«نقش روشنفکرآن نیست که به دیگران بگوید چه باید کنند، به چه حقی ؟ ….کار روشنفکر شکل دادن به اراده ی سیاسی دیگران نیست، بلکه تحلیل مقولات حوضه ی تخصصی خود، باز پرسش بدیهیات وشواهد، آشفته و متزلزل نمودن عادات، زایل کردن عقاید مبتذل، باز ارزیابی قوانین و نهاد هاست… به نوعی شرکت در شکل گیری اراده ی سیاسی در هر جایی است که به عنوان شهروند باید نقشی ایفا کند است…
ابن نوشته به طوری اجمالی به تشابهات مفهوم روشنفکر از دیدگاه گرامشی[۱] و فوکو[۲] می پردازد .
نوشتههای مرتبط
فوکو روشنفکرِ خاص[۳] را در مقابل روشنفکرِ عام[۴] قرار می دهد. به نظر وی روشنفکرعام، فرزند خلف حقوقدان و یا نویسنده، جای خود را به عالِم متخصص می دهد. به نظر فوکو این نوع جدید روشنفکر پس از جنگ جهانی دوم مفهوم یافت ، یعنی از زمانی که قدرت سیاسی، روشنفکر را به دلیل دانش اش و نه گفتمانِ عام وی مورد تعقیب قرار داد[۵]. بنابراین از نظر فوکو منشا کنش روشنفکردیگر فقط همان طور که اوری مطرح می کند « اعتراض و بازگشایی مبحثی سیاسی »[۶] نبوده بلکه عمدتا در مطالعه و تحلیل دقیق موارد خاص عملکرد قدرت است. در این مورد، گلدشتاین در مقدمه ی کتاب « تأملاتی در باره ی مارکس»[۷]، چنین از فوکو نقل قول می کند:
«نقش روشنفکرآن نیست که به دیگران بگوید چه باید کنند، به چه حقی ؟ ….کار روشنفکر شکل دادن به اراده ی سیاسی دیگران نیست، بلکه تحلیل مقولات حوضه ی تخصصی خود، باز پرسش بدیهیات وشواهد، آشفته و متزلزل نمودن عادات، زایل کردن عقاید مبتذل، باز ارزیابی قوانین و نهاد هاست… به نوعی شرکت در شکل گیری اراده ی سیاسی در هر جایی است که به عنوان شهروند باید نقشی ایفا کند است.» ( ص ۱۲)
گرامشی و فوکو هر دو بر لزوم بازتعریفی از مفهوم روشنفکرتأکید دارند. مقایسه ی مفهوم روشنفکر از نظر این دو حائز اهمیت است زیرا از طرفی فوکو سعی بسیار در فاصله گرفتن از ایدئولوژی مارکسیسم گرامشی دارد، و از طرف دیگر نظر وی را در باره ی روشنفکر به عاریت گرفته است. در مصاحبه ای با فونتانا، فوکو بر این بازتعریف تأکید دارد: « به نظرم در مقطعی هستیم که کارکرد روشنفکر خاص نباید رها شود بلکه پیچیده تر شود…» در نگاه اول دلایل و انگیزه های این دو متفکر که از دو مکتب بسیار متفاوت تغذیه می شوند، برای این باز تعریف ظاهرا متفاوت به نظر می رسند. گرامشی بر حضورفراگیر فناوری تأکید دارد و به نظر فوکو ویژگی روشنفکرنوع جدید را دانش اش رقم می زند؛ و برای اثبات این ادعا، مثال اوپنهایمر[۸] را ارائه می دهد. این مثال در واقع بازگویی نظری است که گرامشی بسیار قبل از فوکو مطرح کرده بود.
