فیل هوبارد برگردان صادق شادمانی
رجینالد گالج (Reginald Golledge) در سال ۱۹۳۷ در استرالیا بهدنیا آمد و در سال ۲۰۰۹ از دنیا رفت. او کارشناسی و کارشناسی ارشد خود در رشته جغرافیا در دانشگاه نیوانگلند گذراند. او که در سال ۱۹۶۴ برای دستیاری تحقیقاتی به دانشگاه آیووا میرود و بهشدت تحت تاثیر هارولد مککارتی و جغرافیدانان دیگری همچون جولیان ولپرت، پیتر گولد و ژان پیاژه روانشناس قرار میگیرد. این تاثرات در رساله دکترای وی در سال ۱۹۶۶ منتج به استفادهی ترکیبی از نظریهی یادگیری و مدلهای احتمالاتی میشود. در جریان سالهای ۱۹۶۶ تا ۱۹۷۷ او توانست به موفقیتهایی در جغرافیای رفتاری دست بیابد. از نظر وی کنشهای انسانی را تنها میتوان در رابطه با دانش ناقص و جانبدارانهی افراد از جهان درک کرد. بعد از آن گالج، ۷ سال را صرف رشد چارچوبی نظری کرد که با آن بتواند نشان دهد، چگونگی شناخت مردم از جهان پیرامون و اتخاذ تصمیم بر اساس دانشی که از این شناخت بهدست میاید بهترین شیوه برای فهم جغرافیای جهانی است. در این چارچوب نظری او از آزمایشات رواشناسانه و شناختی و همچنین تکنیکهای آماری کمی استفاده کرد. با تاکید گالج بر کمیگرایی میتوان کار او را جغرافیای رفتاری تحلیلی قلمداد کرد که او را از کسانی که رویکردی پدیدارشناسانه را اتخاذ میکردند، متمایز کند.(نک. سارنین و دیگران، ۱۹۸۴)با این حال، گالج با اتخاذ رویکرد رفتاری در نوشتههایش،سازماندهی کنفرانسها، شرکت در مباحثات و حمایتش از این رویکرد در مقام سردبیری مجلهی تحلیل جغرافیایی(۱۹۷۳-۷۸) و جغرافیای شهری(۱۹۷۸-۸۴) کمک شایانی به رشد و محبوبیت این رویکرد کرد. نتیجهی کارهای او را میتوان در این مجموعههای پرارجاع تاثیرگذار دید: مشکلات رفتاری در جغرافیا: یک سمپوزیم(۱۹۶۹)، فهم محیطی (۱۹۷۶)، شهرها، فضا و رفتار(۱۹۷۸) و مشکلات رفتاری در جغرافیا ویرایش جدید(۱۹۸۱) .
گالج در سال ۱۹۷۷ به دانشگاه سانتا باربارا ،جایی که تازمان مرگ همانجا ماند، عزیمت کرد.او یکبار دیگر تحلیل رفتاریِ خود را تحقیقات بینرشتهای که روانشناسی، ریاضیات علم کامپیوتر را درگیر خود میکرد آغاز کرد؛این تحقیقاتبه واحد تحقیقاتی شناخت محیطی و انتخابمعروف شد. در سال ۱۹۸۴ اتفاقی افتاد که بهنظر میرسید زندگی حرفهای او را به مخاطره بیندازد؛ او بینایی خود را از دست داد. اما شروع همکاری او با دو روانشناس بهنامهایروبرتا کالتزکی و جک لومیس که تا زمان مرگ ادامه داشت،دستاوردهای قابل توجهی را به ارمغان آورد.
در یک مجموعه پروژه، گالج عدم بینایی خود را بهکار گرفت تا بداند، چگونه نابینایان تنها بهواسطه دست ، روابط محیطی را درک و چگونه با این دانش، سیستمی را برای مسیریابی و راهیابی ایجاد میکنند. بهواسطهی این تحقیقات لومیس سیستمی بهنام سیستم راهنمای شخصی طراحی کرد که از سیستم جهانی مکانیابی GPS و سیستم اطلاعات جغرافیایی GIS تشکیل شده و از یک میانجی سمعی مجازی بهعنوان خروجی استفاده میکند. گالج پس از دریافت جوایز متعدد در سال ۱۹۹۹ به ریاست انجمن جغرافیدانان آمریکا رسید و با استفاده از این موقعیت، سیاستهاییدر حمایت از رویکرد جغرافیایی رفتاری، پایریزی کرد.
