” او دورتر از بدنش قدم می زند ، او در موقع قدم زدن در درون پای چپش می لرزد ، نوک زبانش می سوزد و خس خس چیزی را حس می کند . او حس کردن را دورتر از تنش تمرین می دهد . او تن و بدن را یکجا بالا می آورد . او در بالا آوردن حرکت می کند . شاید که واکنشگرایانه محو شود .” در دهه های اخیر با افزایش علاقه به مطالعه تکامل و تاریخ مهارتهای بدنی توجه انسانشناسی نیز به راه رفتن در مطالعات تطبیقی کنش راه رفتن در جوامع مختلف جلب شده است .همچنین نقش خود راه رفتن دردرون تحقیق مردم نگارانه بحثهایی را به دنبال داشته است .در این میان ارتباط بین راه رفتن و امور مختلف زندگی انسانها در ابعاد خرد و کلان (از شیوه های مختلف زیست تا چگونگی شکل گرفتن ژانرهای مختلف ادبی ،از تاریخ نظامی تا مد و هنر و معماری ) قلمرو مطالعات میان رشته ای جذابی را فراهم نموده است .اینکه راه رفتن در یک جامعه شکارچی- گردآورنده ، اغلب بعنوان یک راه حفظ کردن و یا برقرار داشتن آرامش ذهن نیز مدنظر است تا پیامدهای پرسه زنی در کلانشهرها و گرته برداریهاو فضاسازیهای اجتماعی ای که از نقش عابر پیاده راههادر طراحی شهرهای مردم فرهنگهای مختلف می شود حکایت از مفهوم سازیهای گسترده و پیچیده راه رفتن در اجتماعات و جوامع انسانی دارد. البته توجه به راه رفتن در این مطالعات همواره به معنای گسترش نگرشهای مثبت به خود نبوده و نیست .
واکنش به تاریخ طولانی سیاه نمایی راه رفتن که بعنوان عملی ابتدایی و حتی پست در نظر گرفته می شد به موازات دوران روشنگری و رمانتیسیسم شروع می شود.تا قبل از آن و مخصوصا در دوران استعماری بومیان پیاده در تقابل با استعمارگران سواره قرار می گرفتند و این حالت در جوامع امروز هم به گونه دیگرادامه دارد. البته از آن دوران این بحث نیز بوده است که نفس راه رفتن بعنوان یک راه یکتا و بی مانند در تجربه و شناخت جهان هم بررسی شود . تجربه ای که حتی خود می تواند شیوه منحصر به فردی از روش تحقیق علوم اجتماعی در میدان باشد . مردم نگاری راه رفتن بدین گونه شکل می گیرد .
نوشتههای مرتبط
. هر گام در راه رفتن آغازیست و پایانی .پایانی بر کل زندگی گذشته مان تا آن دم و آغازی برای آینده ای نا معلوم . این همان زندگی اجتماعی است که در راه رفتن شکل می گیرد،به اینهمانی با دیگری وزن می بخشد، مسخ می شودو در شهر خلق و تکرارمی شود.
حرکتی که بدین طریق بر هر بدنی نقش می بندد در آهنگی با حرکتهای دیگرانی است که در اطراف ما هستند .در شهر این آهنگ بسته به منظر بازتعریف می شود تا راهی از فکر کردن و احساس کردن را نشان دهد . در واقع راه رفتن تنها بیان کننده افکار و احساساتی که از قبل از طریق تعلیم و تربیت در ذهن و بدن جای گرفته اند نیست ، بلکه راه رفتن ،خود شیوه ای از فکر کردن و احساس کردن است که در کنش حرکت عابری پیاده در شهر به طور مداومی تولید و بازتولید می شود . نمایشی بدنی که شامل مشاهده ، به خاطرآوردن ،گوش دادن ،لمس کردن و … می شود و از این طریق است که روایتی تولید می شود . بر روی کاغذ کلمات نوشته شده به وسیله فضاهایی از هم جدا می شوند ، .همچون گامهای یک نفر در گستره خیابانهای شهر ،با مکثها وتکانه هایش .طبیعت اثرات پا را حفظ می کند یا شاید به مماشات با آن می پردازد . بر روی آسفالت و موزاییک خیابنها و کوچه های شهر اما اثری برجای نمی ماند . آیا روایت ناقص می شود؟ طنین پاشنه های کفشها سعی می کند با طنین کلمات یکی شود .اما آیا آین صداکه در نرمی شن و ماسه و علف گم می شود درسختی شهر قدرت اجرایش را دوباره مدعی می شود؟ تقلایی که این بار اثرات پا را نه وابسته به کلمات که وابسته به نقطه گذاری می کند .مکث راوی در شهر اگر دیدنی نباشد شنیدنی است .اما در اینجا نکته دیگری هم هست . در شهرهایی که طراحی فضای شهری بر محور سواره است تا پیاده ، پیاده راهها به نواحی برخورد تبدیل می شوند که در آنها هر آن این امکان هست که عابران،موتورسواران و دیگر استفاده کنندگان فضای شهری به هم برخورد کنند .در این میان هربرخوردی زخمی می شود بر بدن روایت ،بر بدن شهر و بر بدن عابر .و دلزدگی در هر گامی همان سگی می شود که بر روی قلاده گیرش خوابیده است .
منابع:
Ingold . Tim, Vergust .Jo. (eds) 2008.Ways of walking: Ethnography and Practice on foot.university of Aberdeen .