انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

رم کولهاس و هستی شناسی معماری؛ پاردایم بازگشت و بازخوانی مدرنیسم متقدم

سال ۱۹۸۸؛ هفت معمار ـ برنارد چومی، فرانک اُ گری، پیتر آیزنمن، وُلف پریکس، زاها حدید، دانیل لیبسکیند و رم کولهاس ـ در موزه ی هنرهای معاصر نیویرک ـ مُما ـ نمایشگاهی برپاکردند به نام دیکانستراکتیویست آرکیتکتچر، دانیل لیبسکیند در حاشیه ی این نمایشگاه در مصاحبه ای می گوید: “ما در یک وضعیت استانه ای قرار داریم، سراغازی که می گوید مدرنیسم واقعا چیست، ما به انتهای مدرنیسم، انگونه که پست مدرنیسم ادعا می کند ـ گونه ای از پایان رستاخیزوار امپراتوری معماری ـ نرسیده ایم، برخلافْ انچه در اینده اتفاق خواهد افتاد بازگشتی خواهد بود به عمیق ترین پی ایندهای مدرنیزاسیون…سال ۱۹۸۸؛ هفت معمار ـ برنارد چومی، فرانک اُ گری، پیتر آیزنمن، وُلف پریکس، زاها حدید، دانیل لیبسکیند و رم کولهاس ـ در موزه ی هنرهای معاصر نیویرک ـ مُما ـ نمایشگاهی برپاکردند به نام دیکانستراکتیویست آرکیتکتچر، دانیل لیبسکیند در حاشیه ی این نمایشگاه در مصاحبه ای می گوید: “ما در یک وضعیت استانه ای قرار داریم، سراغازی که می گوید مدرنیسم واقعا چیست، ما به انتهای مدرنیسم، انگونه که پست مدرنیسم ادعا می کند ـ گونه ای از پایان رستاخیزوار امپراتوری معماری ـ نرسیده ایم، برخلافْ انچه در اینده اتفاق خواهد افتاد بازگشتی خواهد بود به عمیق ترین پی ایندهای مدرنیزاسیون.

اشاره به بازگشت پانزده سال بعد در مواضع یکی دیگر از شرکت کنندگان در ان نمایشگاه دوباره رخ می نمایاند، این بار اما در کنفرانس وضعیت معماری در استانه قرن بیست و یکم، کنفرانسی که در سال ۲۰۰۳ در دانشگاه کلمبیا برگزار شد، برنارد چومی در مراسم افتتاح کنفرانس به سال های اغازین قرن بیستم، سال های ۱۹۰۹ و ۱۹۱۲ اشاره می کند، سال هایی که به گمان او ـ و به گواه تاریخ ـ کاملا تحت تاثیر مانیفست های پرشور فوتوریست هایی همچون ماریْـنـِــتی صورت بندی شده اند و با :”فروپاشی نهادها و ارزش هایی همچون خانواده، دولت و کلیسا عجین شده بودند و امروز در اغاز قرن بیست و یکم اگر شما از خودتان بپرسید زمانه به دنبال چیست، خواهید گفت دوره بازگشت همان ارزش هاست؛ خانواده، مذهب، دولت و ملی گرایی، ارزش هایی که به نظر فروریخته بودند”.

هستی شناسی ـ یا پی گیریِ چگونه بودنِ و چگونه اینگونه شدنِ ـ رم کولهاس در قامت یکی از تاثیرگذارترین ها در میان جریان پیش امده؛ جریانی متعلق به اواخر دهه شصت، که در اروپا شکل گرفت و در دهه هفتاد و هشتاد ضمن نهادسازی به غور عمیق در نظریه معماری و عملا بازنویسی ان پرداخت و در دهه نود توانست وارد بازار حرفه ای معماری شود، نیز برقرار ایده بازگشت قابل تدقیق است، بازگشتی که مدرنیسم ـ به عنوان مهمترین مولفه ی محل نزاع طی چهل سال اخیر ـ هسته اصلی اش را شکل می دهد. اما چگونه بازگشتی؟ از کدام روی کرد به کدام روی کرد؟

با هدف صورت بندی ایده بازگشت در روی کردهای رم کولهاس، نوشتار تلاش خواهد کرد در ره یافتی تاریخ نگارانه برخی مولفه های مُقَوِم این ایده را تبیین نماید؛ دهه هفتاد، دهه زوال و تباهی اصلیت، نبوغ هنری، دست ساخت های خبرگان هنری، رهایی از وسایل تثبیت شده بیان و تصور قدسیت شی هنری است، نوعی بازگشت به ارزش های سورئالیستی دهه ۱۹۱۰ که مخصوصا در حاضرْ اماده های مارسل دوشان تبلور می یابند و مصداقی از وضعیت در حال تغییر ساخت و تجربه هنر در دوران صنعتی را تدوین می نمایند، این تلاش ها در معماری نیز به گواه کِـیْـت نـِـسبیـْـت در اثار معمارانی همچون الدو رُسی، برنارد چومی و رم کولهاس پی گیری شدند.

