تا آنجا که به تعاریف مختلف روشنفکری مربوط میشود، تفکر با زمینههای قابل تغییر و نداشتن تعصب و جزمیت درباره آن با ابزاری به نام عقل خود بنیاد را میتوان مخرج مشترک تمامی این تعریفها به حساب آورد. در کشور ما نیز از هنگام مواجه شدن با علم و فلسفه جدید واژه منور الفکر وارد گنجینه لغات و واژگان ایرانی شده است. این مفهوم، آبستن مفاهیمی مانند سکولاریسم، دموکراسی، حقوق بشر و دیگر مفاهیم مدرن مطرح شده در حوزه فکر و فلسفه است و تا آنجا که مربوط به فرهنگ ملی و دینی ایرانیان میشود، جایی در این حیطه فکری تا پیش از مشروطه نداشته است. در این مفهوم، رویکردهایی را که بشر به واسطه تفکرات اسطورهای و از پیش تعیین شده تا قبل از آن، رخصت مطرح کردن و کاوش فکری در مورد آن را نداشت، رخ مینمایند. مواجههای که از دل آن تمامی مفاهیم مدرن و پست مدرن (Postmodern) با هر سود و زیان و شر و خیری زاییده شده است. در جامعه ایرانی نیز با مشاهده انواع پیشرفتهای تکنیکی و تسلط بشر بر طبیعت و حرکت او به سمت رفاه بیشتر میل فراوانی برای اخذ ارزشهای تکنیکی و فرهنگی غرب به وجود آمد تا آنجا که قصه پرغصه دیروز تا امروز ما ایرانیان را شکل داده است. پذیرفتن شکلی و پوستهای مدرنیسم بدون توجه به محتوای فلسفی آن همواره مردمان این سرزمین را مجذوب خود کرده است. مفاهیم سنتی که تا پیش از پیدایش این موضوع به شکل نسبتاً ثابت و ایستایی مطرح میشدند و در طول چندین قرن، تحول آنچنانی در شکل و محتوای آنان پدید نیامده بود در برخورد با این مفهوم دچار دگردیسی خاصی شدند؛ مفاهیمی که اساساً در بستر فرهنگی کشور ما به دلیل فاکتورهای مختلف فرهنگی و فکری در صورت مواجه نشدن با غرب هرگز فرصت مطرح شدن پیدا نمیکردند، یکباره سر برآوردند و چالش عظیمی را در برابر علمای سنّتی و منورالفکرها قرار دادند. با پیدایش منابع جدید معرفت که اومانیستی و سکولاربودند و پاسخگویی آنان به امور روزمره زندگی بشر و مشکلات عمده آن، گروههای سنتی مرجع اجتماعی را به فکر چارهای برای حل این معضل انداخت.
علمای سنّتی و دینی از برجستهترین گروههای مرجع اجتماعی به شمار میآمدند. عدهای از اینان به طور کلی با هر آنچه بوی فرنگی و غربی میداد به مخالفت پرداختند و آن مفاهیم و مضامین را نشانه کفر و الحاد شمردند. مراجعه به کتب تاریخی و نحوه تعامل این گروه با دستاوردهای جدید، این قضیه را بروشنی آشکار میکند. دسته دیگر که پیشرفتهای آن روز و عقب افتادگی کشور را مشاهده میکردند برای عقب نماندن از قافله تمدن بشری، طرحی نو در انداختند و بدون توجه به خاستگاه و زمینه پیدایش مفاهیم مدرن سعی در اخذ این مفاهیم از کتب و متون مقدس دینی کردند و بسیاری از این دیدگاهها را از زبان پیشوایان دینی تأویل و تفسیر میکردند. این گروه که در نیم قرن اخیر چشمهای بسیاری را به سوی خود معطوف کرده بود با تطابق مفاهیم غربی با فاکتورهای سنتی موجود در دین سعی در مدرن نشان دادن مفاهیم دینی کرده و در این میان اسطوره قرون جدید یعنی علم را به منزله قدیسی برای توجیه مفاهیم دینی به کار گرفتند. اما پرسشی که مطرح میشود این است که روشنفکری دینی، جدا از خود واژه که متناقض نماست، آیا توجیهات مدرن از متون دینی را وسیلهای برای نجات رویکرد خود نکرده است؟ اگر فرض کنیم سیر تاریخ بشری با مفاهیم ضدمدرن به پیشرفت صنعتی امروز نایل میشد آیا امروز شاهد سربرآوردن مفاهیمی مثل دموکراسی، حقوق بشر، علم تجربی، حقوق زنان و … از دل مفاهیم دینی از سوی روشنفکران دینی بودیم؟
