انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

رأی ها در چاه: اُستراکیسم، تبعید به خواست مردم – بخش دوم، نیمه نخست

ناتالی چوبینه

اُستراکُنی خواستار تبعید مگاکلِس – آتن، قرن پنجم پیش از میلاد

بررسی اُستراکُن ها در پرتو رویدادهای تاریخی

پیش تر گفتیم که طبق قانون اساسی آتن، اُستراکیسم فرد یا گروه خاصی را هدف قرار نمی داد و نام هرکسی را به دلخواه و صلاح دید شخصی می شد روی برگه رأی های سفالی نوشت. نوشتن اُستراکُن نیز پیرو قاعده و دستور خاصی نبود، جز این که معمولن در کنار نام شخص نام پدر او نیز ذکر می شد. علاوه بر این، اُستراکُن های فراوانی هستند که نامزد مورد نظر را با ناسزا، کاریکاتور، شعر هجو یا نقاشی به باد حمله می گیرند. این حمله ها گاه به طور مستقیم به اتهام شخص اشاره می کنند، مثل «کالیکسِنِس وطن فروش» یا «آرخِن خارجی پرست»، و گاه با نسبت هایی ناخوش قصد تخریب شخصیت دارند، مثل «مِگاکلِس بی شرف» یا «آگاسیاس الاغ».

با این حال، تاریخچه اُستراکیسم خالی از ماجرای هدف قرار دادن رهبران سیاسی برجسته، به خصوص سرکردگان خاندان های اشرافی ای نیست که برای دست یابی به قدرت بیشتر، یا مطلق، در شورای حکومتی آتن با یکدیگر رقابت می کردند. اختلاف آشکار بین هدفی که در قانون برای اُستراکیسم تعریف شده بود، یعنی پررنگ کردن نقش مردم در پاسداری از دموکراسی آتن، با آن چه در عمل رخ داد، مهم ترین چالش را در راه پاسخ گویی به پرسش کلیدی چراییِ اُستراکیسم برای پژوهشگران ایجاد می کند. اما خبر خوش این که اگر برای یافتن پاسخ(ها) به سراغ رویدادهای تاریخی اجتماعی آن زمان برویم، به داده هایی می رسیم که اُستراکن های یافت شده اغلب مُهر تأیید بر آنها می زنند یا حتا با پر کردن جاهای خالی آن چه در منابع نوشتاری گفته نشده تصویر ما از تاریخ را تکمیل می کنند. از همین رو، به جاست که اُستراکن ها را به عنوان شواهد مادی در پیوند با رویدادهای تاریخی بررسی کنیم. این رویدادها از حضور پررنگ سه دغدغه سیاسی – اجتماعی عمده در آتن قرن پنجم پیش از میلاد خبر می دهند، که همگی رنگ و بوی کمک به حفظ و برقرار ماندن نهاد نوپای دموکراسی را دارند. بازتاب هر سه این دغدغه ها در اُستراکُن های یافت شده نشان می دهد که اُستراکیسم بیش از آن که نوعی تنبیه هشدارآمیز علیه تهدیدگران این نهاد باشد، نوعی اقدام پیشگیرانه بوده است: پیشگیری از بازگشت استبداد داخلی، پیشگیری از رفتن به زیر لوای یک حکومت سلطنتی بیگانه و به طور اخص امپراتوری ایران، و پیشگیری از استقرار حکومت اُلیگارشی که تاوانی بسیار محتمل در صورت اتحاد با دولت سلطه طلب اسپارت بود.

 