در کنار این بازگشت که در مواجه با چگونگی حدوث شی معمارانه صورت بندی می شود، انچه بیش از اندازه رم کولهاس را از هم عصرانش متمایز می سازد چگونگی تعامل او با شهر است، در حوزه شهری نیز رم کولهاس موید تام و تمام بازگشت است، دهه شصت میلادی با چاپ کتاب مرگ و زندگی شهرهای بزرگ امریکایی(۱۹۶۱) نوشته جین جیکوبز اغاز می شود، وی در این کتاب با پافشاری بر این گزاره که برنامه ریزی مدرن قادر به پیش بینی نتایج حاصل از مدرنیته و طبیعتا مدرنیزاسیون نیست ضمن رد ریشه ای آرا و نظریات مدرن هایی هم چون لوکوربوزیه و ابنزر هاوارد در حوزه شهری بر ضرورت تجدید نظر در الگوهای طراحی و برنامه ریزی مواجه با شهر تاکید می گذارد، پی ایند این کتاب، نقدِ شهرِ مدرن بر چهار گرایش عمده مـــــــــشتمل می گردد ۱- نوْسنت گرایانِ کلاسیک ماب اروپایی همچون الدو رسی و لئون و راب کریر که بر بازسازی های مسلکیِ بزرگ مقیاس با بن مایه ای یوتوپیایی متمسک می شوند ۲- زمینه یا بســـــــــــــــترگرایانی همچون توماس شماخر که عملا تلاششان را بر متناسب سازی با شرایط موجود متمرکز می سازند ۳- پوپولیست های بدبینی همچون رابرت ونتوری و دنیس اسکات براون که بعدها پست مدرن خوانده شدند و با کتاب از لاس وگاس بیاموزیم ضمن تمرکز بر گذشته، بر محلی گرایی و رهاشدن از قیود بسته و دوتایی و سیاهْ سفید مدرنیسم تاکید کردند و ۴- رم کولهاس که با کتاب نیویرک مهذون(۱۹۷۸) عملا بر خلاف جو رایج و سه گرایش پیش امده به ریشه های مدرنیسم بازگشت؛ ظهور مجدد منهتنیسم، تفوق شبکه بر توپوگرافی که بیانگر تفوق ساختار روانی بر واقعیت است و استیلای بر طبیعت را با جدا کرد قلمروی خود از طبیعت تجسد می بخشد.

منهتنْ شیداییِ متبلور در کتاب نیویرک مهذون دفاع از مدرنیسمی است که رم کولهاس خواهان بازگشت به ان است، نه مدرنیسم واقعا به اجرا در امده ی موجود، چرا که وی با بازگشت از اصلی ترین اسطوره مدرنیسم واقعا به اجرا درامده، وضعیت موجود را باقی ماندهResidue ان چیزی می داند که روزی غرب ان را پیشرفت می خواند: فضای پس ماند Junkspace، بر این راستاست که زیبایی شناسی حاکم بر منهتن را می توان زیبایی شناسی برامده از آوانگاردهای روسی دانست که از انگاره های یوتوپیایی ـ پیشرفت ماب ـ تُهی شده است که البته تصویری است از مولفه های متشکله ی رم کولهاس و در راس ان ها چند جغرافیایی بودنش، کولهاس نه تنها برایندِ اموزشی اروپاییْ امریکایی است ـ او در سال ۱۹۶۸ وارد اِی اِی در لندن شد و پس از فراغت از تحصیل در این انجمن برای ادامه تحصیل در سال ۱۹۷۲ وارد کرنل در نیویرک گردید ـ بلکه فهمش از ۱- فوتوریسم ۲- اوانگاردیسم روسی با تاکید بر کانستراکتیویسم و سوپره ماتیسم و ۳- سورئالیسم را که در نظریه روانکاوی مقرر کرده است به مثابه نگره هایی اروپا زاده و مُقَــوِم مدرنیسم با مولفه هایی از الگوهای مابعد دهه ۱۹۶۰ در حوزه برنامه ریزی در امریکا ترکیب کرده است، مولفه هایی از قبــــــــــــیل ۱- فروپاشی عقلانیت فنی مدرنیسمِ سلسله مراتبی و ظهور الگو واره هایِ خـُـرد برنامه ریزی همچون برنامه ریزی گام به گام، وکالتی، تعاملی، استراتژیک و نرم ۲- نواوری از پایین به بالا و ۳- عبور از سیستم خطی و تمرکز بر سیستم چرخه ای برنامه با هدف تبدیل ضایعات به منابع ارزش.

