الیزابت پووینلی برگردان مهسا شیخان
مقدمه ای بر این مقاله: مهمترین عرصه توسعه و رشد انسانشناسی شناختی، مطالعات زبان و فرهنگ بوده؛ زبان به عنوان عرصه اصلی عملکرد و مجرای ورود به دنیای ذهن و مکانیسم ها و الگوهای شناختی آن، مورد توجه انسانشناسان در مطالعات میان فرهنگی بوده است. بر این اساس الگوهای شناختی ذهن و فرهنگ را نیز بخوبی میتوان در بررسیهای زبانی دید.
نوشتههای مرتبط
در امتداد سلسله مباحث منتشر شده در سایت “انسانشناسی و فرهنگ” با همکاری “ستاد راهبری توسعه علوم و فناوریهای شناختی، این نوشتار تلاش دارد کاربرد دیدگاه های انساننشاسی شناختی در تحلیل رابطه زبان و جنسیت را نشان بدهد. در این نوشتار الیزابت پووینلی با مروری بر مطالعات کنونی زبان، جنسیت و تطبیق مطالعات دیگردر این زمینه تلاش دارد مثالی عینی از زبان و جنسیت را ارائه دهد. در این مقاله علاوه بر این، موضوعات کلی در این حوزه نیز مورد بررسی قرار می گیرد. الیزابت پووینلی بیان می کند که تمامی زبان ها به صورتی معنایی جنسیت را کدگذاری کرده اند و تفاوت های این کدگذاری ها را ارائه می دهد. و در این راه، پارادایم های جامعه شناسی زبان، انسان شناسی زبان شناختی، و کارکردگرایی را برای ایجاد دانش مبتنی بر ساختار و عملکرد زبان به کار می گیرد. مثال های ارائه شده عموما از تفاوت های میان ضمایر سوم شخص مفرد مونث و مذکر انگلیسی (he و she) استفاده می کند تا نشان دهد که عملکردهای جنسیت نه تنها به صورت معنایی و کارکردی، بلکه به صورت فرا-کارکردی (meta-pragmatically) نیز لحاظ شده اند. در ادامه با پرداختن به سوژه انسانی و نه سوژه زبان در معنای ذاتی آن، در بخش سوژه زبان بیان می کند که سوژه انسانی نیز به لحاظی خود محصول زبان است
این مقاله ترجمه فصل نهم از کتاب زیر است:
Jourdan, Ch. & Tuite K. (2006) Language, Culture and Society; Cambridge University Press; pp: 190-206
متن اصلی مقاله :
گرمای بیابان آزار دهنده بود. مگس ها دائما روی لب ها، بینی، و چشم های آن ها می نشستند. سال ۱۸۹۶ بود. بالدوین اسپنسر[۱] و فرانک گیلن[۲] در خارج از محدوده آلیس اسپرینگز[۳] ، در استرالیا، کمپ کرده بودند. گیلن برای مردان و زنان [قبیله] آرنت و اطرافیان آن ها و همسایگان بومی آن ها انجام یک بدنه از آیین های سنتی در تبادل با غذا، تنباکو، چای، و حفاظت از گله داری و پلیس را ترتیب داده بود. بالدوین اسپنسر یک متخصص باغ وحش شناس و فرانک گیلن یک اوپراتور تلگراف است. هر دوی این مردان رهبران فکری انسان شناسی نوظهور استرالیا هستند. بنابراین هر روز آن ها عکاسان را راهنمایی می کنند، تند تند نوت برمی دارند، با مردان پیرتر بی نام آرنت می نشینند، که نشسته اند و تلاش می کردند تا جریانی از پرسش های گیلان و اسپنسر را در مورد مراسمی که اجرا می کنند، پاسخ دهند. برخی اوقات گرما همه را تحت تاثیر قرار می دهد. اما اسپنسر و گیلن خوشحال بودند که عرق بریزند، حشرات را نفس بکشند، و پاهای کوفته و گرفته خود را دراز کنند. آن ها ماهیت بی سابقه آنچه را که شاهدش بودند می دانستند. در جلوی چشم های آنان کل فرهنگ مردانه بیابان مرکزی در حال شکوفایی بود. مردم آرنت و همسایگان شان در حال اجرا بودند و با هر آغاز، افزایش و مفهومی از مراسم را توصیف می کردند. قوم نگاری اسپنسر و گیلان که بر مبنای این اجراها منتشر شد، بنای نسلی از انسان شناسی های متقاعب مشتاقانه را ایجاد کرد.
در برخی اوقات احتمالا اسپنسر و گیلن نگاهشان را از نوشته های شان بر گرفته و از میان شکم های تپل کودکان آرنت و زخم های پشت حاصل از ساچمه های بزرگ سربی (buckshot scarred back) در میان زنان و مردان آرنت می چرخاندند. زمانی که اسپنسر چوب کبریت های خود را بر روی زمین پخش می کرد تا به افراد آرنت کمک کند که نقشه تبار شناسی خود را ارائه کنند، احتمالا باید یا داستان های تکه تکه ای از شیوع بیماری ها، مسمومیت ها، و قتل عام هایی که باعث خاتمه شجره نامه خانواده ها شده بود، شنیده باشد. اما قبیله های بومی استرالیای مرکزی بر این سوء رفتارهای شرم آور بدنی (جسمانی) تمرکز نمی کردند. در عوض تمرکز آن ها معطوف بود به آنچه که آن ها و سکنی گزینان نوظهور استرالیا به عنوان رسوایی اخلاقی فعالیت های آیینی بومی تلقی می کردند.
ورق بر می گردد و به اضطراب های عمومی در مورد حقیقت مرموز آیین های خاصی (corroborees) که در بسیاری از متون تولیدی رسانه ها) گزارش شده بود،پاسخ داده می شود: روزنامه ها، خاطرات عموم ساکنین، و قوم شناسی های آماتور. آیین های (corroborees) های مقدس مردان بومی روابط جنسی گروهی را نیز در بر می گرفت. بله، اسپنسر و گیلن در این مورد نوشتند، و این صحت دارد.
مدارک قابل ملاحظه ای وجود دارد در برخی مواقع خاص، زمانی که گروه بزرگی از مردان و زنان دور هم گرد می آیند برای اجرای برخی corroborees (آیین های) خاص. زمانی که یکی از این آیین های مهم اجرا می شود، احتمالا ده روز و چهارده شب طول می کشد؛ و در طی آن مردان، و خصوصا مسن ترهای شان ، و البته نه تنها این گروه، زمانی را در کمپ می گذرانند، و صرف دکوراسیون هایی می کنندکه در مراسم عصر استفاده می شود. هر روز به دو و یا سه زن گفته می شود که در آن آیین (corroborees) شرکت کند، و ، به استثنای مردانی که در ارتباط با آن ها قرار می گیرند مثل پدر واقعی، برادرها، و یا پسرها؛ زنان، برای آن زمان، دارایی مشترک تمامی مردان حاضر در زمین مراسم آیینی (corroborees) محسوب می شدند.
اسپنسر، گیلن، و اکثر اعقاب آن ها این که آنچه که دیده بودند (و یا در موردش شنیده بودند) به خودی خود مبرهن و آشکار می دانستند که بیان کننده “روابط جنسی” میان “مردان” و “زنان” بود؛ که زمانی که آن ها به یک فعالیت های جنسی اشاره می کردند، به یک حوزه-فعالیت ها اشاره می کردند؛ که این کنش صفات جنسی یک دستور زبان اجتماعی (social syntax) داشت، مردان از منظر روابط جنسی زنان را استثمار می کردند؛ و، در نهایت، اینکه جنسیت بومی سلسله مراتبی می توانست این را فعالیت جنسی بخواند. و با این حال، بخشی از یک پارادایم نسبیت گرایی در حال ظهور را در علوم اجتماعی را شکل می داد. اسپنسر و گیلن همچنین آنچه که یک روابط جنسی نرمال را تشکیل می دهد را آشکار تلقی می کردند.
اولین مورد، نرمال بود، زمانی که زن مالکیت خصوصی یک مرد بود، و هیچ کس بدون رضایت وی نمی توانست به وی دسترسی داشته باشد، با اینکه مرد ممکن بود وی را به صورت خصوصی به افراد خاصی بدهد که در ارتباطی خاص با آن زن بودند. مورد دوم، ارتباط گسترده تری است با نگاه به مردان خاص در زمان ازدواج. مورد سوم نیز که ارتباطی گسترده تر داشت که در برخی اوقات خاص انجام می شد، مثل برگزاری مراسم آیینی (corroborees).
