مرد
واژه فارسی مرد (mard) در اوستا marəta- « میرا، فانی، مرد، انسان » آمده، که برگرفته از mar-1 « مُردن» دانستهاند. فارسی باستان martiya- صفت به عنوان اسم «مرد»، در کتیبه بیستون DB1/21 آمده:
نوشتههای مرتبط
θātiy Dārayavauš xšāyaθiya atar imā dahyāva martiya hya āgariya āha avam ubartam abaram
«داریوش شاه گوید: در این سرزمینها، مردی که وفادار بود، او را خوب پاداش دادم»
سنسکریت márta- برگرفته از *met- «مردن»، سغدی mart’y «مرد» mrdxmy « مرد، انسان»، فارسی میانه mard. در گزیدههای زاد اسپرم واژه مرد اینگونه به کار رفته است:
pas mēnōg ī wād pad mard ēwēnag pad zamīg paydāg būd rōšn būland u…
« مینوی باد به پیکر مرد در زمین پیدا شد، روشن، بلند و … »
این واژهها از ریشه هند و اروپایی mórtos* « مرد، میرا» است، که از این ریشه در دیگر زبانهای هند و اروپایی مانند ارمنی mard « مرد» موجود است.
واژه همریشه و مربوط (مردم)
واژه فارسی مردم برگرفته از tōhm *mart-به معنی « تخمه و نژاد مرد» است. تخم برگرفته از ایرانی باستان *tuxman- مشتق از tauk- که از صورت هند و اروپایی *teuk « نطفه؛ دانه، تخم» است. در اوستا صورت taoxman « تخمه، نطفه» آمده، فارسی باستان taumā « نژاد، تبار»، سنسکریت tókman« جوانه، خوشه»، tokám « فرزند»، فارسی میانه tōhm « تخمه، بذر»، tōhmag « تخمه، بذر؛ تخمه، خاندان » فارسی میانه martōm. از واژه مردم فقط در دوره میانه شاهد در دست است. مردم ششمین آفرینش از آفرینش مادی است در گزیدههای زادسپرم ۲۵/۱ در این باره آمده:
Ohrmazd dām tanōmandīhā be ō gētīg dād fradom āsmān … šašom mardōm ud ātaxš andar wisp būd pargandag…
«اورمزد آفرینش را تندار (دارای تن، مادی) در گیتی آفرید. نخست آسمان، … ششم مردم و آتش در همه پراگنده بود.»
نر « مرد، انسان» (هنر)
واژه فارسی نر در اوستا به صورت nar- « مرد، انسان» آمده چنانکه در ارت یشت کرده دوم بند ۶ در ستایش اشی آمده: ای اشی نیک! ای اشی زیبا ! ای که با فروغ خویش شادمانی افشانی! ای اشی! ای آنکه مردان (narąm) همراه خویش را فرُ نیک بخشی! یا در در بغان یسن در دعای اهونوئیریه که بیشتر دستورهای دینی رازگونهای اوستایی است و احتمالا سرودههای خود زرتشت است، واژه نر این گونه به کار رفته است: «این گفتار را که اهومند( دارای واژه اهو) ردمند ( (دارای واژه رد) است فراز گفتهام، پیش از آفرینش آن اسمان، پیش از آب، پیش از زمین، پیش از گیاه، پیش از آفرینش گاو چهارپا، پیش از آفرینش نر( مرد) پارسای دو پا » (ašaonobipaitištānahe zaθāt para narš)، پیش از آنکه خورشید در قالبش آفریده شود، پیش از آفرینش امشاسپندان. در فارسی باستان« مرد» nar- در ترکیب ūvnara- به معنی «هنر، مهارت» به کار رفته است. فارسی میانهnar « نر، مردانه». در گزیدههای زاد اسپرم ۳/۷۳ این واژه در کنار واژه ماده آمده است: و میان ایشان فره برآمد، هم بالای ایشان چنانکه پیدا نبود که کدام نر و کدام ماده و کدام فره مزدا آفریده است.»
u-š<ān> mayānag xwarrah abar āmad pad ham-bašnīh ī awēšān ōwōn kū nē paydāg būd kū kadār nar ud kadār mādag ud kadār ī xwarrah ī ohrmazd-dād.
