کریس بریکل برگردان آرمان شهرکی
توضیح مترجم: نویسنده در این مقاله به مناسبات گوناگون میان سکسوآلیته و قدرت میپردازد؛ بحث پردامنه ای که صبغه و ریشه های آن را میتوان در تبارشناسیهای فوکو و بسط نظریه های او توسط متفکرینی همچون گیدنز و روبین ردیابی نمود. در جامعه معاصر ایرانی که با آسیبهایی اجتماعی-جنسی بی سابقه ای روبرو است و با شهروندانی که مورد هجوم بی رحمانه امواج مدرنتیه و پسامدرنیته قرار گرفته اند؛ نشر چنین تحقیقاتی چه بصورت تالیف و چه بصورت ترجمه در صفحه «بدن» سایت انسانشنانی و فرهنگ میتواند فرصت مغتنمی باشد برای پژوهشگران و متفکرینی که دغدغه تحلیل و ارایه راهکارهایی در حوزه مسائل جنسی در ایران را دارند. هم اکنون-هرچند بسیار دیر- توصیه ها و جملاتی فی المثل پیرامون بیماریهای مقاربتی بخصوص ایدز را میتوان در بیلی بوردها و تابلوهای الکترونیکی در سطح شهر و در دستگاههای اجرایی مرتبط با مسایل بهداشتی و پزشکی مشاهده نمود. اما شهروند ناآگاه و غیر مسلح به مفاهیم، فرایندها و مقولات نظری مرتبط با مسایل جنسی را تنها میتوان درمان نمود و بس. آگاهی و تجهیز جوانان از مجرای مباحث دانشگاهی و نشر مطالب در فضای مکتوب و مجازی به مسایل جامعه شناختی، فلسفی و روانشناسی مرتبط با حوزه مسایل جنسی ما را چندین گام به جلو برده و در این صورت میتوان با سوژه ای آگاه روبرو بود که خود و بصورت خود-کنترلی میتواند بحرانها و آسیبهای جنسی را تحلیل و خویش را از آنها مصون دارد. نشر چنین مطالبی پیشاپیش در صفحه «بدن» آغاز شده که از آن جمله میتوان به نشر سلسله وار کتاب «بدن و جامعه» برایان. اس. ترنر اشاره نمود. همچنین ترجمه فارسی کتاب « سکسوآلیته» اثر جفری ویکس (Jeffrey Weeks) نیز که از منابع معتبر در این زمینه است در فضای مجازی قابل دسترسی است. در فصل دوم همین کتاب با نام «ابداع سکسوآلیته» به مطالبی مشابه با آنچه نویسنده در این مقاله پژوهشی به بحث گذاشته است؛ برمیخوریم. امید این است که خواننده موشکاف و باریک بین با خوانش چنین متونی به گونه هایی از قدرت که در حین درگیری با امر جنسی بر او تحمیل میشود و نیز با چگونگی این تحمیل و کنشگری امر جنسی که گاه صورتی بیرحم و انزجارآور به خویش میگیرد آشنا شده و در همه حال آزادی و آگاهی خویش را حفظ کند.
نوشتههای مرتبط
چکیده: بسیاری از پژوهشگران متفق القولند که قدرت، در تاروپود روابط میان سکسوآلیته، تجربه شخصی و پویاییهای اجتماعی تنیده شده است. گرچه فراسوی این مناقشه بنیادین، نویسندگان و محققین، مواضع گوناگونی اتخاذ نموده اند. در این نوشتار رهیافتهای مختلف مرتبط با رابطه ی سکس- قدرت، مرور و چهار بُعد سابقا متمایز اما در هم بافته از قدرت که بر امر جنسی {sexual} اِعمال میشوند؛ تشریح میگردند: تعریفی {definitional}، تنظیمی{regulatory}، زایا {productive} و نابرابر {unequal}. آنچنانکه بسیاری از مثالهای موجود در ادبیات موضوع نشان میدهند؛ این اشکال تیپ ایده آل {ideal typical} هم در تئوری و هم در عمل، بهم پیچیده و کلاف گونه اند. باید به تمامی این وجوه چهارگانه ی قدرت واقف، و آگاه بود که روابط درونی آنها بلحاظ پیچیده بودن، پرهیز از خصلت نماییهایی که گاه و بیگاه در نوشته های دانشگاهی درباره ی قدرت و سکسوآلیته آشکار است را اجتناب ناپذیر میسازد. در سایه ی چنین پرهیزی، هم تئوری و هم تحقیق پیرامون سکسوآلیته، واجد مفهوم پردازی گسترده تری خواهد شد.
