انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

روشنفکری ایرانی،از توهم تا واقعیت

به طوری کلی جریان روشنفکری در ایران را باید با «دیگری» که دراینجا همان غرب است سنجید. به وجود آمدن مفهومی به نام روشنفکر در امتداد انقلاب صنعتی و عصر روشنگری در اروپا قرار دارد که موجب خوانشی جدید از جهان و ماهیت آن و نیز انسان شد. غرب روشنگری، جهانی ست که مفاهیم دینی در آن به سستی روی آورده‌اند و تاکید برعقلانیت ابزاری و سکولاریسم فرهنگی در حد اعلای خود وجود داشت. در این دوره انسان نه صوری روحانی ست بلکه موجودی‌ست زمینی و به وجود آمده از گوشت و خون. این موجود را می‌توان مطالعه کرد، دغدغه و افکارش را شناسایی کرد و در این جهان زندگیش را ساخت. تاریخ حاصل سرگذشت جوامع انسانی‌ست نه سرنوشت آنان، باید از هرجهت توان فرهنگی و اجتماعی را افزایش داد تا به پیشبرد تاریخی رسید. عمومن مفاهیمی که غرب در این دوره روی آنان مانور میداد و بنیان معرفتی آن را تشکل میداد در منافات با مفاهیم دینی بودند از این رو اظهر من الشمس است که جریان روشنفکری در ایران را نمی‌توان دقیقن همسو و هم‌ریشه با غرب دانست، و به موازات آن نمی‌توان از یکدستگی این جریان در ایران سخن به میان آورد. از این رو اختلاف و حتا توهمات بسیاری را در مبحث روشنفکری در ایران میتوان شاهد بود که خود مثنوی صد من است.

