انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

رویکردی بین‌رشته‌ای به روابط عاشقانه در جامعه پست مدرن

هلن نیمار، برگردان: حمیده محمدزاده

چکیده: استقلال و نزدیکی در روابط عاشقانه هم در جامعه‌شناسی و در روانشناسی، مهم تلقی می‌شوند (ایلوز، ۲۰۱۲). در روان‌شناسی، تمایل شدید به استقلال معمولاً مربوط به سبک‌های دلبستگی طردکننده‌ای است که در سابقه دلبستگی فرد شکل می‌گیرد. در جامعه‌شناسی، بر اساس نظریه‌ها و نتایج پژوهش های کیفی، استدلال می‌شود که افراد در نیازهای خود به استقلال و نزدیکی به دلیل درونی‌سازی متفاوت گفتمان‌های فرهنگی و تأثیر شرایط اجتماعی متفاوت هستند. در این پژوهش ترکیبی بین‌رشته‌ای هم از رویکرد جامعه‌شناسانه و هم روانشناسانه مورد بحث قرار خواهد گرفت.

 

مقدمه

دیدگاه روانشناختی دربارۀ استقلال و نزدیکی

استقلال و نزدیکی ابعاد مهمی برای روابط عاشقانه هستند. خودمختاری به عنوان مستقل بودن جدایی، یا به‌مثابۀ تأیید محکم کنش شخصی تعریف شده است (کنه، لانزباری، کانولو و پاتریک، ۲۰۰۵). ویژگی (خصوصیت) استقلال مفهوم گسترده‌ای است، در حالی که استقلال در رابطه بسیار محدودتر تعریف شده است (کنه و همکاران، ۲۰۰۵). استقلال در روابط عاشقانه از یک سو به عنوان تمایل به رویکرد چالش‌های درون یک رابطه به عنوان فرصت‌هایی برای بهبود رابطه تعریف شده است (کنه و همکاران، ۲۰۰۲) که منجر به درک به جای واکنش دفاعی به درگیری‌ها (هودینگز و کنه، ۲۰۰۲) می‌شود. علاوه بر این، استقلال برای درگیر شدن در فعالیت‌های فردی مهم است که با فاصله زمانی از پارتنر به منظور پیروی از منافع شخصی مرتبط است. همچنین برای جبران از تقاضاها و توافقات رابطه ضروری است و می‌تواند خود را در میل به تنهایی برای مدتی نشان دهد. با این حال، از سوی دیگر، استقلال می‌تواند بیانگر سبک دلبستگی طرد شده باشد و با مشکلات بین فردی و احساسات منفی نسبت به شریک زندگی همراه باشد. تحقیقات زیادی بر روی این جنبه‌های منفی استقلال متمرکز هستند (هاگمایر و همکاران، در دست چاپ).

میل به صمیمیت در روابط عاشقانه به عنوان جستجوی نزدیکی مکانی و نزدیکی روانی به شریک زندگی تعریف می‌شود (هاگمایر و همکاران، در دست چاپ). نشان داده شده است که نزدیکی درک شده بین پارتنرها عامل مهمی برای کیفیت و رضایت یک رابطه است (آرون و همکاران، ۱۹۹۲؛ بن آری و لاوی، ۲۰۰۷). تعاریف استقلال و نزدیکی با دو بعد انگیزشی برتر همخوانی دارند: عاملیت و اشتراکی (هاگمایر و همکاران، در دست چاپ). برای داشتن روابط رضایت‌بخش باید هر دو جنبه برآورده شود، اما میل به نزدیکی و فاصله نیز می‌تواند متضاد باشد.

سبک‌های دلبستگی با میل به استقلال و میل به نزدیکی مرتبط هستند. سبک‌های دلبستگی به سابقه دلبستگی فرد برمی‌گردد، به شدت تحت تأثیر کیفیت دلبستگی به مراقبان مهم در سنین جوانی قرار می‌گیرد و در توانایی اعتماد به افراد و اهمیت شخصی روابط نزدیک تجلی می‌یابد (بارتولومیو و هوروویتز، ۱۹۹۱). مفهوم‌سازی سبک‌های دلبستگی در بزرگسالی بر اساس ترکیبی از تصویر فرد از خود (مثبت یا منفی) و تصویری از دیگران (مثبت یا منفی) است. این امکان وجود دارد که این فقط زیرشاخه‌هایی از استقلال افزایش‌یافته را که به دلایل ارزیابی منفی از خود و/یا دیگران رخ می‌دهد، دربرمی‌گیرد. اگرچه سبک دلبستگی ایمن با احساس راحتی و صمیمیت و خودمختاری مشخص می‌شود، اما به شدت با میل به نزدیکی همراه است تا میل به استقلال (سیمپسون و رولز، ۱۹۹۷). در پژوهشی دربارۀ سبک‌های دلبستگی مشخص شد که میل به تنهایی با سبک دلبستگی اجتنابی مرتبط است (دیویت و دی هوور، ۲۰۰۸؛ هاگمایر و همکاران در دست چاپ).

