انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

دلالت‌های سیاسی و اقتصادی مدیریت مرگ در دوران معاصر

در دوران مدرن به همان نحو که زندگی کاملا مدیریت شده است و ابعاد مختلف آن مورد نظارت و بازبینی قرار می گیرد مرگ نیز به شدت مدیریت می‌شود. به نظر می‌رسد پزشکی را باید مهمترین ابزار در مدیریت مرگ دانست و البته در همین راستا باید از پزشکی‌سازی، بیمه‌های درمانی، روانشناسی، جامعه شناسی، مراکز تجاری مرتبط با مرگ و مراکز مراقبت از سالمندان نام برد. اکنون به مدد پزشکی انواع مشخصی از مرگ به عقب رانده می‌شوند و مرگ در اشکال مختلف قاعده مند می‌گردد.

با استناد به میشل فوکو، برخلاف قدرت پیشین که ادعای تسلط بر زندگی و مرگ افراد را داشت اما در عمل تنها می‌توانست زندگی را بگیرد و زنده بگذارد، اکنون شاهد ظهور قدرتی هستیم که بر زنده کردن و میراندن افراد تکیه دارد (فوکو، ۲۰۰۳: ۲۴۷، ۲۴۱). پزشکی امروز به میزان قابل توجهی بر طول عمر افراد افزوده و مرگ را از متن زندگی روزمره خارج کرده است. در سایۀ پزشکی افرادی که پیش از این بر اثر ابتلاء به بیماری یا جراحات مختلف با پایان زندگی مواجه می‌شدند و سرنوشتی جز مرگ در انتظار آنها نبود، زنده می‌شوند و ممکن است سال‌های مدید به زندگی خود ادامه دهند. در برابر، قدرت جدید یا آنچه فوکو آن را زیست قدرت می‌نامد انسانها را به دلایل مختلف و به بهانه های گوناگون نژادی، عقیدتی و سیاسی به مرگ محکوم می‌کند.

شاید بتوان گفت مبارزه با مرگ و خواست زندگی در طول تاریخ هیچگاه به اندازه ی امروز نبوده است. اکنون مرگ تنها در صورتی «خوب» تلقی می‌شود که تمام افراد دخیل در فرآیند مردن مبارزه خود علیه مرگ را با تمام قدرت انجام داده باشند (کلههییر، ۲۰۰۷: ۱۴۶). این مبارزه در سطوح فردی و اجتماعی در جریان است و به همین دلیل است که به وسیلۀ واکسیناسیون با بیماری کودکان مبارزه می‌شود، بیماری‌های مسری با سرعت کنترل می‌شوند، خودکشی مصیبتی بزرگ تلقی می‌شود و از آن به شدت نهی می شود، تصادفات رانندگی محدود می‌شوند و مراقبت از سالمندان گسترش می‌یابد.

اما پرسش اینجا است که به چه دلیل در صورتبندی جدید قدرت، اینچنین با مرگ مبارزه می‌شود و در راه افزودن بر طول عمر افراد تلاش می‌شود؟ آیا می‌توان این خواست را تنها با دلایل انسان دوستانه و مبتنی بر حقوق بشر یا تاکید بر کرامت انسان توضیح داد؟ یا دلایل اصلی را باید در جای دیگری جستجو کرد؟ به نظر می‌رسد موضوع اصلی در اینجا نه ملاحظات انسان دوستانه بلکه دغدغه‌های اقتصادی باشند. جوامع مدرن به انسان به چشم نیروی کار می‌نگرند و در این راه شرایط لازم برای بهره برداری هرچه بیشتر از او را فراهم می‌کنند. به همین دلیل است که امروز پزشکی تا این حد مهم است و پزشکان از اقتدار برخوردارند و موضوعات مرتبط با سلامتی و بهداشت تا این اندازه اهمیت دارند.

به نحوی که بودریار میگوید، محو و از بین بردن مرگ موتور محرک عقلانیت موجود در اقتصاد سیاسی است. فرهنگ مدرن چیزی جز تلاش مستمر به منظور جداسازی زندگی و مرگ و از بین بردن مرگ به نفع زندگی نیست. به عقیده بودریار، هسته مرکزی عقلانیت مدرن حذف مرگ و مردگان است و این جریان به عنوان مدلی برای حذف مجانین، کودکان و نژادهای پست شمرده شده به کار می‌رود (بودریار، ۱۹۹۳: ۱۲۶). آنها که نمیتوانند به خوبی کار کنند و سوددهی اقتصادی داشته باشند باید از جامعه طرد شوند تا خللی در فرآیند کار ایجاد نشود و در این میان محتضران، سالمندان و بیماران لاعلاج به شدت از جامعه حذف می‌شوند.

