انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

در کتابخانه‌های دیجیتال ــ ۶ : یک طالب در گوانتانامو

تصویر: یکی از زندانیان گوانتانامو در حال انتقال

در سال ۱۳۷۳ (۱۹۹۴) و در اوج جنگ‌های داخلی میان گروه‌های مجاهدین، طالبان از جنوب افغانستان ظاهر شدند. خاستگاه آنان را مدارس دینی (به ویژه مدارس دیوبندی) ناحیه مرزی شمال غرب پاکستان و مناطق قبایلی وزیرستان و سرحدّ می‌دانند.۱ آن‌ها خود را طلاب علوم دینی‌ای معرفی می‌کردند که از ناامنی و جنگ و خونریزی و فساد مالی و قدرت‌طلبی فرماندهان جهادی به تنگ آمده‌اند. روزی که آن‌ها به منطقه کوچک اسپین بولدک در ولایت قندهار وارد شدند و تشکیلات‌شان را «تحریک اسلامی طالبان» نامیدند کمتر کسی ایشان را جدی گرفت و از اهداف واقعی آن‌ها خبر داشت. کار طالبان که از حمایت مجاهدان عرب، ارتش پاکستان و دولت‌های عربستان و امارات بهره‌مند بودند و شعار حاکم‌کردن اسلام و قرآن و برقراری صلح و نظم می‌دادند در مدت کوتاهی بالا گرفت. ولایت قندهار را تصرف کردند و به‌سرعت به سوی دیگر نقاط کشور یورش بردند. فرماندهان کوچک و بزرگ مناطقی بدون هیچ درگیری مواضع خود را به طالبان سپردند و یا به آن‌ها پیوستند. در برخی مناطق فرماندهان را با پول خریدند و در شماری ولایات با جنگ‌های برق‌آسا و حمله‌های کوبنده‌ای فاتح شدند که از طلاب علوم دینیِ فاقد تجربه نظامی انتظار نمی‌رفت. پس از سقوط هرات و جلال‌آباد، کابل به محاصره درآمد. دولت مجاهدین و رهبرانش (برهان‌الدین ربّانی، احمدشاه مسعود، گلبدین حکمتیار، عبدالرب الرسول سیّاف و …) عقب‌نشینی کردند و پایتخت کشور را به مهاجمان واگذاشتند. از آن زمان دوران حاکمیت هشت ساله و پرمحنت طالبان آغاز شد.

طالبان به طور عمده از قوم پشتون و رهبران اصلی‌شان از قبیله دُرّانی بودند که سابقه بیش از دو قرن حکومت بر افغانستان را داشت. رهبر آنان، ملا محمد‌عمر، یک فرمانده گمنام دوره جهاد علیه اشغال شوروی در حرکت انقلاب اسلامیِ مولوی محمدنبی محمدی بود. جنبش طالبان به گونه‌ای برنامه‌ریزی شده بود که تا مدت‌ها ماهیت آن بر سیاستمداران افغانستان روشن نشد که هیچ، حسن ظن بسیاری را نیز جلب کرد. برای مثال، برهان‌الدین ربّانی در ابتدا ادعای صلح و سلام طالبان را باور کرد و با آن‌ها از در ملاطفت و همکاری در آمد. تا آن‌جا که نمایندگان عالی‌رتبه طالبان را در کابل میزبان شد و چنان به آن‌ها اعتماد کرد که برایشان توصیه‌نامه‌هایی به والی وقت قندهار نوشت. احمدشاه مسعود نیز مدتی به طالبان علاقه‌مند شد ولی به‌سرعت به اشتباه خود پی برد. در هرات، والی قدرتمند، اسماعیل‌خان در حسن ظن به طالبان تا آن‌جا پیش رفت که در عبور دادن یک کاروان تجاری پاکستان (با نگهبانی طالبان) به سوی شمال کشور همکاری کرد. در واقع این سه تن و بسیاری دیگر از رهبران وقت مجاهدین، تاوان سنگینی بابت فریب‌خوردن از طالبان پرداختند. دروغ و نفاق طالبان و داعیه صلح‌خواهی و اسلام‌پناهی آنان سرانجام از پرده بیرون افتاد و پرچم سفید طالبان در دیده مردم، همرنگ دستار سیاه‌شان جلوه‌گر شد.

