انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

روایت مردم‌نگارانه اولین روز کاری بعد از عادی شدن شرایط کرونایی در شهر تهران

کرونا باعث شده که امروز بعد از سه ماه از ثبت ورود رسمی‌اش به ایران، تغییرات بسیار زیادی به وجود آید، شاید ملموس‌ترین تغییر در این رابطه، تغییر در سبک زندگی و کار ما باشد، حال در این رابطه اگر شما در کلان‌شهری همچون تهران نیز زندگی کنید، این تحولات قدر مسلم عمیق‌تر خواهد بود. این در حالیست که این روزها بسیاری از کسب و کارها و مشاغل در تهران به حالت عادی بازگشته‌اند و با توجه به این موضوع افراد نیز باید در محل کار خود حاضر شوند، من نیز بر همین اساس باید به سر کار می‌رفتم، حال در ادامه روایت مردم‌نگارانه من از اولین روز کاری بعد از عادی شدن شرایط کرونایی در شهر تهران را می‌خوانید:

دوشنبه-۲۹ اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۹- ساعت هشت صبح- اتاق شخصی در خانه پدری، محله باغ فیض، در غرب شهر تهران

بعد از حدود سه ماه خانه‌نشینی و دورکاری امروز اولین روزی است که باید در محل کار حاضر شوم، قبل از ایام کرونا ما صبحانه را در سر کار می‌‌خوردیم، اما با وجود این ویروس منحوس بساط صبحانه روزانه ما نیز برچیده شده، بعد از صرف صبحانه‌ای مختصر از خانه بیرون می‌آیم و با توجه به اینکه باید با مترو و تاکسی به سر کار بروم، با ماسک و دستکش از خانه بیرون می‌روم، این در حالیست که از این لوازم مراقبتی اضافه نیز بر می‌دارم تا در موقع برگشت از آن‌‌ها استفاده کنم.

از خانه که بیرون می‌زنم سوار تاکسی می‌شوم، بیش از سه ماه است که سوار تاکسی نشده‌ام، آنطور که از اخبار پیگیری کرده‌ام، تاکسی‌ها مجاز هستند تنها دو نفر را در عقب سفر کنند، بنابراین ترجیح‌می‌دهم، خودرویی سوار شوم که هیچ سرنشینی نداشته باشد، بعد از مقداری معطلی درمی‌یابم که تاکسی خالی‌ای گیرم نمی‌آید، در نتیجه سوار خودرویی می‌شوم که تنها یک مسافر داشت، در درون تاکسی جداسازی صندلی راننده با محافظ‌های پلاستیکی توجه‌ام را جلب می‌کند، اقدامی که سازمان تاکسیرانی برای اعضای خود انجام داده که به نظر من کار بسیار خوبی بوده که صورت گرفته است.

راننده تاکسی در شیشه جلوی ماشین خود کاغذی را نصب کرده بود که از مسافران در درجه اول خواسته بود، در خودرو دستکش و ماسک استفاده کنند و در وهله بعد کرایه خود را از طریق اپلیکیشن‌های پرداخت اینترنتی بپردازند، یا اینکه به وسیله کارت به کارت مبلغ کرایه را پرداخت کنند، از سویی راننده تاکید کرده بود که از پذیرش وجه نقد جدا معذور است، همچنین در تاکسی اسپری‌های ضد عفونی کننده که راننده برای مسافران خود در نظر گرفته بود را می‌توانستی استفاده کنی که به نظر اقدام بسیار خوبی بود که راننده آن را انجام داده بود.

با این همه نکته جالب این بود که سرنشین دیگر تاکسی که در جلو نشسته بود و توضیحات راننده در مقابل دیده‌گان او قرار داشته، نه ماسک داشت و نه دستکش، در این اثنا از روی کنجکاوی از راننده پرسیدم که مردم تا چه میزان مسائل بهداشتی را در هنگام استفاده از تاکسی رعایت می‌کنند، که او در پاسخ گفت: « این قضیه نسبی است، نیمی از مسافران آن‌ها را رعایت می‌کنند و نیمی دیگر نه، اوایل کرونا مسافرانی که ماسک و دستکش نداشتند، را سوار نمی‌کردم، اما دیدم که نمی‌شود، اینطور، بعدش مسافران بدون دستکش و ماسک را نیز سوار کردم،اما بعد از آن هر بار که به مقصد می‌رسم، داخل تاکسی را با مایع ضد عفونی‌کننده، تمیز می‌کنم.»

