انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

روان دزفول (۱)

در جامعه شناسی شهری به مطالعه جامعه‌شناختی شهرها، تجربه زندگی شهری یا شهرگرایی، معماری شهرها و رفتار انبوه مردم پرداخته می شود و درباره اعمال اجتماعی، روابط اجتماعی، نهادهای اجتماعی، ساختهای اجتماعی متکی بر اشکال شهری، تأثیر انسان بر محیط طبیعی و ایجاد محیط‌های مصنوعی چون شهرها، بحث می شود(گولد و کولب،۱۳۷۶: ۲۰۴ و نقدی، ۱۳۸۲: ۲۹) . اما در نگاهی کلی، می توان رویکردهای متفاوتی به فضا و شهر، داشت:

۱-رویکرد زبان شناختی و مفهومی به فضای شهری

۲- رویکرد مطالعه ساختارهای سیاسی فضای شهری و تحلیلهای مکانی

۳- رویکرد مطالعه اجتماعی و دیداری فضای شهری(فکوهی،۱۳۸۱: ۸۹).

نقطه کانونی پژوهش حاضر هم، ذهنیت مردم دزفول درباره این شهراست، آنچه از دزفول در ذهنها نقش می بندد و تصور و خیالی که دزفول برای افراد ایجاد می کند. اما چه افرادی؟ تلاش ما این است که این بحث را در دو پاره دنبال کنیم. در پاره نخست، شرکت کنندگان در پژوهش ما، مردم بومی دزفول یا قومیت فارس دزفول هستند و در پاره دوم، گروه قومی بختیاری و لر ساکن در دزفول، از احساس و تصور خود نسبت به دزفول می گویند. تعامل این دو گروه قومی در شهر دزفول همواره با تنش و سوگیری همراه بوده است و بازنمایی این سوگیری ها در فضاهای فرهنگی( همچون لطیفه ها)، فضاهای اجتماعی(مناسبتهای فضای عمومی) و اقتصادی(بازار) و خصوصا سیاسی(عرصه انتخابات)، امری قابل مشاهده است. اما با همه اینها دزفول هنوز هم فصل مشترک این دو قوم است. به راستی دزفول، در ذهن این دو گروه قومی چه تصویر و خیالی می سازد؟

فضای شهر مدرن با سه ویژگی مکان، کنشهای متقابل و افراد شناخته می شود. اما در تحلیل فضاهای شهری، گسیختگی یا بهم پیوستگی فضا، مفصل بندی فضا و کارکرد آن در قبال سایر فضاها، روح فضا و خاطرات و آرزوهایی که در آن تحقق پیدا کرده است، توازنهای زمانی و مرزهای مکانی برای هر فضا تعریف می شود(گل،۲۰۱۳ به نقل از خادمیان،۱۳۹۴: ۱۲۶). لوفبور هم سه مولفه فضای طبیعی، ذهنی و اجتماعی را برای شکل دهی به فضای زیستی و ارتباطی مناسب ضروری می بیند( خادمیان،۱۳۹۴: ۱۲۹).

بطور کلی، شهرها در کنار وجود کالبدی خود از منظری ذهنی نیز برخوردارند که با کیفیت بصری منصوب به آنها گره خورده است(لینچ،۱۳۹۲ به نقل از راودراد،۱۳۹۴: ۵۴). از همین روی، شهر را نباید تنها بر اساس تصور خود که باید از طریق تصور سایرین بنگریم. ساختاری که برای اندیشیدن به شهر پیشنهاد می شود به چشم انداز فیزیکی شهر و ادراک مردم اشاره دارد که همان تصورات قالبی است. شهر بیش از آنکه با فضاهای مادی تصور شود از خلال تصاویر و تخیل است که تجربه می شود(بیانچی،۱۳۹۳ و دونالد،۱۹۹۹ به نقل از راودراد،۱۳۹۴: ۵۵).

بنابراین،فرایند شکل گیری فضای شهری در دوران مدرن را به سه نوع تعامل می توان مشخص کرد: تعامل با جهان عینی یا به­کارگیری فناوری، تعامل با دیگر افراد و موسسات اجتماعی و تعامل با ایده ها و تصاویر ذهنی خویش(سلطانی،۱۳۹۰به نقل از خادمیان،۱۳۹۴: ۲۶). اما تصاویر ذهنی ما از شهر، بیشتر، ریشه در گذشته شهر دارد یا در زمان متوقف نشده و به گونه ای نو خود را بازتولید کرده است؟

اکنون بلدوزر فن آوری مدرن از روی خاطرات شهر سنتی می گذرد و با چهره نامتوازن خویش شهر را نازیبا می کند و آدمی راسردرگم و گم گشته باقی می گذارد. نمادهای شهری، تپه های طبیعی، بیشه زارها و سبزه زارها و باغهای اطراف شهر به عنوان نمادهایی عینی که با تصور و خیال گروه به رنگی دیگر در می آمدند و داستانهاو افسانه هایی که قائم به وجود این مکانها بود، در برابر تفریح گاههای مدرن خصوصی و عمومی ، تجاری سازی و رشد آپارتمانها و … به کناری می روند، دیگر نه مکانی می ماند، نه خاطره ای از مکان، نه افسانه ای… و گویی هویت شهر چند پاره می شود.

در حالی که، کنشگران شهر سنتی، در کنار بسیاری کمبودها و کاستی ها، احساس مای جمعی و تعلق محلی را قویتر از کنشگران شهر مدرن، دریافت می نمودند. گذشته از نمادهای عینی و نامهای این مکانها که به آنها هویت خاص می داد و خاطره و حس و تصوری که به وجود می آوردند، شهر حول مناسکش هم جانی تازه می گرفت. در مناسک دینی چون دهه محرم، فضای شهری چنان معنایی داشت که گویی شهر به مناسکش زنده بود و حتی همینک نیز تصور شهر با خیالی از مناسک پیوند می خورد.