نوشتههای گالج درباب فضا
نقش اساسی گالج در مطالعات فضا و مکان اساسا درمورد تحلیل جغرافیای رفتاری بود. جغرافیای رفتاری در اواخر دههی ۱۹۶۰ و اویل ۱۹۷۰ بهموجب کلیشهها، مکانیکینگری، جبرگرایی طبیعی ،مدلها کمی که در آن زمان رشد قابل توجهی داشتند تصور این بود که همه افراد با یک منطق فضایی رفتار میکنند. با این طرز نگرش بهنظر میرسید علم جغرافیای فضایی، فضا را «خالی از سکنه»[peopleless] فرض گرفته است.
جغرایدانان رفتاری استدلال کردند همه افراد تجربه و درکی یکسان از فضا ندارند. بلکه هر فردی بالقوه درکی یگانه از محیط پیرامون خود دارد و این درک معطوف به سازماندهی و پردازشهای روانی فرد است.(گالج، ۱۹۸۰) بنابراین اشتباه است اگر بنای تحلیل رفتار فضایی فرد را بر رابطهای عینی با فضای واقعیای که درک و تجربه میشود، بنا نهیم. او پیشنهاد میکند یک رویکرد ثمربخشتر میتواندروی چگونگی شناخت افراد در رابطه با محیط اطرافشان تمرکز داشته باشد. چنین تمرکزی میتواند توضیح دهد چرا افراد در الگوهای پیشبینی شده در مدلهای علم فضا ، کنشی از خود بروز نمیدهند. جغرافیایی رفتاری باید مبتنیبر این عقیده باشد که روشنگریهای علوم اجتماعی و علومدیگر در درک متغیرهای رفتاری، در یک چارچوبی که بهدنبال فهم و آشکارسازی منطق رفتاری باشد از مدلهای توصیفی قبلی راهگشاترند.(گالچ،۱۹۹۲)
از اوایل ۱۹۷۰ گسستی بین جغرافیدانان رفتاری ایجاد شد. هرگروه مدعی بهترین تئوری و بهترین شیوهی سنجش رفتار فضایی بود. دو رویکرد در پی این گسست رشد بیشتری داشتند. یکی رویکرد پدیدارشناسانه-انسانگرا[phenomenological-humanist](که لونتال ،سیمون و دیوید لی نمایندگان آن بودند.) و رویکرد دیگر رویکردی تحلیلی، علمی-پوزیتویستی[scientific-positivist] که گالج برجستهترین فرد در این رویکرد بود.این دو رویکرد پیش از جدایی در اواخر ۱۹۷۰ که جداییشان موجب ابتکارات بسیاری شد؛ به این باور بودند که «ما باید نحوهی فهم انسان از جغرافیایی که در آن میزید را بدانیم.» و « بهترین رویکرد این است که بدانیم هر فردی چگونه این جغرافیا را درک میکند.»نحلهی انسانگرا، قوانین علمی را رد کرد و بهترین راه شناختِ فهم انسان از جغرافیا را تفسیر معانیای که هر انسان از محیط دارد، دانست. اما گالج تفسیر دادههای غیرعلمی و انتزاعی را در شناخت از جغرافیا را مردود میدانست. در عوض او همواره بر آزمایشات علمی و تحلیلیِ افکار، دانش و تصمیمگیریهای انسان تاکید داشت. او طرح سوالها و روشهای اندازهگیریای که از روانشناسی شناختی گرفته بود، قدرت و تواناییِ یادآوری، پردازش و سنجش اطلاعات فضایی افراد را ارزیابی میکرد. نتایج بهدست آمده از این مطالعات در فهم چگونگی تصمیم گیری در انتخاب مسیر، محل سکونت، انتخابهای مهاجران، رفتار توریستها ،انتخاب محل کارخانهها و تراکم مراکز صنعتی در یک محل و دیگر مسائل مربوط به انتخاب فضایی مورد استفاده قرار گرفت. گالج معتقد بودروش تحلیلی او علیرغم مطلق دانستن دانش، بهترین روش شناختِ فهم انسان از فضاست.
