پس از پنجاه روز جنگ، محله شجاعیه، شبیه به حلب در سوریه شده است. به جز ورودی محله، مابقی محل، به کوهی از خرابه و آوار بدل شده. از قبرستان محله به سمت شرق، هیچ ساختمان سالمی باقی نمانده است.لوک ماتیو؛ خبرنگار ویژه روزنامه لیبراسیون؛ در سفرش به غزه پس از آتشبس؛ گزارش مفصلی نوشته است. عادله ابومدین، نمیتواند به خرابههای بیمارستان خود نگاه کند؛ اما دلش هم نمیآید که آنجا را به حال خود رها کند. در حیاط بیمارستان روی یک صندلی پلاستیکی، در سایه یک درخت نخل نشسته و همه اطرافش با خرده شیشههای بازمانده از تخریب محل، پرشدهاند. هوا گرم است و پرگرد و خاک، بوی زباله و گندیدگی میآید، اما او تکان نمیخورد و به فکر فرو رفته است. میگوید: «نمیفهمم چه بر سرمان چه آمده، نمیفهمم چرا اینطور بمباران کردهاند، مگر ما چه کرده بودیم؟ ما داریم بهای چه کاری را پس میدهیم؟»
از مرکز نگهداری کودکان اوتویست و ناتوان ذهنی در شجاعیه، شمال شرقی نوار غزه، چیز زیادی باقینمانده است: دیوارهای چهار ساختمان آن هنوز پا برجا هستند، اما به ضرب خمپارهها سوراخ سوراخ شده و انفجارها، سیاهشان کردهاند. داخل ساختمانها، آوار همه جا را پرکرده است. سالنهای کوچک درمانی با بقایایی از نقاشیهای کودکان بر دیوارهایشان همه فرو ریختهاند، بلوکهای سیمانی ریختهاند و زیر فشار خود میز و نیمکتها را شکستهاند.
نوشتههای مرتبط
عادله ابومدین، ادامه میدهد. او میگوید: از ۱۲۰۰ کودک این مرکز هیچکدام زخمی نشدند زیرا ما توانستیم به موقع، از هشتم ژوییه، یعنی از همان روز اولی که عملیات نظامی اسرائیل شروع شد، آنها را به خانوادههایشان برگردانیم. عادله از یک تماس تلفنی صحبت میکند که فردای آن روز به مرکز آنها شده بود، یکی از نظامیان [مسیحی] دروز ارتش اسرائیل، مودبانه به آنها اطلاع داده بود که هیچکسی نباید در مرکز باقیبماند و گفته بود که مبارزان فلسطینی از پشت بام مرکز به آنها شلیک میکنند. اما عادله اطمینان میدهد که این دروغ است که نگهبان مرکز آنجا بوده است و هیچکسی روی پشتبام نبوده. فردای آن روز وقتی به بیمارستن آمده است، فقط یک موشک در آنجا افتاده بود، اما سه هفته بعد بیمارستان به یک خرابه تبدیل شده است.
مرغهای گندیده
پس از پنجاه روز جنگ، محله شجاعیه، شبیه به حلب در سوریه شده است. به جز ورودی محله، مابقی محل، به کوهی از خرابه و آوار بدل شده است. از قبرستان محله به سمت شرق، هیچ ساختمان سالمی باقینمانده است. و دورتر، هر اندازه به مرز اسرائیل نزدیکتر میشویم، محلههای بیشتری با خاک یکسان شدهاند، گویی زلزله آمده باشد. اکثریت ۹۰ هزار ساکنان محله به مدارس شهر غزه و یا به نزدیکان دیگر خود پناه بردهاند. اما آنها که باقیماندهاند و آنهایی که به تدریج بازمیگردند، نمیتواند شگفتی خود را دربرابر خانههای ویرانشان که هیچ چیز از آنها باقینمانده است، پنهان کنند. جلال کندی، مرغدانی خود را درکنار یک مزرعه زیتون به ما نشان میدهد و میگوید: «هیچ معنایی ندارد، من هیچ مبارزهای نکردهام، هیچکدام از بچههای من نمیجنگند، تنها کار من، پرورش مرغ است.». از مرغدانی بوی تعفن تندی بلند میشود: مرغها از گرسنگی و تشنگی هلاک شده و لاشههایشان در قفسها پوسیده است. جلال، بقایای تسلیحات به کار رفته را جلوی مرغدانی انبار کرده است: پوکهها فشنگ و بقایای خمپارههایی در همه اندازهها، تکههای باقیمانده از موشکهایی که از بهپادها شلیک شدهاند و بمبهایی که جتهای اف ۱۶ بر سر آنها فروریختهاند.