در باره ی نقش روشنفکرنیز، فوکو نظریه ی گرامشی را ارائه می دهد. به نظر گرامشی نقش روشنفکر « ایجاد روش نو تفکر است» [۹] . فوکو همین نظر را تحت عنوان « فکر کردن در باره ی فکرنکردنی[۱۰]» مطرح می کند. لیکن موضوعی در تعریف فوکو از کنش روشنفکر مبهم است. زمانی که فوکو از یک طرف روشنفکر را از « شکل دادن به اراده ی سیاسی دیگران» بر حذر می دارد و از طرف دیگر کنش وی را « نوعی شرکت در تشکیل اراده ی سیاسی» مردم می داند، آیا خود را در تضادی آشکار به بند نکشیده است؟ آیا «شکل دادن» و « شرکت در تشکیل» نوع یکسانی از کنش سیاسی نیستند؟
مفهوم «فرهنگ» در نظریات گرامشی جای خاصی دارد. به نظر این متفکر، روشنفکران یا مبلغین ایدئولوژی مسلط اند و یا سازماندهندگان ضد ـ فرهنگ اند. فوکو همین نظر را بازگویی می کند: « […]باز پرسش بدیهیات وشواهد، آشفته و متزلزل نمودن عادات، زایل کردن عقاید مبتذل […].» آیا این همان معنای ضد ـ فرهنگ که گرامشی مطرح کرده بود نیست؟ دراولین نسخه ی متن « روشنگری چیست؟»[۱۱] فوکو معیار تمایز فیلسوف را این گونه مطرح می کند: « [ ـ معیارـ] نه وابستگی به سنتی و یا دکترینی خاص ….( یا) اجتماعی خاص، بلکه تعلقش به نوعی «ما»، به مایی فرهنگی که شاخص واقعیت است، می باشد.»[۱۲] در همین متن، وی روشنگری[۱۳] را « روندی فرهنگی» تعریف می کند.
گرامشی کنش روشنفکر را عبارت از هدایت افکار و خواسته ای طبقه ای می داند که به طور نهادی و بنیادی[۱۴] به آن تعلق دارد. منظور گرامشی از نهادی و بنیادی، درگیری فعال در زندگی روز به روز جامعه به مثابه یک سازمان دهنده و نه یک سخنور و خطابه سرا ست. فو کو نیز همین ویژگی ها را شاخص روشنفکر می داند. وی از روشنفکر می خواهد که در مبارزات روز به روز سرکوب شدگان شرکت کند و دانش خود را به آن ها منتقل نماید. گرامشی قبلا برلزوم تبادلی اجتماعی که « تخصص[روشنفکر] را با دانش مردمی» پیوند می دهد، تأکید کرده بود[۱۵].
در چهارچوب تعریف روشنفکر و مشخص نمودن نقش وی، فوکو نه تنها نظرات گرامشی را به عاریت گرفته بلکه حتی در بیان نیز زبان گرامشی را به یاد می آورد. گرامشی « تحلیل روابط نیروها» که « نقطه ضعف آن ها را بر ملا می کند» یعنی جایی که «نیروی اراده» باید بجنگد را مطرح می کند [۱۶] و «علم و هنر سیاست» را عبارت از تحلیل شرایط از دید روابط نیروها می داند.[۱۷] تحلیل فوکو نیز دقیقا بر همین عوامل تکیه دارد. قدرت، واژه ای که فوکو را معروف کرد، در متون گرامشی همان «نیرو» است. جالب است که در متون اخیر فوکو، که بیشتر به تحلیل منش[۱۸] می پردازد، مفهوم نیرو جای مفهوم قدرت را می گیرد.
به نظر گرامشی، « پژوهش در باره ی تاریخ روشنفکری از نوع تحلیل جامعه شناسانه نیست بلکه پژوهشی فرهنگی است». [۱۹] فوکو همین نظر را این گونه بیان می کند: « روشنفکر رد پای سیاست حقیقت جامعه ی خود را حمل می کند.» «آثار سیاست حقیقت جامعه» وجهی از فرهنگ است.