نوشتهها و کارهای گالج در جغرافیای رفتاری را نباید دستکم گرفت. او همواره به دنبال تقویت و عمق بخشی به نظریه و روششناسی تجربی خود در جغرافیای رفتاری بود. به عنوان مثال او با توسع معرفت شناسی و هستی شناسی رشته جغرافیا و اتصال آن به رفتارگرایی توجه مخاطبان بیشتری را به این رشته جلب کرد. او همچنین تعدادی نظریه مشخص را پرورد که در آن به ساختارمند کردن دانش فضایی، پردازش انتخاب فضایی در مغز و تصمیمگیری (در کانتکست های متفاوت-حمل و نقل،انتخاب محل سکونت) و یادگیری محیطی گروهای جمعیتی مختلف همچون بزرگسالان، کودکان، معلولین، افرادی که ضعف بینایی دارند، زنان/مردان؛میپردازد. از میان نظریههای او نظریهی مدل لنگرگاه دانش فضایی[anchor-point model of spatial knowledge] بهطور کامل به روانشناسی محیطی و شناختی وابسته بود.(نک به کوولهلیس و دیگران،۱۹۷۸) او در توسعه و آزمایشمجموعهای از ابزارهای اندازهگیری رفتاری مثل مقیاسهای چندبعدی، روانسنجها، نقشههای اولیه،دستگاههای تخمینفاصله و جهتنیز پیشگام بود.(نک به گالج و استیمسون،۱۹۹۷) او یکی از مدافعان حرکت روانشناسی از آزمایشگاه به سمت محیط واقعی بود که چالشی جدی به خصوص در مدل رفتار محیطی در موقعیت طبیعی برای روانشناسان بهوجود آورد.و در آخر اینکه او بهدنبال کاربردپذیر کردن پژوهشهای خود در مسائل جهان واقعی همچون شبکههای محلی[Lanning] مدلهای حمل و نقل و توسعهی مدلهای جهتیابی بود. با اینحال او در توسعهی دستگاههای ارتباطی برای افراد داری نقص در بینایی بهویژه نقشههای لمسی، سیستمهای راهنمای شخصی و منظرههای لمسی[haptic soundscapes]موفقیتهای چشمیگیری بدست آورد.
نوشتههای مرتبط
نقد گالج
انتقاد از گالج و جغرافیایی رفتاری از سال ۱۹۷۰ به این سو وقتیکه عدهی زیادی از دنبالهروهای گالجـو بهطور کلی نظریههای جغرافیای رفتاری ـ به دنبال بسط این نظریه و ایجاد رابطه بین علم شناختی و روانشناسی محیط بودند، آغاز شد. (نک.ب. کیتچین و فرندشو،۲۰۰؛کیتچین و بلیدز،۲۰۰۱)تا جایی که دیگر جغرافیای رفتاری تبدیل به عنصری تقریبا فراموش شده در جغرافیای انسانی شد.(کلوک و همکاران،۱۹۹۱)
(جان گلد،۱۹۹۲)سه علت برای عدم پذیرش کامل جغرافیای رفتاری در انجمنهای جغرافیا برمیشمرد. اول اینکه با تغییر ساختاری در آموزش در اواخر ۱۹۶۰ و اوایل ۱۹۷۰ و نقدهای جدی به این رویکرد ،جغرافیدانان جوان برای به دست آوردن منصبها مجبور بودند از این رویکرد گذر کنند. دوم، در سالهای ۱۹۷۰مسائل اجتماعی و دولترفاه تبدیل به مسئله قابل توجه در جغرافی رادیکال شد و عدم قابلیت جغرافیای رفتاری در درگیر شدن با این مسائل نیز از دلایل به حاشیه رفتن آن شد. سوم، بنیاد فلسفی جغرافیای رفتاری ، بهخصوص متغیرهای تحلیلی، بهشدت مورد انتقاد دیگر محققان از سنتهای مختلف قرار گرفت. در واقع چه آنانی که رویکردی انسانی داشتند و چه ساختارگراها، مدلهای تحلیلی جغرافیای رفتاریو پوزیتویستی گالج را مورد نقد قرار دادند. آنها استدلال میکردند بسیاری از نقدها که بر پوزیتویسم وارد بود بر علم فضایی و جغرافیای رفتاری نیز وارد است.