 

رویکردهای جامعه‌شناسانه دربارۀ استقلال و نزدیکی

جامعه‌شناسان فرض می‌کنند که افراد توسط شرایط اجتماعی پیرامون خود، ارزش‌های جمعی و گفتمان‌های فرهنگی شکل می‌گیرند (ایلوز، ۲۰۱۲؛ سیگریست، ۲۰۰۵). آن‌ها از دلایل اقتصادی و شغلی، به عنوان مثال افزایش اشتغال زنان، و نظریه‌های فرهنگی، برای عنوان مثال در مورد فردگرایی و حقوق برابر در جوامع غربی، برای تفسیر استقلال و نزدیکی در روابط عاشقانه استفاده می‌کنند (سانتور، ۲۰۱۰). استقلال و صمیمیت گفتمان‌های فرهنگی مهم در دوران پست مدرن هستند (ایلوز، ۲۰۱۲). معنای تعهد در جامعۀ معاصر به دلیل متکثر شدن سبک‌های زندگی تغییر کرده است (بک و بک گرنشیم، ۲۰۱۱؛ ایلوز، ۲۰۱۲؛ سانتوره، ۲۰۱۰). در مقایسه با زمان‌های اخیر، ازدواج اختیاری شده است و سایر اشکال روابط عاشقانه رایج و به طور گسترده پذیرفته شده‌اند (ایلوز، ۲۰۱۲؛ لنز، ۲۰۰۹). جدا شدن روابط از طبقه اجتماعی و گروه‌های اجتماعی منجر به باز شدن بازارهایی برای انتخاب همسر شده است (ایلوز، ۲۰۱۲). بنابراین، رفتار مستقل در تعهد خود به یک رابطه، و همچنین در داخل رابطه، ممکن است تا حدی واکنشی به شرایط اجتماعی باشد که تغییر کرده است. آن‌ها استقلال افزایش‌یافته را امکان‌پذیر و حتی مطلوب می‌کنند: استقلال به یک مدل فرهنگی جذاب از خود تبدیل شده است (ایلوز، ۲۰۱۲). رابطۀ نزدیک و طولانی مدت انتخابی در میان سایر احتمالات است، و همینطور ترجیح سبک زندگیِ مستقل‌تر.

گفتمان‌های فرهنگی، که می‌توانند به عنوان بازنمایی اجتماعی مفهوم‌سازی شوند، زمانی که افراد در خودپنداره و ادراک خود گنجانده می‌شوند، درونی می‌‌شوند (موسکویسی ،۱۹۸۱,۱۹۸۴). دانش و ارزش‌های مشترک در طول جامعه‌پذیری در طرح‌ واره‌های شخصی ادغام می‌‌شوند و تا حدی تمایلات شخصی را شکل می‌‌دهند (لنز، ۲۰۰۹؛ موسکویسی، ۱۹۸۱، ۱۹۸۴). بنابراین، گفتمان‌های فرهنگی درونی‌شده نیز احساس ما از خود و اهداف ما را شکل می‌‌دهند و تا حدی اعمال انتخابی را تعیین می‌کنند (موسکویسی ،۱۹۸۱,۱۹۸۴). به عنوان مثال، قوانین احساسی آموخته می‌شوند و تعیین می‌کنند که فرد قرار است چه احساسی داشته باشد و چگونه احساسات را در یک موقعیت اجتماعی در یک موقعیت خاص نشان دهد (اکمن، ۱۹۸۸؛ لنز، ۲۰۰۹). آن‌ها شامل اطلاعاتی در مورد شایستگی موقعیتی و تصویری از گفتمان‌ها و احساسات هستند. بازنمایی اجتماعی مستقل از فرد وجود دارند و در فرهنگ‌‌ها متفاوت و عمدتاً ناخودآگاه هستند (آلیچ و کاپفامر، ۱۹۹۱). با این حال، افراد نه تنها گفتمان‌های فرهنگی را تکرار نمی‌کنند، بلکه آن‌ها را به عنوان نمونه‌های اولیه در طرحواره‌های خود ادغام می‌کنند.