مقدمه: قدرت، ذاتیِ سکسوآلیته است؛ این امر در ادبیات پررونقِ کامگرایی {eroticism} و زندگی اجتماعی بیش از هرجای دیگر آشکار میباشد. موضوعات قدرت و سکسوآلیته بارها و بارها در رشته های دانشگاهی گوناگون مطرح شده: جامعه شناسی، انسانشناسی، روان شناسی اجتماعی، زبانشناسی اجتماعی، مطالعات سیاسی و بهداشت عمومی. پژوهندگان در هر کدام از این عرصه ها به شیوه هایی که قدرت، سکسوآلیته ی انسان را بازتاب داده و حتی ساختار میبخشد؛ علاقه نشان میدهند. از اثر آنتونی گیدنز (Anthony Giddens) گرفته تا کاترین مک کینون (Catharine MacKinnon)، گِیل روبین (Gayle Rubin) و پژوهشگران جدید سکسوآلیته ی مجازی {cyber sexuality}، پرسشهای قدرت و سکسوآلیته، تمرکز بر مجموعه قابل توجهی از نظریه ی اجتماعی را شکل داده است؛ محققین میپرسند که قدرت چگونه بر رویه های ایمنتر جنسی ، خشونت جنسی و تجارب آموزشی جوانان، اثر میگذارد. آزادی خواهان، در تمنّای رهایی سکس از غل و زنجیر خویشن داری و “اخلاقگرایی” بوده اند؛ فمینیستهای رادیکال عنوان داشته اند که سکسوآلیته و چیرگی بر هم تاثیر و تاثر دارند؛ و دانشوران پساساختارگرا، شبکه ای از روابط قدرت که سوژه های جنسی بر آن سرشته میشوند را تبیین نموده اند.
اما چگونه میتوانیم طیفی از چشم اندازها پیرامون سکسوآلیته و قدرت را گردهم آوریم؟ در این نوشتار آثار مکتوبی را که در این خصوص نگاشته شده؛ خلاصه نموده؛ حدود بحث را مشخص و مسیر آینده چنین مناقشاتی را پیشنهاد میدهیم. با تشریح یک رهیافت چهاربُعدی به قدرت آغاز میکنیم. این چهار بُعد عبارتند از: قدرت تعریفی، که اغلب، یک جنبه عادی سازی {normalizing} بسیار قوی دارد؛ قدرت تنظیمی، که حاوی نیروی نهادیِ {institutional} معطوف به اشکال ویژه ای از سکسوآلیته است؛ قدرت زایا، که از خلال آن دانش و تمایلات جنسی بنا میشوند؛ و قدرت نابرابر، که از طریق آن، عوامل مادی جهت حفظ نابرابریهای نظام مند عمل میکنند. بنابر عقیده نگارنده، این ابعاد هم در ادبیات دانشگاهی وجود دارند و هم در جامعه بعنوان یک کلیت. اینها سازه {construct} های دست اول و به همان میزان ثانوی ای هستند که تجارب زیسته هرروزه ی مردم و همچنین تحلیل دانشگاهی را بازتاب میدهند.
ابعاد فوق الذکر، صُوری از تیپهای ایده آل [تحت عنوان الگوی ناب پنداری نیز ترجمه شده و از مفاهیم مطرح در جامعه شناسی ماکس وبر، جامعه شناس آلمانی است. لوئیس کوزر در کتاب «زندگی و اندیشه بزرگان جامعه شناسی» اشاه دارد که نمونه آرمانی وبر ناظر به هیچ امر اخلاقی نیست؛ مصداق بارز آن استفاده کریس بریکل از این ابزار نظری در تحلیل امور جنسی است که غالبا واجد ویژگیهای غیر اخلاق گراست. م] و ابزاری تحلیل هستند. خیلی سخت خواهد بود اگر بخواهیم هر کدام از این چهار بُعد را در شکل نابش بیابیم؛ بلکه نمونه های بسیاری از نظریه و تحقیق به جای جای آنها منضم شده است. درهرحال، چنین انفکاکی در عرصه تحلیل به ما نشان میدهد که چگونه رشته های متفاوت قدرت، ریسیده؛ به هم بافته، در هم گره خورده و آنگاه از هم جدا میشوند. شاید که هر بند از چنین قدرتی با رشته ای از قدرت دیگر نپیوندد؛ اما گاهی اوقات نیز به طرق گوناگون، تاروپود یک بافته را تشکیل میدهند. سامان بخشیدن به چهره های گوناگون قدرت جنسی، به شفاف سازی فرضیات زمینه ای این وجوه منتج میشود. به عقیده راقم این سطور، بعید مینماید که یک رهیافت خاص در تمامی چنین حوزه ای حضور داشته باشد و لذا مدعاهای هر چشم انداز خاص با مشخصه همان رهیافت بعنوان بخشهای تشکیل دهنده یک زمینه پیچیده تر و وسیعتر، متناظر است.