ریشه این واژه در زبانهای هند و اروپاییhanér *« مرد، انسان» است. واژههای مشابه در دیگر زبانهای هند و اروپایی از این ریشه عبارتند از: ولزی nēr« قهرمان»، امبریایی ner- « رهبر، رئیس»، اُسکانی ( زبان مرده مربوط به جنوب ایتالیا و نیز نام گروهی از زبانها که متعلق به آن است) ner- «مرد، رهبر»، آلبانیایی njerí «انسان»، ارمنیayr « مرد، انسان»، آسیnǽl « مرد»، سنسکریتnár « مرد، انسان». همچنین از این ریشه هند و اروپایی واژههای دیگری مشتق شدهاند، مانند: ایرلندی کهن nert « نیرو، توانایی»، ولزی nerth «مردانگی، دلاوری؛ ارتش»، لاتینیneriōsus « استوار» پروسی کهن nertien «خشم».
واژه هم ریشه و مربوط (هنر)
واژه فارسی هنر در فارسی باستان ūvnara « مهارت، چیرگی» است که برگرفته از صورت کهن *su «خوب» وnar *« مرد» است، که منظور مرد خوب و مردی که دارای مهارت است، چنانکه در کتیبهDnb بند ۴۵ آمده:
«و مهارتهای (بدنی) که اهورامزدا به من فرو فرستاد»
utā ūvnarā tyā auramazdā upariy mām nīyasaya
در واقع هنر از دو واژه hu به معنی «خوب» (تحول h به x) و nar « مرد» است. اوستا hunara- « مهارت، توانایی»، واژه hunaravant- به معنی «دارای توانایی و مهارت و قدرت » هم در اوستا به کار رفته است. در گاهان که قدیمی ترین بخش اوستا است و سراینده آنها را خود زرتشت میدانند در بخشی به نام اُشتود واژه هنر به کار رفته است: « ای اهورمزدا! ترا پاک شناختم؛ آنگاه که در آغاز آفرینش زندگی دیدمت[و دریافتم] که چگونه تا پایان گردش آفرینش، کردارها و گفتارها را با هنر خویش، مزد برنهادهای: پاداش نیک برای نیکان و [سزای] بد برای بدان». سنسکریت sūnára « شاد، خوشحال» فارسی میانه hunar« مهارت».
vira «مرد»
غیر از واژههای فارسی مرد و نر در متنهای کهن مانند اوستا و فارسی باستان و زبانهای دوره میانه که به دست ما رسیده است. واژههای دیگری در معنی مرد کاربرد داشته مانند vira این واژه به معنی «مرد، انسان» که در اوستا در برابر حیوان به کار رفته است. vira برگرفته از صورت هند و اروپایی *uihxrósبه معنی « مرد، شوهر» است، و با صورتهایی از زبانهای کهن و معاصر هند و اروپایی مشترک است مانند: ایرلندی باستان fer « مرد، شوهر»، ولزی gwr « مرد، شوهر»، لاتینی vir «مرد، شوهر»، اومبریایی ueiro «مرد»، نروژی کهن verr « مرد، شوهر»، انگلیسی کهن wer « مرد، شوهر»، (واژه werewolf« مرد گرگی») برگرفته از همین صورت است. ژرمنی کهن علیا wer « مرد، شوهر»، گوتی wair « مرد»، پروسی کهن wijrs «مرد»، لیتوانیایی vyras « مرد، شوهر»، لتونیایی virs «مرد، شوهر»، سنسکریت vira«قهرمان، مرد»؛ شوهر. اشتقاق صورت صفتی نیز از این ریشه در زبان تخاریA wir، «جوان، تازه» یافت شده است.
از دیگر واژه هایی که در اوستا به معنی مرد آمده واژه mašya « فانی، موجود انسان و مرد» از همان ریشه marəta- و نیز aršan اسم مذکر به معنی «جنس نر در انسان و حیوان؛ مرد، قهرمان»، و نیز, yūn- yvan-, yavan- به معنی «برومندی، مرد جوان؛ و بویژه قهرمان جوان و قهرمان» است.
