انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

روایتی از گذران اوقات در قرنطینه

مقدمه

این روزها شیوع گسترده‌ی ویروس کرونا، به قرنطینه و خانه‌نشینی شهروندان منجر شده است. شعار «در خانه بمانیم» که برای کنترل شیوع بیماری به صورت گسترده‌ای در رسانه‌ها بیان می‌شود، نقدها و مخالفت‌هایی را با خود به همراه داشته است. نگرانی‌ها که در ابتدا بر بیماری متمرکز بود، به مرور زمان درباره‌ی مسائلی مانند شرایط اقتصادی، تحصیلی،‌ روحی و روانی و… نیز گسترش یافت. در این میان یکی از مسائل، تغییر سبک زندگی دانشجویان بود که بخشی مهم از شهرهایی با مراکز مهم دانشگاهی هستند. در این دوران زندگی دانشجویی که اقتضائات خاص خود را دارد، متوقف شد. دانشجویان خوابگاهی به شهرهای خود بازگشتند و دانشجویانی که شهر محل تصیل و زندگیشان یکسان بود اوقات بیشتری را در خانه سپری کردند. این وضعیت علاوه بر مزایایی که به همراه داشت، مشکلات بسیاری را ایجاد کرد. بر اساس آمار مؤسسه‌ی پژوهش و برنامه‌ریزی آموزش عالی، جمعیت دانشجویی کشور در سال تحصیلی ۹۷-۹۶ تعداد ۳ میلیون و ۶۱۶ هزار و ۱۱۴ نفر اعلام شده است. همچنین به گزارش پایگاه تحلیلی خبری شفاف، بر اساس آمار آمار آموزش عالی که مربوط به سال ۹۴-۹۵ می شود، از میان ۴ میلیون و ۳۴۸ هزار و ۳۸۳ دانشجوی کل کشور، استان تهران با تعداد ۸۷۲ هزار و ۹۶۴ نفر بیشترین میزان دانشجو را دارد. وجود این تعداد دانشجو و تآثیراتی که حضور آن‌ها در یک شهر دارد، لزوم توجه به وضعیت آن‌ها را روشن‌تر می‌کند. برای فهم بهتر شرایط دانشجویان،‌ از ۶ نفر خانم ۲۳ تا ۲۷ ساله، درباره‌ی زندگیشان در قرنطینه و تفاوت کارهای روزمره‌ی آن‌ها با حالت عادی پرسیده شد. این پرسش به طور یکسان انجام شد: «لطفاً شرح بدید بیشترین تأثیری که در طول این مدت قرنطینه روی روزمرگی‌هاتون داشته، چی بوده؟ تأثیر قرنطینه و خانه‌نشینی در یک شبانه‌روز زندگی روزمره‌ی خودتون رو چطور می‌بینید؟ چه تفاوت‌های قابل توجهی در یک روز زندگی عادی و زندگی در قرنطینه به نظرتون میاد؟» سه نفر از دانشجویان تهرانی و سه نفر از دانشجویانی که محل تحصیلشان در تهران و محل سکونتشان در شهر دیگری است، به این پرسش پاسخ دادند که در ادامه ذکر شده است.

دانشجویان شهر تهران:

۱) م.م/ ۲۳ ساله/ کارشناسی مهندسی هسته‌ای، دانشگاه علوم تحقیقات

خب در طول روز، من بیشتر بیرون بودم؛ ولی الان بیشتر تو خونه‌م. ساعت خوابم بهم ریخته. با اینکه زیاد می‌خوابم به نسبت قبل قرنطینه، ولی چون ساعت‌های درستی نیست، همه‌ش یه حس خستگی دارم. تفاوت عمده‌ش اینه که متوجه شدم خیلی از کارهایی که به صورت حضوری انجام می‌دادیم، مجازی هم انجام می‌شن و شاید اون حجم انرژی گذاشتن رو نخوان. البته نمی‌دونم اثرگذاری یه کاری مثل معلمی در این قالب مثل قبله یا نه، ولی به نظرم اومد خیلی چیزها مجازی هم انجام می‌شن و کمبودشون احساس نمی‌شه. درمورد روزمرگی، می‌شد یه سری کارهای عقب افتاده رو توی مدت قرنطینه انجام داد. ولی بعد از یه مدت، به نظرم خیلی نمی‌شد با برنامه پیش رفت و یه کرختی و بی‌حوصلگی عجیبی سراغ آدم میومد که با اینکه وقت داشت، به کارهاش نمی‌رسید. یعنی یه روند داشت برای من. اولش خیلی افسرده و غصه‌دار شدم که نمی‌تونم برم بیرون و کارهای همیشگی‌مو انجام بدم، بعدش گفتم نه باید برنامه بریزم برای کارهای عقب افتاده و این بهترین فرصته، و بعدش کم کم حوصله نداشتم به برنامه پایبند باشم و بیشتر رفتم سراغ فیلم و سریال دیدن. به مسائل مختلف بیشتر از قبل فکر می‌کنم و گاهی حساس می‌شم رو کارایی که قبلاً بدون فکر انجام می‌دادم.