یکی دیگر ازمفاهیم ذهنی که در تصور افراد از شهر نقش دارد بحث امنیت است که در بعد معنا بخشی به مناسک پیوند می خورد. امنیت شهر و تضمین آسودگی و آرامش شهر و تمام شهروندان، سه بعد امنیت وجودی (Existential Security)، امنیت رفاهی (Welfare Security) و امنیت معنابخش (Signifying Security) را در برمی گیرد، امنیت وجودی در سایه مقابله با مجرمین به کمک ابزارهای زور و قدرت تحقق می گیرد که در مکاتب پوزیتیویستی مطرح است. امنیت رفاهی مورد بحث سازه انگاران، در بستر فراهم سازی امکانات و تسهیلات زندگی، درصدد پیشگیری از آسیب ها برآمده و آسایش را برای شهروندان به ارمغان می آورد. امنیت معنابخش که پُست پوزیتیویست ها از آن سخن گفته اند، با حمایت و مراقبت از شهروندان به تولید و بازسازی سرمایه های انسانی پرداخته و آزاد زیستی را تحقق می بخشد( نویدنیا،۱۳۸۹) که بنا بر داده های به دست آمده از مصاحبه ها، در ذهنیت شرکت کنندگان در پژوهش، امنیت معنا بخش در تعریف شهر دزفول، اهمیت داشت.

یافته های پژوهش:

شرکت کنندگان در این پژوهش، دزفولیهایی (گروه قومی فارس) هستند که هم اکنون ساکن دزفول هستند یا در گذشته در این شهر زندگی کرده اند و از شهر اجدادی خویش خاطره ای دارند. از این افراد خواسته ایم به ما بگویند که دزفول آنها را به یاد چه می اندازد؟ پس از دسته بندی مصاحبه ها از درون آنها، درون مایه های زیر، بیرون آمده است:

۱-درون مایه اول: حسرت و نوستالژی:

مفاهیم مرتبط با درون مایه اول:

الف) خانه های قدیمی:

“…بافت سنتی شهری…” محمود(۲۷ ساله، کارشناسی، شاغل، ساکن)

“…کاش خونه و حیاط مامانبزرگم بود.” هدیه(۳۷ ساله، دکتری، شاغل، غیر ساکن).

ب)تارمه:

“تارمه(ایوان) خونه بابا تو عصرها”رها(۳۷ ساله، شاغل، غیر ساکن)

ج)مادربزرگ و پدر بزرگ:

” خونه ی مادربزرگ که با خاله م زندگی میکردن،که هر دو فوت شدن”فیروزه ( ۳۴ ساله، غیر ساکن)

د)خاطرات بچگی:

“خاطرات بچگیم”(سعید،۳۷ ساله، شاغل، کارشناسی) .

” خاطرات کودکی” ژیلا( غیرساکن، سن۶۵، بازنشسته فرهنگی)

ه)دوستان:

” دزفول یعنی دوستانم که تمام زندگی ام بودند”(شهرام،۴۰ ساله، شاغل، ساکن)

و)کنار آب رفتن:

“گرما، کنار رودخونه، شنا” شکوه(۳۷ ساله،کارشناسی، شاغل، ساکن)

ز)گذشته مذهبی :

“زمانی دارالمومنین، حالا مادرمحجب ومومن دختر…..بانصف شال ویه وجب مانتو نه حلال نمیخوریم.” رقیه( کارشناسی، شاغل ،ساکن دزفول ، ۴۵ساله)

ح)نهاد همسایگی در گذشته:

“دزفول یعنی زنان همسایه که دورهم می نشستند و سبزی پاک می کردند دزفول یعنی…. “(شهرام،۴۰ ساله، شاغل، ساکن).

۲- درون مایه دوم: حس تعلق

مفاهیم مرتبط با درون مایه دوم:

الف)خانه و خانواده:

” خونه آرام و ساده ام” مستانه(۳۶ ساله، کارشناسی،شاغل، ساکن).” خانواده و خونه ی قبلی مامان بزرگم ” هدیه(۳۷ ساله، دکتری، شاغل، غیر ساکن).

ب)وطن و زادگاه:

“وطنم و تنها جایی که حس میکنم مال منه و هرجا باشم دلتنگش میشم”(زن،۳۶ ساله،شاغل، کاارشناسی)

” زادگاهم”

۳- درون مایه سوم: امنیت معنابخش

مفاهیم مرتبط با درون مایه سوم:

وجودکلاسها و حلقه های غیر رسمی :

دکتر زاهد و کلاس فلسفه(مستانه،۳۶ ساله، کارشناسی،شاغل، ساکن).”

“صادقیان معلم تاریخ و زندگیم” رها( کارشناسی ارشد، ۳۷ ساله، شاغل، غیر ساکن)

۴-درون مایه چهارم: اقلیم

مفاهیم مرتبط با درون مایه دوم:

آب و هوا:

” از نظر محیطی، گرمای هوا،رودخونه دز…” مینا(کارشناس ارشد،۳۷ ساله، شاغل)

کولر گازی:

“گرما و کولرگازی مست کننده” رها( کارشناسی ارشد، ۳۷ ساله، شاغل، غیر ساکن)

باران شدید:

“درختای سبزش و هوای سبکش وقتی بارون شدید میاد و همه چیز رو تمیز میکنه” نسرین(۳۱ ساله، کارشناسی، خانه دار، غیر ساکن)

سرسبزی:

” نزدیکی راه ها و سرسبزی و هوای خوب و آب خوبش” فرزانه( متاهل، خانه دار، سن ۳۲ ساله، غیر ساکن)

شنا: “زیر آسیاب های رود دز و صفای آن، افرادی که از روی بند خود را در آب می اندازند و شنا می کنند.”

