دیوانهمرد روس
تارا ارسلان
نوشتههای مرتبط
اطلاعات مختصر و مفید درباره فئودور میخاییلوویچ داستایفسکی؛ با اینکه سالها از زمان مرگ او میگذرد اما هنوز دانستن از حواشی زندگی و آثارش برای مخاطبان ادبیات جذاب است
فئودور میخاییلوویچ داستایفسکی؛ چه نام درخشانی. اگر کسی میتواند ادبیات دنیا را بدون نام او به خاطر بسپارد یا بسیار شجاع است یا بسیار دیوانه. او نه تنها یکی از غولهای تاریخ ادبیات روسیه است بلکه کاری کرده که با آثار منحصر به فرد و ریزهکاریهای روانشناسانهاش، هزاران صفحه مقاله و کتاب درباره رمانهایش نوشته شود. پیرمرد پشمالوی روس در عین فقر و فاقه دنیایی آفریده است که گاهی از دنیای واقعی هم واقعیتر به نظر میرسد. همه اینها باعث شده که منتقدان ادبی داستایفسکی را یکی از سه نویسنده مهم روسیه بدانند و به همین خاطر زندگی شخصی او، عادتها و اعتقاداتش و همچنین روشهایی را که برای کار داشته زیر ذرهبینشان داشته باشند؛ لابد میدانید که درباره همه این موارد نیز بحثهای زیادی در عالم ادبیات راه افتاده است. علیایحال؛ در ادامه این مطلب اطلاعاتی آمده است که ممکن است در راه خواندن آثار داستایفسکی به کار خوانندگان بیاید.
۱. شخصیت آلیوشا در رمان تحسینبرانگیز برادران کارامازوف که داستایفسکی در ابتدای رمان او را قهرمان داستان خود معرفی میکند، از شخصیت پسر خود وی الهام گرفته شده است. این پسر در کودکی و به دلیل بیماری صرع از دنیا رفته بود.
۲. همسر اول داستایفسکی، ماریا دیمیتریفنا ایسایوا بود که در سال ۱۸۶۴ از دنیا رفت. داستایفسکی دو سال بعد شروع به نوشتن رمان قمارباز کرد و در طی بیست و شش روز توانست کار روی این کتاب را با کمک و تندنویسی آنا گریگوریونا تمام کند. او چند ماه بعد با آنا ازدواج کرد و پس از آن سفر چهارساله خود به اروپا را آغاز کرد و در این سفر بارها و بارها همه پولی را که همراه داشت، در بازی قمار از دست داد.
۳. جنایت و مکافات در ابتدا قرار بود به صورت دو کتاب مجزا نوشته شود (جلد اول، جنایت و جلد دوم، مکافات) با این حال اصرار ناشر باعث شد داستایفسکی آن را به صورت یک رمان منتشر کند. البته نویسنده قلبا از این کار راضی نبود و احساس میکرد نمیتواند بین دو فرزندش یکی را انتخاب کند. میگویند او جلد پشتی جنایت و جلد رویی مکافات را پاره کرد و آنها را به هم چسباند. به همین خاطر هم هست که خواندن این کتاب برای اغلب مخاطبان کمی سخت بوده و خیلیها آن را نصفه و نیمه رها میکنند.
۴. داستایفسکی کتاب جنایت و مکافات را سهبار نوشت؛ اول به شکل یادداشتهای روزانه راسکولنیکف (دانشجویی که مرتکب قتل میشود)، سپس در قالب متن اعترافات او در محضر دادگاه و سرانجام آن را به شکل خاطرات قهرمان داستان درآورد که پس از آزادی از زندان روایت میشود، اما در نهایت هیچکدام از این سه شیوه را نپسندید و آن را به صورت روایت ساده سوم شخص مفرد که قالب نهایی رمان بود، نوشت.