۲) ر.ت/ ۲۲ ساله/ کارشناسی انسان‌شناسی، دانشگاه تهران

بیشترین تأثیری که رو من داشته، حس این رو دارم که زمان انگار برام خیلی بی‌نهایته. تو اگر در حالت عادی یه کاری رو تا امروز انجام ندادی انجام ندادی، یا باید روی خط زمانی‌ای پیش بری و دیسیپلین داشته باشی، اینا کلاً در خونه‌نشینی و قرنطینه فرو پاشیده شد و حس می‌کنم که مثلاً الان برای فلان کار سه ماه وقت دارم و حالا بالأخره انجامش می‌دم. در یک شبانه‌روز به طور عادی، باز بیشتر برمی‌گرده به بحث دیسیپلین که تو باید یک ساعت مشخصی بیرون از خونه بری یا سرکار یا دانشگاه یا کارهای دیگه و یک تایمی تو خونه‌ای، یک ساعت کار مشخصی باید داشته باشی. تو قرنطینه بزرگترین ویژگی برام این بود که دست خودم بود. یعنی شبانه‌روزم اینطور بود که هر وقت که بخوام می‌تونم بخوابم، حتی خیلی غیرمنطقی باشه ساعت خوابم. هر وقت که بخوام می‌تونم فعالیت‌هایی بکنم که در حالت عادی نمی‌تونستم. در حالت عادی سه و نیم نصفه شب نمی‌تونستم برم حموم، یا اینکه هیچ کاری رو نکنم دو روز فقط سریال ببینم. اینه تفاوتی که بیشتر تو چشمم داره. این سیال شدن مرز این چیزهاست. یکی از چیزهایی که جدیداً بهش رسیدم این نکته هست که تو روزهای عادی یک نوع کوفتگی به طور واقعی داشتم که از فعالیت بیرون از خونه بود و وقت‌هایی که تو خونه بودم عملاً فقط به رفع خستگی بیرونی می‌پرداخت جدای از سردردی که اصولاً بعد از اومدن تو خونه داشتم و به این نتیجه رسیدم که الان تو این سه چهار ماهه اصلاً اون خستگی و کوفتگی بدنی رو نداشتم و اگر داشتم از نوع دیگه‌ای بوده.

۳) م.گ/ ۲۷ ساله/ کارشناسی ارشد انسان‌شناسی،‌ دانشگاه تهران

من از زمانی که خودم رو شناختم، تو خونه پیدام نمی‌شد. تقریباً از زمانی که دبیرستانی شدم و استقلال عمل پیدا کردم توی رفت و آمدهام، ملاقات مداوم با دوستان، کار، پیاده‌روی و… تقریباً می‌شه گفت فقط برای خواب تو خونه پیدام می‌شد و روز بعد دوباره روز از نو و روزی از نو. اما از زمانی که کرونا اومد، دیگه بیرون نرفتم. اگر هر از گاهی هم با زور و زحمت وقت کردم بیرون برم، صرفاً برای پیاده‌روی اونم تا شعاع یکی دو کیلومتری خونه بوده که البته این برام از دردناکترین ابعاد کرونا بوده. تا قبل کرونا من به دلیل حجم بالای کار خارج از منزلی که داشتم، معمولاً صبح زود بیدار می‌شدم و شب از فرط خستگی خیلی زود می‌خوابیدم؛ اما با قرنطینه و خانه‌نشینی شب‌ها دیر می‌خوابم و صبح‌ها دیرتر بیدار می‌شم. این یکی از تغییرات دیگه‌ای که قرنطینه روی برنامه‌ی زندگی من داشته. از طرفی با قرنطینه و خونه‌نشینی انگار تمام کارهایی که تا پیش از اون خارج از خونه انجام می‌دادم، حالا باید در خونه انجام بدم؛ بنابراین قبلاً فرصت در خونه موندن نداشتم و الان فرصت بیرون رفتن از خونه. حتی گاهی برای ورزش روزانه هم نمی‌تونم از خونه خارج بشم، مثل اون روزها که حسرت یک دقیقه بیشتر در خونه نشستن و بی دغدغه چای خوردن رو داشتم. در دوران قرنطینه دغدغه‌های من اصلاً کم نشد، فقط از خارج خونه به داخل خونه منتقل شد. اما از اینکه دیگه نباید برای رفتن از خونه تا دانشگاه، از دانشگاه به خونه و یا از خونه به محل کار اون همه راه رو طی کنم خوشحالم، که معمولاً این زمان ذخیره شده صرف مطالعه می‌شه.