مرد در زبان روسی و انگلیسی
خاستگاه واژه муж )(muzh)« شوهر، انسان، مرد» در زبان روسی را سنسکریت mánuș ( mánu,mánuș) « مرد،انسان، شوهر» و اوستایی manuš دانستهاند. همچنین واژه Man « مرد، نیای مردم و انسان» در انگلیسی برگرفته از ریشه هند و اروپایی *mVnus/ *manu-s که از این ریشه در اوستا واژه manu وجود دارد. ایسلندی کهن madr ، انگلیسی کهن mann « مرد» ژرمنی علیا man « مرد» گوتی manna«مرد»، سنسکریت mánu «مرد؛انسان »، مشتق از men- « اندیشیدن»است.
بیشترین واژههای مشترک در زبانهای هند و اروپایی در معنی انسان بزرگسال مذکر از ریشه *uihxrós است، که احتمالا با ریشه قوی، نیرومند *Ueg- ارتباط دارد. دو قطعه مشابه در دو متن امبریایی ( ueiro pequo) و متن اوستا در یشت ۹.۴ (pasu vīra ) واژه «مرد و مردان» در متن همراه با واژه «گله، رمه» آمده است که منظور از آن دو رده از جانداران باید باشد. اصطلاح دوم hanér * این اصطلاح نیز در مفهوم قوی و نیرومند هم هست. به نظر مالوری مردان همچون منبعی از یکی از دو قدرت فیزیکی و اجتماعی به شمار میروند. البته در این مورد باید تحولات جوامع اولیه به بعد را در نظر گرفت. دو اصطلاح *uihxrós وhanér * از نظر معنایی قابل مقایسه با mann « مرد» و mensch « انسان» در زبان آلمانی است. در متنهای کهن ایرانی نیز مرد بیشتر در معنای انسان و نر در معنای مرد است. جامعه هند و اروپایی انسان را به عنوان ساکنی از زمین میشناسد، و بدین ترتیب اصطلاح بسیار گسترده *dhghm-on- «موجود زمینی؛ بشر خاکی، انسان» در شمال غرب اروپا حفظ شده است، و در شمال شرق اروپا و غرب آسیا اصطلاحی مفهوم «مردن» رایج است و انسان را همچون موجود فانی میدانند به همین سبب مرد در این نواحی برگرفته از *mórtōs « مردن» است. ریشه *mVnu- نیز احتمالا اصل هند و اروپایی داشته به معنی «انسان» بدون در نظر گرفتن جنسیت. به نظر برخی این صورت بر مبنای ریشه « فکر کردن» وانسان را به عنوان انسان خردمند در نظر گرفته است.
منابع
حسن دوست، محمد (۱۳۸۳) فرهنگ ریشهشناختی زبان فارسی جلد اول (آ-ت)تهران: نشر آثار فرهنگستان زبان و ادب فارسی.
راشدمحصل، محمد تقی (۱۳۸۵) وزیدگیهای زادسپرم. پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
میرفخرایی، مهشید (۱۳۸۱) بغان یسن، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
Abaev V.I.( 1958-1995) Istorika- etimologicheski slovar’ osetinskogo yazyka, I-V Moskva- L Mallory J. P. &D. Q. Adams (2006) The Oxford Introduction to Proto-Indo-European and the
Bailey, H.W. ( 1979) Dictionary of Khotan Saka, Cambridge
Bartholomae Chr. (1940) Altiranisches Wörterbuch, Strassburg.
Kent R.G.( 1953) Old Persian ( Gerammar-Texts-Lexicon), New Haven.
Mackenzie D. N. ( 1971). A concise Pahlavi Dictionary, Oxford.
Mallory J. P. &D. Q. Adams(1997) ) Encyclopedia Indo-European Culture. London & Chicago,Fitzeroy Dearborn,
Nyberg H.S ( 1969-1974) A manual of Pahlavi, I-II, Wiesbaden.
Proto-Indo-European World. Oxford, University press.
Фасмер М.(۲۰۰۴) Этимологический словарь русского яазыка, Москва Астрль.Аст.