مکان، بخشی از هویت فرد را می سازد. مکان و هویت به هم پیوسته اند. مکانی که فرد در آن حضور داشته، بخشی از آن بوده و بدان شکل داده و از آن هویت گرفته است. دنیای دوران کرونا و سبک زندگی قرنطینگی این بخش از هویت فرد را از او میستاند. هویتی که در دنیای مخاطره آمیز مدرن به درستی هم تعریف نشده است. «من که هستم و در کجای این عالم قرار دارم؟». اگرچه روانشناسی محیطی میکوشد تا برای انسان هویتی وابسته به مکان دست و پا کند اما زمانی که این مکان از دست برود یا عرصه فعالیت به فضای مجازی منتقل شود جواب به این سوالات کلیدی ناممکن مینماید. مفاهیمی مانند هویت مکانی، تعلق به مکان و هویت یابی وابسته به مکان در زمانی قابل ارزیابی هستند که عنصر اجبار برآمده از وضعیتی بحرانی، انسان را به خانه خویش محدود نکند. شکاف فیزیکی با دیگران و با مکانهای دیگر که اکنون با فضای مجازی پر می شود، بخشی از هویت مبهم فرد را مخدوش میکند. در این میان، شهروندان را میتوان به دو دسته تقسیم کرد. شهروند غایب که کسی را میخوانم که امکان یا انگیزه استفاده از فضای مجازی را در این موقعیت ندارد و شهروند منفعل که به ناچار میکوشد کسی باشد که بوده اما امکانات مکانی فضای پیشین زندگی را از دست داده و ناچار رو به فضای مجازی آورده یا فعالیت خویش را در آن تشدید کرده است.
پروشانسکی (۱۹۸۳) واژه «هویت مکانی » را برای بیان چگونگی اجتماعی شدن فرد در مکان به کار برد. این عنصری شناختی از هویت فرد بود که خاطرات، ایده ها، احساسات، نگرشها، ارزشها، معانی، مفاهیم و رفتاری را در بر میگرفت که برآمده از تجربه روزمره هر فرد در مکان میشد(صفحه ۵۹). هویت مکانی یک فرآیند است که در آن فرد از طریق کنش متقابل با مکان، خود را به واسطه تعلق بدان تعریف میکند. تعلق به مکان همان پیوستگی عاطفی است که فرد با مکانهایی برقرار میسازد که بدانها علاقمند است و در آنها احساس امنیت می کند(هرناندز، ۲۰۰۷: ۳۱۲). در واقع، فرد از محیط های کالبدی به مثابه ابزاری برای حفظ تعادل روانی خود بهره میبرد. در مجموع، می توان گفت که در مکان پتانسیلی هست که فرد از طریق عملکرد فیزیکی و عاطفی در آن برای شکل دادن به فضای خاص خود، هویتی ممتاز از آن خویش میسازد.
هویت مکانی، خاصیتی پویا دارد که هرکس با تعلقی که به مکانی خاص دارد و آن را در همه ابعادش از رنگ و بو و ساحت می شناسد و بدان متعهد میشود و احساسات خود را از بینایی، شنوایی، بویایی، لامسه و نوع خاص بیان در آن میآمیزد و حافظه خویشتن را از آن پر میکند، خود را با مکانمندی بازتعریف میکند. بنابراین، فعالیت روزمره در ساختاری فیزیکی، معنایی برای فرد می آفریند که بدان حس مکان میگوییم و بخشی از هویت فردی را تعریف میکند.
نوشتههای مرتبط
عدم دسترسی ناگهانی به بنیانهای مکانی زندگی روزمره، بخشی از هویت فردی را مخدوش میکند. اگرچه چنین رویدادی را در مثالی سادهتر شاید بتوان از دوران بازنشستگی به خاطر آورد اما آن مساله ای با پیش فرض وقوع است که اقداماتی از سوی فرد و ساختار فعالیت پیشینی برای مواجهه با آن اندیشیده می شود. ناگهانی بودن بحران کرونا و سبک زندگی تحمیلی قرنطینه که همراه با مناسکی علمی – بهداشتی فرد را مجبور به انزوا می سازد و اعضای بدن او را با وی بیگانه می کند چنانکه برای ورود به قرنطینگی باید از تماس اعضا به هم پرهیز داشت، و همچنین اجبار به پرهیز از نزدیک شدن به دیگران که این ها خود آشفتگی آفرین است، بخشی از هویت وابسته به مکان فرد را نیز از او میستاند و عملا او را به شهروندی مجبور مبدل میسازد و اقتدار اجبارساز را در نظر وی مشروع می نمایاند، زیرا مساله مرگ و زندگی در میان است. در اینجا که شکاف فیزیکی را به ناچار باید از مسیری دیگر جستجو کرد، فضای مجازی پا به میان می گذارد و در عمل توسعهای با همه ابعاد یک واقعهی نوسازی اقتدارگرایانه از بالا به پایین را به نمایش میگذارد. اما فرد بیگانه شده از موقعیت پیشین خود وضعیتی به مراتب دشوارتر از کسانی می یابد که پیش از این نیز بخش عمده ای از زندگی خود را در خانه میگذراندند.
