انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

روش‌شناسی و نظریه‌؛ تمهیداتی برای مطالعه خیابان انقلاب

متن حاضر به منزله‌ی مقدمه‌ای روش‌شناختی و نظری است برای تمهید مقدمات ضروری هرگونه بحث راجع به خیابان انقلاب و بررسی آن در چارچوب مفهومی‌ای که آپادورای ذیل نظریه جهان‌محلی‌شدن مطرح می‌کند. در ادامه، و در دو بخش مجزا به الزامات، اقتضائات و تمهیدات روش‌شناختی چنین مطالعه‌ای و همچنین رهیافت‌های نظری‌ای که می‌توانند در جهت مفهوم‌پردازی و تبیین دقیق‌تر موضوع راهگشا باشند، می‌پردازم. در ادامه، ضمن ارائه توصیفی از میدان و ویژگی‌های آن در چند بعد به اقتضائات روش‌شناختی خیابان انقلاب می‌پردازم: زمان که در آن علاوه بر مرور زمان تاریخی و زمان حال به تفاوت زبان روزانه در این خیابان خواهم پرداخت؛ در دو قسمت به تفاوت گره‌های فضایی خیابان انقلاب در طول و عرض این خیابان خواهم پرداخت و تفاوت انواع فضاهای حاضر در این خیابان را شرح خواهم داد؛ به نحوه‌ی بازنمایی این خیابان و تأثیر این بازنمایی بر تصوری که از «خیابان انقلاب بودن» وجود دارد می‌پردازم؛ در بخش بعدی از تکنیک‌ها و شیوه‌هایی که برای انجام این مطالعه استفاده شده‌اند سخن خواهم گفت و در انتها با مروری بر آراء پیر بوردیو در باب بازتابندگی، به آشکارسازی ویژگی‌های شخصی و نظری پژوهشگر که در این مطالعه دخیل است می‌پردازم. در انتها نیز و در بخش نظریه با مروری بر آراء آرجون آپادورای که چارچوب مفهومی این مطالعه را برساخته است، موضوعات پنج‌گانه‌ی این مطالعه را شرح خواهم داد.

روش‌شناسی
• میدان
در گام نخست، لازم است تا حد و مرز میدان مشخص شود. خیابان انقلاب حدفاصل میان میدان انقلاب در غربی‌ترین بخش تا میدان امام حسین در شرقی‌ترین قسمت را دربر می‌گیرد.

اما علی رغم نام‌گذاری یکدست‌ساز رسمی که سراسر این پهنه‌ی ۵ کیلومتری را با یک هویت و نام می‌شناسد، این خیابان یک هویت واحد و یکدست ندارد و نام‌گذاری رسمی مانع از بروز تفاوت‌ها در طول این خیابان نشده است. تفاوت‌ها نمودهای متعددی دارند، از تفاوت‌های اقتصادی گرفته تا تفاوت‌های معماری از تفاوت‌های مجسم در عابران و قدم‌زنندگان تا تفاوت در اهمیت سیاسی هر گره. درنتیجه، برای تدقیق بیشتر و همچنین تطبیق با الزامات میدانی بایستی خیابان انقلاب را به گره‌های فضایی متعددی تقسیم کرد که بیشترین شباهت را درون خود داشته باشند و همچنین حائز تفاوت و اختلاف با گره‌های دیگر باشند. برهمین اساس، نمی‌توان از یک خیابان به نام خیابان انقلاب نام برد، بلکه در این خیابان با فضاهایی روبروییم که هر یک بهره‌ی ناهمسانی از «خیابان انقلاب بودن» برده‌اند. برخی گره‌های فضایی بیشتر با نام خیابان انقلاب تطبیق دارند و برخی دیگر، به میزان کمتری خیابان انقلاب را در اذهان بازنمایی و تداعی می‌کنند. به همین خاطر است که در طول خیابان، نام‌گذاری‌های دیگری ارجحیت یافته‌اند. به این معنا که بخش‌ها و فضاهای مختلف این خیابان با نام‌های متفاوت از سوی شهروندان و نهادهای رسمی نام‌گذاری می‌شوند. «فردوسی»، «چهارراه ولیعصر»، «پل کالج»، «پل چوبی» و… هر یک نام‌ها و فضاهایی در طول خیابان انقلاب هستند که بیش از هرچیز انقطاع این خیابان را می‌رسانند. درنتیجه، خیابان انقلاب آن‌چنان که در نقشه ترسیم می‌شود و بر تابلوهای شهرداری در طول خیابان نوشته می‌شود، نیست؛ بلکه خیابانی است که در ۵ کیلومتر درازای‌اش به شیوه‌ای نابرابر عنصر خیابان انقلاب بودن را توزیع کرده است و بر همین اساس است که معمولا شهروندان از جایی به بعد را دیگر خیابان انقلاب نمی‌دانند و آن را با نام‌های دیگری صدا می‌زنند. این مطالعه نیز، بر همین اساس، ضمن تقسیم این خیابان به فضاهای مختلف بر هر یک از آ‌ن‌ها متمرکز می‌شود. ضمن این‌که به تفاوت‌های فضایی و سیاسی، اقتصادی، اجتماعی هر یک می‌پردازد.

زمان
از حیث زمانی، باید خیابان انقلاب و مطالعه‌ی حاضر را در دو بخش بررسی کرد. در یک‌سو زمان تاریخی قرار دارد که این خیابان را در پهنه‌ی زمانی درازمدت بررسی می‌کند. از این حیث، مطالعه‌ی حاضر صرفاً بر اکنونِ خیابان انقلاب متمرکز است و به مطالعه‌ی «هم‌زمانی» این خیابان می‌پردازد. اکنونِ خیابان انقلاب به منزله‌ی متنی است که در هر لحظه موجودیت مستقلی از خود را بازسازی می‌کند و می‌توان آن را مستقل از عوامل تاریخی، اما تأثیرگذار، بررسی کرد. درواقع، خیابان انقلاب در هر لحظه و در هر کنشی که در آن و بر آن معطوف است دوباره معنا می‌یابد. زمانِ اکنون زمان بازمعنایابی خیابان است که در تداوم زمان تاریخی اما مستقل از آن است. در رفت‌وآمد ماشین‌ها و آدم‌ها، در تزئین ویترین‌ها، در جوش و خروش دست‌فروش‌ها، در نوع زباله‌ها و کاغذها و در سر و صداهای انسانی و صنعتی و طبیعی خیابان انقلاب معنا می‌یابد و این موضوع مطالعه است. موضوعی که هر چند در یک زمان مشخص به وقوع می‌پیوندد و تحت تأثیر زمان‌های تاریخی قرار دارد اما در لحظه‌ی وقوعش می‌توان آن را به منزله‌ی پدیده‌ای مستقل و درخود مشاهده و مطالعه کرد.