خاک حاصلخیز:

” بناهایی باقدمت چندهزارساله ،خاک حاصلخیز و پرثمر” آزاده(مجرد،۲۶ ساله، شاغل، ساکن)

۵-درون مایه پنجم:مفهوم زمان

مفاهیم مرتبط با درون مایه پنجم:

الف)زمان کند زندگی:

” زندگی به کندی می گذرد نسبت به شهرهای بزرگ”.مستانه(۳۶ ساله، کارشناسی،شاغل، ساکن).

” یک بی خیالی سست کننده”. رها(۳۷ ساله، شاغل، غیر ساکن).

۶-درون مایه ششم: نمادهای شهری

مفاهیم مرتبط با درون مایه ششم:

الف)رودخانه دز(علی کله)و آسیابها:

” خاطرات شنا کردن با بچه ها در علی کله”. سمیرا(کارشناسی، شاغل سن۳۰ ساله غیرساکن).

“…ولی بعدش فکر کردم اگه میخواد بدونه ((یاد چه چیزی)) می افتم، حتماً (( رودخونه و آب فیروزه ای رنگش)) هست”. مروارید(۳۸ ساله، کارشناسی، خانه دار، ساکن).

“رفتن به علی کله خوردن کله پاچه” ژیلا( غیرساکن، سن۶۵ بازنشسته فرهنگی).

” آسیاب های ابی و پل قدیم مربوط به دوره ساسانیان” مستانه(۳۶ ساله، کارشناسی،شاغل، ساکن).

ب)رود بند، کت:

“رودبند و فاتحه اموات” ژیلا( غیرساکن، سن۶۵ بازنشسته فرهنگی).

“کت ، شنا…” (امید، ۲۲ ساله دانشجو، غیر ساکن).

ج)شیره خانه:

“شیره خونه و ارده و شیره ی خرما” نسرین(۳۱ ساله، کارشناسی، خانه دار، غیر ساکن).

د)خیابان شریعتی، چهار راه سیمتری، پاساژ مسعود:

” خیابون شریعتی” مهتاب(۳۸ ساله، کارشناس ارشد، شاغل، ساکن).”…

رودخونه و چهارراه سیمتری و پاساژ مسعود” سپیده( ۳۶ ساله، کارشناسی، شاغل، غیر ساکن)

ه)پل باستانی استوار، پل جدید و پل قدیم:

” …پل جدید و قدیم کوپیته..” (فرید، سن ۳۹ ، غیر ساکن، کارشناسی،شاغل)

“پل چندین صد ساله که هم چنان استواراست و مردمی که زیر پل شنا می کنند…”.زینب(۵۲ ساله، شاغل، مجرد، ساکن)

ه)سبزقبا:

..” وجود آقا سبزقبایی که تو وسط شهرمون هست…” لیلا (۳۲ ساله، کارشناسی، شاغل).

و)بازار قدیم:

“… بازار قدیم ،دکان های کوچیک مسگری و نجاری و نمدبافی و کپوبافی…” مستانه(۳۶ ساله، کارشناسی،شاغل، ساکن).

ز) موتور و ماشین :

“موتور سیکلت۷۰ و مزادا۱۰۰۰″( فرید، سن ۳۹ ، غیر ساکن، کارشناسی )

۷-درون مایه هفتم: غذاهای خاص

مفاهیم مرتبط با درون مایه هفتم:

الف) غذاهای مناسکی:

نون چربی که مخصوص روزهای عروسی بود مستانه(۳۶ ساله، کارشناسی،شاغل، ساکن).

ب) غذا در پیوند با مکان:

“خریدن بادنجان از بارار خراطان…. رفتن به علی کله خوردن کله پاچه” ژیلا( غیرساکن، سن۶۵ بازنشسته فرهنگی)

ج)غذاهای ویژه:

لوبیا سبز و لیموترش،ارده،حلواشکری،ماسووا،قلیه دزفولی،شیره خرما،کلوچه،شیر گاومیش، شیر برنج، هندونه سبز دراز، تخم شومی(تخمه هندوانه)،محصولات کنجدی،پرتقال،باقله،بستنی یعقوب لیث، بادام شور، مرکبات، شیربرنج در کاسه کوچک( مراجعه شود به مصاحبه ها)

۸-درون مایه هشتم:طبیعت

مفاهیم مرتبط با درون مایه هشتم:

الف)سردشت،شهیون، شکوفه های بادام:

“…رودخانه دز، سردشت و شهیون….” مهتاب(۳۸ ساله، کارشناس ارشد، شاغل، ساکن).

“گرمای تابستان و شکوفه های بادام بهار” مستانه(۳۶ ساله، کارشناسی،شاغل، ساکن).

 

ب)باغ، بوی شکوفه های پرتقال و نارنج و عطر کنار:

“عطر شکوفه های پرتقال در بهار” مریم(کارشناسی ارشد،۳۵ ساله،پژوهشگر).

“…من واقعا یاد بوی نارنج دم عیدا موقعی که تو مسیر دزفول وارد میشیم میوفتم… “میترا(۲۶ سال شاغل و غیرساکن).

“… رفتن به باغ و بوی خوب شکوفه های درختان…” سمیرا(کارشناسی، شاغل سن۳۰ ساله غیرساکن).

“من بوی عطر کنار که همه جا پخشه خیلی دوست دارم …”مرضیه(۴۵ سال، کارشناسی، شاغل، غیر ساکن)

د) عشایر و مزارع:

“….عشایر و گله هاشون و طبیعت زیباش….” نسرین(۳۱ ساله، کارشناسی، خانه دار، غیر ساکن). “…همچنین رفتن به مزارع کشاورزی و چیدن گوجه و سبزی….” سمیرا(کارشناسی، شاغل سن۳۰ ساله غیرساکن).