خط سیر حرکت طالبان از تصرف هرات (۱۹۹۵) و جلال‌آباد (۱۹۹۶) تا ورود به کابل (سپتامبر ۱۹۹۶) ادامه یافت و آن‌ها در سال ۱۹۹۸ شمال و سپس مرکز افغانستان را متصرف شدند و دست به کشتارهای مهیب زدند. در اوت ۱۹۹۸ پس از تصرف مزار شریف، والی طالبان شیعیان هزاره را کافر خواند و قتل و غارت اموال و به کنیزی بردن زنان‌شان را جایز شمرد. گزارش‌های سازمان‌های معتبر حقوق بشری جهان خبر از قتل عام هزاران نفر از قوم هزاره تنها ظرف چند روز می‌دهد. کشتار هزاره‌ها در سال‌های ۱۹۹۹ و ۲۰۰۱ در ولایت‌های سرپل و بامیان ادامه یافت. (دید‌بان حقوق بشر گزارش مفصلی در این‌باره در فوریه ۲۰۰۱ منتشر کرد.)

کارنامه هشت ساله امارت اسلامی طالبان ، سیاه و ننگین و مشهور خاص و عام است. گذشته از قتل و کشتار مردم و مشارکت در قاچاق مواد مخدر، مواردی چون بستن مدارس دخترانه، اجباری شدن برقع و منع اشتغال زنان، منع خروج زنان از خانه بدون حضور مردی از محارم‌شان، منع تراشیدن یا کوتاه کردن ریش برای مردان، منع موسیقی و فیلم و داشتن تلویزیون، منع ساختن و خرید و فروش مجسمه، منع برگزاری جشن‌های ملّی چون نوروز، حتی منع بادبادک بازی کودکان تنها برخی از مقررات مشهور طالبان است.۲ امروز که طالبان بیش از ده سال است از قدرت رانده شده‌اند، در هر شهرک و روستایی که مدتی متصرف می‌شوند، همین‌گونه مقررات ظالمانه را بر مردم محل تحمیل می‌کنند. درباره فجایع طالبان زیاد گفته و نوشته شده است. ولی شاید بهترین و مستندترین مدرک، «رساله قانون» طالبان باشد که در سال ۲۰۰۸ به امضای ملا محمد عمر انتشار یافت و در آن مقررات رفتار با مردم افغانستان و اعضای ادارات دولتی و نیروهای نظامی رسمی کشور شرح داده شده است. گرچه هدف از انتشار این رساله، پیراستن چهره منفور طالبان و در واقع برگ دیگری از تزویر و دورویی آن‌هاست، با این حال «دُم خروس»هایی از زیر قبای آن پیداست که خواننده را به حیرت می‌اندازد و مؤید بسیاری از اعمال رایج نزد طالبان است. برای مثال در جایی، مُثله‌کردن و بریدن گوش و بینی معلمان و کارمندان دولت را جایز ندانسته است. و در جای دیگر، بستن و تعطیل دبستان‌های دخترانه را کافی شمرده، نیازی به آتش زدن آن یا ضرب و شتم اطفال دانش‌آموز ندیده است!
امروز بسیاری از سیاستمداران و نیز مردم افغانستان تردیدی ندارند که حرکت طالبان پیش از هر چیز حاصل برنامه مشترکی است که توسط اطلاعات ارتش پاکستان (در زمان صدارت بی‌نظیر بوتو)، با تأیید ضمنی دولت امریکا و همکاری شماری از شرکت‌های نفتی امریکایی و حکمرانان عربستان سعودی و امارات به اجرا گذاشته شد. و البته بخشی از دولتمردان کنونی افغانستان نیز در این برنامه مشارکت داشتند. همان‌هایی که تا امروز همچنان طالبان را «برادر» خود می‌خوانند!