پیشگیری از بازگشت استبداد داخلی
آتن، دولتشهر مرکزی ایالت ثروتمند و پرجمعیت آتیکا در مرکز و جنوب غربی خاک یونان، با ورود به قرن پنجم پیش از میلاد ارمغان تازه ای به همراه آورد: ساختار سیاسی دموکراتیک. چندین دهه پیش از آن، در نیمه نخست قرن ششم، سُلُن با تدوین نوع تازه ای از تقسیم بندی مدنی و تنظیم مجموعه قوانینی جدید و سازگار با این تقسیم بندی مفهوم «شهروندی» را از شکل ابتدایی آن ارتقا بخشیده بود. در شکل قدیم، «شهروند» عنوانی بود که از تعلق (و اغلب سکونت) در یک دولتشهر حکایت داشت. ذهنیت ابتدایی از این عنوان، که شهروند را به اصطلاح صاحب حق آب و خاک می دانست، در آتن به شکلی رشد کرده بود که حق شهروندی فقط با به دنیا آمدن در یک خاندان اصیل آتنی حاصل می شد. قوانین سُلُن، اما، برای شهروندی دو شرط دیگر نیز در نظر گرفتند: میزان دارایی؛ و میزان خدمت به وطن یا همان دولتشهر. بدین ترتیب یک تیموکراسی، یا نظام دارایی – محور، به وجود آمد. با توجه به این که خدمت به دولتشهر به معنای خدمت نظامی بود و تأمین هزینه های اولیه سلاح و زره و مانند این ها برعهده خود افراد، در نظام جدید سُلُن جامعه به چهار طبقه اجتماعی تقسیم می شد: ثروتمندان که رده های فرماندهی نظامی را در اختیار می گرفتند؛ قشر پردرآمد که به سواره نظام می پیوستند؛ طبقه متوسط که چون قدرت خرید اسب جنگی و جهاز آن را نداشتند فقط می توانستند هُپلیتی (سرباز پیاده) بشوند؛ و طبقه کم درآمد که به دلیل ناتوانی در پیوستن به ارتش از حقوق شهروندی کامل برخوردار نمی شدند، بدین معنا که حق شرکت در شورای مردمی (اِکلِسیا) یا رأی دادن در انتخابات را نداشتند. اما همه گروه های دیگر به عرصه سیاست، که تا آن زمان در انحصار چهار خانواده اصیل و ثروتمند آتنی بود، راه یافتند، و اختیار انتخاب اعضای شورای حکومتی یا آریوپاگوس، و شورای آرخُن ها (زمامداران) به مردم سپرده شد.

در راستای اصلاح قوانین اقتصادی، سُلُن به جای اتکای سنتی و تقریبن مطلق به کشاورزی شروع به گشودن و هموار کردن راه های رونق بازرگانی و به ویژه داد و ستد خارجی با سایر سرزمین های حوزه مدیترانه کرد. با این حال، کشاورزان همچنان بزرگ ترین بخش جمعیت آتیکا را تشکیل می دادند. بسیاری از این کشاورزان، خرده مالکانی بودند که نسل در نسل در ملک زراعی خود زندگی و کار می کردند. اما این کشتزارهای خرد اغلب به زحمت کفاف زندگی خانواده صاحب زمین را می داد. در این وضعیت، کشاورزان چاره ای نداشتند جز این که برای گرفتن وام به زمین داران بزرگ مراجعه کنند. بهره این وام ها سقف خاصی نداشت. کشاورز در بسیاری موارد تا سال ها زیر بدهی می ماند، و بسیار پیش می آمد که او و خانواده اش را بابت ورشکستگی و ناتوانی مطلق در بازپرداخت وام و بهره به بیگاری بگیرند یا به بردگی بفروشند. سُلُن برای بهره ها سقف مناسبی تعیین کرد، بدهی ها و بهره های بدون حساب و کتاب را باطل دانست، و به بردگی کشیدن شهروندان آتن، از هر گروه و طبقه اجتماعی، را ممنوع اعلام داشت.

قوانین سُلُن موجب رشد طبقه متوسط و افزایش اقتدار مردمی در دولتشهر آتن شدند. با این حال، رضایت عموم را جلب نکردند و در عمل بیش از ده سال معتبر نماندند (هرچند اعتبار آنها به عنوان «مبنای قانون اساسی» تا صدها سال پابرجا بود). به گفته پلوتارک، اشراف و زمین داران بزرگ از محدودیت های ایجادشده برای افزایش قدرت و درآمد خود راضی نبودند. کشاورزان نیز توقع داشتند حکومت آتن به پیروی از الگوی کمونیستی – مانند لوکورگوس، زمامدار و قانون گذار اسپارت، زمین ها را بین همه تقسیم کند. باز شدن راه پیشرفت اجتماعی برای طبقه های پایین تر، در کنار رشد نارضایتی و منفعت طلبی، واکنش طبقه اشراف را شدت بخشید. دور زدن قانون های سُلُن، مثلن همان سقف بهره، و دستکاری آنها در راستای منافع شخصی از یک سو، و تلاش های قدرت طلبانه سرکردگان خاندان های اشرافی از سوی دیگر، مردم سالاری نوپای آتن را به خطر انداخت. اما مردم نیز به سادگی حاضر نمی شدند حقوق تازه یافته و نویدبخش خود را از دست بدهند و به ساختار ارباب – رعیتی گذشته برگردند. از آن جا که قانون از مردم حمایت می کرد، شگردهای قبضه کردن قدرت از این زمان رنگ و بوی مردمی به خود گرفتند. مهم ترین این شگردها عبارت بودند از جلب نظر لطف و حمایت توده های مردم با وعده های مالی، و تحریک احساسات میهن پرستانه یا مذهبی. شگرد آخر به ویژه ثمربخش از کار درآمد، زمامداری مطلق شوراهای حکومتی به صورت تمام عمر، بدون برگزاری انتخابات، به دست یک فرد افتاد، و آتن شاهد سه دوره حکومت استبدادی پیسیستراتوس شد.