در سوی دیگر، زمان‌های روزانه قرار دارند. بیست و چهار ساعت در خیابان انقلاب (در روزها و فصل‌های مختلف) حائز معنا و شرایط یکسانی نیست. بر همین اساس، در نظر داشتن این تفاوت و عدم تقلیل خیابان به زمان خاصی از دیگر شرایط مطالعه‌ی آن است. مهم‌ترین وجه زمان روزانه، زمان فعالیت اقتصادی – سیاسی خیابان است که بر دیگر فعالیت‌ها سایه افکنده است و به نوعی زمان روزانه‌ی خیابان را تعیین می‌کند. بنابه ممنوعیت‌های وضع‌شده از سوی نهادهای سیاسی، فعالیت شبانه در خیابان (و اساساً شهر) ممنوع است و با تعیین ساعت‌ کاری شبانه برای فعالیت‌های اقتصادی غیر دولتی (همچون مغازه‌ها) که عمدتاً در ساعت ۱۲ شب وضع شده خیابان به خواب می‌رود. خواب شبانه‌ی خیابان انقلاب با عدم‌ دسترسی همراه است: عدم دسترسی به حمل‌ونقل عمومی (تعطیلی مترو در ده و نیم شب، نبود تاکسی‌های عبوری مطمئن، و صرفا فعالیت خطوط حمل و نقل اتوبوسی سریع‌السیر (BRT) با فاصله‌ی زمانی بیشتر نسب به روز)، عدم دسترسی به امنیت، عدم دسترسی به مغازه‌ها و عدم دسترسی به شهروندان. درنتیجه، مفهوم شهر شب در خیابان انقلاب (و در تهران) نمودی ندارد و عرصه‌ی زیست جمعی در شب امکان‌ناپذیر است.

پیش از این گفته شد که فعالیت اقتصادی تعیین‌کننده زمان روزانه‌ی خیابان است. بر همین اساس، بیداری خیابان انقلاب در اولین ساعات روز را می‌توان با شروع فعالیت اقتصادی مشاهده کرد. این امر به ویژه در روزهای اخیر که با شروع زودهنگام فعالیت ادارات دولتی از ساعت ۶ همراه است به خوبی قابل مشاهده است. با این حال، تنوع فعالیت‌های اقتصادی در خیابان هر یک زمان‌های خاصی را نشان‌دار می‌کنند. برای نمونه، عمده نمود خیابان انقلاب را مغازه‌ها تعیین می‌کنند. کتاب‌فروشی‌ها، کافه‌ها، شیرینی‌فروشی‌ها، ساندویچی‌ها، آبمیوه‌فروشی‌ها و… هر یک در ساعت مشخصی فعالیت خود را آغاز می‌کنند که با دیگری متفاوت است اما نقطه‌ی اوج آن‌ها بازه‌ی مشترکی را دربرمی‌گیرد که همان ظهر و عصر است و خیابان انقلاب را در این ساعات می‌توان در زنده‌ترین حالت ممکن مشاهده کرد.

علاوه بر این، خیابان انقلاب در روزهای متفاوت هفته نیز نمودهای متفاوتی دارد. این امر، به ویژه در جمعه‌ها خود را نشان می‌دهد. بخشی از خیابان انقلاب که بیشترین عنصر خیابان انقلاب بودن را نیز در خود دارد، گره فضایی کتابفروشی‌ها از میدان انقلاب تا چهارراه ولیعصر، در این روز و با تشکیل نماز جمعه در دانشگاه تهران که در این گره فضایی قرار دارد، بروز متفاوتی دارد. علاوه بر تعطیلی رسمی، برخی ممنوعیت‌های خاص این رخداد نیز در این روز بر خیابان اعمال می‌شوند. تعطیلی اجباری مغازه‌ها در طول برگزاری نماز جمعه، ممنوعیت رفت و آمد ماشین‌ها، حضور پارچه‌های تبلیغی مذهبی و سیاسی، صدای بلندگوهای نمازجمعه، حضور چهره‌ها و بدن‌هایی همسان که اِلمان‌ها و نشانه‌های مذهبی – سیاسی خاصی را بر بدن خود حمل می‌کنند و امکان راه رفتن در عرض و طول خیابان بدون ترس از رفت و آمد ماشین‌ها، همگی، چهره خیابان را در این روز خاص تغییر می‌دهند.
درنتیجه، در مطالعه‌ی خیابان انقلاب، توجه به زمان و دخیل کردن آن در بحث امری ضروری است که بدون توجه آن، تمام ابعاد و وجوه خیابان شناسانده نمی‌شود.

• گره‌های فضایی در طول خیابان انقلاب
پیش از این در قسمت میدان گفته شد که خیابان انقلاب را نمی‌توان خیابانی یکدست و یک‌معنا دانست. علاوه بر این، از وجه کارکردی نیز نوعی تقسیم‌بندی در طول خیابان وجود دارد. انواع کارکردهای اقتصادی در بخش‌های مختلف خیابان پراکنده هستند ضمن اینکه کارکردهای مسکونی، اقتصادی و همچنین معماری نیز در طول خیابان با اشکال و شدت متفاوتی توزیع شده‌اند. علاوه بر این، از حیث اهمیت سیاسی نیز خیابان یکدست نیست. چه از وجهی کارکردی و چه از وجهی نمادین و نشانه‌شناختی امر سیاسی در فضاهای مختلف خیابان انقلاب یکسان و به یک شکل توزیع نشده است. هچنین، از لحاظ توزیع جمعیتی، و جمعیت در رفت‌وآمد نیز با تکثر مواجهیم. همه‌ی این عوامل، مطالعه‌ی این خیابان را مستلزم تقسیم‌بندی فضایی می‌کند. چرا که بدون این تقسیم‌بندی فضایی، ضمن تقلیل تفاوت‌ها و نادیده گرفتن‌ آن‌ها، الگوی نظری مورد کاربرد نیز کارایی لازم را نخواهد داشت. همچنان که در ادامه و در بخش نظریه به آن می‌پردازم، آپادورای مسأله‌ی جهان‌محلی‌شدن را در پنج منظر قومی، رسانه‌ای، فناوری، مالی و فکری بررسی می‌کند. در صورتی که خواسته باشیم این پنج منظر را با بافت شهری خیابان انقلاب تطبیق دهیم، لاجرم باید دست به تقسیم‌بندی فضایی این خیابان زد. چرا که هر یک از این منظرها در بخش‌هایی از خیابان حضور پررنگ‌تر و موثرتری دارند و در بخش‌های دیگر حضور به مراتب کمتری. هرچند، تبیین چرایی این توزیع نامتعادل خود نیز می‌تواند و باید بخشی از مطالعه باشد اما با این حال با تقسیم‌ فضایی می‌توان به وجوه شباهت و تفاوت هر یک از این فضاها در نسبت با منظرهای پنج‌گانه دست یافت.