کتاب پهنه استرالیا (۱۹۱۲)، کتابی است که برای مخاطب عام نوشته شده است، اسپنسر و گیلن مشخصات هنجاری روابط جنسی آینی را تشدید می کنند، و مراسم بومی را به عنوان دربرگیرنده “برده های عور، و فریادزن” که در کنش های بدنی “به غایت زمخت” شرکت دارند، تعریف می کنند. چرا مردان آرنت، زنان را به شیوه های جنسی در مراسم مقدس خود استفاده می کنند؟
بومیان می گویند که حضور آن ها در طی آماده سازی و افراط جنسیتی، که عملی آلکرینجا (Alcheringa) بود، مانع هر گونه اشتباه در مراسم و اجرا می شد؛ و برای مثال، مانع شل شدن تزینات سر می شد، و بی نظمی و به همریختگی آن در طول اجرای مراسم.
اسپنسر و گیلن به مطالعات خود ادامه دادند، ولی احتمالا ما می توانیم یک لحظه توقف کنیم. منظور منظورمردان آرنت از این جمله “مانع شل و ول شدن تزیینات سر و بی نظمی و به همریختگی آن در طول مراسم” به تعبیر اسپنسر و گیلن، چه می توانست باشد؟ چرا آن ها فرض کردند که “مردان” آرنت با “زنان” [در آن آیین] روابط جنسی داشته اند؟
ممکن است شروع مباحثه با مروری بر مطالعات کنونی زبان، جنسیت، و تمایلات جنسی و یک افتضاح تاریخی جنسی عجیب به نظر برسد. اما احتمالا برای اکثر انسان شناسان زبان شناختی و جامعه شناسی زبان کمتر عجیب است که بحث با تفسیر زیگموند فرویدی متن های گیلن و اسپنسر و یا با تفسیر گرایی های فرویدی بر روی سمبولیسم نرُگی مداری (Phallocentric) در آیین های آرنت آغاز شود. چه کسی می تواند آن ها را سرزنش کند؟ بسیاری از دانشمندان کنونی زبان زمانی که در مورد توضیحات تحلیل روانشناختی زبان می خوانند و یا می شنوند دندان های خود را از خشم به هم می فشارند، خصوصا در مورد توضیح لاکان در مورد دال (signifier)، و نرینگی به عنوان یک دال برجسته، زبان که حول فقدان ساماندهی شده، از تمایل جنسی به عنوان تفاوت میان تقاضا و نیاز، زنان به عنوان گره هایی (زنانی که وجود ندارند) (La feem n’existe pas). آن ها بر ضد اتکای تقریبا انحصاری لاکان به پیچیدگی جبری (algebaric) مدل های قدیمی زبانشناسی پسا سوسور، نظریه اجتماعی، و فلسفه قاره ای ، استنتاج اقتصاد های روانی جهانی از برخی ساختارهای زبانی اروپایی؛ و تلفیق جنبه های متنی و عباراتی گزاره و بیان توسط وی بیزارند.
صدای تبیین نشده دندان های به هم فشرده با این حال زمانی شنیده می شود، احتمالا به این دلیل که بسیاری از دانشمندان جنسیت و روابط جنسی ودر انسان شناسی زبان شناختی اشتراکاتی را با تحلیل روانشناختی لاکانی در یک دیرینه شناسی فکری مشکرت دارند و به نظر می رسد که علایق فکری مشترکی دارند؛ یعنی، درک اینکه چگونه سوژه های جنسیتی و تمایلات جنسی (به صورتی نه محکم، مردان و زنان) جنسیتی (gendered) می شوند و بدین شکل از طریق زبان به سوژه های جنسی تبدیل می شوند؛ چگونه این سوژه های جنسیتی به شیوه های هنجاری و غیر هنجاری ساماندهی می شوند؛ و در نهایت، چگونه، در برخی متن های فرهنگی، یک بدن جنسی و تمایلات ات جنسی اش به عنوان شاخص معرف هویت اجتماعی عمل می کند. با این حال، ناخودآگاهی، جنسیت، و روابط جنسی مشخصه های بیشتری را در توصیف خود ارائه می دهند، و انسان شناسی زبان شناختی کنونی و تحلیل روانشناختی به سرعت به آن ها پاسخ می دهند.
برای این قسمت ها، لاکان و مدرسه عالی فرویدی (école freudienne) که به زبان علاقه مند است به عنوان یک پدیده به خودی خود وانمود نکرد. لاکان، در عوض، با درک “اشتیاق دال” سرگرم بود، یک دیدگاه جامع از استحاله های (transubstantiation) روانی که انسان تحت آن قرار می گیرد در حین اینکه بدین شیوه از طریق زبان تبدیل به سوژه می شوند. لاکان به تاثیرات روانی و این واقعیت که افراد از طریق زبان تبدیل به سوژه های جنسی می شوند علاقه مند بود. بنابراین، در حالیکه لاکان تفاوت جنسی را درک می کرد که دال تفاوت های زبانی بود (دیگری)، نه جزییات زبانی اینکه چگونه دلالت های زبانی تفاوت های جنسی را نشان می دهند و نه اینکه چگونه مستلزم سوژه های جنسیتی هستند آن چیزی بودکه لاکان در آخرین مثال بدان می پرداخت. وی به دنبال چیزی بود که ظهور سوژه در درون نظم زبانی (داشتن زبان) سلب شده بود و به حرکت درآمده بود: بودن و تمایل جنسی به ترتیب. بر خلاف آن، این دقیقا زبان بود که انسان شناسان در پارادایم های جامعه شناسی زبان، انسان شناسی زبانشناختی، و کارکردگرایی به آن علاقه مند بودند- ساختار و عملکرد زبان و نقش آن ها در دربرگرفتن چارچوب های هنجاری که به طرح ریزی جنسیت و تمایلات جنسی فرد کمک کند و به توانایی سوژه های انسانی برای قضاوت های عقل سلیم مثل: “چنین-و-چنان تمایلات جنسیتی- فرد و/یا فعالیت جنسی چنین-و-چنان هنجاری است” و “چنین-و-چنان تمایل جنسیتی فرد و/یا فعالیت جنسی وی غیرعادی است”.
این دقیقا این تقسیم های حاد میان رویکردهای تحلیل روانشناختی و انسان شناسی به زبان و سوژه هستند که یک چالش متقابل را برای هر کدام از این رشته های مطالعاتی ایجاد می کنند. چالشی که تحلیل روانشناختی لاکان برای انسان شناسی زبان شناختی ایجاد می کند، جامعه شناختی، و کارکردگرایی این است که چگونه زبان را مطالعه کنیم، تمایلات جنسی، و جنسیت، بدون کاهش هر کدام به دیگری. چالشی که انسان شناسی زبان شناختی به توصیف تحلیل روانی ارائه می کند نیز به همین اندازه مهم است: بازفرمول سازی توصیفی از تفاوت جنسی که به صورت منحصرا نه بر ساختارهای زبان اروپایی و یا بر توصیف های ساختاری پسا سوسوری زبان است؛ اما، در عوض، توصیفی از جنسیت و اعمال جنسی در معناگرایی و کارکردگرایی، فرامعناگرایی و فراکارگردگرایی و شرایط بودن و شدن یک سوژه انسان در متن نهادهای اجباری و رضایت طرفین که در آن ها بودن و شدن اتفاق می افتد. این فصل به سختی به بدنه بسیار بزرگ این هیولا که معتقدم متولد شده است، می پردازد. من دو مدل پیشنهادی را به عنوان شیوه ای برای آغاز ارائه می کنم: اول، که ما تلاش می کنیم تا به صورت نظری آنچه را که من موقتا به عنوان یک کارکردگرایی خودمانی توصیف می کنم را با بیان آخرین کارها در فراکارکردگرایی و جنسیت با الهام از توصیف تحلیل روانشناختی ذهنیت گرایی و علاقه را انجام دهم.
