چکیده
فرهنگ به چه معناست؟ بیماری روانی چیست؟ آیا فرهنگ در علتشناسی، نشانهشناسی و درمان بیماریهای روانی نقش دارد؟ چندین نظریۀ آسیبشناسانه روانی مطرح گردیده است ازجمله دیدگاه مرضی، آماری، انسانی، سازشی و فرهنگی که از نگاه فرهنگی رفتارها و بازخوردهای یک فرد بر حسب محیط اجتماعی که در آن زندگی میکند بهنجار یا نابهنجار هستند و چهار نوع رابطه بین فرهنگ و بیماری روانی مطرح شده است .مفهوم بهنجار و نابهنجار،فراوانی موارد مرضی،اوضاع منجر به اختلالات روانی و نوع اختلالاتی که در فرهنگهای مختلف متفاوت است که در هر چهار نوع رابطه مطالعات علمی در کشورهای مختلف انجام شده است که اکثر مطالعات تبیین را بطه فرهنگ و بیماری روانی را تأیید کردهاند بر همین اساس جدول تشخیصی و آماری اختلالات روانی نشانگان وابسته به فرهنگ را با توضیحات مختصر ارائه داده است و توجه متخصصین روانپزشکی و روانشناسی را به این مهم جلب نموده که در تشخیص اختلالات روانی به این نشانگان توجه نمایند.
نوشتههای مرتبط
فرهنگ چگونه تعریف میشود، منظور از بیماری روانی چیست و چه رابطهای بین این دو واژه وجود دارد؟
در ابتدا تعریفی از فرهنگ ارائه میشود: به مجموع مختصات مادی و غیرمادی عمدتاً اکتسابی و تا اندازهای انتسابی در یک جامعه در یک مقطع زمانی / مکانی خاص اطلاق میشود که به آن جامعه هویت و انسجام درونی و برونی داده و آن جامعه برای حفظ خود و از طریق ابزارهای آموزشی از نسلی به نسل دیگر منتقل میکند.به عقیدۀ ایشان هر جامعهای میتواند به صورت داوطلبانه و با تکیه بر گروهی از پیش شرطها، در قالب قراردادی نوعی اصالت و انسجام فرهنگی ایجاد کند و همان را پایۀ پیوند میان اعضایی کمابیش گسترده خود بگیرید. (فکوهی ۱۳۹۰)
فلسکرود فرهنگ را چنین تعریف میکند : فرهنگ به سامانه آموخته شدهای از ارزشها، باورها، معانی و آدابی که به روشهای الگوبندی شدهاز نسلی به نسلی دیگر منتقل میشوند اشاره دارد (فلسکرود ۲۰۰۰۱ به نقل از خدایاری فرد و جعفری کندوان ).
بیماری روانی در راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی اینگونه تعریف شده است : هر اختلال روانی به عنوان نشانگر یا الگوی رفتاری یا روانی قابل ملاحظه بالینی در نظر گرفته میشود که در یک فرد ظاهر میشود و یا با ناراحتی فعلی ( برای مثال یک نشانه دردناک )، ناتوانی(یعنی اختلال ذر یک یا بیش از یکی از زمینههای کارکردی ) و یا با افزایش قابل ملاحظه خطر مرگ،درد، و از دست دادن آزادی رابطه دارد (انجمن روان پزشکی آمریکا، ۲۰۰۰)
در پاسخ به چیستی بیماری روانی باید نظریههای آسیبشناسانه روانی را مد نظر قرار دهیم. از جمله دیدگاههای مرضی، دیدگاه آماری، دیدگاه فرهنگی و… که با توجه به موضوع مقاله حاضر اشارهای به دیدگاه فرهنگی میشود.از دیدگاه فرهنگی، رفتارها و یا بازخوردهای یک فرد برحسب محی اجتماعی که در آن زندگی میکند بهنجار یا نابهنجار هستند در واقع آداب و بازخوردهایی که در یک گروه فرهنگی بهنجار تلقی میشود در گروه دیگر ممکن است نابهنجار دانسته شود و یا اموری که در نسل گذشته و یا دریک سده پیش از این نابهنجار بوده ممکن است در اجتماع امروزی قابل قبول باشد (دادستان،۱۳۸۳)
میان فرهنگ و بیماری روانی چهارگونه رابطه میتوان تعیین کرد :
*نخست مفهوم بهنجار و نابهنجار خود ممکن است در جامعههای مختلف متفاوت باشد. روث بندیکت خاطر نشان میکند که در بعضی اجتماعات شیوه رفتاری عادی تلقی میشود در حالیکه در جامعه دیگر مرضی و بیمارگونه میباشد.
