انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

دیگه باید افترا شیم! زبان مطربی درگفت‌وگو با مجید افشار، بازیگر سیاه صحنه

دیگه باید افترا شیم!

زبان مطربی درگفت‌وگو با مجید افشار،

بازیگر سیاه صحنه

مجید افشار سالهاست که نقش سیاه را بازی می‌کند. در طول این سال ها زبان مطربی را آموخته و به آن تسلط دارد. پس می‌شد که با او درباره زبان مطربی به عنوان یکی از انواع زبان های صنفی حرف زد. قرارمان در دفتر مجله بود. آمد و دو ساعتی حرف زدیم.

بهتر است با توضیحی درباره زبان مطربی شروع کنیم و این‌که این زبان از کی رایج شد.

از قدیم مرسوم بوده هر صنفی زبان خاص خودش را داشته باشد که خارج از فهم و درک طرف مقابل مشتری یا ارباب رجوع باشد. مثل زبان مرغی و زبان زرگری که گویا متعلق به صنف زرگرهاست. حتی بین لباس فروش ها هم این زبان وجود داشت. مثلا وقتی مشتری می آمد که مشتری سختی بود و خرید نمی کرد و چانه می زد من دیده بودم که صاحب مغازه به شاگردش می گفت بچون بره. یعنی ردش کن بره. کله پزها هم زبان خاصی داشتند. مثلا می گویند چلیم باشد. یعنی پرس غذایی که به مشتری خاص می دهند پر ملات باشد. از آنجا که نمی توانستند جلوی بقیه بگویند برای فلانی سفارشی بریز می گفتند چلیم باشد. زبان مطربی هم مختص افرادی بوده که در گذشته به آنها عمله جات طرب می گفتند. این افراد وقتی به شکل گروه های منسجم درآمدند کم کم به ساختن این زبان دست زدند. در مورد این گروه ها باید بگویم در قدیم حیاط خانه ها بزرگ بود و در وسط آن حوض بزرگی قرار داشت و دور تا دور خانه اتاق های مختلف بود. در جشن های عروسی یا جشن های دیگر روی حوض را با تخته می پوشاندند و روی آن فرش می انداختند این می‌شد صحنه و نمایش را اجرا می کردند و اصلا به همین علت به این نمایش ها تخته حوضی یا روحوضی گفته می شود. از غروب که آفتاب می رفت گروه هنری و به اصطلاح قدیم گروه مطرب ها به معنای گروهی که طرب و نشاط می آورند کارشان را شروع می کردند. صاحبخانه یکی از اتاق های خانه را به آنها می داد که رخت و لباسشان را عوض کنند. به این اتاق صورتخانه می گفتند. گروه مطرب ها صندوق لباس یا صندوق شادمانی را که به آن صندوق کابلی هم می گفتند به آن اتاق می بردند و لباس عوض می کردند و آماده می شدند تا برای مهمان ها برنامه اجرا کنند. آنهایی که متمول بودند در حیاط صندلی می گذاشتند و بقیه هم فرش پهن می کردند و مهمان ها روی آن می نشستند. برنامه از غروب شروع می شد و تا ۵ و ۶ صبح ادامه داشت. برنامه های مختلفی هم اجرا می شد. گروه موسیقی بود‏، رقص و آواز بود و پیش پرده خوانی هم می شد. زمان شام که می رسید گروه مطرب ها استراحتی می کردند. گروه نوازنده ها هم با قسمت های مختلف برنامه همراهی می کردند. در ضمن در شرایطی گروه مطرب‌ها با هم حرف‌هایی داشتند که نمی خواستند صاحبخانه یا دیگران بفهمند با زبان خاص خودشان که به زبان مطربی معروف بود با هم حرف می زدند. در خیابان سیروس مغازه هایی بودند که به آنها بنگاه های شادمانی می گفتند. وقتی کسی جشنی داشت به این بنگاه ها می آمد و می گفت مثلا هفته دیگر سه شب و دو روز مراسم دارم و گروه را دعوت می کرد. بعضی ها که با نمایش ها و گروه های هنری آشنایی داشتند تاکید می کردند که فلان نمایش حتما در جشن اجرا شود یا فلان آرتیست را می خواهیم. به اصطلاح اسم بر می کردند. در واقع خیابان سیروس و اطراف آن مرکز این مطرب ها بود که مثل بعضی صنف های دیگر که به آنها اشاره کردم زبان خاصی برای خودشان به وجود آورده بودند. این زبان بعد از شکل گیری این گروه ها رواج پیدا کرد. البته ممکن بود تمام این افراد مال یک شهر نباشند. تعدادی شان تهرانی بودند‏ تعدادی دیگر هم از شهرستان های مختلف بودند و با لهجه های مخصوص خودشان حرف می زدند. با وجود این تفاوت های گویشی، زبان مخصوص خودشان را که مطربی بود داشتند.