دانشجویان غیرتهرانی:

۱) م.ن/ ۲۳ ساله/ کارشناسی برنامه‌ریزی اجتماعی،‌ دانشگاه تهران/ ساکن اصفهان

واقعاً قرنطینه به سمت افسردگی و یکنواختی پیش برده. اینجوری که حتی دیگه دلم نمی‌خواد پاشم برم بیرون، درحالی که تو خونه هم دلم نمی‌خواد باشم. واسه من که تقریباً اگه قرنطینه نبود در روز ده نفر آدم رو می‌دیدم و الان هیچی، خیلی به دوری از آدما و اجتماع هم کشونده منو، که مثلاً یه جایی برم الان آدما زیاد باشن پنیک می‌کنم. مثلاً قبل کرونا، صبح می‌رفتم سرکار بعد برمی‌گشتم تو خیابون تاب می‌خوردم؛ ولی الان یکسره خوابم. حتی فیلم و سریال هم دلم نمی‌خواد ببینم‌ و خب نه تنها عادت نکردم، بلکه حالت انزجار بهم دست داده.

۲. ز.م/ ۲۳ ساله/ کارشناسی ارشد طراحی صنعتی، دانشگاه علم و صنعت/ ساکن کیش

من ترم یک ارشدم و سال قبلش بدون اینکه فاصله‌ای بیافته اومدم و ارشد خوندم و تحت فشار خیلی زیاد بدون حضور خانواده. درگیری‌هایی مثل جا نداشتن در تهران و جابه‌جایی متعدد، دانشگاه جدید، دوستای جدید، فضای خفقان‌آور خوابگاه دانشگاه جدید و خلاصه مجبور شدن در گذراندن دوران توی فضایی که دوستش نداشتم و از طرفی به خاطر مشغله، از دوستایی که مثل خانواده‌ام شده بودن دور شدم و نمی‌شد اونا رو زیاد دید و جو و فضایی که واردش شده بودم توی دانشگاه، اصلاً به صمیمیت و روراستی و سادگی قبل نبود؛ همه به دنبال نمره، همه با سیاست کارو پیش می‌بردن. کلاً مدل سازمانی مجموعه‌ای که درس می‌خوندم توش با این جای جدید خیلی متفاوت بود. نکته‌ی دیگه اینکه نوع درس خوندن توی ارشد، یعنی کارهای تئوری و مطالعه‌ی مقاله و نوشتن، کابوس همیشگی من بود و باعث می‌شد دورانم سخت باشه. همه‌ی این‌ها به کنار، چون خونمون از تهران دور بود من حدوداً ۱۰ ماه خانواده رو ندیده بودم و شرایط رفتن به خونه رو نداشتم، امتحانا و کار و غیره، این بود که از تهران متنفر شده بودم و فقط دنبال راه فراری بودم که برم خونه یک مدت طولانی بمونم. این شد که واحدای کم برداشتم و هفته‌ی اولی که هیچکی نمی‌ره دانشگاه رو رفتم که حتماً اول اسفند جمع کنم برم خونه و تا آخر فروردین بمونم. و خب خودبه‌خود مشکل اینکه غیبت رد نشه و اینا برام حل شد. اوایل قرنطینه چون خوش خوشانم بود و به فضای امن خونه رسیده بودم، هیچی اذیتم نمی‌کرد. چون درس که اصلاً نمی‌خواستم بخونم؛ من بودم و خانواده و لپ‌تاپی که همش فیلم می‌دیدم. اتوپیام بود. تا اواخر تعطیلات عید به همین منوال گذشت و هیچ غمی نداشتم. البته این وسط یه اتفاقایی افتاد. مثلاً اینکه من پدر و مادرم برای کاری رفته بودن شیراز، محل زندگی پدرو مادرشون. وقتی من برگشتم کیش مامان رو به هر بدبختی‌ای که بود کشوندیم کیش، ولی پدرم تا اواخر فروردین گیر کرد شیراز و نتونست بیاد. به دو دلیل: یکی اینکه کاراش به دلیل تعطیلی پیش نمی‌رفت و دیگه اینکه کیش قرنطینه شده بود و نمیشد بیاد کلاً… پس مجبور بودم دلتنگی از نبود پدر رو تحمل کنم. نکته‌ی دیگه اینکه ما تو کیش فامیل زیاد داریم که رفت و آمدمون باهاشون زیاد بود قبل از