۹-درون مایه نهم:زبان

مفاهیم مرتبط با درون مایه هشتم:

الف) لهجه و کلام:

“…یاد این میوفتم که مردم با لهجه قشنگ و شیرین دزفولی با هم صحبت میکنن و خیلی از کلمات و اصطلاحات با همون لهجه قشنگ میشه و اگر بخوایم به زبان فارسی برگردونیم ، ممکنه به اون زیبایی نباشه..” لیلا (۳۲ ساله، کارشناسی، شاغل).

ب) صحبت از ته حلق:

“…لهجه دزفولی که از ته حلق حرف میزنیم میندازه….” زهرا( خانه دار، ۳۸ سال دیپلم)

ج)ساز(به معنی آواز) دزفولی:

“… صفای مردم دزفول، رادیو دزفول، سازهای( در لهجه دزفولی به معنی آواز است) دزفولی…”

۱۰-درون مایه دهم: شهری مذهبی

مفاهیم مرتبط با درون مایه دهم:

الف)افراد سرشناس مذهبی:

“…یه شهر باستانیه و یه شهر مذهبی با مذهبیون سرشناس. دزفول یه شهر واقعا خاصه که متاسفانه بخش های مختلفش رو نمیشناسیم….” علی(کارشناسی، ۴۰ ساله، شاغل ، غیر ساکن)

۱۱-درون مایه یازدهم:مردم

مفاهیم مرتبط با درون مایه یازدم:

الف)با محبت و بی آلایش و خون گرم:

“…از شنیدن اسم دزفول حرارت و گرمایی از سر سادگی و بی الایشی ومحبت وتواضع مردمانش وجودم را تسخیر می کنه..” مرضیه(۴۵ سال، کارشناسی، شاغل، غیر ساکن).

“… یاد این میوفتم که بهترین شهر شمال خوزستانه هم از لحاظ آب و هوا هم از لحاظ خون گرمی مردمش هم…” لیلا (۳۲ ساله، کارشناسی، شاغل).

ب)کوته نظر:

“…مردمان کوته نظر، ادمایی که منو تحقیر کردن….” رها( کارشناسی ارشد، ۳۷ ساله، شاغل، غیر ساکن)

ج)نجیب:

“… مردم پاک ونجیب وصبور..” رقیه( کارشناسی، شاغل ،ساکن دزفول ، ۴۵ساله)

د)با صفا:

“… صفای مردم دزفول…” مهتاب(۳۸ ساله، کارشناس ارشد، شاغل، ساکن).

۱۲- درون مایه دوازدهم: مناسک

مفاهیم مرتبط با درون مایه دوازدهم:

الف)عروسی:

“…عروسی های قدیمی که تو خونه….” مهتاب(۳۸ ساله، کارشناس ارشد، شاغل، ساکن).

ب) ایام محرم:

“..یا برنامه هایی که تو ایام محرم دارن که در هیچ کجای کشور ، همچین مراسماتی نداریم…” لیلا (۳۲ ساله، کارشناسی، شاغل). “…دهه ی ماه محرم،به همراه مامان وخواهرخدابیامرزم وداداشم میرفتیم خونه مادربزرگم….”

“…. ،خاطرات کودکی،خاطرات دهه محرم…” ژیلا( غیرساکن، سن۶۵ بازنشسته فرهنگی).

ج) نوروز:

“من با دزفول یاد خیلی چیزا میکنم. کلمه به کلمه بگم، خانواده، نوروز، عیددیدنی…” میترا(۲۶ سال شاغل و غیرساکن )

د)ارتباط فامیلی زیاد در گذشته:

“…دزفول یعنی شب نشینی های فامیلی تا دیر وقت….” شهرام(۴۰ ساله، کارشناسی ارشد، شاغل، ساکن)

۱۳- درون مایه سیزدهم: خاطره محله

“… رودخانه دزفول یعنی بی بی و بابا و خانه ای که همه کاری می کردیم تا اجازه ماندن یک شب را بگیریم. دزفول یعنی محله ،محله ای که افتخار می کردیم عضوش هستیم محله ای که اول محرم همه با هم ان را می شستیم…” شهرام(۴۰ ساله، کارشناسی ارشد، شاغل، ساکن)

مفاهیم مرتبط با درون مایه سیزدهم:

الف)خاطره بازی:

“…دزفول یعنی بازی فوتبال ،فیتال “هفت سنگ” اژدی دی “زو” و ….دزفول یعنی دوستانم که تمام زندگی ام بودند…” شهرام(۴۰ ساله، کارشناسی ارشد، شاغل، ساکن)

ب)خاطره همیاری:

“دزفول یعنی زنان همسایه که دورهم می نشستند و سبزی پاک می کردند و ما بچه ها مشغول بازی بودیم… محله ای که اول محرم همه با هم ان را می شستیم” شهرام(۴۰ ساله، کارشناسی ارشد، شاغل، ساکن)

۱۴- درون مایه چهاردهم:محرومیت و محرومیت فرهنگی

“مقاومت و محرومیت. من فکر میکنم دزفول با تمام مقاومتی که داشته از محرومیت هایی رنج میبره که بیشتر جنبه فرهنگی داره. مردم دزفول شدیدا به برنامه های فرهنگی نیاز دارند” منیژه(۳۵ ساله، کارشناسی، خانه دار، ساکن)

۱۵-درون مایه پانزدهم:جنگ

مفاهیم مرتبط با درون مایه پانزدهم

الف)۴ خرداد :

“مقاومت،جنگ،….. و ۴ خرداد” فرید( سن ۳۹ ، غیر ساکن، کارشناسی)

ب)مقاومت:

“من به شخصه اول یاد مقاومت و جنگ و بعد یاد جاهای دیدنی طبیعیش میوفتم..” علی(کارشناسی، ۴۰ ساله، شاغل ، غیر ساکن)