“احتمالا دختر است”: ظهور زبانی جنسیت وتمایلات جنسی
در طی ۱۵ سال گذشته و یا همین حدود مطالعات انسان شناسانه زبان، جنسیت، تمایلات جنسی یک بدنه نظری و روش شناختی محکم و دقیق را در درک ارتباط میان ویژگی های معناگرایی، کارکردگرایی، و فراکارکردگرایی زبان و تولید اجتماعی، حفظ، و بازتولید جنسیت و تمایلات جنسی هنجاری ارائه کرده است. چنینی بدنه ای در سیستم های کارکردگرایی و گرامری مفصل “جنسیت”، “اعمال جنسی”، “تمایلات جنسی”، و “احساسات” را مطالعه کرده اند. دانشمندان زبان و جنسیت نیز شروع کرده اند به درک چگونگی جنبه های کارکردی و دستوری زبان که اقتصادهای روانی و جسمی را با جنسیت ها، تمایلات جنسی، و سیستم های احساسی خاص سرمایه گذاری می کنند؛ چگونگی مرزبندی آنها، و ختم شدن آن ها به فضای اجتماعی ختم (خصوصی، عمومی، صمیمی و آیینی، سکولار، و تابو)، و چگونه آن ها به صورتی سازنده به سیستم های نمادین و مادی ارزش، تسلط، و استثمار کمک می کنند. ما اکنون در مورد اینکه چگونه زبان ها یک عبارت اسمی مبتنی بر جنسیت از طریق پیشوندها، پسوندها، و حروف اضافه و مرجع آن را نشان می دهند؛ ایده نسبتا خوبی داریم. متاسفانه، بسیاری از مطالعات انسان شناسانه جنسیت و تمایلات جنسی عبارت اسمی را در دیگر معانی و سطوح جنسی به کار نمی برند، و نیز جزییات مفصلی را در مورد دیالکت میان ساختار و عملکرد کارکرد و معنا ارائه نمی دهند. در عوض، بسیاری از مطالعات زبان و جنسیت، زبانی و غیره، توصیف های سطحی جنسیت و تمایلات جنسی را ارائه می دهند- سه تمایل جنسی (sex) و چهار جنسیت (gender)، دو جنس و سه جنسیت، یک جنس و دو جنسیت. این مطالعات برای تمامی تغییرات میان ساختارهای زبانی پیشنهاد شده اند. بحث اصلی لاکان این است که تمامی انسان ها باید از دروازه های چیزی قابل تشخیص یعنی جنسیت دستوری عبور کنند و این گفته وی به ظاهر به چالش کشیده نشده است. تمامی زبان ها به نظر می رسد که به صورتی معنایی جنسیت را کدگزاری می کنند . راهی را برای الصاق جنسیت معنایی به تفاوت های مادی انسان ها ارائه می دهند. آنچه که متنوع است جنبه های کارکردی و اجتماعی طبقه بندی های معنایی و فرآیندهای اشاره ای آن (indexical) است.
“جنسیت” و “تمایلات جنسی” هر چه که باشند و پروژه های “زبانشناسی انتقادی” در ارتباط با آن ها توسعه می یابند، این مطالعات این مفید بودن تجسم تحلیل جنسیت و تمایلات جنسی را در عملکردها و گفتمانهای معناگرایی، کارکردگرایی، و فراکارکردگرایی نشان داده اند. این چارچوب به ما اجازه می دهد که ظریف ترین ساختارهای دستوری را برای دراماتیک ترین رقابت های قدرت نشان دهیم. برای مثال تقاطع گفتمان و عملکرد فراکارکردگرایی را با ارتباطات اجتماعی جنسیت در نظر بگیرید. اگر عملکردهای کارکردی به آن ویژگی هایی گفته می شود از زبان که متن را کدگذاری می کنند و حامیان متن را و شامل ماهیت کاربرد زبان باشد، عملکردهای فراکارکردی شامل راه هایی است که از طریق آن سخنوران، عموما به صورت ناخودآگاه،زبان کنش-ورزی (illocutionary acts) را با طبقه های جنسیتی و یا جنسیت های ثبت شده برای انسجام دادن آن ها در متن های قابل تفسیر (مثل، انسجام) به کار می گیرند. عملکرد فراکارکردگرایی آنچیزی است که به سخنوران ساخت کنش های کارکردگرایی عالی تر و پدیده های متنی (ژانرها، چارچوب ها، گفتگوها) را مجاز می کند. در حالیکه در عملکرد فراکارکردگرایی “ضمیر مفرد مونث she” یک متن (context) را پیش فرض می گیرد، در عملکرد کارکردگرایی ” ضمیر مفرد مونث she” به آن متن اشاره می کند و در فرآیند منسجم می شود (بیان می کند) یک عمل بیانی اکنون-و اینجا نسبت به بافت بیرونی و متن بازشونده درونی. عملکرد فراکارکردگرایی، بنابراین، حیاتی است در پدیده های متنی و هم سخنی (interlocutionary) (شامل افراد، جنسیت آن ها، فرهنگ آن ها است) که منسجم، پایا، و ظاهرا قابل جداسازی از بافت محلی شان هستند. عملکرد فرآیند کارکردی همچنین یک حسی از پایداری نظم زمانی بیرون از نوسانات واقعی و ناپایدار معناسازی. در حالیکه علامت های دلالتی، در واقع باد، یک ترتیب قبلی کلی معنا را دوباره نشان می دهد توسط … که توسط …و …. متحول شده است )، عملکرد فراکارکردی اطمینان حاصل می کند که اکثر تبادلات ارتباطی، در واقع خود “فرهنگ” هستند و هویت های درون آن، مثلا جنسیت، به عنوان یک کلیت منسجم-کافی پایدار عمل می کند.
در زبان هایی مثل انگلیسی، جنسیت بخشی از الزامات کارکردگرایی منجر به انسجام است در بیان و گزاره گری (predication)؛ یعنی، جنسیت نه تنها کارکردی و معنایی عمل می کند- و عموما ناخودآگاه- بلکه کنش ارتباطی را انسجام بخشیده و به هم متصل می کند. برای مثال، در کاربرد دگرهنجاری (heteronormative) در زبان انگلیسی، she معنای متعدد را از دال های معنایی به دست می دهد (تعداد، فرد، جنسیت) و به صورت کارکردگرا شاخص دال در متن است. اما ضمیر سوم شخص فرد مونث همچنین در درون کارهای فراکارکردی هم کشانده می شود، و نمایگی کارکردی دائمی را در یک متن قابل تفسیر و یک رویداد هم سخنی (interlocutionary)را نشان می دهد. برای تغییر جنبه جنسیت در حین حفظ تعداد و فرد- برای تبدیل به “he” و یا “it” و یا تغییر تصادفی میان “she”،”he”، و “it” – به نظر می رسد که ارزش و معنای متن بسیار می معنا خواهد بود. بنابراین جنسیت یک بدنه سازنده الصاق آنی جامعه انسانی است اما در در معنای معمول: جنسیت به صورتی ظریف متن های دستوری و گفتاری را به بافت های درونی و بیرونی پیوند می دهد- و بدین صورت، و یا به نظر می رسد، یک فرد را به فرد دیگر متصل می کند. اما منتقدهای زبان گفتاری در پروژه های فمینیستی زبان احساس می کنند این عملکرد فرا کارکردی دستوری را به اشتباه تشخیص می دهند زمانی که فمینیست ها و یا فعالان غیرعادی را به نامنسجم بودن و یا بدتر از آن محکوم می کنند. آن ها در معنای محدود خود نادرست نیستند: در استاندارد معمول احتمالا (presumptively) دگر هنجاری (heteronormative) انگلیسی انسجام کارکردی و معنایی بسته به ترتیب رسمی نمایه گونه مقوله های دستوری ایدئولوژیک جنسیت است. اما ما تقریبا به صورت آنی می بینیم، با این حال، که تمامی بخش های “منسجم” کاربرد زبان در واقعیت گفتمان های فراکارکردگرایی هستند که در نهادهای اجتماعی غیررسمی و یا رسمی اقلیت و یا غالب تجسم یافته اند. در انگلیسی رد رعایت کردن قوانین کاربرد ضمیری تنها به نظر می رسد که معناشناسی یک مکالمه میانگین انگلیسی را به دست دهد، البته، عجیب- بد شکل، و اختلال عمل با حدی که مغایر-هنجار (contra-normative) می شود، اگر ضد هنجاری (anti-normative) نشود. در واقع، این گفتمان پنهان فراکارکرد گرایی را در موردگفتمان دگرهنجارگرایی (heteronormativity)و نهادهای آن ارائه می دهد درحالیکه در فرآیند ایجاد ژانرهای سخن (speech genres) جدید و موضوع اعلان آن ها ایجاد می کند.