از سوی دیگر، جامعۀ امروز جامعه ای مصرفی است و مصرفگرایی در قلب فرآیندهای اقتصادی و اجتماعی آن قرار دارد. جامعه مدرن مصرفی، به افرادی نیاز دارد که هرچه بیشتر مصرف کنند و طبیعی است که در این راه مشتاق افزودن بر طول عمر انسانها باشد. جامعه ی امروز به هیچ کس اجازه مردن نمیدهد و به راحتی از شمار مصرف کنندگان نمی‌کاهد. در اینجا حتی به سالمندان و محتضران نیز به چشم مصرف کننده نگاه می‌شود. به نحوی که کله‌هییر نشان میدهد اکنون محتضران با میل و اراده به «مصرف کنندگان خدمات سلامتی»، «بیماران»، «مشتری ها» و حتی «سوژه های تحقیقاتی» تبدیل شده‌اند (کلههییر، ۲۰۰۷: ۱۴۵). جامعۀ مدرن تا آنجا که از نظر اقتصادی به صرفه اش باشد انسان محتضر را حفظ می‌کند و زنده نگاه می‌دارد تا مصرف کنندگان کالاها و خدماتش را از دست ندهد. در نتیجه، تمرکز بر کار و مصرف را باید دو مقوله اصلی در مبارزه بی امان با مرگ و کنترل آن دانست.

البته در اینجا باید تذکر داد که در معنایی دقیقتر، مدیریت مرگ شامل کنترل اشکال خاصی از مرگ تحت عنوان «بی قاعده» و پذیرش انواع دیگر آن با عنوان «قاعده‌مند» میشود. به عنوان نمونه، اکنون خودکشی به شدت مذموم و بی قاعده است اما مردن انسانها در جنگ قاعده مند دانسته می‌شود (بیاتریزی، ۱۳۹۵). به نحوی که با استناد به فوکو دیدیم اکنون قدرت حاکم هم زنده می‌کند و هم می‌میراند. در نتیجه طیف وسیعی از اشکال مرگ سرکوب می‌شوند در حالی که برخی از اشکال آن به رسمیت شناخته می‌شوند.

وضعیت کنونیِ شرح داده شده، پیامدهای مختلفی برای سالمندان و محتضران در پی دارد. در جامعۀ امروز سالمندان و محتضران به دلیل ناتوانی در انجام کار و فراهم آوردن منفعت اقتصادی از مهمترین گروه های طرد شدۀ جامعه هستند. از سوی دیگر از آنجا که آنها بخش مهمی از لشکر مصرف کنندگان را تشکیل می‌دهند به شدت مورد توجه قرار می‌گیرند و سازمانها، نهادها و شرکتهای تجاری گوناگون در جهت مصرف کالاها، داروها، تجهیزات، خدمات و فضاهای گوناگون به وسیلۀ آنها برنامه ریزی می‌کنند. در حقیقت نقش اجتماعی سالمندان و محتضران به مصرف کنندۀ کالاها و خدمات تقلیل یافته است و کارکرد اجتماعی آنها تنها در همین زمینه مورد توجه قرار می‌گیرد. اگر در گذشته سالمندان به عنوان پیران حقیقت دان و دانایان راه در نظر گرفته می‌شدند و تجربۀ زیستۀ آنها منبعی ارزشمند برای جوانان و میانسالان دانسته می‌شد امروز با گسترش علم و تکنولوژی و کم اهمیت جلوه دادن تجربۀ زندگی این نقش نیز از آنها گرفته شده است. از سوی دیگر، تاکید غلو شده بر زندگی و دوری گزینی از مرگ، افراد بسیاری را به دوری از سالمندان و محتضران دعوت می‌کند. اکنون بسیاری از افراد به انکار و فراموشی مرگ تمایل دارند و از آنجا که معاشرت با سالمندان میتواند یاد مرگ را در آنها بیدار کند به فراموشی و انکار سالمندان روی می‌آورند. سالمندان و محتضران امروز در وضعیت بغرنجی قرار دارند و این وضعیت برای جامعه ای چون جامعه ی ما که رو به سالمندی گذاشته است نتایج بسیار وخیمی را به دنبال خواهد داشت.

 

 

بیاتریزی، زهره و تسلیمی طهرانی، رضا (۱۳۹۵) مروری انتقادی بر اندیشه‌های اجتماعی در باب مرگ با توجه به وضعیت خاص ایران، مجلۀ مطالعات اجتماعی ایران، دورۀ نهم، شماره ۳و ۴.

Baudrillard, J. (1993) Symbolic Exchange and Death. London: SAGE.

Foucault, M. (2003) Society must be defended. Translated by David Macey. New York: Picador.

Kellehear, A. (2007) A Social History of Dying. Cambridge, U.K.: Cambridge University Press.

 

 

رضا تسلیمی طهرانی جامعه شناس فرهنگی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات است.