به همین خاطر، در ادامه خیابان انقلاب را به چهار فضای مختلف طولی تقسیم می‌کنم و توصیف و چرایی آن را بیان می‌کنم. در این چهار فضا، و با توجه به معیارهای سیاسی، اقتصادی، نشانه‌شناختی، فرهنگی، کارکردی و بدن‌مندی (ناظر بر نحوه سازمان‌دهی و آرایش بدن برای حضور در فضای این خیابان) می‌توان نوعی طیف را ترسیم کرد که از میدان انقلاب آغاز می‌شود و رفته رفته کمرنگ‌تر و کم‌رنگ‌تر می‌شود تا به میدان امام حسین می‌رسد. در میدان امام حسین دیگر نه از بدن‌مندی ابتدای خیابان خبری است (که حتی به ضد آن چیزی تبدیل می‌شود که در ابتدای خیابان وجود دارد) و نه از کارکردهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی میدان انقلاب تا چهارراه ولیعصر. در ادامه ضمن معرفی این چهارفضا، تفاوت هر یک در این ابعاد را بر‌می‌شمارم.

 

 

۱. از میدان انقلاب تا چهارراه ولیعصر
فضای میان این دو را می‌توان دقیقاً همان چیزی دانست که به خیابان انقلاب معروف است. این فضا، از حیث سیاسی، اقتصادی، نشانه‌شناختی، فرهنگی، کارکردی و بدن‌مندی با دیگر فضاها کاملا متفاوت است به ویژه با فضاهای سوم و چهارم که می‌توان از نوعی تضاد فضایی میان آن‌ها نام برد. کتاب‌فروشی‌ها (که هویت بازنمایی‌شده‌ی خیابان انقلاب معطوف به آن‌هاست)، کافه‌ها (نبض حیات فرهنگی خیابان انقلاب که در آن سبک زندگی تحت سرکوب سیاست در آن‌ها جای گرفته) و بدن‌مندی خاص این فضا را می‌توان از ویژگی‌های ممیزه‌ی این فضا دانست.

• وجه سیاسی
این فضا سیاسی‌ترین فضای شهر تهران است. رخدادهای انقلاب ۱۳۵۷، تظاهرات‌ها، میتینگ‌ها و رخدادهای پس از انقلاب که در این فضا رخ داده، حوادث دانشجویی مختلف از تیر ۱۳۷۸ تا حوادث قبل و بعد آن، اعتراضات ۱۳۸۸، راهپیمایی‌های دولتی مختلف (۲۲ بهمن، روز قدس و…)، تشییع جنازه شخصیت‌های برجسته سیاسی (هاشمی رفسنجانی، مهدوی‌کنی و…)، نماز جمعه که به صورت هفتگی این فضا را تغییر شکل می‌دهد، استقرار ادوات نظامی که طی سال‌های اخیر بعضی از آن‌ها استفاده شدند و آخرین کنش سیاسی این خیابان که همان اعتراضات به حجاب اجباری تحت عنوان دختران خیابان انقلاب بود؛ همه‌ی این موارد از این فضا فضایی کاملاً سیاسی ساخته است.

• وجه اقتصادی
این فضا را می‌توان پویاترین فضای اقتصادی خیابان انقلاب دانست. چه از وجه کمی (تعداد مغازه‌ها، پاساژ‌ها و سازمان‌ها) و چه از وجه کیفی (فعالیت نسبتاً کاملاً اقتصادی که در دیگر فضاها با بسته بودن و خالی بودن مغازه‌های بیشتری مواجهیم). در طول خیابان انقلاب، با چهار فضای مختلف مواجهیم که در آن‌ها فعالیت اقتصادی یکسانی وجود دارد. فضای اول با کتابفروشی‌ها، فضای بعد از چهارراه ولیعصر با البسه‌ی پارچه‌ای و کت‌و‌شلوار، فضای میدان فردوسی با کفش‌فروشی‌ها و البته صرافی‌ها، و فضای منتهی به میدان امام حسین با لوزام خانگی. با این حال، در فضای اول حجم و سرعت اقتصادی بیشتری حاکم است که با دیگر فضاها قابل مقایسه نیست. مضاف بر اینکه، میزان یکدست بودن مغازه‌ها بسیار بیشتر از سایر فضاهاست چرا که در دیگر فضاها، تنوع بیشتری در نوع مغازه‌ها وجود دارد. کافه‌ها را هم می‌توان دومین فعالیت اقتصادی پربسامد این فضا دانست که هم می‌توان آن را فعالیتی اقتصادی دانست و هم فرهنگی.

• وجه نشانه‌شناختی
نشانه‌ها را در طول خیابان انقلاب می‌توان چند دسته دانست: نقاشی‌های خیابانی، تابلوهای عمومی (راهنمایی رانندگی و تابلوی خیابان‌ها و کوچه‌ها)، تابلوهای خصوصی (مغازه‌ها)، نشانه‌های متحرکی همچون آرایش بدن، اتوموبیل‌ها و…، ساختمان‌های نشان‌دار (همچون دانشگاه تهران، سینماها، تئاتر شهر)، تزئین و آرایش ویترین‌ها (که در نوشتار مربوط به کتاب‌فروشی‌ها به طور دقیق‌تری بر آن تمرکز خواهم کرد) و نشانه‌های جدیدتری که در ادامه به آن‌ها می‌پردازم. از جمله‌ی این نشانه‌ها، جعبه تقسیم مخابرات در تقاطع وصال – انقلاب است که به نشانه‌ی اعتراض به حجاب اجباری تبدیل شده است. این امر، نشان‌دهنده‌ی پویایی وجه نشانه‌شناختی خیابان انقلاب (و به ویژه این فضا) است که می‌تواند از کوچکترین و دور از ‌ذهن‌ترین عناصر حاضر در خیابان نیز نشانه‌ای سیاسی – اجتماعی برسازد.