تمامی این عملکردهای فراکارکردگرا و کارکردگرا و فرم های همراه با معانی معناگرا و ارزش های آن ها “خنثی” هستند، اگر به صورت ایدئولوژیک به شدت اشباع شده باشند، دیدگاه های زبانی که در هر موقعیتی از فضا-زمان اجتماعی داده می شود. من کلمه “خنثی” را برای یادآوری این نکته که عملکردها و شکل ها سازه های نشانه شناسی غیرعمدی هستند به کار می برم. آن ها ممکن است مواد و زمینه های درونی و بیرونی باشند که ما پیش فرض های اجتماعی مان را بر روی آن ها بنا می کنیم- زمینه هایی که بر مبنای آن درک و معنا می کنیم. با این حال، این واقعیت های زبانی ساده هستند. و، تا کنون که وجود داشته اند، می توانند به شکل های جدید گفتمانی تنظیم شوند. اینکه آن ها به درون چه کارهای اجتماعی کشانده می شوند نتیجه دائمی کاربرد تعاملی واسطه ای نهادی است. [یعنی] تعبیر دوباره گفته آکس، “کاربرد متغیر زبانی گوناگون قبل از اینکه به عنوان جنسیت عمل کنند باید مکالمه ایی شود (و یا دیگر اجتماعی (deixes). تفاوت جنسیتی باید از درون تفاوت های نشانه شناسی، زبانی و یا جسمانی-مادی (corporeal) که در درون ایدئولوژی جنسیتی باید ساخته شود” “باید بودن” هنجار صوتی و مادی، “چگونگی”در این جمله “این روشی است که زبان و hexis جسمانی-مادی در جایی، و برای هدفی باید بیان شوند. ”
جنبه های شاخصی و دلالتی کاربرد زبان، بخشی از روابط اجتماعی بودند که در آن ها کنشگرهای اجتماعی، اغلب ناخودآگاهانه، برای ارائه تنظیم واقعیات معنایی و شاخصی لحن جنسیتی عالی تر عملکردهای فراکارکردی زبان و دیگر جنبه های دلالت دستوری (و یا ژانر های گفتاری) را به کار می برند. این ژانر ها بخشی از معنایی هستند که از طریق ان ها سوژه ها در یک کاربرد زبان جنسیتی مناسب منظم چگونه، چه کسی، چه زمانی، کجا، و در نتیجه معنا و کاربرد مناسب فضاهای اجتماعی (عمومی، خصوصی، خودمانی و صمیمی، آیینی، سکولار) به کار گرفته می شوند. حالت نما ها (Modal)، تعیین کننده های کیفیت (qualifier)، تعیین کننده های کمیت (quantifiers)، منفی ها و دیگر جنبه های زبان بخش حیاتی لوازم هنجاربخشی جنسیت (normativity) و رقابت های آن است. این عملکردهای دستوری یا خود بخشی از دلالت هستند و یا آن را حمایت می کنند از طریق حالت های جنسیتی ایجاد شده اند. اما خواه یک شاخص بی معنا به صورتی واقعی برای ایجاد یک فضا و یا معنای اجتماعی به کار گرفته شود و یا خواه ساختارهای کنونی معنا به معناهای جدید تبدیل شوند، این وفور همیشگی کارکردی و ساختاری موجود همیشه راه هایی را برای ایجاد فضاهای اجتماعی بالقوه جدید باز می کنند.
مطالعات در حوزه اجتماعی سازی زبان، ایئدولوژی زبانی، و تسلط زبانی روشن کرده است که زبان یک فناوری نمادین کلیدی است که از طریق آن افراد در درون نظم هژمونیک اجتماعی جنسیتی مورد پرسش قرار می گیرند، و بنابراین، یک مکان کلیدی است برای کشمکش اجتماعی. برخی از بهترین تحقیقات در زبان و جنسیت متمرکز بوده بر فرآیندهای اجتماعی که از طریق آن ها گفتمان ها و عملکردهای زبانی در درون کشمکش های اجتماعی در مورد نقش ها و ارزش های جنسیتی و جنسی نشان داده می شوند. متاسفانه، اکثر این تحقیق به صورت انحصاری متمرکز است بر گفتمان های فراکارکردگرایی که زنان و مردان را به هم متصل می کنند به فرم های صحبت متمرکز است، و دیگر بررسی نمی کنند که چگونه جنسیت و جنس در فضا-زمان های پسا استعماری و استعماری جهانی ظهور کرده اند. برای پیشنهاد اینکه چگونه جنسیت و جنس در این بافت ها ظهور می کنند اجازه دهید که ما به گفتگوی میان اسپنسر، گیلن، و آرنت باز گردیم به عنوان یک مطالعه موردی از اینکه چگونه افراد در درون نظم اجتماعی جنسیتی مورد پرسش قرار می گیرند. به خصوص، اجازه دهید بررسی کنیم که چگونه این مردان ساختارهای معنایی را در درون زبان ها ترسیم می کنند که آن ها را آیینی می خوانند. چگونه جنسیت و جنس میان انگلیسی و آرنت نقل می شود؟ آیا درک شیوه های انتقال جنسیتی (و تمایلات جنسی) به ما کمک می کند که ارتباط میان جنسیت (و تمایلات جنسی)، ذهنیت گرایی، و زبان را درک کنیم؟ چگونه اسپنسر و گیلن به ظهور یک فعالیت-نهاد “غربی” (یک کنش جنسی، جنسیتی، و به عنوان کیفیت های پایدار انسانی است تا کیفیت های جنبه ای ابژه هایی که از حال عبور می کنند) از نظم های کارکردی و دستوری در درون فعالت ساده اشاره و از طریق تمایل ساده برای درک چیزی در مورد فعالیت های آیینی محلی؟
برای شروع با و بیان وضوح، [افراد قبیله] آرنت تنها درمیان خود و با دیگر گروه های بومی منطقه ای صحبت نمی کردند. اسپنسر و گیلن، تلاش می کردند تا در میان نظم های معنایی مختلف در یک زمان واقعی، و اغلب سنگدلانه، شرایط قدرت، استثمار، و تسلط ارتباط به صورت معناداری ارتباط برقرار کنند. بالدوین اسپنسر به استرالیا رسید با این باور که فرانک گیلن یک سخنور ماهر زبان آرنت است تنها “دانش وی را د مورد زبان آروتنا (و تعداد دیگری زبان های بومی) ببیند واقعیت این بود که گیلن کمتر از آنچیزی که ایپنسر گمان می کرد بر این زبان تسلط داشت. بنابراین، این مردان انگلیسی با مردان آرنت و گروه های همسایه شان با زبان پیجین-بنتنی بر انگلیسی صحبت می کردند. در حیت صحبت با مردان آرنت در مورد فعالیت های آیینی شان، ایپنسر و گیلن خود را به عنوان پیجینی از انگلیسی معرفی می کردند برای اینکه بتوانند به کنشی که اسپنسر و گیلن فهمیده بودند گه “تمایلات جنسی” است اشاره کند و آن را ترسیم کند، با به کارگیری یک عبارت از زبان قبیله آرنت آن ها دریافتند که منظور ” مقاربت” (copulation)است. و این احتمالا این نبود که مردان آرنت یا با یک سری از کودسویچ هایی که میان همان پیجین و زبان های محلی انجام می دادند و یا دیگر انواع ترجمه های انکلیسی. اگر کلمه “تمایلات جنسی” تزیینات سر را برای سر نگاه می داشت، این کار را تنها بعد از آن انجام می داد (و یا معادل های کریول مبتنی بر انگلیسی) دو حوزه معنایی را برای یکدیگر حفظ می کردند، یعنی، قبل از هر بازهم ترازی معنادار و و اقعی و یا سیستم معنایی اتفاق افتاده بود.