پیسیستراتوس را یکی از نخستین نمونه های رهبران پوپولیست و کاریزماتیک تاریخ می دانند. رهبری او، به گواه هرودُت و ارسطو، با تکیه بر قانون اساسی و وفاداری کامل به آن، و با در نظر گرفتن نفع همگان به ویژه در زمینه تقسیم عادلانه دارایی ها، کم کردن فشارهای مالیاتی، بالا بردن سطح رفاه، و سامان دهی به معماری شهر و بناهای عمومی همراه بود. استبداد در این برهه هنوز مفهومی به جز قرار گرفتن یک فرد در مرکز قدرت نداشت، و در این قالب مفهومی نسبتن خنثا، بدون بار منفی یا مثبت، به حساب می آمد.

پس از درگذشت پیسیستراتوس در سال ۵۲۸ یا ۵۲۷ پیش از میلاد، دو پسر او، هیپیاس و هیپارخوس، رهبری را به دست گرفتند. آن دو در ابتدا راه پدر را دنبال می کردند، تا این که در سال ۵۱۴ پیش از میلاد هیپارخوس بر سر یک دعوای شخصی به قتل رسید و قاتلان او به فرمان هیپیاس کشته شدند. این عمل خشم مردم را برانگیخت، چرا که هیپارخوس قصد سوءاستفاده از قدرت خود در راستای هدفی زورگویانه را داشت و کشته شدن او به دست قربانیان این زورگویی در نظر آتنی ها عملی کاملن موجه محسوب می شد. بر این اساس، مجازات قاتلان هیپارخوس بار معنایی ظلم را به لقب حاکم مستبد یا تورانُس (τυραννος؛ انگلیسی = tyrant) اضافه کرد. در پی این ماجرا موقعیت هیپیاس به شدت متزلزل شد. از دست رفتن حمایت مردمی شرایط را به نفع خاندان های سیاسی رقیب تغییر داد. مهم ترین این خاندان ها، آلکمونیدها، با یاری گرفتن از دولت اسپارت حکومت هیپیاس را سرنگون کردند و او و خاندان و دولتمردانش را به تبعید فرستادند. هیپیاس مدتی بعد به ایرانیان پیوست و در حمله به یونان و نبرد ماراتن با آنان همراه شد.