• وجه فرهنگی
فضای ابتدای خیابان انقلاب را می‌توان فرهنگی‌ترین فضای خیابان دانست. منظور از فرهنگی، تجمیع سازمان‌هایی همچون دانشگاه تهران، دفاتر مرکزی رسانه‌ها، تعداد سینماها و تئاترها، نوع فعالیت‌های اقتصادی‌ای که نماد و نشانه‌ی امر فرهنگی هستند (همچون کتابفروشی‌ها و کافه‌ها) و همچنین حضور بدن‌هایی که با نحوه‌ی خاص سازمان‌دهی و آرایش‌شان به عنوان بدن فرهنگی شناخته می‌شوند. برای نمونه، «هنری‌ها» را می‌توان از این نوع بدن‌ها دانست. هرچه از فضای اول دورتر شویم از تعداد این عناصر فرهنگی کاسته می‌شود تا جایی که می‌توان از نبود این شاخص‌ها در برخی از فضاها صحبت کرد.

• وجه بدن‌مندی
یکی از شاخص‌ترین مولفه‌هایی که باید در بررسی خیابان انقلاب لحاظ کرد، وجه بدن‌مندی این خیابان است. این وجه، در بین فضاهای چهارگانه‌ی خیابان هم یکی از شاخص‌های مهم تمایزگذاری میان آن‌ها است. بدن‌مندی فضاهای چهارگانه‌ی خیابان انقلاب به شدت تحت تأثیر دیگر وجوه این فضاها است. وجه فرهنگی قوی فضای اول، سبب حضور افرادی در این فضا شده است که هویت فرهنگی خود را در قالب نشانه‌های بدنی (لباس، شیوه راه رفتن، آرایش چهره و بدن، نحوه حرف زدن و…) ظاهر ساخته‌اند. دانشجویان، علاقه‌مندان تئاتر و سینما، «خوره‌های کتاب» که در پی تمایز هویتی خود از خلال بدن‌شان هستند را می‌توان در این فضا مشاهده کرد. تجمع این افراد به نوعی تجمع بدن‌هایی است با نشانه‌های مخصوص که به کار ایجاد تمایزات قشری و هویتی می‌آید. در مقایسه با دیگر فضاها، این بدن‌ها و این نشانه‌های بدنی به مراتب کمتر می‌شود تا جایی که در فضای میدان امام حسین کاملا از میان می‌رود و بدن دیگری جایگزین آن می‌شود.

۲. از چهارراه ولیعصر تا میدان فردوسی
این فضا را باید فضای گذار یا انتقال دانست که هم ویژگی‌های فضای اول را می‌توان در آن مشاهده کرد و هم ویژگی‌های فضاهای بعدی را. در صورتی که خواسته باشیم ویژگی‌های این فضا را در ابعاد مختلف بکاویم باید به وجوه سیاسی، اقتصادی، نشانه‌شناختی، فرهنگی و بدن‌مندی آن اشاره کرد. وجه سیاسی این فضا، به مراتب اهمیت کمتری از فضای اول دارد. با این حال وجود سازمان‌هایی همچون مترو تهران، معاونت قوه قضاییه، دانشگاه امیرکبیر و دفاتر بانک‌ها همچنان اهمیت این فضا را گوشزد می‌کند.

کتاب‌فروشی‌ها در این فضا جای خود را به مغازه‌های البسه‌ی پارچه‌ای می‌دهند که به تعداد و پویایی کتاب‌فروشی‌های فضای اول نیستند. علاوه بر این، تنوع نوع مغازه‌ها در این فضا بیشتر از فضای اول است. از سوی دیگر، به علت وجود فضاهای خالی بیشتر، نقاشی‌های خیابانی بیشتری در این فضا وجود دارد. در فضای اول به علت حجم فشرده‌ی فضا امکان بروز چنین نقاشی‌هایی که از سوی شهرداری بر روی دیوارها نقش می‌شوند نبوده است. هرچند نمونه‌هایی از آن وجود دارند.

وجه بدن‌مندی این فضا دارای همان خصلت گذار و انتقال است. نوع لباس، آرایش بدن، نحوه راه رفتن و… در این فضا ضمن حفظ برخی ویژگی‌های فضای اول کم کم تغییر می‌کند و با تغییر هویت بدن‌ها مواجه می‌شویم. ضمن اینکه از شلوغی پیاده‌روها نیز کاسته می‌شود (به جز نقاطی همچون پارک دانشجو که خصلت میدان‌گاهی دارد).

۳. از میدان فردوسی تا ایستگاه مترو دروازه دولت
این فضا، که کوچکترین فضا نیز به شمار می‌رود، بیشتر به علت نقش میدان فردوسی و کارکرد اقتصادی پیرامون آن متمایز می‌شود. پیوند نام میدان فردوسی با فروش ارز و همچنین فروش کفش از این فضا، فضایی اقتصادی ساخته است. در دیگر ابعاد می‌توان این فضا را در ادامه‌ی فضای دوم و ورود به فضای چهارم دانست. از این فضاست که به حریم پیاده‌روها تجاوز می‌شود (از سوی ایستگاه‌های مترو و ورودی پل‌های هوایی) که نشانه‌ای بر آشفتگی هرچه بیشتر فضا و تحدید دایره عمل پیاده‌ها است. نشانه‌هایی همچون نقاشی‌های دیواری در این فضا ضمن کمتر شدن، با دقت و خلاقیت هنری کمتری هم تصویر شده‌اند. دیوارهای خالی بیشتر، بدون نقاشی یا با دیوارنگاری‌های مردم که بعدها خط خورده‌اند مشخص شده‌اند.
در این فضا، دوباره با افزایش جمعیت مواجهیم که در ارتباط با فضای اقتصادی این خیابان است. با این حال، این افزایش جمعیت ارتباطی چندانی به جمعیت فضای اول ندارد. تحلیل آرایش‌های بدنی این جمعیت تفاوت‌های قشری – هویتی این دو جمعیت را به خوبی نشان می‌دهد.

۴. از ایستگاه مترو دروازه دولت تا میدان امام حسین
این فضا را می‌توان یکسره فضایی متفاوت دانست که حتی در بازنمایی‌هایی که از شهر تهران می‌شود نیز جایی ندارد. می‌توان چشمان مخاطبی را بست و او را وارد این فضا کرد و از او خواست بگوید در چه شهری است؟ نشانه‌ای دال بر اینکه او این فضا را در شهر تهران بداند وجود ندارد. ضمن اینکه آرایش بیرونی و داخلی مغازه‌ها، فضاهای خالی زیاد، پیاده‌روهایی که ظرفیت حضور یک نفر را درون خود دارند، بی‌نظمی فضاها، بوی آلودگی بیشتر نسبت به فضاهای قبلی و بدن‌هایی که یکسره با فضاهای قبلی متفاوت‌اند از ویژگی‌های این فضاست.