اجازه دهید که لنزهای مشاهده خودم را نزدیک قرار دهم و باز مکثی کنم بر روی آنچه که می توان آن ها جزیی ترین چیز در نظر بگیریم، و اگر نه معنادار، در مورد تبادلات استعماری، جایگزینی تاریخی و دستوری “تمایلات جنسی” برای کلمه “آن” (“that”). زمانی در گذشته، خواه قبل و یا بعد از اینکه اسپنسر و گیلن وارد استرالیای مرکزی شدند، علایم اشاره ای مثل اشاره با انگشت و یا نشان دادن یک کانال ارتباطی منسجم میان آرنت و دیگر ساکنین اروپایی را گشود. این علامت های اشاره ای دو حوزه کاملا متفاوت معنایی را حفظ می کرد از طریق اول ایمن کردن هر حوزه معنایی به یک مرجع مورد توافق. باز هم، در معنایی سختگیرانه، این نقطه ارجاع مورد توافق قبل از هر sense-construal مورد توافق است. هر گروه چیز های خودآگاه و نا خودآگاهی را “که باید باشند” را به رویداد ارتباطی می آورند، کنش ها و تحولات خود را در میان متن هایی که ساختارهای هنجاری پیش فرض عمیقی دارند از “فرهنگ”. بنابراین، حتی نقطه های ارجاع مورد توافق هم زمان می برد تا هر وجود-از- کنش را ایمن کند و کم کم از تجسم معنی و کاربردی محلی حوزه کنش جدا می شود.
همانزور که گیلن و اسپنسر به کنشی اشاره کردند که درک می کردند “تمایلات جنسی باشد”- با کمک انگشت ها، شکل ها، و یا ضمایر ارائه (“آن”)- شاخص “آن” به آرامی جایگزین عملکرد نمادین و اشاره ای “تمایلات جنسی” می شد. به بیانی دیگر، در حین اینکه آرنت تلاش می کرد که مرجع “آن” را درک کند، “آن” به آرامی راه خود را به درون ساختار معناسازی زندگی مردن آرنت باز می کرد و پلی را ایجاد می کرد که از ان”تمایلات جنسی” می توانست حرکت کند. خواه در حضورشان و یا در خارج از شنیده های شان، آرنت آنچه را که اسپنسر و گیلن احتمالا با پرسش های خود مدنظر آن را بیان می کردند، آنچه که پرسش های آن ها در مورد دیدگاه اروپایی ارائه می داد در مورد انسان و محیط های شان، و آنچه آن ها خود می توانستند و یا نمی توانستند به عنوان یک قانون مراسم و “اتیکت” ذاتی آن توضیح دهند. در طی زمان، حوزه گفتمان مستثنا شامل همان فعالیت هایی بود که گیلن و اسپنسر آنقدر مجذوب آن شده بودند- روابط جنسی آیینی، روابط جنسی در ملاء عام، روابط جنسی در خارج از نهادهای ازدواج تک همسری. و، در طول زمان، فضاهای فیزیکی و مادی را می شد باز جهت دار و به صورت متقاوتی زیست. روابط جنسی فضا و ارتباطات اجتماعی را نه در قالب مفاهیم جنسی بلکه در قالب عباراتی مرتبط با تمایلات و روابط جنسی، حریم خصوصی، صمیمیت، خجالت، و لذت ارائه می داد.
جایگزینی “روابط جنسی” به جای “آن” در برگیرنده یک جابه جایی بود نه تاهن از ضمیراشاره ای توسط یک عبارت اسمی بلکه از یک سیستم معنا به یک سیستم معنای دیگر. “روابط جنسی” به آرامی نظم کلی معنای بومی و معنای کاربردی را بیان می کرد، و ارجاعات مبتنی بر ارزش را در متنی قرار می داد(entextualize) و نیز گزاره های مرتبط را، مکان، زمان، و فرد (و یا چیز مورد نظر)، برای چه، و معنای جنبه های درک انگلیسی از کنش های روابط جنسی هنجاری و غیر هنجاری. بدین ترتیب، فضا خود را دوباره شکل می داد، آیین کمتر فیزیکی بود، صمیمیت یک دارایی خصوصی بود، ملاء عام به عنوان دست ناپیدای قدرت عمل می کرد. در این تعاملات اجتماعی مان واقعی “آن” به عنوان یک آویز دستوری جدید بود، یک روش ایمن کردن یک سیستم معنایی و کارکردی به سیستمی دیگر، یک ابزار تصرف، مقدمه ای برای شاخه دیسیپلین جشمانی به عنوان شیوه کارکردی فرار از خشونت فیزیکی. در سایه این فعالیت های کارکردی، این پرسش که “چرا شما این کار را انجام می دهید؟” از ارجاع اولیه آن منحرف شده و دوباره به یک شرح فرازبانی (metalingual) در کنش و گزارش ترجمه در متن های استعماری تبدیل می شود.
این بازدلالت پوشیده است، با این حال، با قرار دادن در درون متن (entextualizing)راهبردهای اسپنسر و گیلن. روابط جنسی معناسازی ظاهرا طبیعی و جهانشمول خود را گسترش می دند چرا که اسپنسر و گیلن قراردادهای گفتار نقل شده، نقل قول، و نقل قول غیر مستقیم به کار می برند به شیوه ای که آرنت نویسنده همان فعالیت های ارجاعی به نظر برسد در مورد فعالیت های ارجایی که آن ها در تلاش هستند تا درک کنند. ریچارد پارمنتییر به ما یادآوری می کند که ” نقل قول گفتمان حاکمیت تنها یه صورتی لحظه ای نستبه به سلسله مراتب داتی در گفتمان [منقول] تسلیم می شود، برای این کلمات سنتی و رسمی که در واقع به صورت غیر عمدی به کار گرفته شده اند توسط نویسندگان شان و یا در متن های والیه شان به صورت ضمنی بیان نمی شوند”. اسپنسر و گیلن از نقل قول های مستقیم و غیر مستقیم استفاده می کنند، تا حد زیادی، تا به ماهیت علمی آزادانه گفتگوهای خود با مردم آرنت و همسایگانشان اشاره کنند.
اما در گفتگوهایی که در آن مردم آرنت شرکت می کردند ایده آل های آزادانه رویداد ارتباطای معقول را از حوزه های قدرت به سخره می گرفتند. آرنت آگاه بودند که یک جنبه از قدرت استعماری با یک نیروی استعماری متضادی بسته می شود. همانطور که می رقصیدند و صحبت می کردند، آرنت و همسایگانشان به دنبال نابودکردن سیستماتیک بودند، اشیاء آیینی دزدیده ، مفقود و یا تخریب می شدند، و زمین های شان و با آن ها منابع معنوی و مادی پایداری زندگی گرفته می شد. در تبادل با اجازه به آن ها که مرایم آیینی خود را ثبت کنند، گیلن و اسپنسر به قبیله آرنت و گروه های همسایگی آن ها غذا و حفاظت از پلیس و ساکنین را ارائه کردند. روشن است که نیرو و قدرت از صحنه خارج نشد. نابرابری های گسترده قدرت انگیزه ای را برای مردم آرنت ایجاد کرد که به بیان خود گرایشی مجدد بدهند، به متن اجتماعی که در آن گیلن و اسپنسر بودند و در حال خلقش بودند. و این آرنت را تحریک می کرد که جدا شود، با اینکه در ابتدا ولو خیلی ظریف، بخشی از دنیا-زندگی نشانه ای خود و این بخش را به کار ببرند (“آن”-“جنس”) به عنوان شیوه ای از ساخت زبانی مشترک و منسجم میان خود و این مردان اروپایی.
تمرکز بر این رویدادهای هم زبانی (interlocutionary) کوچک و ساختارهای معنایی شان، حداقل در اولین مثال، به ما اجازه می دهد که مدلی ظریف تر از تفکر درباره مکانیک هژمونی جنسی ارائه کنیم، خصوصا برای اینکه چگونه سیستم های هنجاری حفظ می شوند و یا از طریق بیان عناصر نامشابه در تعاملات اجتماعی واقعی ظاهر می شوند. این “جمله ها و انواع آن ها” “کمربندهای رانندگی ای” هستند که به ما اجازه می دهند که یک روش شناسی دقیق تری را برای مانوور در میان مقیاس های بسیار گسترده رویدادها و نظم های تسلط اجتماعی داشته باشیم. و آن ها به ما یادآوری می کنند که نهادهای نیرو همواره بخشی از شرایط پیش زمینه مفروض ضمنی هستند در ارتباطات و hexis جسمانی.
