انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

ریشه شکست: پیروزی با سبکی پارانوئید

نوشته ابراهیم وارد*

* استاد حقوق و دیپلو ماسی دانشکده فلچر در دانشگاه توفت (ماساچوست)

ترجمه باقر جهانبانی

آقای دونالد ترامپ سرمایه دار، که شوهای تلویزیونی اش او را معروف کرده بود، بدون تجربه سیاسی وبدون حمایت رسانه های محافظه کار، با با تکیه بر رسانه های « راست جایگزین» در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا پیروز شد. با ٢ میلیون رای کمتر از رقیبش هیلاری کلینتون در سراسر آمریکا، او پیروزی اش را مدیون ایالات کلیدی، « کمر بند زنگ زده» که خانم کلینتون نا دیده گرفته بود و کارگران سفید پوست آن به خانم هیلاری کلینتون رای ندادند( مقاله جروم کارابل را بخوانید) چرا که اورا سرد ودیر آشنا یافتند. آمریکائی های با دیپلم کم دانشگاهی این ایالات نیز به خاطر ر فتار تحقیر آمیز خانم کلینتون، او را رها کردند( مقاله سرج حلیمی را بخوانید). آیا برنی ساندرز سوسیالیست، مخالف تجارت آزاد و وال استریت و منتقد رشوه خواری و فساد ساختار سیاسی، می توانست جلوی پدیده ترامپ را بگیرد ؟ روزنامه های عمده هر آنچه از دستشان بر می آمد را انجام دادند که از چنین سناریوئی جلو گیری نمایند ( مقاله توماس فرانک را بخوانید).

جاه طلبی های دونالد ترامپ برای پست ریاست جمهوری تازه گی ندارد. او از سال ١٩٨٨که در کار ساختمان بود، سعی کرد در لیست جورج دبلیو بوش قرار گیرد سپس در انتخابات سال ٢٠٠٠ از حزب اصلاح طلب کاندیدا شد که جریانی بود برای راس پرو، اولین« میلیاردر پوپولیست» که به عرصه سیاست پای نهاد (١). در سال ١٩٩٢ در پی مبارزه انتخاباتی که بر خطرات تجارت آزاد در آمریکای شمالی(ای ال ئی ان ای) متمرکز بود، راس پرو توانست ١٩ % آرا را بدست آورد و از انتخاب مجدد بوش پدر در مقابل ویلیام کلینتون جلوگیری نماید. در هر یک از این تلاشها، آقای ترامپ کوشش کرد که استعدادهای کاسبکارانه اش را در خدمت دولتی قرار دهد که نیاز به رفرمهای رادیکال دارد.

با این حال اعتقادات کسی که قرار است در ٢٠ ژانویه آینده چهل و پنجمین رئیس جمهور آمریکا شود نامشخص است. او که دوره ای طولانی در لیست انتخاباتی دمکراتها ثبت نام کرده بود فقط از سال ٢٠٠٩ به لیست جمهوری خواهان پیوسته، و خود را به عنوان سخنگوی کسانی مطرح می کند که مشروعیت اولین رئیس جمهور سیاه پوست تاریخ آمریکا را زیر سوال می برند، چرا که بنابر ادعادی آنها باراک حسین اوباما در ایالات متحده بدنیا نیامده است. تا آنجا که اوباما مجبور می شود گواهی نامه کامل تولدش را منتشر نماید، ولی حتی انتشار آن نیز نتوانست به این «جدل فانتزی» پایان بخشد.

دینش دسوزا، متولد هند که تابعیت آمریکائی گرفته، یکی از متفکرین راست می باشد که با وسواس خطرات ناشی از مهاجرت را عنوان می کند . او مرتب کتابها ومدارکی با هدف ایجاد شک وتردید در « آمریکائی» بودن اوباما و یا میهن پرستی او منتشر می کند(٢). اوباما را به عنوان وارث رویاهای ضد استعماری پدرش در کنیا توصیف می کند و نتیجه می گیرد که « آمریکا با آرزوهای یک فرد از قبیله ل ئوی کنیا اداره می شود». گویا اوباما با خشمی که نسبت به آمریکا دارد سعی می کند به هر شکل از طریق بدهی ها و کاهش نفوذ بین المللی، کشور را تضعیف نماید. این تبلیغات براحتی بربخش قابل ملاحظه ار آمریکائی ها تاثیر می گذارد.