بنا بر آنچه رفت، مفهوم روشنفکر از نظر فوکو بیشتر تشابهات آن را با نظرات گرامشی وکمتر نوآوری را از طرف فوکو آشکارمی سازد.
بادداشت ها :
[۱] آنتونیو گرامشی (به ایتالیایی: Antonio Gramsci) (۱۹۳۷-۱۸۹۱) نظریهپرداز مارکسیست، و از رهبران و بنیانگذاران حزب کمونیست ایتالیا بود. گرامشی از فعالان ضداستعماری و واضع نظریه و اصطلاح مشهور هژمونی است: http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A2%D9%86%D8%AA%D9%88%D9%86%DB%8C%D9%88_%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%85%D8%B4%DB%8C
[۲] پُل میشِل فوکو (به فرانسوی: Paul Michel Foucault) (زادهٔ ۱۵ اکتبر ۱۹۲۶ – درگذشتهٔ ۲۴ ژوئن ۱۹۸۴) فیلسوف،تاریخدان و متفکر معاصر فرانسوی است.
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%DB%8C%D8%B4%D9%84_%D9%81%D9%88%DA%A9%D9%88
[۳] I’intellectuel spécifique
[۴] I’intellectuel générique (universel)
[۵][۵] “Vérité et Pouvoir”: Entretien avec Fontana, 22
[۶] Ory, Pascal. L’Entre-deux-Mai: Histoire culturelle de la France, mai 1968-mai 1981 Paris. Seuil, 1983.
[۷] Remarks on Marx, Conversations with Duccio Trombadori . Trans. R. J. Goldstein & J. Cascaito. NY: Semiotext(e), 1991.
[۸] رابرت جولیوس اوپنهایمر (به انگلیسی: Julius Robert Oppenheimer) (۲۲ آوریل ۱۹۰۴ درنیویورک–۱۸ فوریه ۱۹۶۷ در پرینستون، نیوجرسی)، فیزیکدان نظری آمریکایی و استاد دانشگاه برکلی بود. وی همراه با انریکو فرمی، به خاطر نقشش در پروژه منهتن، پروژهای در زمان جنگ جهانی دوم که به ساخت اولین بمب اتمی منجر شد، در جهان به عنوان «پدر بمب اتمی» شناخته شده است.
[۹] Gramsci, Antonio. Selections from prison notebooks. Ed. & trans. Quintin Hoare & Geoffry Nowell
Smith. New York: International Publisher,1992. P. 8
[۱۰] “penser I’impensable”.
[۱۱] Magazine littéraire. Mai 1984, # 207
[۱۲] همان جا ص ۳۵
[۱۳] “I’Aufkldrung”آلمانی
[۱۴] organiquement
[۱۵]Prison notes p. 6
[۱۶] Prison notes p. 185
[۱۷] Prison notes. P. 175
[۱۸] I’éthos
[۱۹] Prison notes p. 85
مراجع:
Fontana : ”Vérité et Pouvoir” entretien avec Foucualt. Arc #70 ,22, 1977
Foucault: Révoltes Logiques. “Pouvoirs et stratégies” (entretien avec J. Rancière), Les Révoltes logiques, no 4, hiver 1977, pp. 89-97. 1977 Dits Ecrits Tome III texte n°۲۱۸
Foucault, M. Remarks on Marx, Conversations with Duccio Trombadori . Trans. R. J. Goldstein & J. Cascaito. NY: Semiotext(e), 1991.
Foucault: Qu’est-ce-que les Lumières? :Magazine littéraire. Mai 1984, # 207.
Gramsci, Antonio. Selections from prison notebooks. Ed. & trans. Quintin Hoare & Geoffry Nowell
Smith. New York: International Publisher,1992. P. 8
Ory, Pascal. L’Entre-deux-Mai: Histoire culturelle de la France, mai 1968-mai 1981 Paris. Seuil, 1983
Sirinelli.J.F.. Les Intellectuels en France, de I’Affaire Dreyfus à nos jours. Paris: Colin, 1986.