۵. داستایفسکی که یکی از سه شخصیت بزرگ ادبیات کشور روسیه محسوب میشود، رمان مهم جنایت و مکافات را برای پرداخت قرضهایی که داشت، نوشت! با این حال درونمایه روانشناسانه این اثر چنان قوی بود که بهسرعت مورد توجه قرار گرفت و پس از دهها سال که از زمان نگارش این کتاب میگذرد، همچنان خواندنی و منبع الهام است. تاکنون بیش از دوازده فیلم از روی این کتاب ساخته شده است.
۶. نیچه یکی از بزرگترین تحسینکنندگان آثار داستایفسکی بود تا جایی که میگفت من داستایوفسکی را میخوانم زیرا او را بزرگترین روانشناسان جهان میدانم.
۷. اغلب اسامی که داستایفسکی برای شخصیتهای کتاب جنایت و مکافات انتخاب کرده است، سمبولیک هستند. نام راسکولنیکف از کلمهای به معنای شکستن مشتق شده است و Razum به معنای منطق است.
۸. رمان کوتاه یادداشتهای زیرزمینی که داستایفسکی آن را در سال ۱۸۶۴ نوشت، جزو اولین نمونههای ادبیات اگزیستانسیالیست در جهان محسوب میشود.
۹. خوانندگان پر و پاقرص داستایفسکی قطعا متوجه شدهاند که شخصیت کتابهای نویسنده محبوبشان چه بحثهای جدی و بزرگی راه میاندازند و چقدر عمیق به مسائل مختلف نگاه میکنند، اما در عوض توجه چندانی به غذا خوردن ندارند! این در حالی است که دوستان و خانواده داستایفسکی میگویند غذا جایگاه ویژهای در زندگی این نویسنده داشته و عادتهای غذا خوردنش با یکسری آیینهای عجیب و غریب همراه بوده است که شخصیت واقعی او را نشان میدهد. آنا گریگوریونا داستایفسکی، همسر دوم این نویسنده، میگوید او علاقه ویژهای به غذاهای روسی داشته است. اغلب درخواست میکرده غذاهای محبوب سن پترزبورگِ آن زمان برایش آماده شود از جمله نوعی سوپ دلچسب به نام مسکو سولیانکا که شامل سوسیس ریز خردشده، عصاره گوشت و کلم است. گوشت بریان خوک یا گوساله که در انواع پودرهای سوخاری غلتانده شده بود، نوعی پای روسی و پایهای بدون گوشت که با نخودفرنگی، شلغم، ترشی قارچ و… پر شده، از دیگر غذاهای مورد علاقه داستایفسکی بوده است. او همچنین عادتهای ویژهای برای غذا خوردن داشته است. در خاطرات همسر دومش آنا آمده که او دوست داشته جوجه آبپز شده را با شیر گرم مخلوط کند یا قبل از دسر نوشیدنی بخورد. هر وقت افکار مالیخولیایی به سرش میزده، دستور یک فنجان عصاره گوشت، گوشت بریان خوک، چای و شراب میکرده و هر وقت شاد و سرحال بوده، دلش میخواسته پنیر، آجیل، پرتقال، لیمو، قارچ، خاویار و خردل فرانسوی نوش جان کند.
۱۰. لیست علاقهمندیهای عجیب و غریب داستایفسکی در غذا خوردن به صبحانه نامتعارفش ادامه پیدا میکند؛ او دوست داشته وعده غذایی صبحگاهیاش را با نوشیدنی خانگی شروع کند که از گندم تهیه میشد و در قرن نوزدهم میلادی در روسیه مشهور و محبوب بوده است. میخائیل الکساندروف، از نویسندگان معاصر داستایفسکی در خاطراتش آیین صبحانه خوردن داستایفسکی را اینطور توصیف میکند: «یک بار که او را موقع خوردن صبحانه ملاقات کردم، دیدم نوشیدنی سر میکشد. در واقع یک تکه نان قهوهای برمیدارد و در دهانش میگذارد و روی آن یک قلپ نوشیدنی میخورد و همه اینها را با هم میجود.» داستایفسکی میگفت این سالمترین شیوه نوشیدن است. او همچنین عاشق شیرینیجات بود و جعبههای مخصوص شیرینی را در کمدی مخصوص داخل اتاق کارش نگه میداشت. براساس خاطرات بهجا مانده از دخترش، لیبوف فیئودریانا داستایفسکی: «بابا آن شیرینیها را با شادی در طول روز میخورد و گاهی هم چندتایی در طول شب.» انواع میوهها هم در کنار شیرینی جزو علاقهمندیهای ویژه داستایفسکی بوده و او در کشوهای کتابخانهاش جعبههایی پر از خرما، انواع توت، کشمش و پاستیل میوه (در قرن نوزدهم در روسیه با پوره سیب، شکر و سایر میوهها درست میشد)، مارمالاد، زردآلو و گاهی حتی انگور تازه داشته است.