شهروند غایب، در دوران قرنطینگی بحران کرونا، امکان یا انگیزه ورود به فضای مجازی را ندارد. در عدم انگیزگی، فضای خانه را پیش از این برای خویش مکان هویت یافتگی تعریف کرده و در شکل عدم امکان، به هر دلیل، امکان بروز خویش در فضای تازه را ندارد. بیگانگی از موقعیت جدید منجر به تضارب نقش ها در محیط محدود خانه می شود و آشفتگی میافریند. میتوان احتمال داد که افزایش مسائل خانوادگی در این قشر نمایانتر باشد. اما شهروند منفعل، که تاکنون کوشیده تا از طریق تغییر فضای بیرونی تا حد ممکن برای خویشتن هویتی خاص بیافریند، به ناچار به فضای مجازی روی میآورد یا فعالیت خود را در آن تشدید میکند. جایی که امکان کنترل بر وی و محدود شدن امکان شکل دادن به فضا را باید تحمل کند. در کنار بیگانگی از موقعیت پیشین، از این دوران تا هر زمان، هر لحظه امکان توقف فعالیتهای بیرونی و اجبار شهروندان به استفاده از فضای مجازی وجود دارد، چیزی که به شکل اقتدارگرایانه ای از حکمرانی یاری میرساند. در واقع، مفهوم شهر برای شهروند به شکل یک «شهر کنترل» در می آید، جایی که در توسعهای ناگهانی، زیرساختهای هوشمندسازی شهروندان و شهر فراهم میشود اما در آن، شهروند یک سوژه منفعل است که اگر نتواند خویش را به گروه حکمرانان و تولیدکنندگان پلتفرم منضم کند در اندازه یک مصرف کننده صرف با امکان ساخت محتوای خرد یا کنترل بر آنچه که به وی اجازه داده شده است باقی میماند.
اگرچه نوآوریهای هوشمندسازی در جهت افزایش کیفیت زندگی شهروندان میتواند تا اندازهای جذاب به نظر بیاید اما عدم امکان بهرهبرداری از مکان هویتساز به عنوان بخشی از فضای زیسته شده، با مخدوش کردن بخشی از هویت فردی، فضا را برای اقتداری قیم مآبانه برای تغییر استانداردهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی شهروندان و نقض حریم خصوصی آنان فراهم می کند[۱]. مساله اصلی در اینجا آن است که اگر چنین روندی امتداد بیابد و اقشاری مانند دانشجویان، دانش آموزان و اساتید که بیش از سایر اقشار از موقعیت مکانی خویش دورافتاده اند و تا اندازه زیادی با نوع جدید توسعه تکنولوژی و چرخش تمام عیار پارادایم آموزش سنتی به آموزش دیجیتال و امکانات آن در شکلی منفعلانه خو گرفته اند، نتوانند به زودی هویت مکانی خویش را در فضای زیسته بازیابند، در فرآیند این دگرگونی اجتماعی کدام موقعیت را در جهان پساکرونایی خواهند داشت و البته در چنان جهانی، جایگاه شهروند غایب بر اثر عدم امکان ورود به فضای مجازی چه خواهد بود. جواب به این سوالات را جز در زمان خویش نمی توان به سادگی دریافت اما برای فردی که بخش مهمی از هویت خویش را از دست داده و چشم انداز روشنی برای بازیافتن آن به شکل مالوف ندارد که اصولا در این گسست هویتی، امکان سرگشتگی درباره خویشتن و تردید در پاسخ به سوالات من که هستم و اینک در کجای عالم ایستادهام وچود دارد که در هر آن، فرد به دلیل کنده شدن از هویت مکانی خویش به بازاندیشی درباره گذشته که کاش که بودم و اکنون در کجای این عالم ایستاده بودم میپردازد و در جهان پساکرونایی نیز بیگانگی خویش از موقعیت را به دنبال خود میکشاند، میتوان گفت که موقعیت متزلزل شهروند منفعل را میتوان با سادگی بیشتری در انقیاد فضاهای کنترلی واقعی و مجازی در آورد؛ چشم اندازی واقع بینانه از دنیای نولیبرال پساکرونایی که در ازای توسعه تکنولوژی در وضعیتی استثنایی ، بخشی از هویت فردی را میستاند و شهروندانی منفعل و قابل کنترل را خلق می کند.
[۱] برای مطالعه بیشتر درباره وضعیت فرد در شهر هوشمند نگاه کنید به: «تبیین جامعه شناختی مفهوم و امکان حق به شهر هوشمند»(۱۳۹۸)، فقیه خراسانی و دیگران، اولین کنفرانس تهران هوشمند، تهران، سازمان فناوری اطلاعات و ارتباطات شهرداری تهران و دانشگاه صنعتی امیرکبیر، https://www.civilica.com/Paper-SMARTTEH01-SMARTTEH01_026.html
منابع:
۱- Proshansky, H. M., Fabian, A. K., & Kaminoff, R. (1983). Place-identity: Physical world socialization of the self. Journal of environmental psychology.
۲- Hernández, B., Hidalgo, M. C., Salazar-Laplace, M. E., & Hess, S. (2007). Place attachment and place identity in natives and non-natives. Journal of environmental psychology, 27(4), 310-319.