واژه آزادی اسم فعل آزاد و freedomاسم مرکب از صفت free + پسوند dom به ترتیب صورتهای برگرفته از دو ریشه هند و اروپایی *genh- «زادن، تولید کردن» و *prihx-eha-/ *prihx-ós« یکی از خود، عزیز، آزاد، مهر، عشق » هستند. بدینترتیب واژه انگلیسی free «آزاد» (از ریشه *prihx-ós ) در زبانهای سلتی و ژرمنی «کسی که آزاد است» و در زبانهای هند و ایرانی به معنای «کسی که عزیز است» معنی میدهد (Mallory & Adams:205).
بنابراین خاستگاه هند و اروپایی این دو واژه هممعنا در فارسی و انگلیسی با یکدیگر متفاوت است، در زبانهای ایرانی ریشه واژه آزاد برگرفته از مفهومی است که به عمل دنیا آمدن و زاده شدن اشاره دارد و freeدر زبانهای ژرمنی و سلتی حاصل تحول معنایی از مفاهیم دوستی و عشق به مفهوم آزادی است.
نوشتههای مرتبط
آزاد
واژه فارسی آزاد در زبانهای ایرانی از ایرانی باستان *ā-zā-ta- ، ایرانی آغازین *zanH- «زادن» ( واژههای ایرانی زن، فرزند و زاده نیز با ریشه *zanH- مربوط است (←Cheung2007: 466)(، فارسی میانه āzād به معنی «نجیب، اصیل، شریف» گرفته شده است. در زبانهای ایرانی کهن نیز واژه آزاد به معنی «زاده، متولد و نجیب؛ آزاد» را دارد (مانند فارسی میانه مانوی āzād «آزاد؛ نجیب»، پارتی ‘’z’d «آزاد»، سغدی ‘’z’t «متولد، زاده»، ‘’zt’k(w) «مرد آزاد، نجیبزاده»، سکایی ysāta-ā «نجیب، شریف»).
واژه آزاد در اوستا (آبان یشت، بند ۶۴) هنگامی که اردویسور آناهیتا به پیکر دوشیزهای در میآید اینگونه به کار برده شده است: «آنگاه اردویسور آناهیتا به پیکر دوشیزهای زیبا، برومند، برزمند، کمر بر میان بسته، راستبالا، آزادهنژاد، بزرگوار، موزههایی درخشان تا مچ پا پوشیده و به استواری با بندهای زرین بسته، روانه شد.
آزاد در فارسی کلاسیک هم در معنای «اصیل و نجیب» که هماکنون در زبان افغانی رایج است، و هم در معنی «رهایی» به کار برده شده است. برخی از محققان مانند نیبرگ ریشه آزاد در معنای «نجیب، اصیل» را از ریشه زادن و در معنای «رها» را از *ā-zāta- ریشه دیگر ایرانی باستان مرکب از پیشوند ā و zāta- صفت مفعولی از ریشه *zay «بیرون ریختن، رها کردن » دانستهاند (Niberg 1974: 41).
free
واژه free «آزاد» در ولزی rhydd «آزاد»، نورسی کهن frī« محبوب، همسر» انگلیسی کهن frēo «زن»، «عشق» frēo «آزاد»، (‹انگلیسی نو free )، گوتی freis «آزاد»، ساکسونی کهن fri «همسر» و انگلیسی کهن fridu، نروژی باستانfridr «صلح» و … معنی میدهد. این واژهها همانگونه که در بالا اشاره شد از ریشه*prihx-eha-/ *prihx-ós« یکی از خود، عزیز، آزاد، مهر، عشق »است، که با ایرانی کهن priyah «خود، مال خود، عزیز، محبوب» prīyate «مهر، عشق»، اوستایی frya- «عزیز»، سنسکریت priya- « عزیز ، محبوب» اسلاوی کهن prijati «یاری کردن» همریشهاند(M allory & Adams 343←). همچنین نام ایزدبانوی ژرمنی و نورسی کهن Frigg نیز از همین ریشه است. به این ریشه در غرب، مرکز و شرق سرزمینهای هند و اروپایی گواهی شده است، و مطمئنا از واژههای ماقبل هند و اروپایی به شمار می آید (Mallory & Adams : 214). البته برخی ریشه *prihx-ós را مشتق از ریشه (بحثبرانگیز) *per- «خانه» به معنی «آن کسی که اهل یک خانه است» نیز میدانند(Mallory & Adams:343←).
به نظر محققین اصطلاح « محبوب، عزیز، و دوست» به معنی عضو آزاد قبیله و در تقابل با بردگی به کار رفته است. بدین قرار، به نظر میرسد، مفهوم آغازین آن « محبوب، عزیز، دوست، دوست داشتن» بوده که در برخی از زبانها به شکل برجستهای مانند زبانهای سلتی و ژرمنی به معنی «آزاد» تحول پیدا کرده است KLEIN,) 1966:620).