قرنطینه و بعد که قرنطینه شدیم این ارتباطات کم شد. یه کم از لحاظ روحی چون بیکار بودیم سخت گذشت. البته اضافه کنم که دیگه حداقل ۱۰ روز یه بار یه جوری جمع می‌شدیم همو ببینیم. مثلاً بیرون می‌رفتیم جاهایی که تردد افراد وجود نداشت و اونجا همو می‌دیدیم که این خودش اثر مثبتی داشت. زمان آزاد هر فرد برای خودش افزایش پیدا کرده بود. نکته‌ی دیگه اینکه خواهری دارم که ازدواج کرده و یه بچه‌ی ۳ ساله داره که به خاطر اتفاقاتی با همسرش در خونه‌ی ما زندگی می‌کنن. قبل از اینکه به خونه‌ی ما نقل مکان کنن، اینجوری بود که هر روز یا ما خونه‌ی اون‌ها می‌رفتیم، یا اون‌ها خونه‌ی ما بودن و از اون جایی که دیگه پیش خودمون زندگی می‌کردن و نیاز نبود که نبینیمشون، خیلییی قرنطینه برامون راحت‌تر گذشت. چون خونمون هم خیلی بزرگ نیست، این حجم جمعیت در محیط خونه خوب بود و افسرده نمی‌کرد و کلاً سرگرم بودیم با همدیگه و به خاطر وجود اون کوچولو حالمون خوب بود. بعد گذشت و بعد از عید شد و تصمیم گرفتم برم دیگه کلاسای دانشگاهو شرکت کنم. هفته‌های اول به دلیل بد قلق بودن و ضعیف بودن سامانه‌ی ال ام اس که همون سامانه‌ی تدریس دروس برای دانشگاهمون بود، خیلی عصبی می‌شدم و اینجوری بودم که چه وضعشه، ترمو حذف کنم راحت شم، نمی‌شه اینجوری کار کرد که و… . البته اینم بگم که برنامه‌هایی داشتم برای تابستونم که به خاطرش واحد خیلی کم برداشته بودم و می‌خواستم زبان بخونم و پورتفولیومو جمع و جور کنم. کلی کار داشتم، اما شرایط اجازه نمی‌داد بهشون برسم که الان می‌گم چیا بودن. مشکلات قرنطینه برای من از این زمان شروع شد. قبلش خوش خوشانم بود، اتفاقاً خیلی خوشحالم بودم که از کارها و خریدها و ترددهای اضافی کم شده، به محیط زیست خیلی کمک شده. آدم وقت می‌کنه به خودش فکر کنه ‌و مهارت‌هاشو تقویت کنه. زندگیش کیفیت بهتری پیدا می‌کنه. اما وقتی قرار شد که از حالت استراحت و رسیدن به آنچه که دوست داریم به مرحله‌ی زندگی معمولی و کار کردن و درس خوندن وارد بشیم… هفته‌های اول که مشکلات کلاس‌های آنلاین بود و پافشاری استادها که از سیستم خودشون استفاده کنن و از پیام‌رسان‌های دیگه استفاده نکنن که این مشکل کم کم بهتر شد و بهش عادت کردیم. اما مسئله فقط حضور در کلاس و آنلاین شدن نبود. نیاز بود صحبت کنی و تمرکز داشته باشی سر کلاس که چون خونه شلوغ بود همونجور که گفتم، این تمرکز ایجاد کردن اصلاً وجود نداشت. حالا صحبت کردن یه چند ثانیه است، اگه خیلی دورو برت شلوغ باشه مسئله‌ای نیست؛ اما مشکل بزرگ‌تر کنفرانس دادن بود. وسط کنفرانس از یک طرف صدای تلوزیون، اون وسط دونفر با هم دعواشون شده بود، یکی جاروبرقی می‌کشه و اصلاً وضعی بود که تا جایی که می‌شد ارائه نمی‌دادم که این خودش باعث می‌شد نمره‌ام کم شه. کلاس زبان تخصصیم ۸ صبح بود که استاد اصرار داشت حرف بزنیم، کنفرانس بدیم و اینا که به دلیل اینکه ۸ صبح بود و همه خواب بودن و اینکه راحت نبودم جلوی بقیه انگلیسی صحبت کنم، کلاً بیخیالش شدم. البته مقاومت کردم تا آخر اردیبهشت که