٭
سال‌ها از سقوط امارت طالبان می‌گذرد، ولی آن‌ها همچنان در افغانستان آتش به پا می‌کنند. بقای طالبان بدون حمایت قوی داخلی از جانب بستگان و هم قبیله‌های آن‌ها و بالاتر از آن، حمایت تدارکاتی از ورای مرزهای جنوبی افغانستان ناممکن است. عملیات ایذائی و تروریستی طالبان در گوشه و کنار افغانستان و سعی وافر در جلب توجه بین‌المللی به خود در مقام نیرویی قوی که نمی‌شود آن را نادیده گرفت، سیاست دوگانه دولت پاکستان که همزمان حمایت و سرکوب محدود طالبان افغانستان و پاکستان را پی می‌گیرد و از آشفته‌بازار حاکم بر منطقه بهره‌مند است، در کنار تزلزل غرب در رویارویی با پاکستان به مثابه عامل درجه اول ناامنی در منطقه، و بی‌تدبیری دولت وقت افغانستان که گاه تا همدلی و همراهی با عناصری از طالبان پیش می‌رود، چشم‌اندازی تیره و تار را برای مردم افغانستان و ثبات و امنیت در مرزهای شرقی ایران رقم می‌زند.
امروز طالبان به مشی پرتزویر گذشته روی آورده‌اند و به چند چهره رخ می‌نمایند. از یک سو همان طالب‌های خشن و خونریزند که به مردم غیرنظامی رحم نمی‌کنند، از سوی دیگر چهره‌هایی معتدل و اهل مصالحه و مذاکره‌اند که دم از یافتن راه‌حل برای نجات کشور می‌زنند. در نتیجه، گروه اول را «طالبان تندرو» و گروه دوم را «طالبان میانه‌رو» می‌نامند. رئیس دولت افغانستان و همکارانش با گروه دوم آشکارا مرتبط‌اند و در حال مذاکره، اگرچه خبرها حاکی از آن است که هیچ گاه با گروه اول هم قطع رابطه نکرده‌اند. با این حال هر دو دسته، پیدا و پنهان تنها یک چیز را می‌گویند: به رسمیت نشناختن حاکمیت جمهوری اسلامی افغانستان و لزوم احیای امارت اسلامی طالبان.
٭
از افراد بلندپایه طالبان به‌ندرت نوشته‌ای منتشر ‌‌می‌شود و معدود مطالبی هم که انتشار یافته، اغلب به زبان پشتو است. از جمله صاحب‌منصبان طالبان که دست به قلم برده‌اند، یکی مولوی وکیل احمد متوکل، وزیر خارجه پیشین طالبان است و دیگری ملا عبدالسلام ضعیف، سفیر وقت طالبان در پاکستان، که امروز از «طالبان میانه‌ور» و حتی در زمره مشاوران غیررسمی حامد کرزی به شمار می‌رود. تصویری از گوانتانامو، خاطرات عبدالسلام ضعیف از دستگیری‌اش در پاکستان تا رهایی‌اش از زندان گوانتانامو است. این کتاب در سال ۲۰۰۶ به زبان پشتو در پاکستان به چاپ رسیده است و اینک ترجمه فارسی آن به قلم وحید مژده ــ که برای کسانی که مسائل افغانستان را دنبال می‌کنند نام آشنایی است ــ در فضای مجازی در دسترس است.