چگونه می توان تداوم این باورها را توضیح داد ؟ رکود قدرت خرید، عدم امنیت شغلی، مهاجرت و چند فرهنگی، مصونیت از مجازات کسانی که بحران مالی را ایجاد کردند، بدون ذکر بسیاری از نا کارآمدی های سیستم، موجب احساس اضطراب گسترده ای شده است، آنگونه که در سال ١٩۶۴، ریچارد هوفستادر این پدیده را « سبک پارانویائی» در سیاست نامید. به قول این مورخ« زندگی سیاسی آمریکائی ها اغلب تسلی بخش اذهان پر جنب وجوش متاثر از احساس خشم است، زیرا این خشم همچنین به عنوان صدائی است که هویت ها، ارزش ها، ترسها و آرمانها را بیان می کند. عرصه ایست که در آن احساسات وانگیزه هائی ظاهر می شود که بسیار کم با چالش های واقعی رابطه دارند»(٣). از این رو گفتمان پر آب وتاب و آخر زمانی توطئه به میان می آید.

این چنین است که اقای ترامپ تصمیم گرفت بر این امواج که نخبگان به آن بی توجه هستند سوار شود. برای اینکار او از تحول عمیق فضای رسانه ها و گفتمان سیاسی آنها استفاد نمود. در گذشته آمریکائی ها اطلاعات روزانه شان را از طریق سه شبکه بزرگ تلویزیونی کسب می کردند( ای بی سی، سی بی اس، و ان بی سی). نیاز به یک نقطه تعادل مناسب، ، یک رشته از محدودیت ها را تحمیل می کرد، بویژه تا زمان حذف« دکترین تعادل» در سال ١٩٨٧. در ازای حق پخش برنامه، رادیو وتلویزیون می بایست خود را « صادق ، عادل وبی طرف» نشان دهد و تعهد نماید که نقطه نظر های گوناگون را منتقل نماید. جنبش مقررات زدائی که توسط رونالد ریگان تشدید شد و تحولات تکنولوژیک به این دوره پایان بخشیدند: عمومیت یافتن انتقال با سیم، ماهواره ها و بویژه اینترنت، سد مقررات انضباط بخشیدن به بحث های سیاسی را شکست. با تخریب کل فضای رسانه ای، مرز های بین واقعیت ها ونظرات گوناگون، بین اطلاعات وسر گرمی ها دیگر کار برد نداشت.

ایجاد فاکس نیوز در سال١٩٩۶ نقطه عطف این تخریب بود. شبکه خبر پیوسته، رسوائی های دوره کلینتون، بخصوص مونیکا لوینسکی را برای استیضاح رئیس جمهور بکار گرفت. فرمولی که بحث سیاسی را چون جدال ورزشی نشان می داد موفقیت چشم گیری بدست آورد. با احساس گرائی، با بیانات تحریک آمیز مفسران وتکرار مسائل ارتجاعی، این شبکه به منبع در آمد مهمی برای امپراتور رسانه ای آقای روپرت مرداک تبدیل شد. طراح این شبکه آقای راجر ایلس نه یک روزنامه نگار بلکه یک استراتژ سیاسی متخصص روشهای غیر متعارف بود که در خدمت ریچارد نیکسون در سال ١٩۶٨ آزمایش شده بود. مخاطبان مورد علا قه اش: « سفید های طرد شده از طبقه متوسط» با خشمی آماده انفجار. فاکس نیوز به پاکسازی حزب جمهوری خواه از آخرین اعضای میانه رو و همچنین کشیدن فضای رسانه ای بسوی راست، یاری میر ساند.