سوژه زبان (the subject of language)
پس ارتباط میان جنسیت، درک کارکردی ذهنیت گرایی و لذت [جنسی] چیست؟ برای پاسخ به این سئوال، مهم است که ذهنیت گرایی را به عنوان نظم پدیده متمایز از نظم های معنایی و کارکردی پدیده ها بدانیم. این تمایز محدودیتی را در درون نظریه های فرامعنایی کنونی به دلیل ارتباط آن ها به سوژه (جنسیتی، تمایلات جنسی) زبان بیان می کند. منظور من از “سوژه زبان” موضوع زبان نیست. بلکه، منظور من، ارجاع به سوژه انسانی است که خود محصول زبان است و زبان به عنوان محصول دیالکتیکی یک رسانه ارتباطی، ابزار سوژه های انسان.
اجازه دهید ، به اختصار، به رویکرد انسان شناسانه و زبانی مروری داشته باشیم. هامنطور که در بالا اشاره کردl انسان شناس های زبانشناختی و جامعه شناسی از ارتباط رسمی میان پیشا و پسا زبانی ، و در نتیجه، سوژه جنسیتی کنار رفته اkد. اما آن ها همچنین پرسش را که چگونه زبان های طبیعی انسان، در ابعاد کارکردی و معنایی شان، نشان دهنده موقعیت زبان بشر هستند، در داخل پرانتز قرار داده اند. زبان شناسان نمی پرسند: آیا شرایط پدیدار شناسی رسانه ارتباطی وجودهایی که تبدیل به سوژه های سخنگو شدند تاثیر خود را بر ساختار و عملکردهای زبان باقی گذاشت؟ درک سیلوراستاین[۴] از ارتباط میان نظم های کارکردی و معنایی پدیده های زبانی ما را به اهمیت این پرسش هدایت می کند و ابزارهای مفهومی را که برای پاسخ به آن لازمند را در اختیار ما قرار می دهد. مثلا، اگر ما موافق باشیم که یک نظم معنایی به جز برخی کنش های کاربردی زبان قابل دسترسی نیست (از طریق کنش های معنایی و کارکردی برداشت می شود)، نظم های کارکردی و فراکارکردی کاربرد زبان های طبیعی انسان به همین شکل دربرگیرنده یک سوژه هستند که آن زبان را به کار می برد و سوژه ای که نمی تواند آن را به کار ببرد. چگونه ممکن است زبان، جنسیت، و لذت از دیدگاه این سوژه باز پیدار شود؟ اجازه بدهید که من که آنچه که در این تغییر در دیدگاه از دیدگاه دال به دیدگاه سوژه رخ می دهد از طریق مباحثهdyshesion میان زبان و متن از دیدگاه سوژه بیان کنم.
زبان نمی تواند بر متن تسلط پیدا کند به این دلیل که متن در یک نتیجه دائمی در حال تغییر سیستم های گزاره ای و دلالتی واگرای یک گروه نهفته است. از یک دیدگاه نشانه شناسی (دیدگاه یک دلالت-چشم) پیش فرض های گزاره ای که همواره از دیگران در درون همان گروه زبانی واگرا می شوند، حتی اگر بسیار ظریف و آرام این اتفاق رخ دهد. اما آن ها به صورتی یکسان subjected سوژه نبودند. بنا به نظر بن لیی (۱۹۹۷) با اینکه “ویژگی های اشاره ای خلاقانه اجرایی (performative) شرایطی را فرهم می کند که عبارات بیان شده را درست جلوه می دهد” این اجراها همچنین نمی توانند که شرایطی را ایجاد کنند که بدون آن اجراها درست به نظر بیایند، و در صورتی که به حال خود گذاشته شوند، خرابه ای هستند. گفتارهای انجامگر (performative) نمی توانند متن را اشباع کنند چرا که، همانند تمامی کنش های زبان، به تفاوت های متعدد، و ظریف در پیش زمینه های پیش فرض سوژه ها متصل هستند، زمینه هایی که در آن سوژه ها رویدادی را ارزیابی می کنند که شامل خوش بیانی انجام گر هستند. بطری هیچگاه به کشتی اصابت نکرد و هشدار دهنده های مذهبی هیچگاه همه ضرب ها را ننواختند بر مبنای پیش فرض های الزاما متنوع و انتظارات تک تک و کل افراد اجراکننده و جمعیت در حال تماشا. آن ها”به قدر کافی خوب”، “بهتر از دفعه پیش”، “به شیوه هایی که می توانیم بر آن توافق کنیم”، ” هیچ گاه کمالگرا نبوده، اما کفش وی را می بینید”، “خوب، درسته او نباید این کفش ها را می پوشیده، اما مهم نیست، مهم است؟”ریشه این تفاوت های پیش فرض را می توان، حداقل بخشی از آن را، در عبارات کاملا نشانه شناسانه یافت. همانطور که در بالا بیان کردم، بدنه تشکیل دهنده رجیستر های (register) جدید از همه اشکال کارکردی، معنایی، و فراکارکردی و عملکردهای آن مواد زبانی جماعیتی از سنخوران را شکل می دهدو تمامی انواع ممکن “تعاملات”، “هویت های اجتماعی”، “انواع موقعیت های سوژه ای به همراه هویت های اجتماعی بود” و تمامی شیوه های کارکردی و معنایی که از طریق آن این انواع تنطسم می شوند به سخنوران موارد مرود نیاز را برای قرار دادن یک ژانر سخن در دامنه یک ژانر دیگر و در نتیجه ایجاد یک ژانر جدید متن و سخن است. این قراردادن در متن (entextualization)ممکن است نتیجه سوژه خلاقانه تعمدی باشد، دیدهایی از یک روانی، یا بخشی از یک نهضت اجتماعی. در هر مورد، یک رجیستر هنجاری در درون یکی دیگر قرار می کیرد و در فرآیند کل دامنه گفتمانی جمایت سخنور را معنی می بخشد.
قراردادن در متن (entextualization) یک ویژگی دائمی کاربرد روزمره زبان است چرا که سخنوران بر مبنای عملکردهای فراکارکردی برای بیان آنچیزی که می خواهند انجام دهند، محل آن، و با چه کسی، صحبت می کنند. ماهیت متنوع این نقشه های معنایی و بازطرحریزی آن ها یک بخش حیاتی از کشمکش اجتماعی است. برای مثال، فمینیست ها ایده آل ها و انتظارات بسیاری را از اینکه چگونه “انسان” و یا “افراد دموکراتیک لیبرال” باید با هم صحبت کنند برای معنابخشی دوباره به ایده آل های هنجاری و انتطارات از اینکه چگونه زنان و مردان باید با یکدیگر صحبت کنند؛ دارند. بحث هابرماس در مورد ظهور یک شکل خاص از ذهنیت گرایی- لیبرال بورژوآ در قرن هیجدهم میلادی در اروپا یک مثال مرتبط دیگر از این گسترش بازی هاسست، قراردادن در متن (entextualization)و پیکربندی مجدد است. ترافیک رایگان طولانی در اخبار اقتصادی که توسط سرمایه داران به زیبایی شناسی های عمومی و خصوصی شکل های متنی و نیز در مورد انتظارات اجتماعی حاصل از ان در مورد اینکه چگونه باید در فضای در حال ظهور سخن گفت؛ منجر شده است.