۱۱. مانند هر نخبه باهوش، اما نوروتیک دیگری، داستایفسکی هم عادتهای خاصی داشت که به شدت به آنها پایبند بود. یکی از این عادتها نوشیدن چای بود. او چای سنگین سیاه را دوست داشت و هر وقت که پشت میزش مینشست، مقدار زیادی از این چای مینوشید. او حساسیت شدیدی در مورد چایی که مینوشید، داشت و به همین خاطر همیشه آن را خودش درست میکرد. دخترش در مورد این عادت داستایفسکی میگوید: «او اول قوری را با آب داغ میشست، سپس سه قاشق چای داخلش میریخت و فقط یک سوم قوری را پر میکرد. سپس دستمالی روی در قوری میگذاشت. سه دقیقه بعد آب بیشتری داخل قوری میریخت و دوباره درش را میپوشاند. موقع ریختن چای همیشه عادت داشت به رنگ چای دقت کند. خیلی وقتها چای بیشتری اضافه میکرد، آن را توی فنجان میریخت و آب جوش اضافی هم رویش میریخت. او همیشه فنجان چایش را با خود به اتاق کار میبرد و بعد برمیگشت تا چای بیشتری برای خودش بریزد یا آب را کمرنگ کند و میگفت: چای میریزی و رنگش خوب به نظر میرسد، ولی بعد وقتی آن را به اتاق کار میبری، میبینی که رنگ خوب نیست.» داستایفسکی قاشق چایخوری مخصوص خود را داشت و چایش را با دو قاشق شکر مینوشید.
۱۲. داستایفسکی در دورانی که به دانشکده مهندسی نظامی در سن پترزبورگ میرفت، عادت داشت شبها بنویسد.
۱۳. در کنار روانشناسی، مذهب به ویژه کلیسای ارتودوکس روسیه، یکی از مهمترین دغدغههای ذهنی داستایفسکی بود. او در خانوادهای بهشدت مذهبی بزرگ شد، اما بعد و در زمانی که دوران زندان را در سیبری میگذارند با بعضی عناصر کلیسا که به آنها علاقه نداشت، ارتباط برقرار کرد و عقایدش شروع به تغییر کرد. البته او همچنان به مسیح بهعنوان یک شخصیت برجسته اعتقاد داشت، ولی عقایدش به طور کلی عوض شد. علاوه بر این او با وجود اینکه در مورد این موضوع بارها و بارها در کتابهایش بحث کرده، اما عقاید بنیادینش را ناگفته باقی گذاشته تا امروز منتقدان ادبی همچنان بر سر این موضوع با یکدیگر بحث و جدل داشته باشند.