وجوه سیاسی، اقتصادی، نشانه‌شناختی، فرهنگی و بدن‌مندی در این فضا (که فضای انتهای خیابان نیز هست) در کمترین مرتبه اهمیت خود قرار دارند. در این بین دو استثنا وجود دارد. یکی وجود اتوگالری‌هایی است که در فاصله‌ی منتهی به میدان امام حسین وجود دارند که کاملا در تضاد با فضای کلی خیابان قرار دارند و دیگری، وجود دفاتر احزاب سیاسی محافظه‌کار که این منطقه جزء مناطق هدف‌شان است. از وجه اقتصادی، متراژ مغازه‌ها کوچک‌تر می‌شود که اکثر آن‌ها مثلث‌های کوچکی هستند. در فاصله منتهی به میدان امام حسین اکثر مغازه‌ها لوازم خانگی هستند که بیشتر لوازم خانگی ضروری را به فروش می‌رسانند تا لوازم لوکس و حتی لوازمی که در مرتبه دوم اهمیت باشند.

میدان امام حسین که نقطه پایانی خیابان انقلاب است، با توجه به ماهیت میدان‌گاهیش محل تجمع دوباره‌ای در این خیابان است. وجه تفاوت مهم این میدان، پیاده‌رو بودن فضای داخل میدان است. با این حال، تجمع در این میدان و حوالی آن کاملا با تجمع در موقعیت‌های مشابه دیگر (همچون چهارراه ولیعصر، میدان فردوسی و میدان انقلاب) متفاوت است. در اینجا فضا محله‌ای‌تر می‌شود که در دیگر فضاها وجود نداشت. ماشین‌ها به زیر میدان (زیرگذر) منتقل می‌شوند و افراد بر خیابان حاکم می‌شوند. در صورتی که فضاهای پیشین را «نظم» بدانیم، این فضا را باید «بی‌نظمی» بدانیم. با این حال، این میدان منطق محله‌ای خودش را دارد. حضور کودکان همراه پدر و مادر برای بازی در آن، حلقه‌های چند نفره پسران جوان و رفت و آمد به ظاهر بی‌هدف مردان پیرامون میدان امام حسین، نشان‌دهنده‌ی این فضا هستند.

• گره‌های فضایی در عرض خیابان انقلاب
علاوه بر طول خیابان انقلاب که در ۵ کیلومتر گستره‌ای از تفاوت‌های فضایی را درون خود جای داده است؛ این تفاوت فضایی را از دو بعد دیگر نیز می‌توان مشاهده کرد: در عرض و در عمق. در عمق باید به «شهر زیر زمینی» مترو اشاره کرد که در سرتاسر خیابان انقلاب کشیده شده است. این شهر زیرزمینی دنیای متفاوت و خاص خود را دارد که با شهر روی زمین تفاوت‌های مهمی دارد. با این حال در اینجا تمرکز بر مترو نخواهد بود. علاوه بر این، خیابان انقلاب از بعد عرضی نیز فضاهای متفاوتی دارد. در یک دسته‌بندی کلی می‌توان از ۶ فضای متفاوت در عرض خیابان انقلاب صحبت کرد. منتهی‌الیه جنوبی که با مغازه‌ها، پاساژها، سازمان‌ها و خیابان‌ها و کوچه‌های فرعی مشخص می‌شود، پیاده‌رو، خیابان، مسیر BRT، پیاده‌رو و منتهی‌الیه شمالی. بر همین اساس، سوژه بسته به اینکه در کجای این خیابان باشد: در پیاده‌رو و در حال قدم‌زن یا در خیابان و سوار اتوموبیل یا در مغازه و یا حتی در ساختمان‌های بلندمرتبه و از پشت شیشه از چشم‌انداز متفاوتی به خیابان نگاه می‌کند. مضاف بر اینکه در هر یک از اضلاع شمالی و جنوبی خیابان که با مغازه‌ها و سازمان‌ها پر شده است و پیاده‌روهای متصل به آن‌ها با فضاهای متفاوتی روبرییم. به عبارت بهتر، پیاده‌روی شمالی با پیاده‌روی جنوبی از حیث کارکردی، نمادین و معنایی متفاوت است. درنتیجه، هر مطالعه‌ای باید چشم‌اندازی که از آن به خیابان می‌نگرد را مشخص کند. اینکه از پیاده‌رو (و کدام پیاده‌رو) به خیابان نگاه می‌کند یا سوار اتوموبیل یا اتوبوس؟ علاوه بر این، در بررسی هر یک از موضوعات مدنظر این مطالعه (منظرهای پنج‌گانه) علاوه بر تقسیم‌بندی فضایی طولی باید مشخص شود که منظر مورد بررسی در کدام یک از شش فضای عرضی خیابان در حال بررسی است.

من در این مطالعه، عمده تمرکزم را بر پیاده‌روی در پیاده‌روهای خیابان گذاشته‌ام. ضمن اینکه از BRT و اتوموبیل نیز برای طی مسیر خیابان و مشاهده‌ی متفاوت آن استفاده کرده‌ام. درنتیجه، آنچه در این مطالعه می‌آید ضمن درنظر داشتن تفاوت فضایی عرضی خیابان، با کنش پیاده‌روی و از چشم‌انداز یک پیاده‌رو انجام شده است.

• خیابان انقلاب و بازنمایی آن‌چه خیابان انقلاب است
در صورتی که خواسته باشیم نتیجه‌ای از آن‌چه در دو بخش پیشین آمد بگیریم، آن است که خیابان انقلاب آن‌چنانی که روی نقشه و در ۵ کیلومتر تصویر شده، نیست. یا به عبارت بهتر، «تصویر»ی که از خیابان انقلاب وجود دارد همه‌ی این ۵ کیلومتر را خیابان انقلاب نمی‌داند. در این‌جا بحث بازنمایی‌ها مطرح می‌شوند. بازنمایی‌هایی که از خیابان انقلاب صورت می‌گیرد و متعاقب آن تصویر ذهنی‌ای که از خیابان انقلاب وجود دارد، عمدتاً خیابان انقلاب را به فضای اول آن که همان کتابفروشی‌ها و چهارراه ولیعصر است محدود می‌کند. خیابان انقلاب بیش از هر چیز با «کتاب‌فروشی‌ها»، «دانشگاه تهران»، «کافه‌ها» و به مراتب کمتری با «فلافل»، «سینما» و البته کنشگری‌ سیاسی شناخته می‌شود. همه‌ی این موارد با فضای اول مرتبط‌اند. حتی می‌توان چهارراه ولیعصر را هم متمایز از تصوری دانست که از خیابان انقلاب وجود دارد. چرا که به علت کثرت نمادشناسی و فضاهای شاخص حاضر در این گره فضایی، از آن فضای مستقلی ساخته است که نام مستقل و متفاوتی نیز دارد. در نتیجه، بازنمایی و تصویر ذهنی خیابان انقلاب عمدتاً به فضایی اطلاق می‌شود که از میدان انقلاب تا چهارراه ولیعصر کشیده شده است. بر همین اساس می‌توان گفت بخش عمده‌ای از خیابان انقلاب بر روی نقشه و تابلوهای رسمی در بازنمایی خیابان انقلاب جایی ندارند.