ج) الف دزفول(اشاره به لیست عراق درباره شهرهایی که قرار بود بمباران شود و با الف دزفول آغاز می شد) :

“به یاد الف دزفول می اندازد که دیگر آن روز اتفاق نیفتد. دزفول پایتخت مقاومت در همه مشکلات بطور کلی اخ بمیرم برای دزفول به یادروزی می افتم که جوانهای مسجد جامع قبر خود را درشهید آباد(قبرستان دزفول) کندند وخود را به روی مینها انداختند تا راه را برای نظامیان دیگر باز کنند”. فاطمه( فرهنگی بازنشسته، دیپلم، ۵۸ ساله، ساکن)

 

۱۶- درون مایه شانزدهم:افراد خاص

یاد حسن تیشه، ملا شکری،دکتر ملک آسا،”افراد قدیمی که در حال حاضر فوت کرده اند. فرید(سن ۳۹ ، غیر ساکن، کارشناسی).

 

تحلیل یافته ها:

هر شهری جدا از زیستِ نمای عینی و فیزیک ساختاری اش، در خاطره ها، ذهنیت، تصاویر، افسانه ها و وهم افراد نیز زیستی دیگر دارد. از همین روی، روح شهر و خاطره ها و آرزوهای مربوط به شهر بر تعامل ها و ارتباط افراد در آن شهر اثر می گذارد. رودخانه دزفول فقط رودخانه نیست زمانی که از دید شرکت کنندگان در پژوهش با صفات زیبا، خروشان و فیروزه ای با پلی باستانی و استوار یاد می شود.

در تصور برخی از شرکت کنندگان پژوهش، خاطره بچگی ، خانه ، بی بی ، مادر بزرگ ، پدر بزرگ و مهربانی هایشان،خاطره دوستان، محله، بازی و خاطره مزه ها وبوها، در پالایش زمانیِ ذهن از هر بدی و کاستی پیراسته شده اند و به تصویری شیرین اما دست نیافتنی در هیچ بهشت موعودی بدل گشته اند. این حسرت و نوستالژی و تصور بهشت گونه از گذشته در منظر ذهنی کسانی که ساکن شهرند با کسانی که از شهر قدیمی خویش مهاجرت کرده اند، وجود دارد.

دزفول برای برخی یادآور مفهوم خانه و زادگاه است، با نمادهایی چون رودخانه علی کله و آسیابها، کَت(حفره های غار مانند ساخته انسان) و محله رودبند، شیره خانه و کنجد، خیابان شریعتی و پاساژ مسعود، بافت سنتی شهر و بازار قدیم، غذاها و طبیعت سردشت، شهیون و باغها، عشایر و کشتزارها. یادآور بوهایی چون بوی کُنار، بوی شکوفه های نارنج و پرتقال و آواهایی چون لهجه دزفولی، صحبت از ته حلق و آوازهای دزفولی است. یاد آور افراد خاص و همه مردمی که صفات بد و خوب دارند.

برخی شهر را جدا از مردمانش تصور می کنند و زیبایی شهر و تعلق به زبان خاص آن را می ستایند اما مردمان شهر را تاب نمی آورند. شرکت کنندگان در پژوهش به پاساژ قدیمی شهر اشاره می کنند که در خاطره و تصور آنها تنها بعدی تجاری ندارد بلکه، یادآور بخشی از فضای شهری پویا برای فعالیت مردم و تبلور زندگی جمعی است که این نیاز زندگی اجتماعی شهری را برآورده می کند.

اما یکی از موارد جالب که تجربه زندگی شهری جدید را به امری لذت بخش و با معنا در نزد برخی پاسخ دهندگان تبدیل می کند، بحث امنیت معنا بخش است که در آموزشهای محافل و کلاسهای غیر رسمی دنبال می شود، به گونه ای که برای برخی وجود این کلاسها با احساس مثبت نسبت به شهر گره خورده است.

برای بسیاری هم دزفول در مناسک عروسی و محرم و محله های قدیمی، تعریف می شود. در پیوند همسایه ها با هم، کوچه و محله در گذشته، «مکان» هایی بودند برای فعالیتهایی چون گپ زدن و سبزی پاک کردن و بازی بچه ها که باغریبگی وزوال همسایگی امروز(فاضلی،۱۳۸۷: ۹۱)، شهر مدرن، ناچار است میدانهای شهری، پارکها و فرهنگسراها را به جای آن بنشاند تا کنشهای جمعی نویی را جایگزین کنش های جمعی قدیمی چون “سبزی پاک کردن” کند، کنش جمعی غیر رسمی و هدفمندی که در فضای مدرن، با توجه به ارزشها و انتظارها و تحرکهای جدید شهر نیاز به بازتولید دارد.

ادامه دارد……

مصاحبه های تفصیلی:

هدیه(۳۷ ساله، دکتری، شاغل، غیر ساکن):

“خانواده و خونه ی قبلی مامان بزرگم که الان به جاش آپارتمان ساختن و در درجه ی بعد علی کله که خاطرات کودکیم رو برام تداعی میکنه.من دزفول رو با این ۳ تا چیز میشناسم اما کاش خونه و حیاط مامانبزرگم بود.”