(اسکندری۸۵ )
*دوم فراوانی نسبی موارد مرضی نیز ممکن است در اجتماعات مختلف فرق داشته باشد.بررسی اوضاعی که سبب آثار مرضی میشود مستقیما با موضوع فراوانی آنها ارتباط دارد زیرا مسلم است که هرچه این اوضاع فراوانتر باشد غالبا بیشتر به چنین یا چنان اختلالی منجر میشود گاهی گفته میشود چون تعداد موارد بیماریهای روانی در شهرها بیشتر است از روستاها پس ثابت میشود که محیط در فراروانی بیماریهای روانی موثر است.
*سوم، اوضاعی که باعث اختلالات روانی میشود ممکن است بنا بر ساختار اجتماعی متفاوت باشد : اوضاع بوجود آورنده آثار مرضی در فرهنگها ی مختف یکسان نیست.
*چهارم، نوع اختلالات نیز ممکن است یکسان نباشد.رفتاری که در یک جامعه به هنجار شمرده شود ممکن است درنظر جامعه ی دیگری نابهنجار جلوه کند. هسو و کیتانو نشان دادند آسیاییها میآموزند تا هماهنگی بیشتری با خانواده یا اجتماع داشته باشند بنابراین آنها که در نظام خانواده به سرکشی بپردازند افرادی منحرف محسوب خواهند شد در حالیکه در جوامع غربی فرد گرایی و استقلال تشویق میشود و این رفتارها نرم محسوب میشود (کاپلان، ۲۰۰۳).
دیپانجان، باتاکارهاجی[۱] (۲۰۱۱) در مقالهای با عنوان “درک اجتماعی بیماریهای روانپزشکی اشاره میکند که تمام جنبههای عملکرد و رشد زندگی انسان عمیقا تحت تأثیر اجتماع و عناصر گوناگون آن میباشد و تمام این عناصر خواه ناخواه بر بیماریهای روانی هم تأثیر میگذارد از جمله عناصر نژاد، موقعیت اقتصادی – اجتماعی نگرشهای حاکم بر اجتماع و… میباشد.
تبیینها در مورد رابطه طبقه اجتماعی و بیماریهای روانی ذکرشدهاند نظر فاریس و دانهام این بود که حالت روانی معلول موفعیت اجتماعی است این تبیین تحت عنوان فرضیه علیت اجتماعی[۲] شناخته شده است. بعضی ویژگیهای زندگی در طبقۀ پایینتر اجتماعی که به عنوان متغیرهای احتمالی مطرح گشتهاند عبارتاند از فشار روانی زیاد، فقر شرایط کار، عدم وجود کنترل بر محیط، سطح پایین تحصیلات، و انتقال خانوادگی ارزشها . در مطالعه میدتون منهتن ملاحظ شد که مردم فقیرتر نسب به مردم ثروتمندتر فشار روانی بیشتری را به شکل بهداشت جسمی ضعیفتر، اختلافات زناشویی بیشتر، بیکاریهای دورهای بیشتر و امثال آن تحمل میکنند. مشکلات در جوامع و فرهنگهای مختلف باعث پیشرفت بیماریهای روانی میشود،فقر، عدم اشتغال، خشونت، مدارس نامناسب، جرم، مهاجرت مثالهایی هستند که با به وقوع پیوستن اختلالات روانی عمده رابطه دارند ( رایتر،لوئیس ای[۳] 2012)