حذف نشه، اما دیگه شرایط اجازه نمی‌داد که ادامه بدم و درسو حذف کردم. مسئله‌ی دیگه درس خوندن و تمرکز کردن توی اون فضا بود که برای اینکه بشه تمرکز کرد منی که اصلاً هندزفری نمی‌دونستم چیه و اذیتم می‌کرد، مجبور می‌شدم هندزفری با صدای بلند بذارم توی گوشم تا صدای بیرونو کمتر بشنوم. باید توی اتاقی تمرکز می‌کردم که ۳ نفر دیگه هم توش بودن و این برای من فاجعه بود. باید مقاله‌های خارجی‌ای که در فضای تمرکز کلی طول می‌کشه بخونیو توی اون فضا می‌خوندی و زمانی که ازت می‌برد چندین برابر بود. اوایلم که بلد نبودم از وی‌پی‌ان دانشگاه استفاده کنم و از وجودش خبر نداشتم، برای پیدا کردن مقاله اذیت شدم خیلی. مشکل بدتر عوض شدن تایم خواب بود. همه ساعت ۴ صبح می‌خوابیدن تا ۱۲ ظهر و من هم خیلی حساسم در مورد خوابیدن و شرایط خیلی خاصی باید وجود داشته باشه که بتونم بخوابم؛ مثلاً ذره‌ای نور و ذره‌ای صدا نباشه. از اونجایی که چون جا نبود باید توی حال می‌خوابیدم، ناچاراً باید خودمو با اون تایم خواب وفق می‌دادم که خیلی بد بود. عملاً وقتی بیدار می‌شدی هیچ کاری نمی‌رسیدی انجام بدی، چون دیر شده بود و درس خوندن واقعاً سخت شده بود تو این شرایط. از طرفی این نکته‌ای که خانواده بودن، غذای خوب بود، رفاهی که در خوابگاه وجود نداشت دیگه اینجا وجود داشت، خیلی خوب بود. نکته‌ی دیگه اینکه وقتی توی خوابگاه زندگی می‌کنی، مسئولیت همه چی با خودته. هر کاریو هر وقت بخوای انجام می‌دی. بخوای بیرون بری به کسی قرار نیست جواب پس بدی یا هر چیزی. اما وقتی که خونه هستی، مقداری از زمانت رو باید بذاری برای خانواده. خودتو با اونا وفق بدی و دیگه استقلال قبل رو نداری. شب نشینی و مهمونیامون کمتر شد و بیشتر به خودمون رسیدیم و بیرون رفتن‌های برای وقت گذرونی و دور دورهای الکی کمتر شد. نتونستم اونجوری که خودم می‌خواستم درس بخونم و باید برنامه‌هامو با برنامه‌های خانواده تنظیم می‌کردم که منو از اهدافم دور می‌کرد. باید انرژی بیشتری برای به دست آوردن چیزی که می‌خوام می‌ذاشتم. برای هر بار بیرون رفتن باید خیلی رعایت می‌کردم که باعث می‌شد کلاً نرم بیرون و خونه‌نشین بشم. به زندگی توی خونه عادت کردم. زندگی توی محیط شلوغ برام عادی‌تر شد. روابطم با خانواده شاید کمی بهتر شد. دلتنگیا برای کارایی که راحت انجام می‌دادم، شلوغیای مترو حتی و… زیاد شد و ارزش داشته‌هام رو بیشتر دونستم. نکته‌ای که هست، واقعاً این روزهامون رو می‌شه گفت روزمرگی به معنای واقعیه. من برنامه‌ی هر روزم از این تجاوز نمی‌کنه: ۱۲ بیدار می‌شم. چایی می‌خورم، درس می‌خونم تا ۱۶. بعد ناهار می‌خورم، درس می‌خونم تا ۷. یه فیلم می‌بینم با خانواده، بعد دوباره میام درس می خونم یا به کارای شخصی مثلاً حموم اینا می‌رسم تا شام. بعد دوباره یه فیلم دیگه می‌بینم و بعدش درس می‌خونم تا ۱ یا ۲. بعد دیگه می‌رم به چت و فضای مجازی رسیدن. حالا اون وسط فیلم اول تا دوم، ممکنه بریم مهمونی یا مهمون بیاد خونمون. یا برم بیرون که این اتفاقم هفته‌ای یه بار ممکنه بیافته.