از قِــبـَـل این پرداخت است که پس از تثبیت شهر به مثابه ماشینِ پیچیده یِ اجتماعیِ زیست، مفاهیمی همچون عظمت Bigness و تراکم Density را متاثر از برنامه ریزی شهری امریکایی با پادْ سنتزی از نگره های پیشْ امده اروپایی سامانِ معمارانه می دهد، او با تدوین شهر ژنریک Generic City بر موجودیت کم و بیش غیر قابل تغییر کلانْ واقعیت پذیرفته شده ای به نام شهرِ موجود ـ و غالبا اروپایی ـ صحه می گذارد و ضمن ارائه تعریفی اجتماعی از مفهوم ـ از نظر تاریخیْ مکانیکیِ ـ تراکم نشان می دهد ساختمان ها شکل خود را نه به واسطه اصالت کارکردی شان که به واسطه مقیاسشان و نقشی که در شهر ایفا می کنند پیدا خواهند کرد، او نشان می دهد که از طریق دستکاری ماهرانه در مقیاس، معماری در موضعی تدقیق می شود که نهایتا بتواند به اجتماعی خدمت نماید که به وسیله فرهنگ جمعی تعریف شود، معماری در این روی کرد صرفا وسیله عمومیت دادن است و این گونه است که معماری و شهرسازی کولهاس بر مدار مفهوم عظمت در افقِ یکدیگر همدست و هم راستا و هم تراز می شوند، چرا که عظمت در جامعه اتمیزه شده و شخصی، امکانی است برای بازآرایی و سازمان دهی مجدد جهانی اجتماعی درون شهر، عملا شهری است درون شهر، عظمت نه تنها پتانسیلی است برای بازسازی کلیت های از دست رفته که تلاشی نیز هست برای احیای امر واقع، ابداع مجدد امر جمعی و فراهم اوردن امکان حدوث با هم بودگی حداکثری، کلان سازه های تحت شمول عظمت در شهرهایی که خیابان صرفا یک نام و عنصر سازمانی در سازه گان کلی شهر است، کارکرد خیابان و میدان را بازی می کند و این گونه شناسی از کلان سازه های شهری نه تنها بازگشت به ایده های متهورانه، خوش نوا و متعهدانه ی فوتوریستی سَــنت اِلیاست، بلکه با تزریق شدن در شهر در قامت زندگیِ اثری عظیم در دل شهر موجود، بازگشت به شهری است که جین جیکبز در کتابش بدنبالش می گشت؛ شهری عمیقا شهری شده. جز این ها رم کولهاس با این روی کرد صورتی از عملِ معماری را شکل می دهد که در یک بازگشت تاریخی تنها در روحِ شهری اثار برامانته، میکل انژ، برنینی و برامانته قابل مشاهده است؛ تحت شمول اوردن مرزهای شهرسازی توسط معماری و البته باید یاداور شد که تمامی این بزرگان خود در دوره ای می زیسته اند که مردم در شرف تجربه زندگی مدرن بوده اند و مدرنیته در بسط وسیع و سه گانه تاریخی اش در حال نضج گرفتن در اولین پرداخت هایش بوده است.