عبدالسلام ضعیف (متولد ۱۳۴۶ در پنجوائی قندهار) از خانواده‌ای روحانی است. به دنبال کودتای حزب دموکراتیک خلق افغانستان، با خانواده به پاکستان مهاجرت کرد و در مدارس آن کشور درس خواند. در نوجوانی ضمن تحصیل علوم دینی، به یکی از دسته‌های جهادی مستقر در قندهار پیوست و سلاح به دست گرفت. پس از سرنگونی کمونیست‌ها برای ادامه تحصیل علوم دینی به پیشاور رفت و همزمان به فراگیری زبان‌های عربی و انگلیسی پرداخت. از آغاز برآمدن حرکت طالبان به آن پیوست و به سرعت به مراتب عالی ترقی کرد. وی در روزگار طالبان به ترتیب این سمت‌ها را داشت: ریاست بانک مرکزی هرات (۱۹۹۶)، ریاست اداری وزارت دفاع (۱۹۹۸)، معاونت وزارت معادن و صنایع (۱۹۹۹)، ریاست عمومی ترانسپورت (۲۰۰۰)، و سفیر کبیر امارت اسلامی افغانستان در اسلام‌آباد (۲۰۰۱). او در سال ۲۰۰۲ دستگیر شد و سه سال و ده ماه در اسارت نیروهای امریکا (در قندهار و گوانتانامو) ماند. در دوره اسارت چند بار شایعه مرگ وی بر سر زبان‌ها افتاد تا آن‌جا که دولت امریکا ناچار شد رسماً این خبر را تکذیب کند. او در سال ۲۰۰۵ با پادرمیانی دولت افغانستان از گوانتانامو آزاد شد، نام وی از فهرست افراد تحت تحریم شورای امنیت ملل متحد خارج شد، و در کابل در خانه‌ای تحت حمایت دولت افغانستان به سر برد. در فروردین امسال (۱۳۹۱) ظاهراً بر اثر فشار امریکا، افغانستان را به قصد اقامت در دبُی ترک گفت.
ملا عبدالسلام ضعیف خاطراتش را با یادکردن از خواب آشفته‌ای آغاز می‌کند که تعبیر آن را در بازداشت ناگهانی خود در دوم ژانویه ۲۰۰۲ در خانه‌اش در اسلام‌آباد می‌یابد.۳ او بازداشت خود را عملی غیرقانونی می‌داند، چرا که رسماً یک دیپلمات محسوب می‌شده و مقامات وزارت خارجه پاکستان متعهد به حفاظت از او و خانواده‌اش بودند. می‌گوید: «من از مقامات پاکستانی که همیشه خود را برادران مخلص ما معرفی می‌کردند و گاه‌گاهی از جهاد مقدس هم سخن می‌گفتند، چنین انتظاری نداشتم.» مأموران پاکستانی در برابر اعتراض او که براساس کدام اصل اسلامی یا غیراسلامی چنین رفتاری می‌کنند می‌گویند: «برای ما امروز قانون و اسلام مطرح نیست، بلکه تنها منافع پاکستان مطرح است و بس.»
مأموران پاکستانی ضعیف را در پیشاور به فرودگاهی می‌برند و به امریکایی‌ها تسلیم می‌کنند. می‌گوید در همان لحظات نخست و پیش روی مأموران پاکستان، سربازان امریکایی بر سرش می‌ریزند و او را زیر مشت و لگد می‌گیرند. لباس‌هایش را با چاقو می‌درند، به دست و پایش زنجیر می‌بندند و کیسه‌ای سیاه بر سرش می‌کشند. سپس او را با هلی‌کوپتر به یک کشتی نظامی امریکایی منتقل می‌کنند. در آن‌جا چند افغانی دیگر که نام می‌برد هم در اسارت بودند. چند نوبت بازجویی با دست‌های بسته صورت می‌گیرد که همواره سؤال‌ها مربوط به محل اختفای بن‌لادن و ملا عمر و سایر رهبران طالبان و عملیات تروریستی القاعده است. می‌گوید: «نام تروریست برای امریکایی‌ها یک مشت پولادین است که با آن دهان هرکسی را که خود بخواهند می‌شکنند.» پس از گذشت چند روز، بر او لباس فرمی می‌پوشانند و با تسمه‌های پلاستیکی دست و پایش را می‌بندند و کیسه به سر، به همراه پنج افغانی و دو عرب و یک امریکایی مسلمان با هلی‌کوپتر به فرودگاه بگرام (در خاک افغانستان) منتقل می‌کنند. در مسیر سفر و در داخل هلی‌کوپتر، آزار و اذیت سربازان امریکایی ادامه می‌یابد. در فرودگاه بگرام هم به محض پیاده شدن می‌شنود که چند سرباز می‌گویند: «او بزرگ‌شان است» (This is the big one) و سپس باران مشت و لگد بر سرش می‌بارد. می‌گوید یک ساعت با لباس پاره، بدن خون‌آلود و نیمه برهنه در سرمای شدید بر روی برف افتاده بود و کتک می‌خورد.