۳) ز.ر/ ۲۳ ساله/ کارشناسی ارشد انسان‌شناسی،‌ دانشگاه تهران/ ساکن اصفهان

حقیقتش من از اعلام قرنطینه خوشحال شدم اولش. با اینکه برنامه‌هام رو به شدت بهم ‌ریخت و دوتا از اهداف بلندمدتم رو به تعویق جدی انداخت، ولی بازم برام خوشحال کننده بود؛ چون بیشتر از یه سال بود که مجبور شده بودم توی ابعاد مختلف زندگیم (کاری، درسی، خانوادگی) بی‌وقفه پیش برم و این من رو تحت فشار قرار داده بود. من آدمیم که باید برای خودم خلوت‌های عمیق داشته باشم و وقت بذارم تا حالم خوب باشه و بتونم بگم از زندگیم رضایت دارم. بماند که چقدر در تمام این مدت شلوغ حسرت کتاب‌هایی رو داشتم که می‌خواستم بخونم، دوره‌هایی که می‌خواستم بگذرونم، فیلم‌هایی که باید می‌دیدم، مصاحبت‌های که باید می‌داشتم و مهم‌تر از همه گشت و گذارهایی که باید توی خودم می‌کردم. متأسفانه برای هیچ کدومشون وقت مکفی نداشتم. اون چند روزی که زمزمه‌ی تعطیلی دانشگاه‌ها و ادارات و شرکت‌ها بلند شده بود از ته دلم می‌خواستم این اتفاق بیفته، ولی از طرفیم فکر نمی‌کردم قرنطینه‌ی اعلام شده اونقدر شدید باشه که یه جورایی دستور تخلیه‌ی تهران برای افراد غیربومی داده بشه. توی ذهنم برنامه‌ریزی کرده بودم وقتی همه‌چی آف شد تازه من می‌تونم به اون خلوت دلخواهم برسم و نمی‌خواستم برگردم پیش خانواده، اصفهان. اما در نهایت اونقدر خانواده استرس گرفتند و اصرار کردند که وسایلمو جمع کردم و راهی شدم، با این ذهنیت که بعد از تعطیلات عید برمی‌گردم. یه پرانتزیم اینجا باز کنم که شرایطم بهتر ترسیم بشه. من از سال ۹۴ که دانشجو شدم به خاطر ماهیت رشته‌ام تقریباً همه‌ی سال رو تهران می‌گذروندم و خیلی کم می‌رفتم اصفهان، سر جمع شاید حداکثر ۴۰، ۵۰ روز در هرسال پیش خانواده بودم و همین مسئله باعث شد خیلی بینمون فاصله بیفته. البته خیلی طبیعیه این قضیه، من توی دوره‌ای از زندگیم بودم که می‌شه گفت هرکسی بیشترین تغییرات زندگیش رو توی این دوران می‌کنه. در کنار این نکته روحیه‌ی غیروابسته‌ی منم مزید بر علت شد و این فاصله رو دو چندان کرد. یکم از اصرارم به تهران موندن توی دوران قرنطینه برای همین بود، چون این دوره رو یه فرصت اضافه می‌دونستم که ممکنه دیگه پیش نیاد. انگار یهویی مثل ساعت برنارد زمانِ مرسوم متوقف شد و ماهایی که همش داشتیم می‌دویدیم، اجازه پیدا کردیم تا وقتی دوباره دکمه فشرده بشه توی این زمانی که انگار کسی روی تقویم حسابش نمی‌کرد هرکاری دلمون خواست بکنیم… خوبیشم این بود که نه فقط شهر و کشور من، بلکه کل جهان با فشردن این دکمه استپ کرده بودن و اینجوری خیال امثال من که قصد اپلای داریم هم تا حد زیادی راحت بود. توی این شرایط نادر من می‌خواستم تمام و کمال برای خودم باشم، چیزی که با ماهیت زندگی خانوادگی در تقابله. یعنی فارغ از اینکه خانواده همراهیت کنن یا نه، اصلاً نفس زندگی با خانواده خودبه‌خود یه وظایف و شرایطی رو ایجاب می‌کنه که حتی اگه کسی هم از تو انتظار نداشته باشه خودت انتظار داری بهشون پایبند باشی. وقتی من اومدم خونه و قرنطینم رسماً شروع شد، این تقابله شاید بزرگترین مشکلم بود از همون اول تا همین حالا. چند روز اول خب مسلماً خوب و خوشه همه چی، ولی بیشتر که بشه دلتنگیا رفع می‌شه و تضادها پررنگ. فکر می‌کنم این مشکل رو اکثر بچه‌هایی که دور از خانواده درس می‌خونند پیدا می‌کنند، حداقل همه‌ی اطرافیان خودم باهاش درگیرن و این قضیه توی دوران قرنطینه‌ی اولیه که همه‌ی اعضای خانواده‌ها توی خونه بودن شبانه روز، خیلی عریان خودش رو نشون داد. همین باعث شد بعد از یکی دو هفته منی که در زمان حضورم خیلی به جمع‌های خونوادگی قائلم، چون می‌خواستم خودم رو کمتر درگیر حواشی کنم و به اصل کارایی بپردازم که براشون برنامه‌ریزی کرده بودم و این کارها به آرامش احتیاج داشتند، کمتر می‌رفتم توی جمع و بیشتر سرم توی لب‌تاب و کتاب‌های خودم بود. یعنی به افراط رسیدم توی این قضیه و حتی کم کم بعد دو ماه به خاطر یه سری از فشارهای کاری و درسی که در ادامه توضیح می‌دم تا حدی پرخاشگری هم پیدا کردم. اون اوایل خیلی آزادانه، یک ماه به صورت افراطی