بعد از پیاده شدن از تاکسی به سمت مترو پیاده رفتم، زمانیکه به ایستگاه متروی صادقیه رسیدم، در همان بدو ورود مسافران را با تب سنچ چک می‌کردند که علائم کرونا نداشته باشند، به نظرم اقدام بسیار خوبی است، اما نکته‌ای که متاسفانه جای نگرانی بسیاری دارد، جمعیت بسیاری زیادی است که صبح‌ها در مترو برای رفتن به سر کار حضور دارند، در چنین شرایطی رعایت فاصله‌گذاری اجتماعی و هوشمند چیزی شبیه به یک شوخی است. تصمیم گرفتم برای ثبت مشاهدات خود کمی در ایستگاه بمانم و رفتار مردم را هنگار سوار شدن به مترو ملاحظه کنم،زمانیکه که قطار به ایستگاه صادقیه وارد می‌شد، مردم دیگر به مانند قبل از کرونا تراکم زیادی برای سوار شدن نداشتند و وقتی که در واگن‌ها باز می‌شد، خود مردم تقریبا رعایت می‌کردند که به تدریج وارد مترو شوند، اما مشکل درست از داخل واگن‌ها شروع می‌شود، جایی که مردم به فاصله تنها ۵ سانتیمتر از هم ایستاده‌اند و اگر کسی ناقل ویروس کرونا باشد، به طور قطع می‌تواند در کسری از ثانیه صدها نفر را آلوده کند.

در چنین شرایطی این سوال به ذهن متبادر می‌شود که آیا این امکان وجود نداشت که همچنان قرنطینه ادامه پیدا می‌کرد، در این رابطه شاید در پاسخ بتوان گفت به دلیل محدودیت‌هایی که از لحاظ اقتصادی و اجتماعی وجود دارد، دولت نمی‌توانست بیش از این، قرنطینه نصفه و نیمه را ادامه دهد.

حدود نیم ساعتی در ایستگاه ماندم تا هم مشاهداتم کامل‌تر شود و هم ایستگاه کمی خلو‌ت‌تر، اما گویی جمعیت از زمین می‌جوشید و جمعیت خیال کم‌شدن نداشت، تصمیم گرفتم به داخل قطار بروم و از آن‌جا مشاهداتم را تکمیل کنم، ایستادم که جمعیت به طور کامل سوار شوند و من در انتها سوار شدم، سرت را به هر طرف که میچرخاندی افرادی را مشاهده می‌کردی را در چهره آن‌ها اضطراب ناشی از کرونا را می‌توانستی مشاهده کنی.

بدون اغراق می‌توان گفت، تمامی آن افرادی که طی اول صبح سوار مترو یا اتوبوس می‌شوند که به محل کار خود روند در این شرایط کرونایی، همه از سر اجبار است، در غیر این صورت آن‌ها نیز ترجیح می‌دادند که اگر محبور نبودند، می‌توانستند دورکاری کنند و در این شرایطی که احتمال دارد هر لحظه ویروس کرونا در کمین افراد نشسته باشد، در خانه بمانند، تا شرایط قدری عادی شود و بعد از آن به زندگی معمول و روتین بازگردند.

از سویی مترو که همان‌طور به مسیر خود ادامه می‌داد و یکی پس از دیگری از ایستگاه‌ها عبور می‌کرد و مردمی که از آن سوار و پیاده می‌شدند، چهره کسانیکه که در مترو بودند را می‌شد به دو تیپ تقسیم کرد، گروه اول کسانی بودند که کرونا همچنان برای آن‌ها جدی بود و با به همراه داشتن ماسک، دستکش و حتی شیلد صورت سعی می‌کردند از کرونا فاصله بگیرند، این افراد حتی سعی‌شان بر این بود که بیشترین فاصله را با افراد اطراف داشته باشند، تا از این این طریق از مصونیت بیشتری برخوردار شوند.