وزارت امور خارجه اسرائیل، در اطلاعیهای که روز بیستم ژوییه صادر کرده است، تلاش داشته اقدامات خود را توجیه کند. شجاعیه در این اطلاعیه به عنوان «مرکز اصلی تروریسم حماس» معرفی شده است. ادعا شده است که دهها تونل در آنجا حفر شده است. همچنان که ادعا شده، از بیمارستانها و خانهها، برای اختفای سلاحها و پایههای موشکی علیه اسرائیل استفاده شده است. و ساکنان محله بدل به «کمربندی انسانی» برای حملات تبدیل شدهاند که نباید خانههای خود را ترک کنند.
البته شجاعیه یکی از مراکز حماس است و تا حد کمتری از مراکز جهاد اسلامی. احمد البرری، فرمانده سابق نیروهای عزالدین القاسم(شاخه نظامی حماس) که در جنگ سال ۲۰۱۲ کشته شد، از این مجله ریشه گرفته بود. عبدالله شامی، یکی دیگر از رهبران سیاسی جهاد اسلامی نیز در آنجا زندگی میکند: خانه او در ماه ژوییه بمباران شد، «اما این محله بیشتر از هر چیز جایگاه طرفداران شاخه سیاسی حماس است. چرا باید این طرفداری مستحق مرگ باشد؟ فلسطینیها سیاسی شدهاند، برخی طرفدار حماس هستند، برخی فتح یا جبهه مردمی آزادی فلسطین. اما اینها هیچکدام جنبشهای زیرزمینی نیستند، نباید فراموش کنیم که حماس در انتخابات غزه به پیروزی رسیده است» خلیل ابوشمله، مدیر الدامیر، یک انجمن غیرانتفاعی غزه که بر دفاع از حقوق بشر تمرکز دارد، با عصبانیت، این اظهارات را بیان میکند.
آیا قصد اسرائیل آن بوده است که مخفیگاههای سلاحها را تخریب کند؟ هیچکسی در کوچه و خیابانهای شجاعیه به این موضوع باور ندارد. سرپرست یکی از خانوادههای اصلی شهر میگوید: «اسرائیلیها یا دارند دروغ میگویند و یا اطلاعاتشان بسیار ناقص است. حماس در این سالها بسیار آموخته است و بسیار بر تونلهای زیرزمینی کار کرده است. آنجا است که سلاحها پنهان هستند، نه در مساجد و خانه مردم. البته هستند کسانی که هنوز در خانه اسلحه دارند اما اینها موارد نادری بهشمار میآیند.» اما موشکهایی که به طرف اسرائیل شلیک میشوند نیز از سوراخهایی که در همین تونلها تعبیه شده، پرتاب میشوند، همو ادامه میدهد: « اگر ببینید میان دو خانه در یک زمین خالی پایه پرتاب موشکی وجود دارد، این بدون شک به حماس تعلق ندارد.»
بیرحمی
البته در شجاعیه تونلهایی وجود دارد که بهخصوص در منطقه مرزی با اسرائیل با کمک تانکها یا بمبها، در عمق چند متری دیده میشوند، عمر شعبان، مدیر یک مرکز فلسطینی حقوق بشر میپرسد: «آیا این دلیلی میشود که محلههای کاملی با خاک یکسان شوند؟ میزان تخریبها بیسابقه است و بهصورت غیرقابل مقایسهای از عملیات پیشین یعنی «سرب سخت» در ۲۰۰۸، فراتر میرود.»
سعید (۱)، ۴۵ ساله همراه مادرش در خانه حقیرانهای که در محله دارد بود که حمله قدرتمند ارتش اسرائیل در شب ۱۹ به ۲۰ ژوییه بر سرشان فرود آمد. تانکهای اسرائیلی موضع خود را در منطقه مرزی ترک کردند و به محله حملهور شدند. البته، ظاهرا آنها بسیار دشمن خود را دستکم گرفته بودند، چون چندین تن از نظامیان هنگ جولانی که شهرتش در آن است که در تمام عملیات ارتش اسرائیل از سال ۱۹۴۸ تاکنون شرکت داشته است، در این حمله کشته شدند. چند ساعت بعد تمام محله بیرحمانه و بهصورت پیوسته زیر آتش موشکی و بمباران قرار گرفت، سعید میگوید: «من تصمیم داشتم در خانه خود بمانم چون فکر میکردم این هم مثل دفعات قبل است که اسرائیلیها صرفا خانههای رئوسا و فعالان نظامی ضدخود را تخریب میکنند و به خانههای مردم عادی کاری ندارند. اما ساعت ۴ نیمه شب بود که متوجه شدم این بار، مساله فرق میکند. همه جا زیربمباران بود. یک لحظه هم مجال نمیدادند، بعد تصمیم گرفتم که فرار کنم.» در خیابان، او همه جا با جسدهای رها شده و زخمیها روبرو میشود، همه جا خون جاری است. سعید و خانوادهاش به کمک دوستی که آمبولانساش را در ورودی محله نگه داشته بود، نجات یافتند.