• تکنیک‌ها، ابزارها و شیوه‌ها
برای انجام این مطالعه، مهم‌ترین و پربسامدترین تکنیکی که استفاده کرده‌ام، تکنیک مشاهده بوده است. مشاهده هم عمدتاً همراه با قدم زدن در پیاده‌روهای خیابان انقلاب به همراه مکث‌ها، نشستن‌ها، خوردن و نوشیدن، گفتگو با دستفروشان و حتی خرید از مغازه‌ها بوده است. همچنین، در پی تجربه‌ی فعالیت‌ها و کنش‌هایی بوده‌ام که تا پیش از این و به عنوان یک شهروند تجربه نکرده بوده‌ام تا بتوانم تجربه‌های بیشتری از میدان و در میدان داشته باشم. به این تجربه‌ها در بخش «بازتابندگی» بیشتر خواهم پرداخت. با این حال، تلاش کرده‌ام تا از «تجربه زیسته» به عنوان بخشی از روش‌شناسی کار بهره ببرم. در طول پنج سال حضور مداوم در خیابان انقلاب (نه همه‌ی بخش‌های آن) تصورات، معناها و مشاهداتی را تجربه کرده‌ام که تلاش کرده‌ام ضمن مواجهه انتقادی با آن‌ها در بخش بازتابندگی از آن‌ها در پیشبرد هدف مطالعه استفاده کنم.
در انجام این مطالعه تلاش کرده‌ام با گرفتن عکس، فیلم و صوت و همچنین با تهیه نقشه و ویرایش و تغییر نقشه‌ها (رنگ‌آمیزی، علامت‌گذاری و…) مواد لازم و مکمل برای توصیف میدان فراهم کنم.

• بازتابندگی
بازتابندگی، امروز، به بخش جدایی ناپذیر مباحث روش‌شناسی به ویژه در حوزه مردم‌نگاری تبدیل شده است. بازتابندگی آن‌چنان حضور پرقدرتی یافته که نمی‌توان مطالعه‌ی مردم‌نگارانه و انسان‌شناختی‌ای را بدون لحاظ کردن بازتابندگی دارای اعتبار دانست. پیر بوردیو در کتاب «علمِ علم و بازتابندگی» (science of science and reflexivity) (2002) که در واقع آخرین کورس – لکچر او در کلژدوفرانس است، تمرکز خود را بر تهدیدی می‌گذارد که علم، و به ویژه علوم اجتماعی، را تهدید می‌کند. او «یاوه‌گویی‌های پست‌مدرن» را یکی از خطرات علوم اجتماعی می‌داند که در پی نسبی کردن هر چیز و دست‌نیافتنی کردن علوم اجتماعی هستند. درنتیجه، بوردیو در این کتاب در قامت مدافع علم ظاهر می‌شود و راه‌های برون‌رفت از این شرایط و از سر گذراندن این تهدیدات را ارائه می‌دهد. او در فصل سوم کتاب، مشخصاً بر علوم اجتماعی متمرکز می‌شود و پیشنهاداتی برای بازیابی توان علمی این حوزه و رستن از دام تهدید‌های نسبی‌گرایانه ارائه می‌دهد. در این‌جا، صرفاً بر آن‌چه بوردیو در باب بازتابندگی می‌گوید تمرکز خواهم کرد.

بوردیو، مهم‌ترین خطری که علوم اجتماعی را تهدید می‌کند، در اندیشه‌های نسبیت‌گرایی می‌داند که به صدور اصل امکان‌ناپذیری فهم علمی می‌پردازند. به زعم او، کسانی که با علم دشمنی دارند و تمرکز خود را بر علوم اجتماعی متمرکز کرده‌اند- به این علت که علوم طبیعی فضای چندانی برای حمله در اختیار آنان نمی‌گذارد- با لحنی ستایش‌گونه به نادانستنی بودن برخی امور از جمله موضوعات علوم اجتماعی اشاره می‌کنند که باید از تبیین آن‌ها دست برداشت. در عوض بوردیو در موضع مقابل، از علم بودن علوم اجتماعی و امکان‌پذیری تبیین علمی در آن دفاع می‌کند. « علوم اجتماعی همانند دیگر علوم علم هستند، الا اینکه این علوم با دشواری خاصی در این امر روبه رو هستند که همانند دیگر رشته‌ها علم باشند» (بوردیو، ۱۳۸۶: ۱۸۶).

پیشنهاد بوردیو برای انجام طرح علمی در علوم اجتماعی، چیزی است که بر آن نام «گام تکمیلی» مضاعفی می‌گذارد که علوم طبیعی به آن نیازی ندارد اما علوم اجتماعی برای اینکه بتواند به شناخت علمی برسد به آن محتاج است. «یکی اینکه باید سوژه تاریخی‌شدن را تاریخی کرد و دوم اینکه باید سوژه عینی‌شدن را عینی کرد که عینی‌شدن آن پیش‌شرط دسترسی علم به خودآگاهی، به عبارت دیگر، دسترسی به شناخت پیش‌فرض‌های تاریخی‌اش است» (همان، ۱۸۶-۱۸۷). عینی‌کردن سوژه عینی‌شدن همان چیزی است که می‌توان بر آن نام بازتابندگی (reflexivity) نهاد. بازتابندگی، در این معنا، ابزاری است که وسایل خلاصی علوم اجتماعی از نسبی‌شدن را فراهم می‌کند. آن‌چیزی که علوم اجتماعی را به سوی نسبی‌شدن می‌کشاند، «تعین‌های ناآگاه»ی است که هم در ذهن دانشمندی که پدیده یا فرایندی اجتماعی‌ را مطالعه می‌کند وجود دارد و هم در شرایط اجتماعی‌ای حک شده که دانشمند در آن شرایط مشغول تولید علم است. درنتیجه، بازتابندگی باید بتواند این دو نوع تعین‌هایی ناآگاه را آشکار کند و آن‌ها را از سطح ناخودآگاه به خودآگاه بیاورد.