اما برای آتن، این تجربه ها عبرت آموز از کار درآمدند. ترفندهای به کار رفته برای رسیدن به قدرت مطلق، از قبیل تحریک احساسات توده ها، اتحاد با رقیبان سیاسی، و کمک گرفتن از دولت های بیگانه به ویژه اسپارت که حکومت اُلیگارشی آن موافق طبع اشراف بود، یک به یک از پرده بیرون افتادند و به مردم آتن آموختند دموکراسی نوپای آنها از داخل با چه تهدیدهایی رو به رو است. به دنبال سقوط آخرین حکومت استبدادی که با حمایت اسپارت روی کار آمده بود، کلِییستِنِس در آخرین دهه از قرن ششم پیش از میلاد رهبری شورای حکومتی را به دست گرفت و بسیاری از کاستی های قوانین سُلُن را اصلاح کرد. یکی از مهم ترین و بنیانی ترین این اصلاح ها همان بود که تقسیم بندی مدنی را هدف قرار می داد، و به تبع آن مفهوم «شهروند» برای همیشه دگرگون شد. کلِییستِنس برای فرونشاندن تنش سیاسی بین خاندان های اشرافی، ساختار خاندان – محور قدیم را به هم زد و کل جمعیت آتیکا را به ده قبیله یا دِمه (deme) تقسیم کرد که اعضای آن دیگر نه بر اساس خویشاوندی، بلکه بر اساس محل سکونت با یکدیگر پیوند داشتند. بدین ترتیب، ساکنان هر محل نسبت به شهر و دیار خود احساس تعلق می کردند و هویت جمعی شان نخست بر اساس دِمه و سپس بر اساس شهروندی آتن تعریف می شد. شکل دیگر واژه دِمه، دِمُس (demos)، به معنای «مردم» یا «ملت»، سنگ بنای نظام سیاسی – حکومتی جدید را نمایان می کرد: دموکراتیا، یا مردم – محوری. در این نظام، ملاک میزان دارایی حذف شده بود و هر شخصی با هر میزان دارایی به شرط تعلق به یکی از دِمه های ایالت آتیکا از این حق برخوردار بود که در انتخابات رأی بدهد و به نوبه خود برای عضویت در شوراهای مردمی یا حکومتی انتخاب شود. حکومت دموکراسی با تکیه بر این قانون اساسی جدید در سال ۵۰۸ پیش از میلاد رسمن در آتن برقرار شد. از این زمان به بعد، جلوگیری از بازگشت استبداد، به معنای تمرکز قدرت در دست یک فرد، یا تشکیل اُلیگارشی، یعنی حکومت یک گروه خاص، در راستای کمک به حفظ و برقرار ماندن دموکراسی به دغدغه اصلی آتنی ها تبدیل شد. در پیوند با همین بستر تاریخی، اُستراکُن هایی که با هدف پیشگیری از قدرت گرفتن یک فرد و با مضمون هشدار علیه فعالیت های قدرت طلبانه او تهیه شده اند، بزرگ ترین دسته از اُستراکُن های موجود را تشکیل می دهند.

یک نمونه از این اُستراکُن ها شخصیتی تاریخی را به ما معرفی می کنند که تا پیش از تبعید گواه دیگری درمورد سرگذشت او در دست نیست: مِگاکلِس، دومین قربانی اُستراکیسم در ۴۸۶ پیش از میلاد. مگاکلِس، همانند کلِییستنِس، از خاندان آلکمونیدها بود. از این خاندان، درمورد چهار نفر با نام مگاکلِس در نوشته های باستانی صحبت شده، که مگاکلِس تبعیدشده از قرار نوه سومین آنها بوده است. یکی از اُستراکُن های نیمه شکسته مربوط به او، بخشی از نام پدرش، هیپوکراتِس، پسر همان مگاکلِس سوم، را بر خود دارد، و یکی دیگر مگاکلِس را «پسر هیپوکراتِس و کُیسورا» معرفی می کند. نام هیپوکراتِس در چندین اُستراکُن مربوط به مِگاکلِس آمده و تردیدی در انتساب او به خاندان آلکمونیدها باقی نمی گذارد. ولی نامی که برای مادر او در این جا ذکر شده بحث انگیز است. نوشته های باستانی ای که درمورد این زن صحبت می کنند همگی متعلق به ده ها سال پس از زمان مگاکلِس هستند. در این نوشته ها کُیسورا یک برده یا یک برده فراری معرفی شده که به قضاوت از روی نامش احتمالن اهل شهر اِرِتریا در ایالت ایوبُیا در شمال آتیکا بوده، و نام او به معنای متکبر، خودبزرگ بین، جاه طلب و بنابراین مستعد خودکامگی است (بحث کامل در Lavelle 1989). آریستوفانِس طنزپرداز در دو نمایشنامه ابرها و آخارنی ها این زن و پسرش، مگاکلِس، را به عنوان دو برده فراری هجو می کند. متولد شدن از مادر غیرآتنی شرط شهروندی آتن را نقض می کرد، و کنیز بودن مادر به وخامت قضیه دامن می زد. اما اگر کسی هویت چنین مادری را پنهان می داشت و ادعا می کرد از مادری آتنی و آزاد به دنیا آمده، طبق قانون اساسی آتن مجرم شمرده می شد. از آن جا که مدرکی گویای محاکمه شدن مِگاکلِس به این اتهام در دست نیست، و به جز همین اُستراکُن و نوشته های تاریخی ای که به هرحال بازتاب محکومیت او در استراکیسم هستند شواهد دیگری درمورد کُیسورا نداریم، مشکل می توان از این گمان چشم پوشی کرد که اُستراکُن مزبور شاید به قصد تهمت و تخریب وجهه اجتماعی مِگاکلِس تهیه شده بوده، و به زحمت می توان گواه آن درمورد مادر مِگاکلِس را معتبر دانست. معنای اسم کُیسورا می تواند گویای این نیز باشد که نویسنده اُستراکُن می خواسته بر وجود زمینه های مادرزادی قدرت طلبی استبدادی و گرایش به خارجی ها در شخصیت مِگاکلِس تأکید کند.