بعضی نیز استدلال میکنند(کاکس،۱۹۸۱) ظهور جغرافیای رفتاری بیشتر از اینکه انقلابی باشد، یک تطور بود. بعدتر نیز هردوگروه جغرافیای رفتاری نیز،از تاکید زیاد آن بر روششناسی تجربی و نگاه فلسفی آن انتقاد کردند. (گلد،۱۹۹۲) به طور مثال کالن استدلال میکند، جغرافیای رفتاری تحلیلی،پارادیمهای علمی را بدون چون و چرا مورد استفاده قرار میدهد و با متغیرهای ثابت و وابستهای که از آنها بهدست میاورد، کاملا تعینگرایانه به تحلیل مسائل خود میپردازد.(کالن،۱۹۷۶) لی ادعا میکند وفاداری به پارادیمهای علمی منجر به شیفتگی به اندازهگیری ، تعاریف عملیاتی و روششناسیهایِ به شدت صوری ،میشود. بنابراین، ذهنیت، تحتاقتدار پوزیتویسم منطقی بهکلی نادیده گرفته میشود.بدین ترتیب گالج متهم به درک ناکافی و مکانیکی از رفتار انسان میشود.ساختارگراها علاوه بر نقدی که به تقلیل رفتار فضایی انسان به مسائل شناختی [cognitive]دارند،جغرافیای رفتاری را به دلیل عدم توان در ورودبه مسائل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی روزانهی افراد، مورد نقد قرار میدهند.نزاع جغرافیدانان انسانی برسر این است که اگر نظریهای، دوگانهیعینیت/ذهنیت و امرواقع/ارزش را پذیرفت؛ باید بهدنبال راهی برای ورود به زندگی روزمره افراد باشد در غیر اینصورت نمیتواند درکی تمام و کمال از زندگی افراد بهدست آورد.(آیلز،۱۹۸۹) آنها استدلال میکنند ذهنیت و عینیت را نباید از هم جدا دانست زیرا آگاهی و هوشیاری همواره تفسیرهای خود را بر جهان عینی تحمیل میکند و اینچنین تاثیر خود را بر رفتار افراد نشان میدهد. (کاکس،۱۹۸۱) عینیت/ ذهنیت ، امرواقع/ارزش غیر قابل گسست هستند و دوگانه ها را باید به همین صورت بررسی کرد.آنها همچنین استدلال میکنند نظریهی گالج تجربههای فردی را بسیار مکانیکی میکند و بصورت سیستماتیک افراد را از کانتکست اجتماعی و معنایی آنها جدا میکند. لِی نیز بعدتر استدلال کرد، جغرافیای رفتاری طبیعتگراییای را اتخاذ میکند که گسست ذاتی بین افراد و طبیعت انسانی و آگاهی که متمایز کننده آنها از یکدیگر است را فرض نمیگیرد. بهعلاوه والمزلی و لویس متوجه شدند که جغرافیای رفتاری نباید دچار مغلطهی روانشناسیگرایی و تقلیل تمام پدیدهها به ویژگیها روانی افرادشود. جغرافیای رفتاری با تمرکز بر روی افراد دچار تلهی مدلهای قیاسی میشود و در نتیجه خروجی آن مجموعهای از دادههاست که اساسانمیتواند با هم یک نظریه منسجم بسازد.( گرینبرگ،۱۹۸۴) اینها نقدهایی اساسی است که به جغرافیای رفتاری وارد است. جغرافیای رفتاری نگاهی یکسویه به رفتار محیطی بدون در نظر گرفتن مسائل اقتصادی، سیاسی و اجتماعی دارد.(گلد،۱۹۹۲:۲۲)استدلال میکند:« محدود کردن تمام عرصهها به پارادیمهای روانشناسانه » بنیادیترین علت به حاشیه رفتن رویکرد رفتاری است. نقد اخیری که به آن اشاره شد را میتوان به وضوح در جغرافیای معلولیت در کارهای گالج نشان داد.با وجود قابل تقدیر بودن پیشگامی گالج در استفاده از نظریهی رفتاری در جغرافیای معلولیت اما این کار او انتقادات تند از طرف دیگر جغرافیدانان و در صدر آنان برندان گلیسون(۱۹۹۶) و راب ایمری (۱۹۹۶) به دنبال داشت. آنها شدیدا به مفهومی که گالج از معلولیت ارائه میدهد و همچنین بنیانهای هستیشناسی و معرفت شناسی و پژوهشهای او که فاقد ایدئولوژی نیز میدانند حمله میکنند. آنها مفهومی که گالج از معلولیت ارائه میدهد را تعریفی مبنی بر فهم پزشکی میدانند که در آن معلولیت ضعف کارکردی در فرد معلول است و نه نوع رفتار جامعه با فرد معلول. این نگاه،فرد دارای معلولیت را در جایگاه یک موضوع تحقیقاتی قرار میدهد این خود، دوگانه بین محقق کاربلد و موضوع تحقیق منفعل را تمدید میکند. بعلاوه این این نگاه نمیتواند نقشجامعه، سیاست و اقتصاد در تولید معلولیت محیطی را تبیین کند.