فقط کتاب خوندم و فیلم دیدم و کتاب خوندم و فیلم دیدم، انگار می‌خواستم ذخیره کنم برای روزهای بدو بدویی که می‌دونستم دوباره از راه می‌رسند. یه جورایی خودم رو گم کرده بودم، شایدم فرار می‌کردم از خودم. همیشه فکر می‌کردم اولین کاری که توی وقت اضافه‌ی زندگیم انجام می‌دم غور توی خودمه و رسیدگی به بحران‌هام. ولی حداقل توی اون یه ماه اول اینکارو نکردم. یکی از دلایلی هم که شرایط رو یکم خاص‌تر کرد این بود که پام هم آسیب دید و گچش گرفتم و این عدم تحرک مطلق توی قرنطینه دیگه کاملاً افسرده‌ام کرد. البته یکی از مشغولیت‌های اصلیم توی این دوره‌ی به اصطلاح رهایی! پروژه‌های کاریم بود که بعد از دو هفته از شروع قرنطینه و پایدار شدن شرایط، به صورت دورکاری شروع شدند و منم چون پام توی گچ بود خیلی سختم بود مدت طولانی پشت سیستم بشینم، با این حال مجبور بودم. نشستن‌های طولانی توی یک حالت پشت لب‌تاب باعث شد تک تک مهره‌های ستون فقراتم از بالا تا پایین درد موضعی پیدا کنن؛ جوری که حتی چند روزی نمی‌تونستم بشینم و فقط دراز کشیده کار می‌کردم. اواخر عید پام رو باز کردم و اون ولع کارهای نکردم هم تا حد زیادی فروکش کرده بود دیگه، لذا برای خودم برنامه ریختم تا به چیزهایی که باید، بپردازم. از همون اوایل قرنطینه من کلاً شب کار شدم؛ بین ساعت ۵ تا ۷ صبح می‌خوابیدم و بین ۱ تا ۳ عصر بلند می‌شدم. دلیلشم این بود که در کنار اینکه همیشه بازدهی و بیداری ذهنم شب‌ها بیشتر بوده، چون توی این تایم خانواده هم خواب بودن و خونه در آرامش بود من می‌تونستم متمرکزتر به کارهام برسم. تقریباً داشتم به تطبیق با محیط و شرایط می‌رسیدم که کلاس‌های درسمون که به دلیل عملی-پژوهشی بودن تا اون‌موقع به صورت جدی تشکیل نشده بودن، ناگهان با قوای هرچه تمام‌تر شروع شدن و من مجبور شدم بیشتر از قبل پشت لب‌تاب بمونم. نه فقط برای خود کلاس‌ها، بلکه بیشتر برای پروژه‌های درسی که باید تحویل داده می‌شدن و توی اون شرایط که دسترسی‌ها خیلی محدود بود، چند برابر زمان عادی باید براشون وقت صرف می‌کردم. حتی حس می‌کردم از بس پشت لب‌تاب نشستم سرم سنگین شده و چشمام ضعیف. این یکی از اصلی ترین دلایل اون پرخاشگری بود که پیشتر بهش اشاره شد. یکی دیگه از دلایل هم این بود که یکی از دوستای نزدیکم درگیر کرونا شد و به شدت آسیب دید، اینکه نمی‌تونستم هیچ کاری کنم واقعاً اذیتم می‌کرد. بالاجبار با همین فرمون پیش رفتم و از اونجایی که به نظر می‌رسه شرایط حالا حالاها همین‌طور می‌مونه، من تصمیم گرفتم بعد از تموم شدن کلاس‌های دانشگاه برگردم تهران و کارهایی که براشون برنامه‌ ریخته بودم رو ادامه بدم. حال من و شرایطم توی این چندماه مثل نمودار کسینوس بود. اولش بالا بودم و کم کم اومدم پایین تا رسیدم به پایین‌ترین نقطه‌ای که می‌تونم برای خودم متصور بشم، خیلی هم توی اون نقطه موندم. ولی همین به قعر رسیدن باعث شد اون فرصتی که باید به خودم می‌پرداختم رو پیدا کنم. این یک ماه اخیر فارغ از هر دغدغه‌ی بیرونی، فقط توی خودم گشتم و خیلی از گره‌های درونم باز شده. حتی چیزایی که شاید فکر نمی‌کردم هیچ وقت بتونم به این راحتی برای خودم حلشون کنم. همین شد که کم کم از اون نقطه‌ی پایین اومدم بالا و با خودم به صلح رسیدم تا حد زیادی. در واقع همین روزمرگی هر روزه، اینکه کارهام ثابت و مشخصه، اینکه دغدغه‌های زندگی عادی (رفت و آمد، غذا، تعامل با افراد مختلف و…) از زندگی این روزهام حذف شده و همین سرعت ثابت زندگی با همه‌ی بی‌نمک بودنش بهم چیزایی رو داد که در حالت عادی فکر می‌کنم هیچ ‌وقت نمی‌تونستم با این دیدگاه بهشون برسم. برای همین هم هست که می‌خوام برگردم به زندگی عادیم. چون یه دوره‌ی کامل رو گذروندم و فکر می‌کنم اگه ادامه پیدا کنه این شرایط، روند صعودیم دوباره نزولی می‌شه و میفتم توی چاه! چند روز پیش مجبور شدم برای کار بانکی برم بیرون و برام خیلی جالب بود که حس آدم فضایی‌ها رو داشتم. به شدت با فضای بیرون حس غریبگی و نامأنوسی می‌کردم و حتی دلم نمی‌خواست با کسی حرف بزنم! اونجا دیگه مطمئن شدم باید به این قرنطینه خاتمه بدم!