۱۴. داستایفسکی پس از مرگ همسرش، دوباره ازدواج کرد، اما ازدواجهای رسمیاش باعث نشد از روابط عاشقانه متعدد دست بردارد. اولین رابطه عاشقانه داستایفسکی پیش از ازدواج و با زنی شکل گرفت که داستایفسکی به او مطمئن نبود و بعدها هم درخواست ازدواجش را رد کرد. دومین رابطه عاشقانه این نویسنده در حالی اتفاق افتاد که او با همسر اولش ازدواج کرده بود. موضوع بر سر هنرپیشه جوانی بود و پس از آن عاشق زنی شد که او را یک خودپرست بزرگ میدانست. روابط عاشقانه داستایفسکی با ملاقات همسر دومش به پایان رسید. آنا به او کمک کرد رمان قمارباز را تمام کند و پس از آن در حالیکه بیست و یک ساله بود، به همسری داستایفسکی درآمد. وقتی داستایفسکی مرد، آنا سی و پنج ساله بود و پس از آن هرگز با کس دیگری ازدواج نکرد.
۱۵. در سالهای پایانی عمر داستایفسکی، شهرتش به بالاترین درجه رسیده بود و آثارش در روسیه و سراسر اروپا خوانده و تحسین میشد. او اغلب به اروپای غربی و بهخصوص به آلمان سفر میکرد تا به دلیل بیماریاش مورد معالجه قرار گیرد. وقتی از یکی از این سفرها به روسیه بازگشت، تزار الکساندر دوم از او دعوت کرد بخشهایی از کار جدیدش را بخواند. سپس از داستایفسکی درخواست کرد به دو پسرش درس بدهد. این مسئله شهرت و اعتبار نویسنده را بهشدت بالا برد و باعث شد با افراد مشهور و مهمی آشنا شود که آنها را دوست خطاب میکرد.
۱۶. داستایفسکی در دوران حیات خود گفته بود که در آثارش از آنچه در کودکی در قالب داستان شنیده، الهام گرفته و سپس خود وی الهامبخش بزرگانی همچون فرانتس کافکا بود. کافکا، داستایفسکی را خویشاوند خونی خطاب میکرد. نویسندگان بزرگی همچون جیمز جویس و همینگوی نیز او را الگوی بزرگ خود میدانستند.
۱۷. داستایفسکی در سال ۱۸۴۳ از دانشکده نظامی فارغالتحصیل شده و در سال ۱۸۴۴ وارد محافل نویسندگان رادیکال و ساختارشکن بزرگ در سن پترزبورگ شد و در همین زمان بود که داستانهایی مانند همزاد، آقای پروخارچین و خانم صاحبخانه را نوشت. در سال ۱۸۴۹ جاسوسی که وارد محفل شده بود، گزارش فعالیتهای داستایفسکی و دوستانش را به مقامات امنیتی روسیه داد و پلیس مخفی در روز ۲۲ آوریل ۱۸۴۹ او را به جرم براندازی حکومت دستگیر کرد. دادگاه نظامی او را به اعدام محکوم کرد و هر چند مشمول تخفیف شد و برای گذراندن دوره زندان به سیبری رفت و به خدمت در لباس سرباز ساده ادامه داد، اما به صورت نمایشی مقابل جوخه اعدام نیز قرار گرفت. این اتفاق در بامداد روز ۲۲ دسامبر سال ۱۸۴۹ افتاد و داستایفسکی و سایر زندانیان را به میدان رژه یک پادگان بردند. در آنجا چوبههای اعدام و داربستهایی برپا شده بود و روی آن را با پارچههای سیاه پوشانده بودند. جرایم و مجازات آنها قرائت شد و کشیشی ارتدکس از آنها خواست به خاطر گناهانشان طلب بخشش کنند. سه نفر از این زندانیان را به چوبهها بستند تا برای اعدام حاضر شوند. در آخرین لحظات این مراسم اعدام ساختگی، طبلهای نظامی با صدای بلند به نواختن درآمدند و جوخه آتش تفنگهای خود را که به سوی آنها نشانه رفته بود، بر زمین گذاشتند. او درباره این تجربه گفته است: «به خاطر ندارم در هیچ لحظه دیگری از عمرم به اندازه آن روز خوشحال بوده باشم.» زندان و تبعید باعث شد داستایفسکی تا پایان عمر دچار حملات صرع باشد.
این مطلب در همکاری با مجله کرگدن منتشر می شود.