در مقابل نیز افرادی بودند که هیچ وسیله مراقبتی اعم از ماسک و دستکش نداشتند و گویی خیلی راحت با این شرایط کرونایی کنار آمده بودند و آنچه که در اطراف آن‌ها رخ می‌داد، کوچکترین اهمیتی برای آن‌ها نداشت، رویارویی این دو گروه از جهات بسیاری قابل تامل بود و شاید کمی عجیب، که در یک جامعه مدرن‌شهری یک ویروس مرگبار چگونه می‌تواند این چنین روی افرادی یک جامعه تاثیرات متفاوت و متضادی بگذارد، از سویی به نظر می‌رسد این امر خود جای مطالعه انسان‌شناسانه بسیار زیادی را می‌طلبد.

به ایستگاه مقصدم، شهید بهشتی می‌رسم و از مترو خارج می‌شوم، در خیابان بهشتی ازدحام جمعیت و خودروها را می‌توان به راحتی حس کرد که همگی عجله دارند و کرونا نیز در این بین مزید بر علت شده تا افراد با ترس و احتیاط بیشتری در خیابان گام بردارند، بالاخره پس از طی یک مسیر پر فراز و نشیب به محل کارم می‌رسم، اولین اقدام ضد عفونی کردن وسائل و همچنین تب سنجی است، از سوی دیگر در همین روز اول از کارکنان آزمایش خون گرفته می‌شود تا مبادا کرونا گرفته باشند.

پس از طی این مراحل، آماده کار روزانه می‌شوم، در کنار هر میز یک اسپری ضد عفونی کننده، ژل دست و همچنین ماسک گذاشته شده که افراد باید حتما از آن‌ها استفاده کنند، همچنین زدن ماسک نیز اجباری است، علاوه بر صبحانه که لغو شده نهار نیز که هر روز قبل از ایام کرونا برقرار بود، لغو شده و به جای آن افراد دو ساعت زودتر از کار تعطیل می‌شوند تا نهار خود را در منزل صرف کنند، ابن در حالیست که هیج کس حق ورود به آشپزخانه را نیز ندارد و مسئول خدماتی برای هرکه آب یا چایی بخواهد با رعایت نکات بهداشتی می‌آورد.

فضای بسیار عجیبی حکمفرما است، هر کسی حداقل با نفری کناری خود فاصله سه متری دارد و کسی با فرد دیگری حرف نمی‌زند، گویی همه آماده‌اند تا زودتر کار روزانه خود را انجام دهند و خیلی سریع از محل کار خارج شوند، دیگر لذتی از کاری که آن را قبلا دوست داشتی در کار نیست و همه چیز نسبت به قبل با تغییر بسیار زیادی روبرو بوده، حتی ساده‌ترین چیزا که قبلا خیلی عادی بود، به طور مثال چایی خوردن، بعضی از همکارانم را مشاهده می‌کنم که میلی به خوردن چیزی حتی آب ندارد، زیرا که می‌ترسند مبتلا به کرونا شوند.

در سر کار راحت نبودم، چرا که نمی‌توانستم آزادانه هر کاری را که تمایل داشتم را انجام دهم، این موضوع به خوبی نشان می‌دهد، کرونا چه تاثیر عمیقی بر روی زندگی روزانه ما گذاشته و معلوم نیست که بعد از فروکش کردن موج این ویروس مرگبار، آیا ما می‌توانیم به زندگی قبل از کرونا بازگردیم یا نه، مسئله‌ای که از اهمیت بسزایی برخوردار است و باید دید تا چه زمانی ترس ناشی از مبتلا شدن به کرونا با ما خواهند ماند، ترسی که شاید با برخی‌ها تا مدت زمان نامعلومی بماند.

به دلیل ماهیت کار ما که روزنامه نگاری است، این فعالیت را می‌توان در خانه و به صورت دورکاری انجام داد، برای پی بردن به دلیل اینکه چرا ما در این شرایط به محل کار خود فراخوانده شدیم، به دفتر سردبیر رفتم و از او در مورد چرایی این موضوع سوال کردم،او در این رابطه گفت:« با توجه به اینکه معلوم نیست تا چه زمانی کرونا با ما باشد، چرا که این احتمال وجود دارد، دوباره پاندمی این ویروس دوباره در پائیز اوج بگیرد، ما تصمیم گرفتیم به سر کار برگردیم، چرا که باید با زندگی به همراه کرونا عادت کنیم، در چنین شرایطی، قدر مسلم روزهای اول حضور در سرکار آن هم بعد از سه ماه سخت است، اما در ادامه ‌و رفته رفته شرایط عادی خواهد شد و با آن کنار خواهیم آمد.»