جمع‌بندی

هارتموت رزا، جامعه‌شناس آلمانی، بر اساس آرای والتر بنیامین، نظریه‌پرداز فرانکفورتی، استدلال می‌کند که هر چه تعداد «رویدادهای زیسته در یک بازه‌ی زمانی» بیشتر باشد، احتمال اینکه این رویدادها به «تجربه» تبدیل شوند کمتر است (وندربیلت، ۱۳۹۷). یکی از مهم‌ترین اقتضائات جامعه‌ی مدرن، شتابی بدون توقف است که افراد را مدام به جلوتر رفتن سوق می‌دهد. شهروندان فعال در جامعه، بیش از سایر افراد درگیر این مسیر هستند. در بیان تجارب نیز این نکته مشخص گردید و اشاره شد که قرنطینه فرصتی برای رسیدگی به کارهای به تعویق افتاده برای افراد فراهم کرده است. فعالان قشر دانشجویی و به خصوص گروهی از آن‌ها که به کار هم مشغول هستند، در اکثر مواقع دوندگی و سرعتی را تجربه می‌کنند که فشار روانی را به همراه دارد. طبق نظرات رزا و بنیامین که نقل‌قولی کوتاهی از آن ذکر شد، این شرایط سبب می‌شود افراد غرق در اتفاقات روزمره شوند و کمتر امکان لمس تجربیات عمیق زندگی را داشته باشند. از این رو، اجبار به قرنطینه فرصتی برای تنفس چنین افرادی محسوب می‌شود. اما از طرفی گذراندن شبانه روز در خانه برای این افراد فعال، مشکلات روحی را به همراه دارد. این مشکلات مسائل سطحی و موقتی مثل رخوت و بی‌حوصلگی تا آسیب‌های جدی‌تری مثل انزوا، افسردگی و پرخاشگری را به همراه دارد. بحران‌های اقتصادی در این ایام که رنج‌هایی را به افراد وارد می‌کند و حضور مداوم اعضای خانواده در کنار یکدیگر، تعارض‌ها را گسترش می‌دهد و تنش‌هایی را به وجود می‌آورد. به گزارش خبرگزاری موج، سازمان ملل ۲۸ آپریل اعلام کرد: «اعمال قرنطینه‌ی خانگی و محدودیت‌های تردد ناشی از شیوع ویروس کرونا در بسیاری از کشورها می‌تواند به افزایش ۲۰ درصدی خشونت‌های خانگی منجر شود و این همه‌گیری تأثیرات فاجعه‌باری برای زنان به همراه خواهد داشت». آمارها درمورد این خشونت در ایران متفاوت است، اما پیامک همگانی وزارت بهداشت در خصوص اعلام شماره‌ی اورژانس اجتماعی سازمان بهزیستی کشور برای کودک‌آزاری و همسرآزاری نشان از وجود نگرانی در این مورد دارد. در این میان دانشجویان خوابگاهی که به خاطر دوری از خانواده زندگی مستقلی را تجربه می‌کردند، اکنون به شکل پیشین زندگی روزمره‌ی خود بازگشته‌اند که مشکلاتی را منجر خواهد شد. برای مثال زندگی در خانه‌هایی که متراژ بالایی ندارند و جمعیت زیادی در آن زندگی می‌کنند، باعث می‌شود کیفیت تحصیلی و شغلی این دانشجویان مانند سابق نباشد. پایداری بیماری کرونا و مشخص شدن اینکه کنترل کامل آن در زمان کوتاه ممکن نیست، سبب شده است که به چگونگی زندگی همراه با رعایت موارد بهداشتی بیشتر اندیشیده شود. در این شرایط باید برای سلامت روان شهروندان به راهکارهایی اندیشید تا در درازمدت ماندگاری آن موجب به وجود آمدن بحران نشود. بنابراین اندیشیدن به جنبه‌های مثبت قرنطینه چه از نظر سلامتی (کنترل شیوع بیماری) و چه از نظر فرهنگی و اجتماعی (فرصتی برای فراغت و بالا بردن سرمایه‌ی فرهنگی) به تنهایی دیدگاه کاملی نسبت به موضوع نیست. ضروری است که با وجود فشار کاری مسئولان برای مدیریت شرایط بحران این ویروس همه‌گیر، متخصصانی برای سلامت روان و رصد شرایط اجتماعی جامعه به میدان بیایند.

منبع

وندربیلت، تام. لذت و رنج سرعت. ترجمه‌ی عرفانه محبی. ترجمان، ۱۰ مرداد ۱۳۹۷.