اما اگر زبان شیوه های تولید متون تعاملی منسجی را به سخنوران ارائه می دهد، همچنین به سخنوران شیوه هایی را برای تولید دستوری جملات منسجم را می دهد که کاربردها و یا هنجارهای جامعه را به چالش می کشند. برای مقال جملاتی را که از منظر دستوری کاملا صحیحی هستند در نظر بگیرید: “وی ممکن است مرد باشد” و یا “برخی مردان مرد هستند” این بدان معناست که “حداقل یک مرد مرد نیست”. این جابه جایی های نمایه گون ممکن است متن و یا ارجاع رفتاری و یا جسمانی روشنی داشته باشند و یا نه. اما آن ها تاثیرات اجتماعی دارند. اگر یک مخاطب یخواهد کمی بیشتر درباره معنای آن ها فکر کند. “منظورتان چیست که برخی مردان مرد هستند؟ شما چه چیزی می گویید؟ چه چیزی و یا چه کسی می تواند یک مرد را مرد و یا چیزی به غیر از آن کند، و این دربرگیرنده چه عواملی است؟ نه. یک مرد مرد است. مگر اینکه…” این تکه های تفکر نشان می دهد، بازهم ، یک فضایی واگرا میان جنسیت اجتماعی و دستوری هنجاری وجود داد. وجود دارد. این در واقع برای ایجاد معنا آن را قابل دسترسی می کند اگر کنشگر های اجتماعی آن را بیایند، به کار بگیرند، و چیزی از آن بسازند. لاکان قطعا این کار را با گزاره هایی مثل “زنی که وجود ندارد” (La famme n’existe pas) و “Il y q d’ l’ Un” نشان می دهد. در اولین لحظه، عملکرد کارکردی “برخی مردان مرد هستند” ممکن است کمی بیشتر از تفسیری باشد که با ارجاع به مرانیت هنجاری اطلاق می شود. اما در طی زمان پرسش ناتوان کننده میانگین است ، “شما همان هستید؟” ممکن است دربرگیرنده انتظاراتی هنجاری باشد نه تنها از مردانگی بلکه از نهادهای اجتماعی که با این ژانر تنظیم شده و تنظیم می کنند.
دستور زبان خود برای سخنوران شیوه هایی را دال بر موقعیت هر مثال موجود از ساختار و کاربرد زبان ارائه می دهد، هر گزاره خواه به صورت هنجاری و خواه ضد-هنجاری ساخته شود. این طیف از modal ها را در نظر بگیرید:” ممکن است من باید با یک زن اینطور صحبت کنم”؛ “ممکن است من زن باشم، ممکن است نباشم”؛ :ممکن است نباید اینطور صحبت می کردم، ولی الان خیلی دیر است”؛ “ای ممکن است متن، شرایط، مردم درستی باشند برای من که خودم را به درستی در این متن بیان کنم. ممکن هم هست اینطور نباشد. این “شاید اینطور باشد، و یا ممکن است اینطور نباشد” ها یک “حالت دیر” بالقوه را که سخنوران می توانند همواره به آن اشاره کنند نشان می دهد که بدون توجه به اینکه هیچ محتوای واقعی ای وجود ندارد برای آن “به شکل دیگر” مثل با این حال. خواه برای حفاظت از تنظیمات هنجاری زبانی و یا برای نشان دادن شکست دائمی هنجار جنسیتی، این ویژگی های دستوری موارد واقعی کشمکش اجتماعی را ارائه می کنند. آن ها به “شرایط عدم قطعیت” اشاره می کنند و در نتیجه امکان وجود در ساختارهای پیشفرص زبان و جامعه حتی اگر، در مثال اول، این شرط امکان چیزی بیشتر از یک فضای خالی دستوری نباشد.
منبع این احساس عدم قطعیت (و یا احتمالا) بخشی به دلیل نتیجه معنای فراکارکردی سخنور است: معنای وی از فرم های جایگزین پیدا و پنهان که در زبان وی وجود دارد و نگاشت فراکارکردی که شکل ها را فرم داده و بازفرم می دهد. اما این احساس، این modal pulsion ، همچنین از یک نظم دیگر پدیده ها منتج می شود: ذهنیت گرایی. قعطا درست است که قبل از اینکه یک سوژه حتی به صورت پاره ای آگاه از کنش خود باشد، زبان در درون دانش ضمنی وی از قوانین جنسیتی قرار می گیرد که تبدیل به ساختارهای پیش فرض قوی ای می شود که وی باید برای اظهار آن به عنوان یک سوژه-بیان مناسب فرض کند. یک پیش فرض کاملا دستوری و دربرداشتن جنسیت شرط بیان و بیان شدن در قابل شناخت بودن است. طراحی های جنسیتی لازم است. آن ها اجرایی هستند. در زبان انگلیسی، برای مثال جنسیت گرامری این عقل سلیم صفتی را در سه شیوه ایجاد می کند: یا برای وی معنادار است. نسبت به وی معنادار است. و وی را معنی می کند.
با این حال، به عنوان کنشگران اجتماعی (والدین، کاگران مراقبت، معلمان، انجام دهنده مراسم آیینی) در ارائه این قوانین پنهان جنسیت به افراد، افراد زبان را با ضربه ها و احساسات جسمانی که به همراه صمیمیت هایی است که زندگی شان را شکل می دهند، به کار می برند.به خاطر داشته باشید که، از دیدگاه سوژه، دستور زبانی در ابتدا تنها از طریق مثال های معنایی و کارکردی کاربرد زبان قابل برداشت هستند. برای مقال، سوژه پیش زبانی باید از کاربرد عبارت “وی، ضمیر شخصی سوم شخص مفرد” سیستمی از تعداد، فرد، و جنسیت را در بر بگیرد. یعنی، معنای دستوری و ارزش تنها از طریق فعالیت های فراکارکردی و کارکردی دیگر سوژه ها در متن های ریسک های متمایز نسبت هب خود سوژه پیش زبانی.
یک نسخه قوی “سوژه زبان” بحث می کند که نظم های متنوع پدیده های زبانی خود باید در یک شکل سیگنال حمل شوند، عملکرد و یا ظرفیتی که شرط رسانه ارتباطی بودن یک فرم خاص بودن، یک انسان بودگی که سوژه سخنورمی شود. اینکه ما چگونه این را نشان می دهیم هنوز به طور کامل برای من روشن نیست. همچنین روشن نیست که چه کاربرها و معانیی را باید بتوان از دشواری روش شناسانه آنچیزی که معنای پدیدارشناسانه می دهد، را باید ترسیم کرد. اما بیایید که ، در این زمان، در مورد این مخاطرات متعدد نگران نباشیم؛ و به جای آن modality از دیدگاهی که پیشنهاد می کنم دوباره بررسی کنیم. همانطور که می دانیم، modality به صورتی دستوری میزان تعهد یک سخنگو دارد برای یک گزاره ارائه می دهد. اما modalityهمچنین ممکن است به عنوان دال فرازبانی بستگی زبان به سوژه ای که باید یک سوژه سخنگو شود نیز عمل کند. شکل بچه گانه “ممکن است نباشد” ممکن است نه تنها یک جنبه منطقی-معنایی زبان باشد، بلکه تجربه دربرداشتن یک شکل معنایی را به عنوان یک شرط لازم اجتماعی بودن داشته باشد، و در عین حال، تجربه بودن قبل از چنین شمولی. به طور خلاصه، pulsion لاکان آن را علاقه نام نهاده است را می توان به صورت دستوری در شکل های زبانی مثل حالت و مورد نظر ارائه کرد.
من این را اختلال زودهنگام و دستوری کردن هنجارهای اجتماعی زبانی کارکردهای صمیمی فرد می نامم. رومن یاکوبسن به یک پدیده مرتبط به عنوان “زبان فردی” (individual langue) – یک کد زبانی فردی شده که با اجتناب فرد از “شکل های خاص و یا کلمات خاصی که مورد قبول جامعه هستند، مرزبندی می شوند، اما همین کلمه برای آن فرد غیر قابل قبول می شود به هر دلیلی و یا نسبت به آن ناسازگاری دارد. اگر “زبان اجتماعی” وحودت یک جامعه را حفظ می کند، “زبان فردی” نشان دهنده و یا حفاظت کننده” وحدت است، یعنی، ادامه ، هویت افراد”. کارکرد صمیمی یک فرد شامل ساختارهای ضریف خاص یک دستور است، مثل یادگیری طبقه بندی های جنسیتی، ارجاع، و هویت؛ و شامل ویژگی های خوب آواشناسی یک رجیستر اجتماعی است که فضای اجتماعی را در کنش صحبت ارائه می دهد. اما این همچنین دربرگیرنده خیالات جداگانه ای از رویکردهای جسمانی، و گفتمانی کوچک است، که سوژه ها را جدا و خاطرات را مرور می کنند، امیدهای غیر-زبانی، الهامات؛ ناامیدی ها، سطوح جسمانی، و حد فاصل های تعیین شده ویژگی های آوایی، گزینه های لغوی، الگوهای دستوری. در عوض، خود دستور دال مشروطیت هر گزاره واقعی است- که به صورت فراکارکردگرایی بخش های معنا را شکل می دهد.