اگر تمایلات شخصی برای استقلال و نزدیکی در روابط عاشقانه تحت تأثیر عوامل اجتماعی قرار گیرد، پس با مدل‌های چندعاملی ـ که به اصطلاح مدل‌های زیستی ـ روانی ـ اجتماعی نامیده می‌‌شوند، مطابقت دارد. معمولاً عوامل اجتماعی در این مدل‌ها دقیقاً تعریف نمی‌شوند. اگر نظرات، نیازها و رفتار شخصی تا حدی منعکس کننده نمایشنامه های فرهنگی گسترده‌تری باشد، تحلیل گفتمان‌های پست مدرن استقلال و نزدیکی برای درک خواسته‌های شخصی در روابط عاشقانه مهم است. ممکن است که درونی‌سازی استقلالی که وجود دارد که توسط آرمان فرهنگی استقلال تقویت شده باشد.

ایلوز (۲۰۱۲)، در مطالعه‌ای با استفاده از مصاحبه‌های کیفی و تحلیل متن، دریافت که مردان استقلال بیشتری از خود نشان می‌دهند و کمتر به پارتنر خود متعهد می‌‌شوند، البته بدون نشان دادن الگوهای بی‌‌اعتمادی که با سبک‌های دلبستگی طردکننده مرتبط است. استقلال آن‌ها شامل دیدگاه مثبت نسبت به خود و دیگران است، اما با تمایل شدید برای روابط عاشقانه صمیمی، نزدیک و طولانی مدت همراه نیست، همانطور که در سبک دلبستگی ایمن تعریف شده است. ایلوز (۲۰۱۲) همچنین دریافت که مردان تصور می‌کنند که زنان بیشتر از آنچه مردان می‌توانند و می‌خواهند به آن‌ها توجه کنند، خواهان نزدیکی و توجه هستند. برای زنان در مقایسه با مردان روابط پایدار مهم‌تر است و ارتباط نزدیک‌تری با عزت نفس و مفهوم خود دارد.

 

رویکرد بینارشته‌ای

به گفته ایلوز (۲۰۱۲)، مردان و زنان در آرزوی خود برای استقلال در روابط متفاوت هستند، زیرا مردان گفتمان پست مدرن استقلال را تا حد زیادی درونی کرده‌اند. این احتمال وجود دارد که ایده‌‌آل فرهنگی استقلال بیشتر توسط افرادی که در گروه‌‌هایی زندگی می‌کنند که این گفتمان در آن‌ها بسیار رایج است، یا کسانی که احتمالاً به دلایل شخصی با این ایده‌آل همذات‌پنداری می‌کنند، پذیرفته می‌شود. امروزه، مدل‌های فرهنگی برای مردان موفق، به جای روابط نزدیک، مبتنی بر موفقیت اقتصادی و استقلال روانی است (ایلوز، ۲۰۱۲). همانطور که آبل (۲۰۱۱) نشان داده است، هنجارها و نقش‌های جنسیتی متفاوتی وجود دارد و افراد احساس راحتی بیشتری می‌کنند که بر اساس نقش جنسیت خود رفتار کنند. استقلال با توجه به کلیشه‌های جنسیتی برای مردان بیشتر از زنان با نقش هایشان مطابقت دارد (کلاتیگ، ۲۰۱۱). این موضوع با یافته‌های روان‌شناختی مطابقت دارد که خودپنداره‌‌های زنان بیشتر از مردان رابطه‌ای و وابسته‌تر است، و به طور کلی زنان به سمت مشارکت قوی‌تر در رابطه تمایل دارند (آستیلی و همکاران، ۱۹۹۰). بنابراین، واقعاً ممکن است که در زیرگروه‌های خاصی، مردان استقلال را تا حد زیادی درونی کرده باشند، زیرا با نقش مردانه در فرهنگ ما همخوانی دارد. با این حال، همانطور که ایلوز (۲۰۱۲) استدلال کرده است، درونی‌سازی قوی‌تر استقلال در زیرگروه‌های خاصی از مردان منجر به مشکلاتی می‌شود، زیرا زمانی که آن‌ها به میزان بیشتری نسبت به زنان به آن پایبند باشند، مردان و زنان تمایلات متضادی خواهند داشت.