در اندیشه‌ی بوردیو، بازتابندگی در حکم کوششی است که از طریق آن علوم اجتماعی خودش را به عنوان ابژه خودش قرار می‌دهد و از سلاح‌هایش (مفاهیم، روش‌ها و…) برای فهم و بررسی خودش است استفاده می‌کند. در چنین حالتی است که شانس علوم اجتماعی برای کسب حقیقت بیشتر می‌شود. درواقع، با چنین روشی، نظارت بیشتر و دقیق‌تری بر عوامل موثر در سوگیری‌های پژوهش صورت می‌گیرد.

بوردیو در ادامه، برای تحقق بازتابندگی (یا آن‌چه پیش از این عینی‌‌کردن سوژه‌ی عینی‌شدن نامیده بود) قائل به سه سطح است. در واقع، عمل بازتابندگی باید در این سه سطح انجام شود: «اول، باید موضع یا جایگاه سوژه عینی‌شدن در کل فضای اجتماعی، موضع اولیه و سیر فعالیت‌های او، عضویت و تعهد او به گروه‌های دینی و اجتماعی عینی شود؛ ]۲[ سپس باید موضعی عینی شود که او در حوزه متخصصان اشغال می‌کند (و موضع این حوزه، این رشته، در حوزه علوم اجتماعی)؛ هر رشته دارای سنت‌ها و ویژگی‌های ملی، مسائل ضروری، عادت‌های فکری، عقاید مشترک و بداهت‌ها، مناسک و اعتبارها، موانع مرتبط با انتشار یافته‌ها و شکل‌های ممیزی خاص خود است، البته اگر نخواهیم مجموعه کامل پیش‌فرض‌های حک‌شده در تاریخ جمعی تخصص مربوطه را برشماریم (ناخودآگاهی دانشگاهی)؛ سوم، باید تمام چیزهایی را عینی کرد که با عضویت در جهان مدرسی مرتبط هستند و توجه خاصی به توهم فقدان توهم، به دیدگاه ناب، مطلق و «بی‌طرف» معطوف شود» (همان، ۲۰۳).

من هم تلاش می‌کنم در اینجا برخی الزامات بازتابندگی را که در مطالعه‌ی خیابان انقلاب تأثیرگذار است بیان کنم. درواقع، بازتابندگی را می‌توان نوعی افشای سوژه‌ی مطالعه‌گر دانست که تلاش می‌کند ذهنیت‌ها، تجربه‌ها و رویکردهایی از او که در مطالعه دخیل‌اند را برای مخاطب آشکار کند.
در وهله اول، به عنوان یک غیرتهرانی که تجربه‌ی تهران را صرفاً در ایام نمایشگاه کتاب داشتم، در سال ۱۳۹۲ و با قبولی در دانشگاه تهران برای نخستین‌بار پا در خیابان انقلاب گذاشتم. نخستین کنش فعالم در این خیابان برای خرید کتاب از دست‌فروشان کتاب بود. در طول چهار سال بعدی که در «خوابگاه‌های سطح شهر» دانشگاه تهران ساکن بودم، فاصله‌ای چند دقیقه‌ای تا خیابان انقلاب داشتم و هرگونه رفت‌وآمدی مستلزم عبور از این خیابان بود. با این حال، در این مدت طول ۵ کیلومتری خیابان انقلاب را تنها تا پل کالج تجربه کرده بودم و برای اولین بار در فرایند انجام این تحقیق کل این خیابان را طی کردم. مهم‌ترین (و البته تنها) کنش‌هایی که در این خیابان انجام داده‌ام را می‌توان این‌گونه لیست کرد: خرید کتاب از دستفروش‌ها و کتابفروشی‌ها، تماشای فیلم در سینماها، حضور در تالار وحدت در نزدیکی این خیابان، قدم‌زدن‌های عصرگاهی و شبانه، حضور در قهوه‌خانه، کافه‌ها، جگرکی و فست‌فودهای این خیابان و همچنین گفتگو با دوستان و البته این اواخر کار میدانی!

به عنوان نتیجه‌ی آنچه گفته شد، در صورتی که خواسته باشم کنشگران این خیابان را به چند دسته تقسیم کنم، خودم را در دسته‌ای قرار می‌دهم که بیشتر از وجه تفننی این خیابان که مرتبط با علایق فرهنگی‌شان است استفاده می‌کنند.

از سوی دیگر، به عنوان دانشجوی انسان‌شناسی و با نگرشی مردم‌نگارانه که هر جزئیاتی معنادار و مهم است، در این مطالعه تلاش داشته‌ام تا ضمن احضار تجربه‌های پیشین، دست به تجربه‌های جدیدی در این خیابان بزنم تا ضمن جمع‌آوری داده‌های جدید بتوانم مردم‌نگاری مناسبی از این خیابان به دست دهم. سنت مردم‌نگاری شهری، سنتی دامنه‌دار است که ریشه‌های آن را می‌توان در مکتب شیکاگو یافت. در ادامه با مرور رویکردهای نظری مورد استفاده، تلاش می‌کنم تا وجه دیگر بازتابندگی که ناظر بر نظریه‌ها و روش‌های مورد استفاده پژوهشگر در میدان است را آشکار سازم.

 

نظریه
• چشم‌اندازهای پنج‌گانه آپادورای
انتخاب موضوعات پروژه‌ی حاضر بر مبنای الگوی نظری‌ای است که آرجون آپادورای به ویژه در مقاله‌ی Disjuncture and Difference in the Global Cultural Economy مطرح کرده است. او فهم جهانی‌شدن را به فهم رابطه‌ی پنج چشم‌اندازی می‌داند که ابعاد مختلف جریان‌های فرهنگی جهانی را شکل می‌دهند: چشم‌انداز قومی، چشم‌انداز رسانه‌ای، چشم‌انداز فناوری، چشم‌انداز مالی و چشم‌انداز فکری (Ideo). او در این مقاله بیان می‌کند که پسوند چشم‌انداز (scape) به ما اجازه می‌دهد تا به اشکال نامنظم و سیالی از این حوزه‌ها دسترسی داشته باشیم. اشکالی که به همان اندازه که از جریان‌های فراملیتی متأثر بوده‌اند از موقعیت‌ها و ویژگی‌های درون‌ملیتی نیز تأثیرپذیری داشته‌اند. «پسوند منظر (scape) به ما اجازه می‌دهد تا به اَشکال سیال و بی‌قاعده‌ی این چشم‌اندازها (landscapes) اشاره کنیم، این اصطلاحات با پسوند مشترک scape حاکی از این نکته هستند که این‌ها روابط از پیش معین ابژکتیو نیستند که از هر زاویه دیدی مشابه و یکسان به نظر آیند بلکه، در عوض، ]پسوند scape به این نکته اشاره می‌کند که[ آن‌ها عمیقاً برساخت‌های مبتنی بر دیدگاه/چشم‌انداز (perspectival constructs) هستند، متأثر از جایگاه ‌تاریخی، زبانی و سیاسی انواع مختلف کنشگران: دولت – ملت‌ها، چندملیتی‌ها، جماعت‌های دیاسپورا، همچنانی که گروه‌ها و جنبش‌های فروملی (خواه مذهبی، سیاسی یا اقتصادی) و حتی گروه‌های صمیمی چهره به چهره، همچو دهکده‌ها، محله‌ها و خانواده‌ها. درواقع، کنشگر فردی آخرین حلقه این مجموعه است». در واقع آپادورای میان امر محلی و جهانی نوعی ارتباط متقابل می‌بیند که جهانی‌شدن از خلال این رابطه شکل می‌گیرد.