دلیل این کار چه بود؟

به خاطر این که مسایل درون گروهی به بیرون درز پیدا نکند. مثلا این که چقدر پول گرفته اند یا کار مال کیست یا هفته دیگر کجا هستند یا آن کسی که پیش داماد نشسته کیست. به هر حال حرف‌هایی داشتند که نمی‌خواستند کس دیگری متوجه شود. به همین دلیل به زبان مطربی با هم صحبت می کردند.

این زبان چطور ساخته شده است؟ پایه زبانی دارد یا به شکل اصطلاحات مختلف است؟

زبان‌های صنفی در واقع شبه زبان هستند و با پس و پیش کردن حروف شکل می گیرند زبان مطربی هم همین طور است. منتها این جا استثناهایی هم وجود دارد. بنابراین در مورد تمام کلمات نمی توان با یک فرمول جلو رفت.اما به طور کلی فرمول این است که حرف اول کلمه را برمی داریم و به جای آن الف می گذاریم. بقیه حروف را هم جا به جا می کنیم. به عنوان مثال وقتی می خواهیم بگوییم چای می گوییم آیچا. یعنی چ را برداشتیم و به جای آن الف گذاشتیم. بعد الف و ی باقی ماند و چ را بردیم آخر و یک الف هم اضافه کردیم. همین طور «ایزمی» به جای میز یا‏، «اندلیصا» به جای صندلی و «ابلما» به جای مبل. «آبقا» به جای قاب. یا ، «ایشه شی» به جای شیشه.

یعنی قاعده دارد.

تقریبا قاعده دارد. ولی این قاعده استثنائاتی هم دارد. مثلا وقتی می خواهیم بگوییم یخ ی را برمی داریم ولی نمی توانیم الف بگذاریم و بگوییم اخ . بنابراین به جای الف، حرف شین را قرار می دهیم. یک لام و الف هم اضافه می کنیم و می گوییم «شخلا». یا به جای عکس می گوییم «شکسلا».

لغتی هم هست که به جای لغت دیگری به کار رود یا کاملا ساختگی باشد؟

بله. این طور هم هست. مثلا دو نفر در اتاق نشسته اند و کسی وارد می شود. یکی از آنهایی که در اتاق نشسته می خواهد به دیگری بگوید جلو این تازه وارد حرف نزن اما نمی تواند مستقیم این حرف را بزند یا می گوید «الوی». یعنی حرف نزن یا می‌تواند بگوید «چرفلا نانی». یعنی حرف نزن. ولی با یک کلمه «الوی» (ivelE) منظور را به بهترین شکل می رساند. این را هم بگویم که زبان مطربی به قول قدیمی‌ها زبان کار کرد است. مثل خود مطربی که کارهای مختلف را باید انجام داد تا تجربه کسب کرد و یاد گرفت. کلام مطربی هم همین شکل است. با یکی دو جلسه نمی شود آن را یاد گرفت. یکی از کسانی که بسیار خوب مطربی حرف می زد زنده یاد منوچهر حامدی بود. خیلی از چیزهایی که بقیه نمی‌دانستند او می دانست. شما ممکن است فرهنگ معین را مقابلتان بگذارید و تمام کلماتش را به مطربی برگردانید. اما بعد آن را فراموش می‌کنید. مهم قاعده آن است که باید یاد بگیرید. و بعد به استثنائات می رسید و باید با پرسش یا بر مبنای همان قاعده ای که برای استثنتاها وجود دارد این موارد را حل کنید و ببینید کدام کلمه شکل بهتری دارد و مفهوم را می رساند. ضمن این که نفر سوم که مطربی را بلد نیست متوجه آن نشود. الان زبان مطربی به طور دست و پا شکسته بین بعضی مردم وجود دارد. خیلی جاها می بینم دو نفر با هم مطربی صحبت می کنند. ولی بسیار بد و نادرست.