بازجویی در پایگاه بگرام مانند گذشته ادامه می‌یابد و با فشار و آزار همراه است. در بازجویی‌ها فردی غیرنظامی به نام فرید که «اصلاً امریکایی بود اما در ایران بزرگ شده بود» وظیفه ترجمه را برعهده داشت. پس از شش روز گرسنه ماندن، به او غذایی می‌دهند که جیره سربازی بود. بیست روز با دست و پای بسته در یک سلول سرد، بی‌خواب نگه داشته می‌شود و هر روز بازجویی ادامه می‌یابد. می‌گوید پس از روز بیستم، همان مترجم فارسی‌دان یک جلد قرآن کوچک برایش می‌آورد که اوقاتش را صرف آن می‌کند. چند روز بعد، شش زندانی دیگر به سلول وی آورده می‌شوند که پنج تن از آنان عرب‌اند و یک نفر افغانستانی.
بار دیگر با همان وضعیت دست و پا و چشم بسته به همراه تعداد دیگری از بازداشت شدگان افغان و عرب با هواپیمای نظامی به قندهار منتقل می‌شود. این بار نیز به محض پایین‌آمدن از هواپیما با مشت و لگد از او استقبال می‌کنند. زندانیان در هوای سرد و بر زمین گل‌آلود زیر ضربات پوتین سربازان امریکایی کوبیده می‌شوند و سپس سربازان بر روی زندانیان می‌نشینند. ملا ضعیف می‌نویسد: «آن قدر بر سر و پایم فشار آوردند که گمان کردم می‌خواهند سرم را ببرند. حقیقت این بود که برای ما کشته‌شدن به مراتب بهتر از این حالت بود. چنین شکنجه‌های توهین‌آمیز را هیچ بشر نمی‌تواند تحمل کند.»
در بازداشتگاه قندهار پس از برهنه ساختن زندانیان پیش چشم سربازان مرد و زن امریکایی، و سپس معاینه پزشکی و عکس‌برداری از هر یک، به آن‌ها یونیفورم‌هایی یک‌شکل می‌پوشانند. به زندانیان هفته‌ها تنها آب برای آشامیدن داده می‌شود و امکان شستن دست و صورت، یا حمام وجود ندارد. هر سه ماه یک بار، باز هم پیش چشم سربازان زن و مرد، به هر زندانی یک سطل آب و یک قالب صابون برای استحمام می‌دهند که ملا ضعیف آن را شرم‌آور می‌خواند. در این هنگام، افراد صلیب سرخ با زندانیان دیدار و آنان را نام‌نویسی می‌کنند و وعده بهترشدن شرایط و مبادله نامه با خانواده‌هایشان را می‌دهند. بازجویی در قندهار نیز ادامه می‌یابد. ملا ضعیف وضع غذای بازداشتگاه را بسیار بد می‌داند. گاهی جیره سربازیِ تاریخ مصرف گذشته و متعفن به زندانیان داده می‌شد. گه‌گاه در غذا گوشت خوک بود که قابل خوردن نبود. مدتی بعد برای زندانیان که خواستار غذای حلال بودند، نوعی غذای کاشر (ذبح یهودیان) می‌آورند که ملا ضعیف می‌گوید آن را بر غذاهای قبلی ترجیح می‌داده‌اند چون کیفیت بهتری داشت و تاریخ مصرف آن نگذشته بود.