آن چه این فرض را پررنگ تر جلوه می دهد این واقعیت است که اُستراکُن های دیگر مربوط به مِگاکلِس نیز اتهامی مشابه را به نمایش می گذارند. در یکی از آنها، مگاکلِس سوار بر اسب نقاشی شده که هم کنایه ای است به علاقه فراوان او به اسب و مسابقه های اسب دوانی و هم استعاره قدرت پرستی و تمایل به در دست گرفتن عنان اختیار دولت و ملت. یکی دیگر باز نقش اسب دارد، با این تفاوت که مردی زیر پای آن افتاده و می توان حدس زد مقصود نگارنده پیش بینی استعاری و یا نفرین مانند سقوط مِگاکلِس بوده است. چند اُستراکُن دیگر، باز به زبان کاریکاتور یا با عبارت نِئا کُمه (nea come) به معنی «موهای نو»، مدل موی جدید و بلند مِگاکلِس را مسخره می کنند: موهای بلند در آتن قرن پنجم پیش از میلاد نشانه گرایش به بیگانگان، به خصوص ایرانی ها و اسپارتی ها، محسوب می شد. مقصود نگارندگان هرکدام که بوده باشد، می توان این اُستراکُن ها را نیز هشدار علیه تمایل مِگاکلِس به رسیدن به قدرت مطلق به کمک اتحاد با بیگانگان دانست.

گرایش فردی به استبداد و استعداد ذاتی او در این زمینه اغلب جدی ترین نگرانی ابرازشده در اُستراکُن هاست. این نگرانی، اما، در بسیاری موارد با دغدغه نابودی دموکراسی به دست بیگانگان، ایرانی ها یا اسپارتی ها، آمیخته است. از این لحاظ، اُستراکُن ها به ما نشان می دهند تغییرهایی که کلِییستِنِس با هدف از بین بردن کشمکش قدرت بین خاندان های برجسته آتنی در ساختارهای سیاسی و اجتماعی ایجاد کرد، به جای آرام کردن تنش ها آنها را به بیرون منتقل کردند. خاندان هایی که بر اثر تقسیم بندی مدنی جدید کوچک تر شدند و توان هماوردی با یکدیگر را از دست دادند، از قدرت طلبی دست نکشیدند بلکه برای تقویت نیرو به قدرت های خارجی رو آوردند. نخستین گزینه بیشتر آتنی ها در این رابطه، اسپارت بود.

 

منابع
Broneer, O. 1938. Excavations on the North Slope of the Acropolis. American School of Classical Studies at Athens, Hesperia, pp. 161-264.

Hands, A. R. 1959. Ostraka and the Law of Ostracism: Some Possibilities and Assumptions. The Journal of Hellenic Studies, vol. 79, pp. 69-79.

Jeffery, L. H. 1961. The Local Scripts of Archaic Greece, Oxford: Oxford University Press.

Lang, M. L. 1976. Graffiti and Dipinti. The Athenian Agora 21, New Jersey: Princeton University Press.

Lang, M. L. 1990. Ostraka. The Athenian Agora 25, New Jersey: Princeton University Press.

Lavelle, B. M. 1989. Koisyra and Megakles, the Son of Hippokrates, Byzantine Studies, vol. 30, no. 4, pp. 503-513.

Mattingly, H. B. 1991. The practice of ostracism at Athens, Antichthon, vol. 25, pp. 1-26.

Mattingly, H. B., 2001. Pots and potsherds, in Easterling, P. and Handley, C. (eds.), Greek scripts: An illustrated introduction, London: Society of the Promotion of Hellenic Studies.

Raubitschek, A. E. 1951. The Origin of Ostracism. American Journal of Archaeology, vol. 55, no. 3, pp. 221-229.

 

منابع دست اول
ارسطو، قانون اساسی آتن، فصل های ۱۶، ۱۸، ۲۱ و ۲۲.

توکودیدِس، تاریخ جنگ های پلوپونزی، کتاب ششم، بخش ۵۹.

پلوتارک، سرگذشت سُلُن، در زندگی نامه ها.

هرودُت، کتاب یکم، بخش ۵۹؛ کتاب پنجم، بخش های ۶۲ تا ۶۴.