از اصطلاحات آن استفاده می کنند یا فرمول تغییر کلمات را می دانند؟

کم و بیش شنیده اند و یاد گرفته اند. مثلا می گویند «الوی»، ولی ریشه آن را نمی دانند. فقط به جای این که بگویند الان چیزی نگو می گویند الوی.اما کسی که زبان مطربی را بداند برای رساندن منظورش اصطلاحات مترادف زیادی دارد و گاهی به جای این که جمله بلند بگوید با یک کلمه منظورش را می رساند. مثلا می گوید ایطخی. یعنی اوضاع خیط است. یا می تواند بگوید «شوضاعلی ایطخیه.» یعنی اوضاع خیطه. یا مثلا در زبان مطربی به جای کلمه پول می توانند بگویند «اوله پو». اما به عنوان استثنا و اصطلاح می گویند «نشت.» همین «نشت» را هم گاهی مطربی ترش می کنند و می گویند «اَشِتنا».

زبان مطربی گویا وجه مشترکی هم با زبان مداحی دارد. درست است؟

این زبان در بین کسانی که به هر شکلی مجلس آرا بوده اند مرسوم بوده است. اگر مجالس را به دو قسمت تقسیم کنیم یکی مجالس شادی و طرب است و یکی هم مجالس حزن و اندوه. بخش حزن و اندوه آن تعزیه بوده است. یا مراسم نوحه‌خوانی به همین دلیل خیلی از نوحه خوان‌ها هم از این زبان استفاده می کردند حتی خیلی از نوحه خوان‌ها در مجالس شادی هم می خواندند.

همه کسانی که کار مطربی می کردند لزوما این زبان را می دانستند؟

اکثرا می دانستند. حالا ممکن بود یکی بیشتر بداند و یکی کمتر. ممکن بود طرف مدت ها کار می کرده و این زبان را هم نمی دانسته‏، یکی هم سریع یاد می گرفته و به آن تسلط پیدا می کرده است.

اما احتمالا اگر نمی دانستند ممکن بود جاهایی کلاه سرشان برود یا در ارتباطاتشان با سایر اعضای گروه دچار مشکل شوند.

طبعاً یک سری مسایل وجود داشت که لازم بود کسی متوجه آنها نشود. این مسایل را حتما به زبان مطربی مطرح می کردند. حتی وقتی می خواستند روی صحنه بروند. نمی توانستند بلند جلوی جمعیت مثلا بگویند به حسن آقا بگو لباس بپوشد بیاید‏ یا مردم دیگر خسته شده اند، برنامه را جمع کنید. چون نمی توانستند آخر برنامه از صاحب مجلس پول بگیرند. بنابراین مجبور بودند منظورشان را به زبان مطربی به همکارانشان حالی کنند لازم بوده همه تا حدودی این زبان را بدانند. هر چه نسل عوض شد این زبان هم فراموش شد و حالا فقط گاهی دست و پا شکسته استفاده می شود. آن هم از طرف مردم عادی. که کلماتی از این زبان را یاد گرفته‌اند چون دیگر لزومی به این زبان نیست. شرایط کار عوض شده و مجالس هم دیگر مثل قدیم نیست. قدیم اگر می خواستند برنامه طولانی تر شود تا مثلا شام آماده شود یک کلمه می گفتند «اشه کا». یعنی کشش بده. الان می‌روند زیر گوش خواننده ارکستر می‌گویند بیشتر ادامه بده. یا از کلمه شباش استفاده می‌کردند. یعنی دور می زدند و از میهمان‌ها پول می گرفتند. همان چیزی که امروز به آن شاباش می گوییم. به هر حال زبان مطربی هم مثل خیلی چیزهای دیگر در زمان خاص کاربرد داشت وحالا با تغییر شرایط و شکل روابط اجتماعی جایی برای استفاده از این زبان نیست. یک زمانی بازاری‌ها با خط سیاق حساب و کتابشان را نگه می داشتند در حالی که الان ۹۰ درصد بازاری‌ها نمی دانند خط سیاق چیست احتیاجی هم ندارند همه حساب و کتابشان را در یک لپ تاپ نگه می دارند. وحالا هم اگر مصاحبه تمام شده بنده افتراشم!

ممنونم از شما.

من هم از شما متشکرم.

این مطلب در همکاری با مجله آزما منتشر می شود