مستانه(۳۶ ساله، کارشناسی،شاغل، ساکن):

” خونه آرام و ساده ام،دوستام ،دکتر زاهد و کلاس فلسفه ،گرمای تابستان و شکوفه های بادام بهار. حس من یه حس نوستالژی به شهری که توش زندگی می کنم. دزفول یه زمانی دوستش نداشتم ولی حالا می بینم می تونم چیزهایی توش پیدا کنم شاید تابستان گرمی داشته باشه ولی زمستان و پاییز زیبایی داره. زندگی به کندی می گذرد نسبت به شهرهای بزرگ.رودخانه دز که از توی شهر می گذرد اسیاب های ابی و پل قدیم مربوط به دوره ساسانیان ، خانه های قدیمی ،بازار قدیم ،دکان های کوچیک مسگری و نجاری و نمدبافی و کپوبافی ،کلوچه های خرمایی و شکری .مناسک مذهبی مانند عزاداری دهه محرم ، غذاهای محلی دزفولی مثل ماسووا ،قلیه دزفولی ،نون چربی که مخصوص روزهای عروسی بود و خاطره تلخ جنگ و الف دزفول”

شکوه(۳۷ ساله،کارشناسی، شاغل، ساکن):

“گرما، کنار رودخونه، شنا ، که این موارد بیشتر مربوط به فصلین که توش سوال پرسیده شده

باغ ، مرکبات ، سرسبزی ، سردشت و شهیون، راجع به مردم نمیتونم نظر بدم چون خودم دزفولیم

ارده، حلواشکری ، کلوچه”

لاله(۳۷ ساله، کارشناسی ارشد،شاغل، غیر ساکن) :

“همیشه به دزفول گفتن شهر آجر و به حق همینطور بوده و واقعا میتونسته یکی از اتفاقهای مهم توریستی باشه، ولی من میتونم بگم شهر آجری که مردمش خرابش کردن”

زینب(۵۲ ساله، شاغل، مجرد، ساکن):

صدای آب و امواج رود دز، زیر آسیاب های رود دز و صفای آن، افرادی که از روی بند خود را در آب می اندازند و شنا می کنند.پل چندین صد ساله که هم چنان استواراست و مردمی که زیر پل شنا می کنند.

سارا(کارشناسی، ۳۰ ساله، خانه دار، غیر ساکن):

” تیکه های دزفولی: (موشالله نوم خدا،تیه حسیدت پولقا).”

مینا(کارشناس ارشد،۳۷ ساله، شاغل):

” از نظر هویتی بخام بگم، تمام تبارم. ولی از نظر محیطی، گرمای هوا،رودخونه دز، بازار قدیم….جنگ”

سوسن(کارشناسی،۳۳ ساله، خانه دار):

“من یاد رودخونه و شنا می افتم و یاد صدای جت های جنگی یاد شیر گاومیش و شیر برنج”

مریم(کارشناسی ارشد،۳۵ ساله،پژوهشگر):

“من صفای خونه پدربزرگ به خاطرم میاد.عطر شکوفه های پرتقال در بهار”

 

علی(کارشناسی، ۴۰ ساله، شاغل ، غیر ساکن):

“من به شخصیه اول یاد مقاومت و جنگ و بعد یاد جاهای دیدنی طبیعیش میوفتم.البته توی ایران معروفه به شهر آجری. منظور این که یه شهر باستانیه و یه شهر مذهبی با مذهبیون سرشناس. دزفول یه شهر واقعا خاصه که متاسفانه بخش های مختلفش رو نمیشناسیم.”

مرضیه(کارشناسی، ۴۵ ساله ،شاغل، غیر ساکن):

” کُنار و رودخونه”.

مرضیه(۴۵ سال، کارشناسی، شاغل، غیر ساکن):

“من بوی عطر کنار که همه جا پخشه خیلی دوست دارم.از شنیدن اسم دزفول حرارت و گرمایی از سر سادگی و بی الایشی ومحبت وتواضع مردمانش وجودم را تسخیر می کنه..”

 

رها( کارشناسی ارشد، ۳۷ ساله، شاغل، غیر ساکن):

“حس خوبی پیدا نمی کنم. یاد اتاق خودم که خیلی پرنور بود اما دلگیر و لوبیا سبز ها صبحونه با لیموترش، مهمونی ها، بزن بکوب، بستنی یعقوب لیث، تارمه خونه بابا تو عصرها،علی کله، گرما و کولرگازی مست کننده، هندونه های سبز دراز، مردمان کوته نظر، ادمایی که منو تحقیر کردن، صابر معلم تاریخ و زندگیم، تخم شومی( تخمه هندوانه)، یک بی خیالی سست کننده.”

سیما( ۲۸ ساله،کارشناسی): علی کله،پل

رقیه( کارشناسی، شاغل ،ساکن دزفول ، ۴۵ساله):

“مقاومت،شهیدوشهادت،شهرباستانی،سدخروشان دز مردم پاک ونجیب وصبور، زمانی دارالمومنین، حالا مادرمحجب ومومن دختر…..بانصف شال ویه وجب مانتو نه حلال نمیخوریم شبهه توش هست مخلوط به حرام

‪ این نظربزرگان دین است”.

لیلا (۳۲ ساله، کارشناسی، شاغل):

“وقتی اسم دزفول رو میشنوم حس خوبی پیدا میکنم یاد این میوفتم که با وجودی که تو جنگ متحمل چه سختی هایی شده ، باز تونسته به بهترین نحو ، خودشو از بیشتر شهرهای خوزستان بالاتر ببره یاد این میوفتم که بهترین شهر شمال خوزستانه هم از لحاظ آب و هوا هم از لحاظ خون گرمی مردمشهم وجود آقا سبزقبایی که تو وسط شهرمون هست هم داشتن رودخونه ای که باعث میشه مردم مون با صمیمیت دور هم جمع بشن و از خنکای آب استفاده کنن. یاد پل باستانی و قدیمی دزفول میوفتم یاد سوغاتی های خوب و خوشمزه دزفول میوفتم.و خیلی چیزهای دیگه ….ببینید دزفول خیلی خوبی ها داره که بیشترشون به چشم نمیان ، وجود گلزار شهدای شهرمون که با رفتن به اونجا آدم یه حس خاص و قشنگی پیدا میکنه یاد این میوفتم که مردم با لهجه قشنگ و شیرین دزفولی با هم صحبت میکنن و خیلی از کلمات و اصطلاحات با همون لهجه قشنگ میشه و اگر بخوایم به زبان فارسی برگردونیم ، ممکنه به اون زیبایی نباشه یاد خیلی از آداب و رسوم دزفولی ها میوفتم

مثلا مراسمات قبل و بعد از عروسی و یا برنامه هایی که تو ایام محرم دارن که در هیچ کجای کشور ، همچین مراسماتی نداریم.و یا همون قدم زدن تو یازار قدیمش یه لطف و صفایی به آدم میدهو آدم یاد دوران های گذشته میوفته خیلی از مردمش اونقدر خاکی هستن که دوست دارن فقط به آدمها محبت کنن.فعلا همینها به ذهنم رسید.”