اگراین شبکه راه را نشان داده ولی انتشارات موسوم به « راست دگر گون ساز» ویا « راست جایگزین» بیش از اینها جلورفتند(۴). جای تعجب نیست که سخنان ترامپ آنان را مجذوب نماید. دقیقا آقای ترامپ یکی از چهره های بارز این « رسانه های هرزه» می باشد. او آقای استفان بانون مدیر سابق سایت خبری بریت بارت نیوز را در ماه اوت ٢٠١۶ برای راه اندازی کار زار انتخاباتی اش برگزید، سایت خبری که بدون واهمه« ناسیونالیسم سفید» آمیخته با نژاد پرستی و همچنین همجنس گرا ستیزی، زن ستیزی، یهودی ستیزی واسلام هراسی را ترویج می کرد. ترامپ پس از انتخابش به ریاست جمهوری، این شخص را به عنوان مدیر راهبردی خود برگزید. مخترع سایت خبری، آقای اندره بریتبارت که در سال ٢٠١٢ فوت کرده، شخصیت استفان بانون را چنین توصیف می کند:«او، لنی ریفنستال( کارگردان سینمای دوران تبلیغات نازی) تی پارتی است»(۵). استفان بانون ترجیح می دهد او را با لنین مقایسه کنند: « لنین می خواست دولت را از میان بردارد، هدف من هم همین است. من هم می خواهم همه چیز و واستقرار دولت را از میان بردارم، یعنی حزب دمکرات، حزب جمهوری خواه و رسانه های سنتی محافظه کار»(۶).

رسانه های که مورد توجه خوانندگان بودند همچنان در حال افول هستند، در حالیکه رسانه های هیجان انگیز و کاملا به سبک پارانویائی مدام در حال افزایش است. اقای ترامپ شهرتش ویا پیشرفت حرفه ای اش را مدیون رسا نه های شایعه پراکن می باشد. دیویدکی که شرح حال ترا مپ را نگاشته در این مورد چنین توضیح می دهد که ترامپ همیشه این نوع رسانه ها که تمامی زوایای آنرا می شناسد، چون ندای آسمانی دنبال می کند (٧). او به رسانه ها تلفن کرده و خودش را به عنوان خبرنگاران آن رسانه ها چون جان بارون یا جان میلر معرفی نموده و در مورد پیروزی های شغلی اش ویا فتوحاتش در مورد زنان اطلاع رسانی می کند. یک بده بستان : این نوع مقالات در افزایش فروش موثر است و ترامپ از تبلیغات مجانی استفاده می برد. طی انتخابات ٢٠١۶ مجله نشنال انکیرر متخصص در « شایعات آتشین» علنا از او طرفداری کرد واز انتشار مقالاتی که می توانست به او آسیب رساند خود داری نمود(٨).

 

در این شرایط کاملا قابل فهم است که آقای ترامپ توانست تصویری از خود نشان دهد که گویا سرب را به طلا مبدل می کند در حالی که کسب وکارش رونقی نداشت. او حتی موفق شد بانکها را بفریبد که او را در لیست وام بگیران مسکن نیاورند. در سال ١٩٩٠ بانکها متوجه شدند که توازن مالی اقای ترامپ منفی است: بدهی های او، ٣٠٠ میلیون دلار بیشتر از دارائی هایش بود(٩).

ولی «رزق وبرقی» منتشره توسط رسانه های « شایعه پراکن» توانست جنبه های کمتر مثبت زندگی او را بپوشاند. ترامپ اولین گامهایش را در دنیای تیرو تار املاک نیویورک با کمک ری کوهن برداشت، همکار بدنام سناتور مک کارتی در جریان« شکار» ضد کمونیستی سالهای ١٩۵٠.آقای ترامپ شیفته خشونت ووحشیگری این مشاور مک کارتی می شود که برای او نتیجه وسیله را توجیه می نماید. ری کوهن که شغلش وکالت بود در سال ١٩٨۶ در گذشت، او برای ترامپ نوعی پدر معنوی بود وقساوت هایش ترامپ را مجذوب کرده بود. اهل مجادله، حریص، آقای ترامپ مسیرهای قانونی غیر معمول را پیمود. گفته می شود که او در سی سال گذشته در بیش از ٣۵٠٠ دادرسی چه به عنوان متهم و چه به عنوان شاکی شرکت داشته است(١٠).