کرونا یک اجبار اجتماعی را به همه تحمیل کرده و آن هم تغییر شرایط و به طور کلی متحول شدن سبک زندگی و کاری افراد است، ما چه خوشمان بیاید و چه خوشمان نیاید، باید به این سبک از زندگی عادت کنیم و به آن خو بگیریم، کسانی که سعی در مقاومت و فهمیدن این مسئله دارند، به طور قطع در درجه اول خود را اذیت می‌کنند و در درجه بعد آسیب بیشتری نیز به خود و دیگران می‌زنند، بنابراین باید با این ویروس کنار آمد و به زندگی مسالمت آمیز در شرایط کرونایی عادت کرد.

بعد از اتمام کار روزانه، تصمیم گرفتم مقداری پیاده روی کنم و شهر را از نزدیک ببینیم،  دوباره ماسک را زدم و دستکش را نیز پوشیدم و در خیابان بهشتی و سپس ولیعصر مشغول قدم زدن شدم، همچنان مردم را می‌توانستی در دو دسته مختلف مشاهده کنی، گروهی که انگار اعتقاد داشتند که دیگر کرونا کم رنگ شده، برای همین چیزی را رعایت نکرده بودند و در مقابل نیز گروهی که به مانند خودم، همچنان کرونا را یک خطر جدی می‌دانند و سعی می‌کنند، همچنان اقدامات مراقبتی را به طور حداکثری رعایت کنند، تا از خطر ابتلا به کرونا بکاهند.

در حین قدم زدم می‌توانستم اضطراب و ترس را حداقل در چهره نیمی از افراد این شهر بزرگ مشاهده کرد، بسیاری از این افراد تا قبل از کرونا هیچگاه فکر نمی‌کردند که انجام ساده‌ترین‌کارها از جمله دست زدن به چشم آن‌هم در خیابان برای آن‌ها تبدیل به آرزویی بزرگ شود، این در حالیست که هنوز کافه‌ها، رستوران‌ها، سینماها، تئاتر‌ها، کنسرت‌ها، استخرها‌ و… تعطیل هستند و بسیاری از مردم آن‌طور که دلشان می‌خواهد نمی‌توانند به تفریح بپردازند.

به میدان ولیعصر رسیدم و این‌بار تصمیم گرفتم که با تاکسی به خانه بازگردم چرا که اطمینان بیشتری دارد و ایمن‌تر است، طبق پروتکل‌های بهداشتی، تاکسی‌های خطی سه نفر مسافر سوار می‌کنند، که این امر خیال آدم را راحت می‌کند، در تاکسی این دفعه همه ماسک و دستکش داشتند که بسیار خوب بود، بالاخره به خانه رسیدم، تجربه اولین روز کاری آن‌هم در شرایط کرونایی بسیار عجیب بود، با وضعیتی روبرو بودم که تاکنون آن را تجربه نکرده بودم، حال باید دید کرونا تا چه زمانی ادامه پیدا خواهد کرد و به سبب آن نیز چه تغییرات دائمی در زندگی ما پدید می‌‌آورد.

کرونا به ما ثابت کرد، که جامعه مدرن شهری تا چه حد شکننده است و اینکه چگونه این ویروس و به طور کلی اتفاقات غیر قابل پیش‌بینی تا چه می‌توانند ما را با گرفتاری‌های بزرگی روبرو سازند، بر این اساس ما باید خود را آماده هر تغییری کنیم، زیرا که کرونا نشان داد هر لحظه باید منتظر رخدادی غیر منتظره بود تا سرنوشت ما و کل بشریت را با تغییرات بنیادینی روبرو کند، این در حالیست که به نظر می‌رسد کرونا و تاثیرات آن درس‌های بسیار بزرگی برای ما به همراه داشت.

در صورتیکه اگر از این درس‌ها عبرت گرفته نشود، ممکن است با به وقوع پیوستن بحران‌هایی نظیر کرونا، جوامع بازهم با خسارات جبران ناپذیر دیگری روبرو شوند،همچنین نکته دیگری که می‌توان از کرونا آموخت این است که ما باید از این توانایی برخوردار باشیم که با به وجود آمدن هر تغییر و تحولی، بتوانیم خود را متناسب با آن سازگار کرده، تا از این طریق دچار آسیب‌های کمتری شویم.