آریایی (اصیل، شریف، آزاد)
ریشه دیگری که در زبانهای هند و اروپایی « عضوی از یک گروه(قبیله)، نجیب، شریف، آزادمرد» معنی میدهد *h4erós یا *h4eryós است، که واژه «آریایی» در زبانهای هند و ایرانی، و در هیتی واژه arā- « عضوی از گروه خود، نجیبزاده، همراه، دوست» و واژه arāwa «آزاد»، (در این زبان واژه āra «(چیزی که) شایسته است» و natta āra «درست نیست» نیز اشتقاقی از این واژه است). در لیکیایی، arawa- «آزاد (از)»، arus- «بومی» از آن گرفته شده است، در حالیکه ریشه *heryós در ایرلندی کهن aire به معنی «آزاد مرد، آزاد» ( چه آدم عادی چه نجیبزاده) هم برگرفته از آن است؛ در زبان گُلیش اسم خاص Ario- manus (ظاهرا به معنی شریف، اصیل) نیز با Ario- ساخته شده است. صورت اوستایی airya- «آریایی»، فارسی باستان ariya- «آریایی» ( > فارسی میانه ranē، فارسی نو Iran)، و سنسکریتarī- «صدیق، وفادار»، aryá- «مهربان، مهمان نواز»، است(←Mallory & Adams ). در اوستا airyaman- به معنی «یار، دوست» آمده است (Bartholomae AiW 198).
مفهوم این واژه دستکم در آغاز بر کسی دلالت میکرده که به قبیله یا قومی در تقابل با بیگانه تعلق داشته، بویژه بیگانگانی که به زور یا اجبار در قبیله به عنوان بَرده جای داده شدهاند. در هند و ایرانی ظاهرا اصطلاح «غیر آزاد» به کسانی اطلاق میشده که از اقوام دیگر به اسارت گرفته شده بودند، این کلمه یک اصطلاح قومی است، یا به احتمال ضعیفتر، در اصل نامقومی بوده که اقوام هند و اروپایی (یا بخشی از آنها) خودرا مینامیدند. گرچه در هند و ایرانی در معنای قومی به کار رفته اما دلیلی در دست نیست که این مفهوم ماقبل هند و اروپایی باشد یا گویندگان ماقبل هند و اروپایی خود را آریایی بنامند . (Mallory 343←).
تاکید اوستا و کتیبههای فارسی باستان بر مفهوم اصالت، تبار اصیل، نجیب و شریف است. چنانکه داریوش در کتیبه نقش رستم با این عنوان از خود یاد کرده است:
من داریوش شاه، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه سرزمینهای دارنده همه گونه مردم، شاه در این سرزمین دور و دراز، پسر ویشتاسب هخامنشی پارسی پسر یک پارسی آریاییِ آریایی نژاد (ariyaciça).
Ariyaciça صفتی است مرکب از Ariya «آریایی» و ciça «تبار، نژاد». ترکیب دیگری که با Ariya در کتیبههای فارسی باستان آمده، نام پدر بزرگ داریوش اول آریارمنه است ، مرکب از airya- و صفت مفعولی مجهول از- ram-ā (در اوستایی و سنسکریت آرام کردن، در صلح بودن)، آریارمنه به معنی «نگاه دارنده آریائیان در آرامش»است.
درباره سرزمینهای آریایی در تیشتر یشت اوستا (کرده ۵۹ و ۶۰) آمده:
« … [آنگاه] درمانگریها [یش] را بازستاند تیشتر رایومند فرهمند و در همان زمان سرزمینهای آریایی قحطیها خواهند آمد؛ در همان زمان به سرزمینهای آریایی، سپاهیان دشمن حمله خواهند کرد؛ در همان زمان سرزمینهای آریایی زده خواهند شد …. (زرشناس، ۱۳۸۹)»
و در کرده ۹، ۳۶، به این عبارت اشاره شده است « … چه هنگام سرزمینهای آریایی(airiiå daŋhāuuō) نیکسال خواهند شد؟»
مفاهیم واژهها در نظامهای فرهنگی و بنیادهای اعتقادیِ شکل میگیرد که بازتاب شیوه تفکر انسان به پدیدههای جهان اطراف را آشکار میکند، و بررسی عناصر زبانی ما را به خاستگاه نامگذاری اقوام گوناگون نزدیک میسازد. واژه مشترک (*prihx-eha-/ *prihx-ós)که در بین اقوام هند و اروپایی مفهوم «دوست داشتن، عشق، خودی» بوده است، هم اکنون در زبانهای ژرمنی به واژه «آزادی» تحول پیدا کرده و صورتهای بازمانده از این ریشه در زبانهای ایرانی دو واژه « آفرین و نفرین» است.
منابع در سایت محفوظ است