بنابراین بنابه انتقادات گلیسون و امری، جغرافیای معلولیت گالج در دام یک توانمندگرایی[Ablism]میافتد- تقلیل معلولیت به محدودیتهای کارکردی و پذیرش اینکه ما میتوانیم افراد دارای معلولیت را به مانند دیگر افراد دارای توانایی در جامعه تبدیل کنیم، پس قسمت عمدهای از مشکل آنها حل میشود. گالج متهم بود که مشکلات پیشروی معلولین را به مشکلات فنی که با راهحلهای فنی قابل رفع هستند تقلیل میدهد و با اینکار مشکلات معلولین را سیاستزدایی میکند. این کانتکستزدایی از معلولیت، جایگاهآن را در جامعه مدرن، که پساز دگرگونیهای تاریخی و فضاییای بدست آمده است را نادیده میگیرد. آن دو رویکردی ثمربخشتر را پیشنهاد میکنند که در آن به تلاشهای افراد دارای معلولیت برای رهایی و نشان دادن ساختارهای سرکوبگر جامعه توجه میشود.با وجود انتقادات گسترده، گالج با شور و حرارت بسیار به رد انتقادات پرداختاگر جانب انصاف نیز رعایت شود، جغرافیای رفتاری هنوز اقبال خود را دارد. در آمریکای شمالی اما باید بیشترین طرفداران این رویکرد را پیدا کرد جایی که نظریاتی بین روانشناسی شناختی و محیطی رابطه آن دو ساخته شد.(نک.ب.کیتچین و فرندشو،۲۰۰؛کیتچین و بلیدز،۲۰۰۱؛گالج و گارلینگ،۱۹۹۳؛گالج،۱۹۹۹)علیرغم تلاشهای گالج برای پیوند نظریه و پرکسیس، او هرگز نتوانست این مسئله را در ایدههای جغرافیایی خود حل کند.(گالج،۲۰۰۲)
کارهای کلیدی گالج
Cox, K.R. and Golledge, R.G. (1969) Behavioural Problems in Geography: A Symposium. Evanston, IL: Northwestern University Press.
Golledge, R.G., Briggs, R. and Demko, D. (1969) ‘The confguration of distances in intraurban space’, Proceedings of Association
of American Geographers, 1: 60–۵.
Moore, G.T. and Golledge, R.G. (eds) (1976) Environmental Knowing. Stroudsberg: Dowden, Hutchinson and Ross.
Golledge, R.G. and Spector, A.N. (1978) ‘Comprehending the urban environment: theory and practice’, Geographical Analysis,
۹: ۴۰۳–۲۶.
Golledge, R.G. and Stimson, R.J. (1987) Analytical Behavioural Geography. London: Croom Helm.
Golledge, R.G. (1993) ‘Geography and the disabled: a survey with special reference to vision impaired and blind populations’,
Transactions of the Institute of British Geographers, 18: 63–۸۵.
Golledge, R.G. and Stimson, R.J. (1997) Spatial Behaviour: A Geographic Perspective. New York: Guilford Press.
Golledge, R.G. (2002) ‘The nature of geographic knowledge’, Annals of the Association of American Geographers, 92 (1): 1–۱۴.
منابع و مآخذ دست دوم
Cloke, P., Philo, C. and Sadler, D. (1991) Approaching Human Geography. London: Paul Chapman Publishing.
Couclelis, H., Golledge, R.G., Gale, N. and Tobler, W. (1987) ‘Exploring the anchor-point hypothesis of spatial cognition’, Journal
of Environmental Psychology, 7: 99–۱۲۲.