نژاد و قومیت نیز به نوبه خود تاثی زیادی در بیماریهای روانی ایفا میکنند در ایالت متحده موقعیت اقتصادی – اجتماعی در جمعیت اقلیت نقش عمدهای در مشکلات سلامت روان دارد. بویژه در بیماری اسکیزوفرن در بین اقلیتهای نژادی و قومی متولدین بریتانیا که اعتقاد برای است به دو روش تأثیر گذار بوده ایت ۱- دیسترسهای روانی که منجر به احساس جدایی، ترس، تهدید، عزت نفس پایین، خشم و افسردگی میشود ۲- عدم دسترسی به خدمات. (بوگرا و باهل[۴] 1999)
واینر الگوی سرکوبی-تسهیل را بکار میبرد و به توضیح نقش فرهنگ در بیماریهای روانی میپردازد. براین اساس نظریه یادگیری استدلال میکند رفتارهایی که درون یک فرهنگ پاداش داده میشود مشاهده میشود و در واقع تسهیل میشود و بقیه رفتارها بازداری میشود (به نقل از کیو ۸۸)
از لحاظ نظری، فرهنگ یکی از مهمرین عوامل تعیینکننده تمامی رفتارها چه بهنجار و چه نابهنجار است بنابراین، به همان میزانی که انگارههای فرهنگی متفاوتی در رفتار به هنجار مییابیم بایستی در انتظار یافتن تفاوتهای فرهنگی خاصی در رفتارهای نابهنجار باشیم باورهای مذهبی متفاوت، به همراه محدودیتهای کم و بیش در مورد مسائل جنسی و تأکیدهای مختلفی که بر مساله گناه میشود یک ویژگی چشمگیر تباین فرهنگی است و غالبا به عنوان یک عامل سهیم در ایجاد بیماریهای روانی مورد توجه است ساختار و سازمان خانواده با مجموعهای از الزامات، وابستگیهای شدید عاطفی و گرایش ذاتی آن به تعارض حمایتهای مختلف از اعضای خود و از دست دادن اعضا نیز در فرهنگها، تنوع قابل ملاحظهای دارد. نقشها و موقعیتهای مشخص برای زنان و مردان، روابط کودک و والدین تاکید بر موفقیت و پیشرفت، آداب و رسوم خورد و خوراک، روابط تاریخی با سایر اقوام و میزان هویت شخصی با حفظ عضوی در گروه مسائلی هستند که ممکن است فرهنگ از طریق آنها بر آسیب پذیری روانی اثر بگذارد. (کوکرین ۷۶)
سه طقه عمده شخیصی در روانپزشکی غرب یعنی افسردگی، روان نژندی و اسکیزوفرنیا را در نظر بگیریم. افسردگی در اشکال مختلف در انگلستان به عنوان شایعترین بیماری روانی محسوب میشود. با این وجود در بعضی فرهنگهای غربی بعید به نظر میرسد (مارسلا[۵] 1979 به تقل از کوکرین ۷۶).