 

میترا(۲۶ سال شاغل و غیرساکن ):

“من با دزفول یاد خیلی چیزا میکنم. کلمه به کلمه بگم، خانواده، نوروز، عیددیدنی، بی بی، رودخونه،بستنی، دونه دونه همه خاطره های شیرین ،یاد همش…و البته شناسنامم. تو این مدت تو خیلی از دیدارام که گفتم دزفولیم همه با جمله وای دزفول و بستنیاش شروع کردن. من واقعا یاد بوی نارنج دم عیدا موقعی که تو مسیر دزفول وارد میشیم میوفتم…مردم، اصولا چیز خوبی ظاهر نمیشه. شاید به شکل عجیبی لهجه دزفولی وقتی سعی میشه فارسی حرف بزنن”

 

مهناز(۴۸ ساله، کارشناسی، شاغل و ساکن):

“من یاد پلی بر رودخانه دز می افتم. پلی که به عنوان دژ از شهر حفاظت می کند”

 

نسرین(۳۱ ساله، کارشناسی، خانه دار، غیر ساکن):

“یاد رودبند ،رودخونه پر آب،آسیابهاش و درختای سبزش و هوای سبکش وقتی بارون شدید میاد و همه چیز رو تمیز میکنه و عشایر و گله هاشون و طبیعت زیباش، شیره خونه و ارده و شیره ی خرما و محصولات کنجدی و بادوم های خوشمزه”

مهتاب(۳۸ ساله، کارشناس ارشد، شاغل، ساکن):

“رودخانه دز، سردشت و شهیون،بازار قدیم، صفای مردم دزفول، رادیو دزفول، سازهای( در لهجه دزفولی به معنی آواز است) دزفولی، ،خیابون شریعتی، عروسی های قدیمی که تو خونه بود ، موشک، مقاومت مردم”

مسعود(۲۸ ساله، کارشناسی، شاغل، ساکن):

“مقاومت، رودخونه دز، خانه، پل قدیم، شهید، علی کله، کت، باغ”

محمود(۲۷ ساله، کارشناسی، شاغل، ساکن):

“روز دز ،سرسبزی، بافت سنتی شهری، کوه و دشتش، باغ، خلاصه از این چیزا… ولی بیشتر از همه رودخونه ش برا من یادآوره”

 

زهرا( خانه دار، ۳۹ سال دیپلم، ساکن) :

“نام دزفول یاد زمستون زیباش تابستون بی انصافش ولی اب بسیارزیبای دز، پرتقال وباقله ولهجه دزفولی که از ته حلق حرف میزنیم میندازهمن فکر میکنم دزفول برا خودش یه قارس”

سعید( کارشناسی، شاغل، ۳۷ سال و ساکن):

یاد رودخونه، شهیون و محرم و خاطرات بچگیم. کلا این سوال را نمیشه از من بپرسید چون من تنها تو این شهره که احساس زندگی وزنده بودن میکنم یعنی یه جورایی حس ناسیونالیستی به اون دارم

پروین(۳۶ ساله، کارشناسی و شاغل و ساکن):

“دزفول بیشتر منو یاد رود خانه دز میندازه و موهبتی که خداوند نصیب این شهر کرده”.

فریبا(خانه دار، ۳۷ ساله، کارشناسی، خانه دار):

“علی کله و سردشت و شهیون، باغ های مرکبات ،سبزقبا و رودبند”

 

امید( دانشجو، ۲۲ ساله، ساکن)

“خونه، دوستام، جاده سردشت، شهیون، کت، شنا، بهارش سبز، تابستونش گرم، موتور سواری، محرم، آقا و بی بی)”

سپیده( ۳۶ ساله، کارشناسی، شاغل، غیر ساکن):

“معلومه که یاد دوران نوجوانی و جوانیم میفتم و بجز اون رودخونه و چهارراه سیمتری و پاساژ مسعود”

 

سارا (کارشناسی، ۳۶ ساله، شاغل و ساکن) :

“وطنم و تنها جایی که حس میکنم مال منه و هرجا باشم دلتنگش میشم”

 

سرور( کارشناسی، ۳۰ ساله، شاغل، ساکن):

“زادگاهم”

 

شهرام(۴۰ ساله، کارشناسی ارشد، شاغل، ساکن):

“دزفول یعنی زنان همسایه که دورهم می نشستند و سبزی پاک می کردند و ما بچه ها مشغول بازی بودیم

دزفول یعنی محله ،محله ای که افتخار می کردیم عضوش هستیم محله ای که اول محرم همه با هم ان را می شستیم .دزفول یعنی بازی فوتبال ،فیتال “هفت سنگ” اژدی دی “زو” و ….دزفول یعنی دوستانم که تمام زندگی ام بودند .دزفول تابستان پر از رودخانه دزفول یعنی بی بی و بابا و خانه ای که همه کاری می کردیم تا اجازه ماندن یک شب را بگیریم

دزفول یعنی شب نشینی های فامیلی تا دیر وقت و حالا دزفول یعنی نبودن تمام چیزهای گفته شده و تلاش برای فرار از ان تا حداقل خاطره ای شیرین باقی بماند و با نوستالژی آن زندگی کردن”