جدا از تعاملات شهری برای مواجه با اثر معمارانه رم کولهاس نیز باید ایده بازگشت را ثقل تحلیل قرار داد، نوعی کنجکاوی عتیقه شناسانه روی دریافت دوباره مدرنیسم از دل خرابه های به جای مانده از مواجه نه چندان انتقادی مدرنیته و مدرنیزاسیون، شاید از همین روست که رم کولهاس خود را ماشین انتقاد می خواند، پس از این بسترآرایی باید خاطر نشان شد، امکان ارائه تحلیل اما در گرو بازگشت درون همین متن است: ساختار روانی، قلمروهای جدا، برنامه و پیچیدگی شاید تاثیرگذارترین مفاهیمی باشند که بتوانند در خدمت تحلیل معماری رم کولهاس قرار گیرند و البته باید پذیرفت روی کرد وی در استفاده از این مفاهیم، بافت کثرت گرای بی شماری است متشکل از علم، اخلاقیات، زیبایی شناسی، فلسفه، خرد: نوعی وحدت گشوده، بر قوام یک چنین چینشی است که او خود را از فلسفه های کارتزینی به سبب متصلب و رخنه ناپذیری اش دور می کند، جلوه های افراطی خرد کاذب را کاهش داده و وظایف اخلاقی ان را کنار می نهد و ارام ارام از ان مبنای دکارتی منضبط به نظم باستانی ذهن خارج و به دنیای ناخوداگاهْ مبنا، زیستْ مایه خواه و تمنا محور فرویدی وارد می شود، دنیایی که در ان نیروهای خرد عرصه را به تمنیات ریشه دار واگذار کرده اند، از این ره گذر است که رم کولهاس معماری را وارد ماجرا ـ در گفتمانی سورئالیستی ـ می کند و حین غوطه خوردن در ژرفنای نادانستگی برای یافت چیزی تازه ، به ماجراجویی در لایه های هنوز سیال و به انقیاد در نیامده زبان می پردازد و از این تلاش، زبانی استخراج می کند از نظر تاریخی منحرف، زبان خودانگیخته ی دانش غیر عقلانی، استوار بر عینیت بخشیدن انتقادی به تداعی ها و تعابیر مهذون، این زبان وقتی مهندسی می شود به هندسه ای نادر می انجامد ـ چرا که واقعیت امروزه انچنان پیچیده است که فهمش به ندرت حادث می شود ـ که به ناگاه و شاید از سر اتفاق متجسد شده است و بر این قرار از کارکردگرایی عقلانی به کلیت های انعطاف پذیری اجراکننده فضاْ کنش ها می رسد، تا فرم و کارکرد به عوض طرد و تقابل، متشکله ی یک دیگر شوند، که این نیز بازگشتی است به اصل روایت مدرنیسم که سال ها تحت عنوان فرم از کارکرد تبعیت می کند مخدوش شده بود: ساختمان ارگانیسمی کارکردی است که در ان فرم و کارکرد تشکیل دهنده زندگی به منزله یک کل منسجمند. این اشیا خود انگیخته ی صنعتی بر قوام انچه پیش از این بدان اشاره رفت در کار بازنمایی رخ داد نیستند، این ها خود رخ دادند و این نیز تبلور سورالیسم در پرداختی کانستراکتیویستی است که برقرار ان خوانش معمول اشیا تغییر می کند.

رم کولهاس که با امتناع از اصول سبک شناختی و فرهنگی، عملا برنامه را بر معماری تفوق داده است، این عنصر را نیز در یک روی کرد سورئالیستیْ کانستراکتیویستی وارد فرایند طراحی می کند، برنامه های بنا، فضا اشغال می کنند، حجم ها شکل می گیرند، الزامات فنیِ بستر رعایت می شوند و نهایتا ترکیبِ کانستراکسیون وار این احجام برنامه ریزی شده در فرمی باز، ناتمام و پر ابهام شکل می گیرد، فرمی به لحاظ روایی در تعلیق که فاقد هر نوع وجه ارمانی است و گام قطعی را به سمت واقعیت ـ در سطح عام پذیریفته شده ـ برنداشته و به خودِ خوداگاهی نرسیده و نتوانسته مرز بین ان با غیر خود، پیرامون، را تعیین کند، بدین طریق ناخوداگاهِ فرویدی هندسی سازی می شود، بعد حقیقی وجود معماری اشکار می شود و همه چیز به سطح سحرامیز تجربه پس می نشیند تا باز هم بازگشتی تحریر شود به زیبایی شناسی مد نظر فروید در قامت یکی از واضعان وضعیت مدرن.

بر سریر انچه رفت هر انچه رم کولهاس می سازد ممکن است حتی تا سر حد بی معنایی، بی تفاوتی و بی ایده ای پیش رود اما بی شک از نظر نوع مواجه با مدرنیسم چه در قامت ارائه تحریری نو از ان: نومدرنیسم و چه در قامت ارائه تحریری انحراف/ توتم/ افسون زدایی شده از ان به سبب اصالت خواهی جهانی اش قابل دفاع و تقدیر می باشد.

 

 

این مقاله پیش از این با عنوان مدرنیسم به شیوه کولهاس، در شماره ۱۱ ماهنامه معماری همشهری به چاپ رسیده است.

نویسنده مدرس دانشگاه و سردبیر سایت تخصصی معماری ـ شهرسازی اتووود و مدیر صفحه معماری انسان شناسی و فرهنگ است.

صفحه ی نویسنده در انسان شناسی و فرهنگ:

http://www.anthropology.ir/node/24179