یک رویکرد بین رشته‌ای برای درک جامع از تقاطع بین مفاهیم روانشناختی و جامعه‌شناختی ضروری است. هر رشته به تنهایی تنها بخشی از یک واقعیت پیچیده را تحلیل می‌کند و دیدگاه آن لزوماً انتخابی و ناقص است. به منظور تحلیل انتقال از گفتمان‌های فرهنگی به مؤلفه‌های روانشناختی، همکاری رشته‌های مرتبط جامعه‌شناسی و روانشناسی سودمند است (سیگریست، ۲۰۰۵). تحلیل تلاقی گفتمان‌های فرهنگی و تمایلات فردی می‌تواند ویژگی‌های مدرن استقلال و تمایل را روشن کند.

یافته‌های جامعه‌شناختی از مصاحبه‌های کیفی ممکن است به توضیح یافته‌های تجربی حاصل از مطالعات روان‌شناختی کمک کند که مردان گوشه‌گیر (منزوی) به طور قابل ‌توجهی پریشانی عاطفی پس از اتمام رابطه را نسبت به سایر افراد تجربه می‌کنند (سیمپسون، ۱۹۹۰). بر اساس نظریه‌های جامعه شناختی، میل به استقلال باید در جوامع پست مدرن افزایش یابد. با این حال، از آنجایی که بررسی این موضوع دشوار است و احتمال دارد که زیر گروه‌ها متفاوت باشند، باید زیرگروه‌هایی نیز وجود داشته باشند که تمایل بیشتری به نزدیکی، تعهد و روابط پایدار دارند.

 

روش

برای بررسی تفسیر ارزش‌های جمعی به اعتقادات، اعمال و احساسات فردی، تحقیقات کیفی باید با طرح مطالعه کمّی تکمیل شود. هر دو بررسی مقطعی و طولی ضروری است. در طراحی طولی، عوامل تعیین‌کننده و پیامدهای افزایش تمایل به استقلال را می‌توان شناسایی کرد، زیرا تحلیل‌های مقطعی اجازه تفسیرهای علی را نمی‌دهند. با این وجود، بررسی استقلال و نزدیکی به صورت مقطعی در زیر گروه‌های مختلف نیز مهم است. برای تشکیل زیر گروه‌ها، باید نشانگرهایی برای لایه اجتماعی گنجانده شود. به دلیل افزایش فردی‌شدن، سبک‌های زندگی و محیط‌های اجتماعی متکثر شده است و مدل‌های تک‌بعدی لایه‌های اجتماعی دیگر کافی نیستند (سیگریست، ۲۰۰۵). مصرف، اوقات فراغت و مشارکت اجتماعی غیررسمی و نیز ترجیحات فرهنگی اهمیت بیشتری یافته و مکمل سرمایه اقتصادی و آموزشی است. بنابراین، وضعیت اجتماعی را می‌توان به طور عینی، اما همچنین به صورت ذهنی با توجه به اعتبار سنجید (سیگریست، ۲۰۰۵). برای روشن کردن این سوال که کدام افراد تمایل بیشتری به پذیرش ایده‌ آل‌های فرهنگی استقلال دارند و اینکه آیا این پذیرش برای مردان و زنان متفاوت است، باید ویژگی‌های شخصیتی و همچنین خواسته‌ها را بررسی کرد. علاوه بر این، عملیاتی‌سازی سبک‌های دلبستگی از طریق پرسشنامه باید گنجانده شود تا سبک‌های دلبستگی ایمن، ترسناک، پریشان و نادیده انگار بررسی شوند. با این حال، از آنجایی که سبک دلبستگی ایمن به گونه‌ای عملیاتی شده است که بین سبک ایمن مستقل و صمیمیت‌گرا تفاوت قائل نمی‌شود، عملیاتی شدن فعلی آن ممکن است برای بررسی چنین سبک‌های فرعی مناسب نباشد (بارتولومیو و هوروویتز، ۱۹۹۱)، و مقیاس‌های جدید باید تفسیر شوند. علاوه بر این، بررسی متغیرهای روانشناختی مانند اهداف رویکرد و اجتناب برای نتیجه‌گیری بیشتر مفید خواهد بود، همانطور که اخیراً توسط (هاگمایر و همکاران در دست چاپ) پیشنهاد شده است.

مفاهیم مفید برای ادغام متغیرهای روان‌شناختی و جامعه‌شناختی، رویکرد بازنمایی‌ اجتماعی (موسکویسی ،۱۹۸۱,۱۹۸۴) و هبیتاس بوردیو (۱۹۸۴)است. طبق نظر موسکویسی (۱۹۸۱,۱۹۸۴) بازنمایی اجتماعی شامل شناخت، عواطف و اراده فرد است. آن‌ها را می‌توان با استفاده از تحلیل گفتمان و اسناد، مصاحبه‌های روایی، و بررسی تأثیر ساختارهای دانش مانند کلیشه‌ها بر حافظه و بیان متون مورد تحقیق و بررسی قرار داد.