حسن مقدم در نمایشنامه‌ی «جعفرخان از فرنگ آمد»(۱۳۰۱)، چهر‌ه‌ی یک ایرانی فرنگ رفته را نشان می‌دهد که در بازگشت به ایران دچار بیگانگیِ بی‌انتهایی بین خود ایرانی و دیگری فرنگی شده. جعفرخان به محض ورود به ایران تمام رفتار و کردار ایرانی را از سن و سال مشهدی اکبر(خادم ملک پدری) تا هوای پر از «میکروب» ایران را با دید و لحنی تحقیر آمیز می‌نگرد. حکایت جعفرخان حدیث آن اولین فرنگ رفته‌های دربار صفوی‌ و قاجاری ست که تقلیدی کورکورانه و بی‌بنیاد از فرهنگ غربی داشتن و غرب را آن جهانی اتوپیایی فرض می‌کردن که باید با تمام و کمال در آغوشش گرفته. در آن دوران ایرانی‌ها درکی از بیشرفت اندیشه و تفکر بنیانی غرب نداشتند. آشنایی با اندیشه‌های بیکن، دکارت، کانت، منتسکیو و گالیله نیز در پرونده‌ی آنان وجود نداشت. غرب نه به معنایی رقیبی فلسفی بلکه به سان فرهنگی زیبا و پراز تماشاخانه و امکان زیباست که می‌توان به آنجا سفر کرد و لذت‌ها برد نگریسته می‌شد. شکست ایران از روسیه و ضعف تسلیحاتی ایران کم کم فضا را برای تفاوت ما و آنان گشود. نسل اول روشنفکران اگر چه با دیدی غیر توده‌ای با مفاهیم غربی برخورد داشتن اما از مقوله‌ی تقلید به دور نبودن. این نسل که حدودا” یک قرن در جریان روشنفکری ایران دوام داشت درصدد بنیان نهادن نهادهای سیاسی و اجتماعی با مدلی غربی بوداند. در آن دوران بود که میرزا ملکم خان فریاد از نوک پا تا فرق سر فرنگی شویم را سر می‌دهد و پیشرفت ایران را جز در تخریب گذشته و تقلید غرب نمی‌داند. البته باید اذعان داشت این نسل که تا ظهور رضاخان ادامه دارد، در روی آوری با مفاهیم مدرنیته درهم آمیزی سفت و سختی با سنت نیزداشت و هرگز نتوانستند با دیدی انتقادی به بازاندیشه‌ی سنن خود بپردازند، اما عمومن افکار بر پذیرش غرب بود. نسل دوم نیز در جریان پذیرش فرهنگ غربی با نسل اول مشترک بود ولی فرق بر تاکید فرهنگ ملی گرایی و ایرانی ماندن داشت. از موافقت و همراهی با کشف حجاب گرفته تا برآمدن مباحث فلسفه‌ی مدرنیته ریشه و پذیرش آن در ایرانی ماند و ایرانی زیستن و حفظ مرزهای ایران بود. این نسل که مشروطه را تجربه کرده بود و از فرنگ رفته‌گان قاجاری تجربه ذخیره کرده بود بیشتر بر مفاهیم فرهنگی تمرکز داشتند تا مفاهیم و نهادهای سیاسی. البته در این دوره نویسندگانی حضور داشتند که با دیدی واقع‌گراتر به فرهنگ ایرانی نظر می‌کردند و بیشتر به نقد فرهنگی و رفتارهای فرهنگی که ریشه‌ی آن را در خرافات و خلقیات گذشته ایرانی می‌دیدند، می‌پرداختند. از جمله‌ی این نویسندگان می‌توان به آثار صادق هدایت، محمد‌علی جمازاده و بزرگ علوی اشاره کرد. ظهور نسل سوم روشنفکری مصادف است با بحث داغ دو قطبی شدن جهان، یعنی بلوک شرق و بلوک غرب. گسترش مدارس و دانشگاه‌ها و ارتباط بیشتر از حد معمول در دوره‌ای پهلوی با غرب و مفاهیم غربی عرصه را برای دو دستگی بین روشنفکران ایرانی باز کرد. در این دوره بین بیشتر روشنفکران ایرانی گرایشی کمونیستی وجود داشت و در دسته‌ی شرقی این قضیه قرار می‌گرفتند. در واقع مخالفتهای که در این دوره با مفاهیم غربی از جمله اقتصاد لیبرالی صورت می‌گرفت، نشئه‌ات گرفته از جو جهانی آن دوران بود. ظهور گرایشات چپ جهانی و مبارزه‌های چریکی آدمای مثل چگوارا فضایی انقلابی و پرالهتابی را در سطح جهان بر ضد غرب فراهم کرده بود، که این شور نیز از روسیه وارد فضایی فرهنگی ایران شد. جدای از جو ضد غربی که درمیان روشنفکران ایرانی بود، عده‌ای اندکی نیز از روشنفکران وجود داشتند که کماکان بر تفکر اصلاح اجتماعی توسط مفاهیم فرهنگی پافشاری میکردند. در کنار دو گروه نسل سوم، گروه سومی وجود داشته که از مایه‌های دینی و مذهبی برخوردا بودند و همراه گرایشات چپ بر ضدیت با فرهنگ غربی تاکید می‌کردند، اما شاه راه فکری آنان اصول و مبانی اعتقادات دینی بود نه متفکرین مانند مارکس یا انگلس. از نمونه‌های این نسل که در گروه سوم قرار می‌گیرند میتوان به علی شریعتی و جلال آل احمد اشاره داشت که نسخه نخست کتاب معرف غربزدگی را در سال ۱۳۴۱ به چاپ رساند. نسل چهارم که با تغییرات اساسی در گرایشات چپ به ظهور آمد، با باز خوانی مجددی بر مفاهیم غربی همچون مدرنیته، دموکراسی، و نهادهای فرهنگی اجتماعی چهره‌ای نو به روشنفکری ایرانی داد. نسل چهارم به نقد از سه نسل پیش کوشید و مباحث جهان شمول‌تری را مطرح کرد. این نسل که عمومن از میان جوانان برخواست، تاکید بر اندیشه‌ی فلسفی و بازخوانی فرهنگی از مفاهیم غربی دارد و معتقد به برخوردی دموکراتیک با فضای سیاسی و فرهنگی است.در نسل چهارم که عجالتن تا به امروز نسل آخر روشنفکری در ایران است، گرایشات مختلفی نیز موجود است، اما کلیت این نسل را می‌توان در دغدغه داشتن با مفاهیم جهانی و اعتقاد به گفتگوی فرهنگی بین «خود» و «دیگری» خلاصه کرد. در این دوره نه خود و نه دیگری در حد اعلای فرهنگی وجود ندارند و تنها راه شناخت و حفظ آنان را در گفتگو و بازخواندی آنان می توان جست.

 

منابع:

مقدم، حسن،جعفرخان از فرنگ آمد،۱۳۰۱
جهانبگلو،رامین- موج چهارم: ترجمه: منصور گودرزی، نشر نی
زیباکلام ،صادق ؛ چگونگی تولد کتاب غربزدگی جلال آل احمد: غرب‌ستیزی و غرب‌زدگی؛ روزنامه ایران؛ ۱۸ شهریور ۱۳۸۶