرد این واژگان چیست. اعتقاد به قدرت لفظ از آنجا ناشی می شود که واژه را دال با معنی که مدلول آن است کی شمرده می شوند.همچنین این امر موجب خودداری از برخی الفاظ به دلیل شوم بودن یا برای حفظ حرمت( به خصوص الفاظ اعتقادات دینی) آنهاست که برایشان واژه سازی می شود. این امر در مورد واژگان و الفاظ حرام نیز صدق می کند.در جامعه ما آداب و اوهامی وجود دارد که به زبان آوردن برخی از کلمات را در اجتماع و یا حتی در خلوت ممنوع می کند. بنابراین برای اینگونه کلمات معمولا واژگان ابداعی را اختراع می کنند.همچنین برای مواردی چون مواد مخدر، تقلب و… نیز این امر صدق می کند. تغییر درونی در نظام زبان و تغییر بیرونی ناشی از عوامل بیرونی متأثر بر زبان(عوامل سیاسی،اجتماعی، فرهنگی،تاریخی و…)، مکمل یکدیگرند. هنگامی که یک عامل خارجی موجب به هم خوردن تعادل در درون نظام زبان می شود، این عدم تعادل یکسری تنظیم های تازه ای را بر می انگیزد که ممکن است تکمیل شان سال ها به طول انجامد.زیرا هر یک از آنها به نوبه خود، تغییرات دیگری را در واکنش زنجیری تغییرات موجب می گردد. قلمرو معنایی یک واژه نیز ممکن است به طرق گوناگون تغییر یابد.این قلمرو در جهت اراده کسانی است که تقریبا دارای یک نظام هماهنگی از ارزش ها و فضایل به نحوی هستند که التزام به تمام آن ارزش ها نه تنها ممکن که مطلوب نیز هست. این باورها در قالب صورت بندی های بی اندازه متنوعی بازسازی شده اند اما این تنوع های صوری ، کمتر درون مایه وحدت اندیشانه این گروه را دستکاری کرده است. لفظ، علامت مشترکی است که یک گروه برای بیان معنی واحد و مورد نظر خود،به کار می برند.استعمال اکثر این تعبیرات و الفاظ ،خاص است و همگان معنی صریح و واحدی را از آن در نمی یابند. این حس خاص بودگی و متفاوت بودن نسبت به سایر گروه ها ،و نه اعضای آن گروه خاص، با به کارگیری الفاظ جدید و خاص، به نوعی وحدت و استقلال خاصی در میان اعضای آن گروه ایجاد می کند و این همان چیزی است که یک جوان در زبان جامعه خویش به دنبال آن می گردد. منابع: – مونیسم یا پلورالیسم/ عبدالکریمی،بیژن/تهران ۱۳۸۳/ نشر یادآوران – هویت ایرانی و زبان فارسی/مسکوب،شاهرخ/ چاپ اول ۱۳۷۹/نشر فرزان – مبانی جامعه شناسی جوانان/ شفرز،بنهارد/ راسخ،کرامت ا…/ چاپ سوم ۱۳۸۶/ نشر نی – فرهنگ نوین زبان مخفی/ امینیان،مطهره/ چاپ اول، پاییز ۱۳۸۴/ نشر آوای رعنا – دایره المعارف ستون پنجم/ نبوی، سید ابراهیم/ چاپ دوم،۱۳۷۹/نشر جامعه ایرانیان – فرهنگ لغات زبان مخفی/ سمائی، سید مهدی/ چاپ سوم،آذر ۱۳۸۲/ نشر مرکز – زبان شناسی همگانی/ اچ.سون،جین/ وثوقی، حسین/ بهار ۱۳۷۶/دانشگاه تربیت معلم/نشر علوی – معنی شناسی/ اختیار،منصور/ فروردین ۱۳۴۸/ انتشارات دانشگاه تهران – زبان شناسی و زبان فارسی/ ناتل خانلری،پرویز/ چاپ سوم،۱۳۴۷/ انتشارات بنیاد فرهنگ ایران – زبان شناسی عملی/سامارین،ویلیام/ عطاری،لطیف/ ۱۹۶۷/مرکز نشر دانشگاهی
نوشتههای مرتبط
پیوست اندازه
Binary Data 1925. 30.68 KB