نوشتههای مرتبط
اگر امروز بسیاری از قوانین سکولار که در جامعه بینالمللی به رسمیت شناخته شده است وجود نمیداشت، آیا باز هم روشنفکران دینی سعیای برای تطبیق این قوانین با متون مذهبی میکردند؟ آیا اگر این قوانین اسباب رضایت عمومی جهانی را تا حدود زیادی فراهم نمیکردند باز هم از دل آیات و احادیث در پی کشف قوانین حتی کاملتر از قوانین فعلی میبودند و به فرض جامعه مدنی را به مدینه النبی (ص) تحویل میکردند ؟ کوشش در جهت سربلند کردن این پارادایم در کاوشهای علمی، فکری، فلسفی، سیاسی و… مثال لاکاتوش(فیلسوف علم) را به یاد میآورد که میگوید:
این داستانی است خیالی درباره رفتار غیرمنتظره یک سیاره. فیزیکدانی متعلق به عصر پیش از اینشتین، مکانیک نیوتن و قانون جاذبه او را «ن» و شرایط اولیه پذیرفته شده را «الف» اختیار میکند. سپس به کمک آنها مسیر سیاره کوچک کشف شده «س» را محاسبه میکند، اما سیاره از مسیر محاسبه شده منحرف میشود. آیا فیزیکدان نیوتنی ما چنین خواهد پنداشت که چون نظریهی نیوتنی نظریهای اثبات شده است، بنابراین اکنون که این انحراف از آن نظریّه به اثبات رسیده است، پس نظریه «ن» ابطال شده است؟ نه. وی پیشنهاد میکند که سیاره تاکنون ناشناخته «س» باید وجود داشته باشد که مسیر «س» را مختل کند. وی جرم، مدار و دیگر خصوصیات این سیاره فرضی را محاسبه میکند و سپس از اخترشناس آزمایشگری درخواست میکند فرضیهاش را بیازماید. سیاره «س۱» به اندازهای کوچک است که حتی بزرگترین تلسکوپهای موجود نیز نمیتوانند آن را مشاهده کنند. اخترشناس آزمایشگر درخواست یک بورس پژوهشی میکند تا تلسکوپ بزرگتری ساخته شود. پس از گذشت ۳ سال تلسکوپ جدید حاضر میشود. چنانچه سیاره ناشناخته «س۱» کشف شود به منزله پیروزی جدیدی برای علم نیوتنی قلمداد خواهد شد، اما چنین سیارهای کشف نمیشود. آیا فیزیکدان ما نظریه نیوتن و تصور سیاره مخل را رها خواهد کرد؟ نه. وی بر آن میشود که ابری از گرد و غبار کیهانی سیاره را از ما پنهان میکند. وی محل و خواص این ابر را محاسبه و درخواست یک بورس پژوهشی برای پرتاب ماهواره جهت آزمون محاسباتش میکند. چنانچه ابزار و وسایل ماهواره وجود ابر را اثبات کند ، نتیجه پیروزی مهم برای مکانیک نیوتنی به حساب خواهد آمد، اما ابر یافته نمیشود. آیا دانشمند نظریه نیوتن و به همراه آن تصور سیاره مخل و ابر پنهانکننده آن را رها میکند؟ نه. وی پیشنهاد میکند که میدان مغناطیسی در آن منطقه از کیهان وجود دارد که ابزار ماهواره را مغشوش کرده است. ماهواره جدیدی فرستاده میشود چنانچه میدان مغناطیسی پیدا شود نیوتنیها پیروزی خود را به طرز شورانگیزی جشن خواهند گرفت. اما پیدا نمیشود، آیا این به منزله ابطال نظریه نیوتنی محسوب خواهد شد؟
نه. فرضیه کمکی مبتکرانه دیگری پیشنهاد میشود تا نظریّه سرپا نگهداشته شود. اگر این داستان معقول به حساب آید، نشان میدهد که چگونه با عطف ابطال به بخش دیگری از شبکه پیچیده فرضیات، همواره میتوان نظریه را از ابطال شدن مصون نگه داشت.
به نظر میرسد روشنفکری دینی با عطف به بخشهای پیچیده و مختلف معارف دینی، همواره نظریات خود را از ابطال مصون نگاه داشته است. تقریباً روشنفکران دینی در سراسر خاورمیانه به دلیل فقدان فضای آکادمیک انتقادی- علمی و نبودن مجوز رشد برای نحلههای گوناگون فکری، از این فرصت در جهت تثبیت موقعیت خود بهره گرفتهاند. این روش و متد سالیان متمادی و دراز است که از سوی مکاتب مختلف فلسفهی علم و از جمله عقلانیّت نقّاد (critical realism) به چالش کشیده شده است.