این کارکردهای نزدیک برای درک پویایی جامعه حیاتی هستند، چرا که آن ها زبان هنجاری صمیمی جماعت را که به دنبال آن است که نهادهای زبانی را تثبیت کند، بی ثبات می کند. آن ها به این صورت عمل می کنند چرا که یک فرد عمل می کند، و یا به بیان دقیق تر، کارکردهای نزدیک به خود را در هر صحنه ای که وارد می شود گسترش می دهد. این کارکردهای نزدیک با افراد با ورود و عبور از حوزه های عمومی و خصوصی به صورتی درک نشده مهاجرت می کنند، و انتظارات ، تقاضاهای خود را شکل می دهند و بخشی از آن مسئله این است که چرا هیچ کس تقریبا آنچه که وی تلاش می کند بیان کند. “شما چرا نمی فهمید من از شما چه می خواهم؟” “آیا ما به یک زبان صحبت نمی کنیم؟ به صورت سختگیرانه ای پاسخ “نه” است. اما باز هم، پاسخ به این دلیل ساده انگارانه نیست چرا که زبان اجتماعی کلیت زبان های فردی واگرایی (diverge) است که آن را تشکیل می دهند. پاسخ به صورت سختگیرانه ای این نیست که زبان یک پدیده نشانه شناسی است. پدیده ای است که شرایط مادی آن، و نیز اجتماعی آن، چیزی دیگری به غیر از خود آن تولید می کند.
به بیانی دیگر، کارکرد صمیمی یک فرد تنها خود کد آن نیست، بلکه کد و تمایلی است که پخش می کند توسط آن پخش می شود. آنچه که این زبان اجتماعی آن را به هم می تند و آن ها به یک زبان فردی تغییر می دهد خود زبان نیست، حداقل در بخش هایی، الصاقات جسمانی و احساسی غیر زبانی، و پیش زبانی است، نیازها، تخیلات، و مواد سطحی که زبان نشاندار-نشان ها و یا مانع می شود. این تاثیرات و تخیلات قطعا در یک کد فردی تنظیم می شوند، اما به صورتی سختگیرانه، آن ها با کد یکسان نیستند. در اینجا، رویکردهای روان شناختی و انسان شناسی غالب به زبان، جنسیت و روابط جنسی همگرا می شوند. تمایل زوان شناختی ارجاع داده نمی شود. این هر کدگذاری خاص احساسی، عواطف، مقوله های احساسی، گفتمان احساسی، و یا گفتمان هایی درباره احساس نیست. آن را نمی توان به “کدگذاری های زبانی” محدود کرد که “دربرگیرنده پدیده های قابل توصیف و متمایز هستند”، تا ” گفتمان های در مورد احساس”، و یا “گفتمان های احساسی” (عملکرد های خوش و بش)، با اینکه این ردیابی حرکت آن را ارائه می دهد.. احساس ممکن است یک ترجمه مفید علایق باشد، اما تنها اگر علاقه به عنوان معنای ریشه ای آن درک شود به عنوان یک انگیزش باشد، یک حرکتی که با جنبشی نه در راستای هیچ چیزی مشخصی صورت می گیرد، بلکه بیرون و دور از هر موقعیت یابی ای؛ مثل، هر گزاره ای مثل “من زن هستم”، ” این روابط جنسی نیست”، “انجام دادن آن تزیین سر که باید به سر بچسبد.” و با ، بسنخ به اینکه چسب چقدر کارآمد است.
به طور خلاصه، جدای از جنسیت اجتماعی و دستوری هنجاری که با هم در یک متن متنوع بیان می شوند، و هر دوی این پدیده های نشانه شناسی نسبت به دیگری ایمن هستند و نسبت به کل مادیت آن، اقتصادهای روانی، فضاهای اجتماعی و کنش هایی که متن های پیش فرض آن ها را ایجاد می کنند و ارجاعات آن ها را. گفتمان های کارکردی و فراکارکردی و عملکردهای شان برای زبان ابزاری محکم برای “ایمن سازی” متن اشاره ای به بدن هاف متن ها، نهادها، و روان ها فراهم می کند. و بدن ها، متن ها، و فضاهای مادی سطوح، تراکم، انعطاف پذیری، ناهمواری، توخالی بودن، و استواری را که زبان در قبال آن ها ادعا می کند را فراهم می کند. اما انواعی از کنشگر های اجتماعی مورد نیاز هستند برای تنظیم کاربردهای این شکل های زبانی و غیر زبانی برای مانع شدن و یا ترغیب بازی ذاتی نوآوری زبانی و تحولات اجتماعی منتج آن. این کنشگر ها و عامل ها شامل صمیمی ترین و نزدیک ترین دوستانمان، معلمان، دوستان، عشاق، و کسانی که ما را ترغیب می کنند که مثل یک مرد و یا زن مناسب صحبت کنند، gay و یا straight، و دورترین وابستگان ما، دانشگاهی و یا مقامات رسمی کشوری که سخنرانی قانونی هیجانی دارند و یا pornogrqphic، از طریق اینترنت و پست پاکتی.
در این شرایط معمول و یا غیر معمول، در این فضاهای صمیمی و یا غیر صمیمی، کودکان و بزرگسالان یاد می گیرند که نه تنها محتوای خاص تسلط زبانی/تشویق است بلکه شکل خواص آن هم وجود دارد (” اینطوری صحبت نکن” و یا ” اینطوری بگو”) و مخاطرات رنگارنگی که در صحبت کردن به شیوه دیگر وجود دارد. آن ها آنگاه این شکل از تسلط زبانی را و مخاطره را در میان نهادهای مختلف اجتماعی کار، صمیمیت، و هویت های جنسی و جنسیتی می یابند. اما تا کنون از آنجا که زبان وسیله سوژه اجتماعی است برای ایمن ساختن آن در قابل متن، همچنین مکان ، و روشی را برای کنشگران اجتماعی برای جداسازی این الصاقات اشاره ای جنسیتی ارائه می دهد. از آنجا که بی معنی اشاره ای بنیادی در معنای جنسیت under)gird را شکل می دهد، هر مکانی که در آن یک سوژه سخنگو جنسیت را برای اینکه متن اجتماعی ایمن می کند همچنین مکانی را ارائه می دهد که یک سوژه سخنگوی دیگر نمی تواند با آن ارتباط مبارزه و رقابت کند. مطالعات بیشماری در زبان و جنسیت اکنون تنوع شکل نشانه شناسی، محوتای آن و ارتباط این کشمکش ها را ثبت کرده است.
برای تبدیل شدن به یک سوژه جنسیتی در زبان، پس، برای ایجاد متنی برای سوژه زبان و شرایطی که در آن آن سوژه رنج بکشد. این سوژه تنها به دلایلی کاملا زبانی رنج خواهد برد. ویژگی های معنایی، کارکردی، و فراکارکردی و عملکردهای آن و عاملیت های اجتماعی که واسطه آن ها هستند شرایطی پیش فرض را در مورد یک سوژه جنسیتی درست به دست می دهند. اما این تنظیم جنسیت هنجاری و روابط جنسی هم بر مبنای همین ویژگی ها، عملکردها، نهادها و عاملان همواره تحت تاثیر تغییر، پرسش، سئوال، و اتهام هستند. زبان ممکن است به جنسیت اشاره کند اما همچنین روش های همواره موجودی را از ناامنی و عدم قطعیت همیشگی ارائه می دهند. اما این سوژه زبان از نظر خود زبان نیز در رنج است. سوژه با محکوم به واقعی بودن از طریق زبان، مجبور است که خود را به عنوان یک سوژه کاملا انسانی در رسانه ارتباطی بیان کند که الزاما جزیی و موشکافانه است. سوژه مجبور خواهد بود که در یک زبان اجتماعی با کارکردی نزدیک به خود و صمیمیتی آزاردهنده درگیر شود و با آن زبان اجتماعی آزار می بیند. بنابراین، صحبت همانند یک زن مناسب ممکن است همچنین تبدیل شدن به یک زن مناسب باشد. اما اگر چنین باشد، زن بودن به سختی ممکن است. اما مرد بودن هم کم و بیش به صورت مردی که، برای تمامی رضوح اشارهای خود، از این واقعیت رنج می برد و امنیت الصاقات کارکردی آن دشوار خواهد بود.
[۱] Baldwin Spenser
[۲] Frank Gillen
[۳] Alice Springs
[۴] Silverstein