آقای ترامپ میلیاردر شد ولی نه بخاطر استعداد هایش در کسب وکار بلکه بخاطر شو های تلویزیونی. در برنامه های « چه کسی این کار را بدست خواهد آورد؟» و بعد در برنامه « کارآموز مشهور» او مصاحبه های استخدامی انجام داده و وظایفی در اختیار برخی می گذا شت و در ضمن تحقیرشان می کرد. با تسلط کامل به جنبه دراماتیک این نوع برنامه ها، او قادر است خواسته ها و ترس وواهمه عموم را به صحنه آورده وبر جسته نماید. اوج تسلط در این برنامه ها، روش ترامپ را میسازد. می بینیم چگونه بازنده تحقیر می شود، بی رحمانه: « اخراج می شوید». این برنامه موفقیتی جهانی می یابد. این فرمول در سراسر جهان بکار گرفته می شود. وترامپ به عنوان سرمایه گذاز ازحق امتیاز های« مارک ترامپ» و محصولات جنبی و یا معاملات مربوط به ساختمانهایش بهره می برد.

تونی شوارتز نویسنده « زندگی نامه» آقای ترامپ، در کتاب« هنر راه اندازی کسب وکار» ترکیب متناقضی را ابداع کرده است، « راست اغراق آمیز» که رئیس جمهور آینده آنرا بکار می گیرد. بدینسان، کنار آمدن با واقعیت چیزی جز« شکل معصومانه ای از اغراق» نیست که «وسیله ایست موثر برای خود را مطرح کردن». باید توانست بحث وجدل را بر انگیخت، « چرا که فروش را افزایش می دهد. حتی یک مقاله انتقادی که از نظر شخصی مضر است، می تواند برای کسب وکار بسیار سود آور باشد»(١١). طی چهار سال آینده، بحث و جدل ادامه خواهد یافت.

 

١-
Serge Halimi, « Quand la Maison Blanche est à vendre », Le Monde diplomatique, juillet 1992.

٢-
Cf. par exemple Dinesh D’Souza, The Roots of Obama’s Rage, Regnery Publishing, Washington, DC, 2011, ou son documentaire 2016 : Obama’s America (2012).

٣-
Richard Hofstadter, Le Style paranoïaque. Théories du complot et droite radicale en Amérique, François Bourin éditeur, Paris, 2012. Lire aussi le dossier « Vous avez dit “complot” ? », Le Monde diplomatique, juin 2015.

۴- مقاله « جنون جانب داری در رسانه های ایالات متحده» ، لوموند دیپلماتیک آوریل ٢٠١۴.
https://ir.mondediplo.com/article2152.html

۵-
Cinéaste allemande associée à la propagande nazie (1902-2003).

۶-
Cité dans Daniel Victor et Liam Stack, « Stephen Bannon and Breitbart News, in their words », The New York Times, 14 novembre 2016.

٧-
David Cay Johnston, The Making of Donald Trump, Melville House, New York, 2016.

٨-
Joe Palazzolo, Michael Rothfeld et Lukas I. Alpert, « National Enquirer shielded Donald Trump from Playboy model’s allegations », The Wall Street Journal, New York, 4 novembre 2016.

٩-
David Cay Johnston, « Bankers say Trump may be worth less than zero », The Philadelphia Inquirer, 16 août 1990.

١٠-
Nick Penzenstadler et Susan Page, « Trump’s 3,500 lawsuits unprecedented for a presidential nominee », USA Today, McLean (Virginie), 1er juin 2016.

١١-
Donald Trump et Tony Schwartz, The Art of the Deal, Random House, New York, 1987.