نتایج مطالعات و بررسیها نشان میدهد که یکی از برجستهترین ویژگیهای بیماریهای روانی تنوع آنها است. نه تنها شیوۀ تأثیرپذیری افراد متغیر است بلکه آسیبپذیری اشخاص مختلف نیز به نحوی شگفتآور متفاوت است احتمال بستری شدن ایرلندی در بیمارستان روانی دو برابر کسی است که در انگلیس زندگی میکند. از بین مهاجرانی که به انگلیس میآیند احتمال بستری شدن پاکستانیها در ییمارستان روانی در کمترین حد است در حالی که هندیان غربی بیشتر از خود انگلیسیها بستری میشوند چرا چنین تفاوتهایی وجود دارد؟ افراد در میزان آسیب پذیری نسبت به بیماریهای روانی با یکدیگر تفاوتهای زیستی و فردی دارند اما مسئله این است که میزان این تفاوتها تحت تأثیر موقعیت اجتماعی و حتی مهمتر از آن برداشتی که افراد از موقعیت آن دارند به مراتب بیشتر میشود. حتی بالاتر از این علی رغم وجود هر نوع حالات روان شناختی زیربنایی، ارزشها و برداشت کلی شخص بر شدت پاسخهایی که در او نشانهای از بیماری روانی محسوب میشوند تأثیر خواهد گذاشت. احتمالا یکی از اولین ارتباطاتی که بین مغیرهای اجتماعی و اختلالات روانی در افراد مشاهده شد، روابط بین طبقه اجتماعی و اسکیزوفرنیا بود. درواقع از بررسی مداوم این ارتباط ویژه بود که بسیاری از دیگر متغیرهای اجتماعی موثر بر وضعیت روان شناختی مشخص گردید. از اواسط دهه ۱۹۵۰ میلادی برای بررسی ارتباط میان متغیرهای اجتماعی جمعیت شناختی و مشکلات روانی از زمینهیابی اجتماعی استفاده روزافزونی به عمل آمده است. زمینه یابی اجتماعی بیشتر از روش بومشناختی و نیز شیوه تجزیه و تحلیل ویژگیهای بیماران تلاش میکند تا تحلیلی مفصلتر و دقیقتر از علل احتمالی اختلالهای روانی ارایه دهد
نیروهای فرهنگی – اجتماعی نقش مهمی در علتشناسی،ساختار و درمان اختلالات روانی ایفا میکنند با انتشار جدول آماری و تشخیصی اختلالات روانی و تاکید آن بر اطلاعات فرهنگی این موضوع با جدیت بیشتری مورد توجه قرار گرفت (کاستیلو آر، جی[۶] 1997)
مطالعات زمینهیابی دز ۳۰ کشور مختلف نشان میدهد بین فرهنگها مختلف تفاوتهایی هم در فراوانی و هم در ماهیت اختلالات روانی وجود دارد (ویتکوور،ای،دی و فرید،جی[۷] 2008)
مطالعهای در بین سالمندان ۵۵ ساله و بالاتر آسیای جنوبی ساکن در کانادا رابطه بین عاملهای اجتماعی – فرهنگی و افسردگی را نشان میدهد. مطالعهای نیز در مورد باورها در باره افسردگی و احتمال جستجوی کمک برای درمان در بین ۲۲۳ آسیایی – آمریکایی مورد بررسی قرار گرفت و نتایج نشان داد که عوامل فرهنگی رابطه معنی داری داشت با احتمال جستجوی کمک از متخصصین (جول وونگ،وای و همکاران [۸] 2010)
ما اغلب در تعامل با افرادر زمینههای فرهنگی مختلف دچار مشکل میشویم این مساله در تعامل درمانگران و مراجعانشان نیز صدق میکند و باعث میشود اغلب نیازهای مراجعان در نظر گرفته نشود. پروژهای در این زمینه انجام شد که متخصصین سلامت روان در تعامل با گروههای متفاوت زبانی و فرهنگی روشهایی برای تسهیل ارتباطات بکار گرفتند ۵۳ متخصص روی ۷ گروه متمرکز شدند دو عنصر مهم “احترام ” و “درک فرهنگ” آنها مد نظر قرار گرفت نتیجه این مطالعه نشان داد به طور معنی داری روابط درمانی پیشرفت داشته است (وندی، ام کروس وملیسا،جی بلومر[۹] 2010).
ادامه دارد…
*این مطلب نخستین بار در خرداد ۱۳۹۶ به انتشار رسیده است.
[۱] – Dipanjan ,Bhattacahrjee
[۲]– social CAUSATION
[۳] – L0is A Riter
[۴] – Bhugra.D &Bahl
[۵] – marsella
[۶] – Castillo ,Richard j
[۷] – Wittkower, E. D.; Fried
[۸] – Wong Y. Joel, Kimberly K. Tran
[۹] – wendy M.cross & Melissa j. Bloomer