منیژه(۳۵ ساله، کارشناسی، خانه دار، ساکن):

“مقاومت و محرومیت. من فکر میکنم دزفول با تمام مقاومتی که داشته از محرومیت هایی رنج میبره که بیشتر جنبه فرهنگی داره. مردم دزفول شدیدا به برنامه های فرهنگی نیاز دارند”

آزاده( ۲۶ ساله، کارشناسی، شاغل و ساکن):

 

“دزفول زیباشهری با مردم خونگرم و همدل،یادآور روزهای جنگ و مقاومت.دزفول یعنی جوش و خروش دز ، بناهایی باقدمت چندهزارساله ،خاک حاصلخیز و پرثمر…دزفول یعنی مایه افتخار و سربلندی هر شهروند دزفولی”

 

فاطمه( فرهنگی بازنشسته، دیپلم، ۵۸ ساله، ساکن):

 

“به یاد الف دزفول می اندازد که دیگر ان روز اتفاق نیفتد. دزفول پایتخت مقاومت در همه مشکلات بطور کلی اخ بمیرم برای دزفول به یادروزی می افتم که جوانهای مسجد جامع قبر خود را درشهید اباد کند ند وخود را به روی مینها انداختند تا راه را برای نظامیان دیگر باز کنند.

مروارید خانم تحصیل کرده ساکن دزفول سن ۳۸: گفته بودم ((حس تعلق خاطر)) در من زنده میشه.

ولی بعدش فکر کردم اگه میخواد بدونه ((یاد چه چیزی)) می افتم، حتماً (( رودخونه و آب فیروزه ای رنگش)) هست. ”

ژیلا( غیرساکن، سن۶۵ بازنشسته فرهنگی):

 

“توجه اقوام روابط خانوادگی ،خاطرات کودکی،خاطرات دهه محرم ،یاد پدرو مادر،عروسی اقوام،لوبیا سبز دزفولی ،شیر برنج در کاسه های کوچک خریدن بادنجان از بارار خراطان،امامزاده رودبند و فاتحه اموات،رفتن به علی کله خوردن کله پاچه”

فرید، سن ۳۹ ، غیر ساکن، کارشناسی:

“مقاومت،جنگ،پل جدید و قدیم کوپیته، موتور سیکلت۷۰ مزادا ۱۰۰۰، حسن تیشه، ملا شکری،دکتر ملک آسا،”افراد قدیمی که در حال حاضر فوت کرده اند” و ۴ خرداد”

سمیرا(کارشناسی، شاغل سن۳۰ ساله غیرساکن ):

“یاد خاطرات کودکی و نوجوانی و ارتباط زیاد خانوادگی و اقوام نزدیک در دزفول خاطرات شنا کردن با بچه ها در علی کله بازارهای نزدیک به سبزقبا که هر وقت به بازار میرفتیم زیارت هم میرفتیم رفتن به باغ و بوی خوب شکوفه های درختان و همچنین رفتن به مزارع کشاورزی و چیدن گوجه و سبزی…رفتن به شهیون و سردشت و کوه های سرسبز و زیبای انجا و همچنین شیرین آب که میرفتم سرکار و با همکارا و بچه ها خیلی بهم خوش می گذشت”

فیروزه ( ۳۴ ساله، خانه دار، کارشناسی ارشد و غیر ساکن):

“محله ی رودبند،خونه ی مادربزرگ که با خاله م زندگی میکردن،که هر دو فوت شدن،ایام عید ودهه ی ماه محرم،به همراه مامان وخواهرخدابیامرزم وداداشم میرفتیم خونه مادربزرگم،تمام خاطرات بچگی ازهمان دوران هست،که به همراه بچه های خاله ودایی کنار آب میرفتیم،بهترین دوران زندگی من بود.دوران دانشجویی که دانشگاه دزفول درس خوندم و خاطرات دانشگاه، آشنایی با دوستان جدید که مقیم دزفول هستن و این دوستی هنوز ادامه داره و از این بابت خیلی خرسندم”

فرزانه( متاهل، خانه دار، سن ۳۲ ساله، غیر ساکن:

“نزدیکی راه ها و سرسبزی و هوای خوب و آب خوبش واقوام و دوستان خوب”

منابع:

خادمیان، طبیعه و فاطمه قابل رحمت، ۱۳۹۴، کنشهای جمعی کارناوالی و فضای شهری، مجله مطالعات جامعه شناختی شهری،صص۱۲۵-۱۵۸

راودراد، اعظم و بهارک محمودی، ۱۳۹۴، تخیل تهران: مطالعه منظر ذهنی شهر در سینمای دهه چهل و پنجاه ایران،۸(۴)،صص ۵۳-۹۰

فاضلی،۱۳۸۷:مدرنیته و مسکن: رویکرد مردم نگارانه به مفهوم خانه، سبک زندگی روستایی و تحولات امروزین آن، فصلنامه تحقیقات فرهنگی ایران ۱(۱):۲۵-۶۳.

گولد، جولیوس و کولب، ویلیام؛ فرهنگ علوم اجتماعی، محمدجواد زاهدی مازندرانی، تهران، مازیار، ۱۳۷۶، ص۲۰۴.

نقدی، اسدالله؛ درآمدی بر جامعه‌شناسی شهری، انسان و شهر، تهران، فن‌آوران، ۱۳۸۲، چاپ اول، ص۲۹.

نویدنیا، منیژه، اولویت امنیتی شهروندان در مناطق مختلف شهر تهران، تهران: فصلنامه جغرافیای انسانی، سال دوم، شماره دو، بهار ۱۳۸۹

[۱] بخش بزرگی از داده های میدانی این پژوهش را ا خانم مععصومه حاجی حسینی را گرد آوری کردند.