او این پنج چشم‌انداز را بلوک‌های سازنده‌ی چیزی می‌داند که آن را جهان‌های تخیل (imagined worlds) می‌نامد. او واقعیت مهم دنیایی که امروز در آن زندگی می‌کنیم را این نکته می‌داند که بسیاری از افراد در چنین جهان تخیل‌شده‌ای زندگی می‌کنند. در واقع او تخیل برساخته از این چشم‌اندازهای پنج‌گانه را شکل دهنده‌ی جهانی می‌داند که ما در آن زندگی می‌کنیم یا به عبارت بهتر فکر می‌کنیم که در چنین جهانی زندگی می‌کنیم.

موضوعات
بر اساس آن‌چه گفته شد، در این پروژه‌ها هر یک از این چشم‌اندازهای پنج‌گانه را در تطابق با خیابان انقلاب و یک مطاعه‌ی شهری تعریف خواهم کرد و به مطالعه و بررسی هر یک از آن‌ها خواهم پرداخت. به این شکل که در هر یک از آن‌ها، به ترتیب به دنبال تحرک مردم و افراد، گردش تکنولوژی و پول، حضور ایده‌ها و تفکرات و تصاویر برساخته از این خیابان خواهم بود. با این گرایش که در هر یک از آن‌ها میان بعد محلی و بعد جهانی در شکل دادن به واقعیت موجود پل بزنم و متن تولیدشده بر این اساس نوشته شود. علاوه بر توجه به ابعاد محلی و جهانی، به عنصر تخیل شهری خیابان انقلاب نیز توجه خواهم داشت. در نتیجه، پروژه‌ی کلاس انسان‌شناسی شهری در نهایت پنج جستار خواهد داشت که در هر یک، بعد و وجهی از خیابان انقلاب بررسی خواهد شد:

۱. افراد برای حضور در گره‌های فضایی مختلف خیابان انقلاب، با چه نمایشی از بدن‌شان حاضر می‌شوند؟ در این‌جا تمرکز بر فهم چگونگی و چرایی نمایش‌های متفاوت و مختلف افراد از بدنشان برای حضور در نقاط مختلف خیابان انقلاب است. به نظر می‌رسد هر گره و تخیل مرتبط با آن افراد را به نوع خاصی از نمایش بدن‌شان سوق می‌دهد. همچنان که نمایش این افراد نیز بر شکل‌گیری یا تقویت این تخیل اثر می‌گذارد. در نتیجه، خیابان انقلاب گرانبار از نمایش‌های مختلفی است که با فهم این نمایش‌ها می‌توان به فهم خیابان انقلاب نیز رسید. گر‌ه‌های فضایی مختلف، از آن‌جا که با کارکردهای مختلف اقتصادی، سیاسی و فرهنگی درگیراند افراد و بدن‌های مختلفی را درون خود می‌پذیرند.

 

۲. تکنولوژی‌های مبلمان شهری (معماری، تزئینی، و…) در گره‌های مختلف خیابان انقلاب، چگونه توزیع شده است؟ و این توزیع چه نسبتی با مختصات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی حاکم بر تخیل شهری موجود از این گره‌ها دارد؟ در این جستار در پی توصیف نوع تکنولوژی‌های شهری موجود در هر گره و ارتباط آن با مختصات زمینه‌ای آن گره هستم.

 

۳. خیابان انقلاب به عنوان خیابانی تجاری (و نه مسکونی) در گره‌های مختلف‌اش چه توزیعی از فعالیت‌های اقتصادی را در برگرفته است؟ با تأکید بر دو فعالیت رسمی (در قالب مغازه‌ها) و غیررسمی (در قالب دستفروشان) در پی توصیف نوع فعالیت تجاری در گره‌های مختلف این خیابان هستم. به عنوان نمونه، با تمرکز بر گره فضایی ابتدای خیابان که همان گره کتاب‌فروشی‌ها از میدان انقلاب تا چهارراه ولیعصر است به ویژگی‌های این گره و همچنین تقسیم‌بندی‌های فضایی درون آن می‌پردازم.

 

۴. در رسانه‌های مجازی (با تاکید بر توییتر و اینستاگرام) خیابان انقلاب چگونه بازنمایی شده است؟ با بررسی هشتگ #خیابان‌_انقلاب در این دو رسانه‌ی مجازی در پی فهم نوع بازنمایی افراد و گروه‌های مختلف از این خیابان هستم. در این نوشتار، فهم علایق و منافع افراد که سبب ارائه‌ی تصویر خاصی از این خیابان می‌شود در کنار نوع توصیف آن‌ها قرار می‌گیرد. با طبقه‌بندی انواع مختلف این بازنمایی‌ها و فهم دلایل و علایق آن، رابطه‌ی میان تصویر بازنمایی‌شده‌ی خیابان انقلاب در هر کدام از این دسته‌بندی‌ها با گرایش‌های متفاوت هریک از آن‌ها بررسی می‌شود
۵س نشانه‌های شهری موجود در خیابان انقلاب (تابلوهای عمومی، گرافیتی‌ها، نقاشی‌ها، نام‌گذاری‌ها و…) حائز چه مفاهیم سیاسی – ایدئولوژیک – فکری‌ای هستند؟ و چگونه می‌خواهند حضور فکر و ایده‌ی خاصی را در این خیابان نمایش دهند؟ در این جستار با طبقه‌بندی نشانه‌های موجود، به دنبال تحلیل محتوای این نشانه‌ها و دلالت‌های سیاسی – ایدئولوژیک – فکری آن‌ها هستم.