ما در اینجا هر چهار بُعد از قدرت و سکسوآلیته را معرفی کرده؛ فرضیات کلیدی و بخشهای اساسی آن را تشریح نموده؛ به نقدها و تفسیرها پرداخته و هم از تحقیق و هم از نظریه معاصر برای آنها مثال میآوریم. البته مباحثات لزوما جامع نیستند؛ هدف ما تنها این است که، سویه های کلیدی هر کدام از رشته های قدرت را تلخیص نماییم نه اینکه یک پیمایش وسیع ارایه دهیم. تشابهات، تفارق، و تنش میان چهار بُعد نیز به بحث گذاشته خواهد شد.
قدرت تعریفی
قدرت تعریفی برانگیزاننده توصیفات و ارزیابیهای متعاقب آن از روابط جنسی است؛ روابطی که میتوانند مثبت یا منفی باشند. چنین قدرتی، چهارچوب ساز و قضاوت گر بوده و در فرضیات مشخصی که در یک فرهنگ گردش دارند؛ جا خوش نموده است. قدرت تعریفی میتواند در طیفی از فضاها {spaces}، همچون رسانه، خیابان و یا یک گروه دوستانه، بال و پر گیرد. گایل روبین (Gayle Rubin) در مقاله خویش به سال ۱۹۸۴، با نام “تفکر درباره سکس” {thinking sex}، شناخته شده ترین سامانمندی این بُعد از قدرت را عرضه کرده است. روبین، یک “نظام سلسله مراتبی از ارزش جنسی” را وصف نموده که در “جوامع مدرن غربی” عمل میکند. روبین معتقد است که این سلسله مراتب از خلال مقوله سازیها {categorizations}، کلیشه های ذهنی {stereotype}، ایدئولوژیها، محکومیتها و نظامهای از محرّمات {taboo} جنسی بیان میشود؛ همگی اینها تمایزی فراگیر میان ” امر جنسی خوب” و “امرجنسی بد” را تجویز میکنند (Rubin 1984, p. 280). روبین، طبقات این سلسله مراتب تشریح میکند:
دگرجنسخواهی مربوط به زناشویی و تولیدمثل به تنهایی در راس هرم کامجویی قرار میگیرد. پایینتر از آن دگرجنسخواهی تک همسرانه و خارج از ازدواج میان زوجهاست؛ متعاقب آن دیگر اشکال دگرجنسخواهی. سکس منفرد جایگاه مشخصی نداشته و شناور است؛ زوجهای همجنسخواه زن و مرد بلحاظ اعتبار یکسانند اما زنان همجنسخواه در پیاله فروشیها و مردان همجنسخواه بی بندوبار درست در ردیف ماقبل آخر هرم قرار میگیرند. تنفربرانگیزترین طبقات جنسی بطور معمول عبارتند از دگرجنسخواهها، مبدّلپوشها، فتیشها، خودآزارگران، کارگران جنسی از قبیل فواحش و مدلهای پورن و در قعر هرم، آنهایی جای دارند که کامجوییشان تخطّی از قیود نسلی محسوب میشود (Rubin 1984, p. 279).
روبین میگوید؛ توافقی در جامعه در مقیاسی بزرگ وجود دارد درباره اینکه کدام تظاهر جنسی “بهتر” از دیگران است و این توافق آنچنان وسیع پهنای جامعه را درمینوردد مبادا هیچ کس درخصوص محدودیتهای سکسوآلیته “مقبول” شکی به خود راه دهد.