هبیتاس بوردیو یک مفهوم نظری دیگری در تلاقی متغیرهای روانشناختی و اجتماعی است. از نظر مفهومی با بازنمایی اجتماعی همپوشانی دارد، اما بر رابطه دانش مشترک و ترجیحات با لایه‌های اجتماعی به شدت تأکید می‌کند. علاوه بر این، هبیتاس شامل سرمایه فرهنگی و همچنین اقتصادی و ویژگی‌هایی مانند ذائقه، لباس پوشیدن، غذا است (بوردیو، ۱۹۸۷). با این حال، عملیاتی کردن آن دشوار است. بوردیو (۱۹۸۷) از نتایج گزارش هایی استفاده کرد که فقط عواملی مانند حرفه، ترجیحات اشیاء و علایق فرهنگی را در بر گرفت، اما متغیرهای روانشناختی را در بر نداشت. با این وجود، بررسی اینکه آیا اتخاذ ایده‌ آل‌‌ها و سبک‌های عاطفی خاص بیشتر برای اعضای گروه‌های اجتماعی خاص اتفاق می‌افتد و اینکه آیا این هبیتاس با میل به استقلال و میل به نزدیکی مرتبط است، مهم است. به عنوان مثال، استقلال افزایش یافته ممکن است اغلب توسط افرادی که تحصیل کرده، غربی، سکولار و جهانی هستند اتخاذ شود (ایلوز، ۲۰۱۲).

 

بحث

گیدنز (۱۹۹۳) روابط عاشقانه پست مدرن را به‌مثابۀ روابط ناب مبتنی بر صمیمیت عاطفی تعریف می‌کند. استقلال برای یک رابطه ناب ضروری است، زیرا صمیمیت عاطفی فقط میتواند بدون فشار یا تقاضا ایجاد شود (گیدنز، ۱۹۹۳؛ ایلوز، ۲۰۱۲). روابط و ازدواج‌ها دیگر به دلایل اقتصادی آغاز نمی‌‌شوند یا مطابق با طبقات و گروه‌های اجتماعی مانند زمان‌‌های گذشته تنظیم نمی‌‌شوند. بلکه مبتنی بر تصمیم آزادانه دو فرد مستقل هستند که به دلیل احساسات (احساس عشق به طرف مقابل و جذب شدن) و نیازهای شخصی برای نزدیکی، خود را متعهد می‌کنند. هدف آن‌ها دستیابی به صمیمیت، شادی و به اشتراک گذاشتن تجربیات مثبت و در نتیجه لذت‌گرایانه است (ایلوز، ۲۰۰۸، ۲۰۱۲).

اگر در مفهوم‌‌سازی پدیده‌های روان‌‌شناختی، گفتمان‌‌های فرهنگی استقلال و صمیمیت را در نظر بگیریم، تعامل درونی‌سازی گفتمان‌‌های فرهنگی استقلال و نزدیکی، تمایلات شخصی برای استقلال و نزدیکی و متغیرهای شخصیتی و نیز سبک‌های دلبستگی نیاز به بررسی دارد. ترجیح شخصی برای استقلال ممکن است شامل دیدگاه مثبت نسبت به خود و دیگران باشد، اما لزوماً با تمایل به روابط عاشقانه صمیمی، نزدیک و بلندمدت که در روانشناسی فرض شده است که نتیجه سبک دلبستگی ایمن است، مرتبط نیست. روانشناسی باید تغییرات فرهنگی در روابط عاشقانه را بررسی کند و با دانش جامعه‌شناختی هماهنگ و سازگار شود. اگر بخواهیم میل به استقلال و میل به نزدیکی را در روابط مدرن توضیح دهیم و صرفاً به نظریه‌‌های روان‌‌شناختی روی بیاوریم، ممکن است عوامل مهمی را از دست بدهیم. جامعه‌شناسی با دیدگاه خود در مورد این موضوع تعریف می‌شود و بنابراین یافته‌های آن برای دیدن تصویر بزرگتر مهم هستند. هدف کلی این است که مدلی زیستی ـ روانی ـ اجتماعی با در نظر گرفتن عوامل اجتماعی و وابستگی متقابل آن‌ها با عوامل روان‌شناختی که از لحاظ نظری همخوان و از نظر تجربی تأیید شده است، تفسیر کنیم.

 

مشخصات مقاله:

Helen Niemeyer, (2013). 0n Interdisciplinary Approach to Romantic Relationships in Postmodern Society, Procedia – Social and Behavioral Sciences Journal.