ضعیف از فحاشی و توهین سربازان امریکایی شکایت می‌کند. می‌گوید: «این مدعیان دروغین حقوق بشر، از شیر تا ملخ برای هر حیوان قانون دارند، اما برای ما که انسان بودیم و گناه ما هم مشخص نبود [قانونی وجود نداشت] و هر سرباز بی‌پدر و حرامزاده که به درد کار دیگری نمی‌خورد و به سربازی استخدام شده بود، بر ما فخر می‌فروخت». در بازداشتگاه قندهار، گاهی دسته‌ای از سربازان با لباس‌های مخصوص عملیات ویژه، شب هنگام به سلول‌ها حمله می بردند و زندانیان را به ظاهر دستگیر و به این سو و آن سو پرتاب می‌کردند و در همان زمان از این کار خود فیلمبرداری می‌کردند. ملا ضعیف می‌گوید یقیناً این صحنه‌سازی‌ها برای نمایش در امریکا و نشان‌دادن میزان شجاعت سربازان امریکایی در مبارزه با تروریست‌ها صورت می‌گرفت. در بازجویی‌های بازداشتگاه قندهار به ملا ضعیف می‌گویند: «ما فکر می‌کردیم که تو با تنظیم القاعده ارتباط‌ داری و از جریانات نیویورک و واشنگتن خبر داری، اعضای طالبان و القاعده را می‌شناسی و منابع مالی‌شان را به ما نشان می‌دهی.»
حکایت ملا ضعیف به روزی می‌رسد که زندانیان را به اجبار و برخلاف میلشان به سلمانی می‌برند تا سر و ریش و سبیل‌شان را بتراشند. وی می‌نویسد: «این برای من کاری بدتر از مرگ به نظر می‌آمد». این کار هم بدون ضرب و شتم انجام نمی‌گیرد. او از شیخ صالح یمنی یاد می‌کند که همین کار را بر سر او هم می‌آورند و هر دو در پایان از شدت ناراحتی به گریه می‌افتند. در آخرین بازجویی، با ملا ضعیف اتمام حجت می‌کنند که اگر با امریکایی‌ها همکاری (و برایشان جاسوسی) کند او را به خانه‌اش باز می‌گردانند و در غیر این صورت به گوانتانامو فرستاده می‌شود. اول جولای ۲۰۰۲ ملا ضعیف به همراه زندانیان دیگر، با لباس و کفش سرخ‌رنگ و ماسک بر صورت و دست‌ها و پاهای زنجیر شده، سوار بر هواپیما قندهار را ترک می‌کنند. سفر سی ساعت طول می‌کشد و در حالت دست و پا بسته، طاقت فرساست.
دولت امریکا پس از واقعه ۱۱ سپتامبر، بازداشتگاه گوانتانامو را در خلیجی به همین نام در جنوب شرقی کوبا به این دلیل بر پا کرد که در خارج از خاک امریکا واقع است و می‌تواند زندانیان را بدون رعایت قوانین امریکا در آن نگهداری کند. امریکاییان تا سال‌ها برای بازداشت‌شدگان گوانتانامو حقوق اسیران جنگی را قائل نبودند و خود را ملزم به رعایت کنسوانسیون ژنو نمی‌دانستند. از ابتدای دایرشدن بازداشتگاه گوانتانامو، این زندان مورد اعتراض نهادهای بین‌المللی چون عفو بین‌الملل و دیدبان حقوق بشر قرار داشته است و اگرچه در وعده‌های انتخاباتی باراک اوباما، تعهد به تعطیلی این زندان مطرح شده بود، اکنون که دوره ریاست جمهوری وی رو به پایان است، هنوز از تحقق این وعده خبری نیست.