Cox, K.R. (1981) ‘Bourgeois thought and the behavioural geography debate’, in K.R. Cox and R.G. Golledge (eds), Behavioural
Problems in Geography Revisited. Evanston, IL: Nortwestern University Press. pp. 256–۷۹.
Cullen, I. (1976) ‘Human geography, regional science, and the study of individual behaviour’, Environment and Planning A,
۸: ۳۹۷–۴۰۹.
Downs, R.M. (1981) ‘Maps and mappings as metaphors for spatial representation’, in L.S. Liben, A. Patterson and N. Newcombe
(eds), Spatial Representation and Behaviour Across the Life Span. New York: Academic Press. pp. 143–۶۶.
Eyles, J. (1989) ‘The geography of everyday life’, in D. Gregory and R. Walford (eds), Horizons in Human Geography. London:
Macmillian. pp. 102–۱۷
Gärling, T. and Golledge, R.G. (eds) (1993) Behaviour and Environment: Psychological and Geographical Approaches. London:
North Holland.
Gleeson, B.J. (1996) ‘A geography for disabled people?’, Transactions of the Institute of British Geographers, 21: 387–۹۶.
Gold, J.R. (1980) An Introduction to Behavioural Geography. Oxford: Blackwell.
Gold, J.R. (1992) ‘Image and environment: the decline of cognitive-behaviouralism in human geography and grounds for regeneration’,
Geoforum, 23: 239–۴۷.
Golledge, R.G. (1981) ‘Misconceptions, misinterpretations, and misrepresentations of behavioural approaches in human geography’,
Environment and Planning A, 13: 1315–۴۴.
Cox, K.R. and Golledge, R.G. (eds) (1981) Behavioural Problems in Geography. Revisited. Evanston, IL: Northwestern University
Press.
Couclelis, H. and Golledge, R.G. (1983) ‘Analytical research, positivism and behavioural geography’ , Annals of the Association of
American Geographers, 73: 95–۱۱۳.
Golledge, R.G. (1996) ‘A response to Gleeson and Imrie’, Transactions of the Institute of British Geographers, 21: 404–۱۰.
Golledge, R.G. (1997) ‘On reassembling one’s life: overcoming disability in the academic environment’, Environment and Planning
D: Society and Space, 15: 391–۴۰۹.
Golledge, R.G. (ed.) (1999) Wayfnding Behaviour: Cognitive Mapping and Other Spatial Processes. Baltimore: Johns Hopkins
University Press.
Greenburg, D. (1984) ‘Whodunit? Structure and subjectivity in behavioural geography’, in T.F. Saarinen, D. Seamon and J.L. Sell
(eds), Environmental Perception and Behaviour: An Inventory and Prospect. Research paper 209, Department of Geography,
University of Chicago. pp. 68–۷۹.
Imrie, R.F. (1996) ‘Ableist geographies, disablist spaces: towards a reconstruction of Golledge’s geography and the disabled’,
Transactions of the Institute of British Geographers, 21: 397–۴۰۳.
King, L. and Golledge, R.G. (1978) Cities, Space and Behaviour. Englewood Cliffs, NJ: Prentice Hall.
Kitchin, R.M. and Blades, M. (2001) The Cognition of Geographic Space. London: IB Taurus.
Kitchin, R.M. and Freundschuh, S. (eds) (2000) Cognitive Mapping: Past, Present and Future. London: Routledge.
Ley, D. (1981) ‘Behavioural geography and the philosophies of meaning’, in K.R. Cox and R.G. Golledge (eds), Behavioural
Problems in Geography Revisited. Evanston, IL: Northwestern University Press. pp. 209–۳۰.
Saarinen, T.F., Seamon, D. and Sell, J.L. (eds) (1984) Environmental Perception and Behavior: An Inventory and Prospect.
Research paper 209, Department of Geography, University of Chicago.
Thrift, N. (1981) ‘Behavioural geography’, in N. Wrigley and R. Bennett (eds), Quantitative Geography in Britain. London: Routledge
and Kegan Paul. pp 352–۶۵.
Walmsley, D.J. and Lewis, G. (1993) People and Environment. Harlow: Longman.
این مطلب ترجمهای است از:
Hubbard, Phil, and Rob Kitchin, eds. Key thinkers on space and place. Sage, 2009, 185-190