مولفه های این رهیافت [به قدرت] یادآور “نظریه فراهنجاری جنسی” [به نظریه کوئیر نیز معروف است. کوئیر در قرن ۱۶ و ۱۷ میلادی به معنای «چیزی عجیب و غریب» و «غیرعادی» بکار برده میشد. در اوایل قرن بیستم بصورت واژه ای توهین آمیز برای فحاشی به کسانی که گرایشات جنسی خارج از هنجارهای جامعه داشتند و از دهه ۱۹۷۰ بدین سو با اهتمام تعدای از کنشگران حقوق اقلیتهای جنسی و نظریه پردازان امور جنسی از بار معنایی منفی آن کاسته؛ آن را بعنوان یک واژه مثبت برای اطلاق به تمام کسانی که به گونه ای خارج از هنجارهای غالب جنسی جامعه قرار میگیرند؛ بکار بردند. (برگرفته از کتاب «پدیدارشناسی کوئیر» نوشته سارا احمد). م] {queer theory} است که سالها پس از مقاله چشمگیر روبین شکل گرفت. میشل وارنر (Michael Warner)در مقدمه اش بر کتاب معتبر ترس از یک سیاره دگرباش {Fear of a Queer Planet} نظامی از یک ارزشیابی اخلاقی را تشریح میکند که درست در بطن دگرجنسگراهنجاری {heteronormativity} قرار میگیرد؛ یکی از مفاهیم مرکزی در نظریه کوئیر. درحالیکه روبین، دگرجنسخواهی را در راس نظام سلسله مراتبی خویش از ارزش جنسی قرار میدهد؛ وارنر از نظامی قضاوتی صحبت به میان میآورد که واجد واژگان نمادین و صریحتری است. به عقیده وارنر، دگرجنسگراهنجاری به “توانایی انحصاریِ فرهنگ دگرجنسخواه جهت تفسیر خویش به مثابه یک جامعه” اشاره دارد (Warner 1993, p. xxi). چنین امری حاوی فرضیات و دستکاریهای نمادینی است که به دگرجنسخواهی رخصت میدهد تا با نفس انسانیت یکسان باشد.
در مقاله دیگری، جنت هالی (Janet Halley)، تحلیل وارنر را بسط داده است. هالی (۱۹۹۳) عنوان میدارد که دگرجنسخواهی بعنوان یک مقوله از پیش موجود {default category} عمل میکند؛ مقوله ای که اعضایش به همآوازی با این نگره که دگرجنسخواهی هم منسجم است و هم بلحاظ اجتماعی غیر قابل پرسش، مجبور میشوند. هالی معتقد است که گرچه یک پیش فرض دگرجنسخواه همچون یک ترتیب از پیش تعیین شده است اما آنهاکه خود را در حالات و اعمال عدول کننده اجتماعی درگیر میکنند؛ ممکن است با بازتعریفی از موقعیت اجتماعی خویش مواجه شده و از مقوله از پیش تعیین شده دگرجنسخواهی کنار گذاشته شوند. اگر چنین شود چنین افرادی از سوی دیگران در مقوله کم حرمت همجنسخواهی جای داده میشوند.
مفهوم دگرجنسگراهنجاری در نظریه کوئیر آن هنگام که به جایابی {positionality} و عادی سازی میپردازد؛ بر تحلیل روبین از قدرت تعریفی متمرکز است. الیته این تنها نقطه اتکای این نظریه نیست. استیون سیدمن (Steven Seidman) معتقد است که داغ {stigma} اجتماعی بنحو موثری بنای همجنسخواهی را همچون حالتی انحرافی و دگرجنسخواهی را چونان یک هنجار جلوه میدهد (Seidman 2003, p. 49)؛ و اینچنین سیدمن بسوی دیگر نقاط آغاز نظریه دگرباشی حرکت میکند: نظریه برچسب زنی {labeling theoty} (Plummer 1979). رهیافت برچسبزنی بویژه در جامعه شناسی از نفوذ و اعتبار برخوردار است. آنچنانکه مری مکینتاش (Mary McIntosh) در ۱۹۶۸ نوشت؛ “ایجاد یک نقش اختصاصی، تنفربرانگیز و متنبّه شده از همجنسخواهی، توده جامعه را سالم نگه میدارد؛ تقریبا مثل اینکه برخورد با برخی از انواع جنایتکاران، باعث میشود تا دیگر افراد جامعه به قانون گردن نهند (McIntosh 1981, p. 32). کاربرد داغ نه تنها بر نامقبولی ادراک شده یک شکل خاص از سکسوآلیته تاکید میکند؛ همچنین حامی یک نظام تمام عیار از دستورالعملها و قیودات است. نقش چنین یوغ افکنی ای در نظام پهنتر جنسی-اجتماعی، پاره ای اوقات، اذهان پژوهندگان را به خویش مشغول داشته است. بنابرعقیده مکینتاش (۱۹۹۰)،- آنچنانکه دو دهه پیش با نظریه پرفورماتیویتی [در این نظریه پرفورماتیویتی یا کنشگری نقش به این معناست که هویت، منشاء اعمال ثانویه همچون گقتار و ژستها نیست؛ باالعکس هویت و از جمله هویت جنسی که توسط جودیت باتلر تشریح شد خود طی گفتمانها، ژستها و نطق ها شکل میگیرد. م] توسط جودیت باتلر (Judith Butler) بیان شده بود- برچسبزنی اشکال “نامقبول” سکسوآلیته شیوه ای است برای قانونگذاری آنچنانکه مکانیسمی برای کنترل اجتماعی نیز میباشد.