روز بیستم ژوییه بیش از ۷۰ فلسطینی در شجاعیه کشته شدند. با وجود این، بمبارانها در روزهای بعدی متوقف نشدند. شدت کشتار به حدی بود که دبیرکل سازمان ملل، بان کی مون، نیز انزجار خود را اعلام کرد. یک کمیسیون تحقیق تعیین شد که باید نتیجه تحقیقات خود را تا ماه مارس اعلام کند. اما مسئولان سازمانهای مدنی خارجی معتقدند نیاز به انتظار برای نتیجه تحقیقات نیست: یکی از آنها میگوید: «در روزهای نخست، زمانی که مردم عادی کشته شدند، ما گمان میکردیم شاید اشتباهی رخ داده است، فکر میکردیم شاید آنها بیش از اندازه نزدیک به محل نظامیان حماس بودهاند، این هم از عوارض جنگهای نامتقارن است که یکسوی جنگ، از محلات شهری حمله میکند. اما بعد دیدیم که اسرائیل هیج قاعدهای را رعایت نمیکند و حتی محلههایی با بیمارستانهای کودکان، درحالیکه بیماران خردسال در بستر بودند، بمباران شدند. من فکر میکنم اسرائیل قصد داشت که ضربهای روانی به مردم بزند تا دست از حمایت از مقاومت مسلحانه بردارند.»
قفس پرندگان
در حاشیه محله شجاعیه، در مقابل مرز اسرائیل، خانواده المقانی هیچگونه گرایشی به حماس ندارد. پدر خانواده برای حکومت فلسطین کار میکند و شرط پرداخت حقوق به او هم آن بوده است که هیچ رابطهای با حماس در غزه نداشته باشد. اما وقتی خانواده به خانه خود برمیگردند، عبیر، مادر خانواده، طاقت خود را از دست میدهد. نه چون ساختمان درحال فرو ریختن است، نه چون طبقه هم کف پر از آوار شده و ستونها شکاف خوردهاند، بلکه زیرا همانطور که وارد ساختمان میشود، میبیند که خانهاش به وسیله سربازان اسرائیلی غارت شده است. سربازانی که آنجا مستقر شده بودند از خانه آنها برای حملات تک تیراندازهایشان استفاده کرده بودند و سوراخی در یکی از اتاقها به طرف بیرون حفر شده بود. بلوکهای آجری برای آنکه اسلحه را رویش بگذارند، دیده میشد. اما، سربازان اضافه بر اینها، همه مبلها را شکستهاند، یک دستگاه ضبط صوت را تکه تکه کرده و در یکی از اتاقها که خانواده پرندگانشان را نگه میداشتهاند و قفس خالی آنها هنوز آنجاست، مدفوع خود را بر جای گذاشتهاند. همچنان که در آشپزخانه ادرار کرده و ظرفها را شکستهاند. عبیر از این به آن اتاق میرود و سعی میکند پایش را روی زبالههای باقیمانده از پیتزاهای خورده شده، نگذارد و از گریه کردن خود جلوگیری کند. او عکسهای خانواده را که که پاره پاره شدهاند؛ نشان میدهد، روی دیوار شعارهایی به عبری نوشته شده است: «لعنت به خواهرت، لعنت به مادرت، لعنت به خدایتان» «Fuck You» [به انگلیسی] و یک طرح هم کشیده شده، با آدمهایی که روی سرشان صلیب کشیدهاند، یعنی مردهاند و در زیرش به عبری نوشته شده: «شجاعیه» و عبیر آه میکشد و میگوید: «آنها این کارها را کردهاند که ما را تحقیر کنند، بچهها را آزار دهند و به آنها بفهمانند که هیچ امیدی به آینده بهتر در اینجا نداشته باشند». حسن، پسر پانزده ساله خانواده میگوید: «زیاد مهم نیست که لباسهای ما را پاره پاره کردهاند، که دیگر خانهای نداریم، ما به پناهنده بودن عادت کردهایم. اما حتی اگر غزه امروز، در محاصره هم نبود، من مهاجرت نمیکردم، ما اینجا در غزه، در خانه خودمان هستیم و هیچ وقت به جایی دیگر نخواهیم رفت.»
در چند کیلومتری خانه آنها، جایی روی جاده که بیستم ژوییه چندین نفر کشته شدند، سعید به تراس میرود. در حمامش دیوارها فروریختهاند و فقط دستشویی باقیمانده است. کمی با صدای آهسته و با حسرت میگوید که در اواخر ژوییه میخواسته است به حماس ملحق شود: «اما حتی من را قبول نکردند، چون بلد نیستم از اسلحه استفاده کنم» پسر هفده ساله او، با سکوت به حرفهایش گوش میدهد؛ آیا او میخواهد به فعالان حماس بپیوندد؟ به ما میگوید: «خوب به اطرافتان نگاه کنید، به خانه ویران شده ما، پاسختان را خواهید یافت».
(۱): نام سعید، به درخواست خود فرد، یک نام مستعار است.
منبع:
Luc Mathieu, Envoyé special à Gaza
Libération, 28 Aout 2014, pp. 10-11