تعاملات اجتماعی- و خاص بودگیهای روابط قدرت آنها- نقشی حیاتی و مهم در فرایندهای تعریفی ایفاء مینمایند. اخیرا در جامعه شناسی و زبانشناسی اجتماعی آشکار گردیده است که تعاملات، فضاهایی هستند که افراد از خلال آنها، معانی جنسی را عادی نموده؛ به بحث گذاشته و تعریف میکنند. بعنوان مثال افرادی که حرف زدن مردان را در گروه مطالعه میکنند؛ این مهم را آزمون مینمایند که مردان چگونه در بیان روایتها- بویژه آن روایتهایی که همجنس هراسی {homophobia} و فتح جنسی زنان را شامل میشود- اتحاد میان خویش را بازتولید نموده؛ محدودیتهای مطلوب جنس مذکر در رفتار درون-گروهی را تجویز نموده و سلسله مراتب ارزش جنسی را قوام میبخشند (Cameron 1998; Flood 2008; kiesling 2006).
مطالعه اسکات کیزلینگ (Scott kiesling) در ارتباط با انجمن برادی میان دانشجویان پسر به فرایندهای تعریفی ای میپردازد که از طریق آن اشکال خاصی از دگرجنسخواهی در ترتیبات گروه ساخته میشود. شرکت کنندگان در پژوهش کیزلینگ، داستانهای از فتح [زنان] تعریف میکنند تا اعمال دگرجنسخواهانه مردانه و افراطی خویش را مهم جلوه داده و همزمان همتایان خویش را بواسطه صرف زمان زیاد با دوست دخترهاشان بازاء خسران دوستی در انجمن سرزنش میکنند” (۲۰۰۶, p. 121). با این وجود، برخی از همین مردان، در دیگر ترتیبات [یا گروهها]، هویتهای دگرجنسخواهانه خود را به گونه دیگری مفهوم پردازی و اجرا مینمایند. زمانی که در انجمن نیستند؛ برخی از آنها که بیشترین تعهد را به هویت انجمن دارند؛ در عین حال، نسبت به موضع تک همسری در قبال یک شریک زن از خود تعهد نشان میدهند (۲۰۰۶, p. 124). این فرایندهای تعریفی همانطور که بستگی به بستر {context-specific} دارند؛ هنجاری نیز میباشند.
در اینجا دو پرسش اساسی مطرح میشود؛ چه کسانی و یا چه چیزهایی مشخصا، کارگزاران {agents} کنترل اجتماعی هستند و هنجارها و تعاریف چگونه جلوه مادی مییابند؟ بدون شک چنین عواملی وجود دارند. روبین بطور اعم یک جامعه محافظه کار را تعریف مینماید؛ نظریه پردازان دگرباشی، نظامهای نمادین کنترل را گوشزد نموده و زبانشناسان، به گویشوری-در- تعاملات میپردازند. چنین مقولات، هنجارها و انتظاراتی، پیامدهای معناداری دارند: آنها حدّومرز معانی را مشخص ساخته؛ بر نگرشهای جمعی و برداشت افراد از خویش تاثیر گذاشته؛ و آنچه را که عملی و ممکن است؛ محدود میسازند (Weeks 2000, p. 59).
در قسمت بعدی این نوشتار به بحث پیرامون قدرت تنظیمی/متعارف پرداخته میشود.
نویسنده: Chris Brickle منبع: Sexuality & Culture (2009) 13:57-74