ملا عبدالسلام ضعیف که تقریباً در اوایل احداث این بازداشتگاه به آن‌جا منتقل شده، شرح کاملی از بلوک‌های زندان، تأًسیسات قبلی و تازه آن می‌دهد. سلول‌های بازداشتگاه کانتینرهای فلزی بود که در آن محلی برای نگهداری آب و جایی برای رفع حاجت تعبیه شده بود. وی رفتار سربازان را در مقایسه با بگرام و قندهار خوب و آزادی زندانیان را کمی بیشتر می‌داند. بر اساس گزارش ضعیف، سه دسته سرباز (با نشان‌های متفاوتِ درخت، شمشیر و دایره سفید) قابل تشخیص بودند. دسته اول را سربازانی خوش برخورد و عامل به مقررات و دارای خوی انسانی می‌داند که با آن‌ها مشکلی پیش نمی‌آمد. دسته دوم را افرادی «تابع پروگرام خشن» معرفی می‌کند که «در دادن غذا دست باز نداشتند» و زندانیان را بی‌دلیل مجازات می‌کردند ولی در میان‌شان افراد خوب هم بود. اما دسته سوم، «سربازان دارای نشان مهتاب» را فوق‌العاده خشن و بی‌رحم و دارای اخلاق پست می‌خواند که جیره زندانیان را نمی‌دادند به آن‌ها توهین می‌کردند و مانع خواب و استراحت‌شان می‌شدند.
ملا ضعیف از سه دسته دیگر سربازان نیز یاد می‌کند که یکی را از همه مهربان‌تر و انسان‌تر می‌شناساند: دسته «هسپانوی‌ها» (اسپانیایی‌تبارها). آن‌ها رفتاری ملایم و دوستانه با زندانیان داشتند، آن‌ها را احترام می‌کردند و غذا و لباس کافی در اختیارشان می‌گذاشتند. اما به سبب همین رفتار ملایم، امریکایی‌ها از ایشان راضی نبودند و به زودی از آن‌جا برده شدند. بدترین دسته سربازان، گروهی موسوم به ۹۴ بود که سرانجام بر اثر اعتراض و مقاومت زندانیان از محل بیرون برده شدند. ملا ضعیف می‌نویسد که اغلب زندانیان گمان داشتند که این گروه یهودی‌اند یا سربازان اسرائیلی هستند. تا سال ۲۰۰۵، چند گروه از سربازان نیروی زمینی ارتش امریکا امنیت زندان را عهده‌دار بودند. اما بعد از آن این وظیفه به نیروی دریایی سپرده شد که به عقیده ملا ضعیف، رفتار و منش بهتری از اسلاف خود داشتند. هر سرباز، شش ماه در گوانتانامو خدمت می‌کرد و سپس جای خود را به دیگری می‌داد. به تدریج سربازانی به گوانتانامو آمدند که با زندانیان همدردی می‌کردند و از رفتار دولت خود ناراضی بودند. آن‌ها حتی وعده می‌دادند که خبر شرایط غیرانسانی بازداشتگاه را به رسانه‌های جمعی برسانند.
ملا ضعیف تقسیمات کمپ‌های گوانتانامو (کمپ ۱، ۲ و ۳ دلتا) را به تفصیل شرح داده است. زندانیان براساس وضعیت بازجویی یا چگونگی رفتارشان در این کمپ‌ها جا داده می‌شدند. شرایط زندگی در کمپ‌ها از راحت و عادی تا دشوار و طاقت‌فرسا فرق می‌کرد. برخی زندانیان به خاطر رفتارهایی که از دید سربازان خلاف و جرم محسوب می‌شد، برای یک تا پنج ماه به زندان‌های دارای شرایط سخت فرستاده می‌شدند. ملا ضعیف توضیح می‌دهد که تعدادی از زندانیان بر اثر تحمل شرایط دشوار زندان و بازجویی‌های سخت، تعادل روانی خود را از دست داده بودند. بعدها برای نگهداری از این گروه، بلوکی به زندانیان روان‌پریش اختصاص داده شد که پزشکان خاص داشت. برخی از این افراد کوشیده بودند خودکشی کنند، به همین خاطر آن‌ها را با زنجیر می‌بستند و با مواد آرام‌بخش کنترل می‌‌کردند. بلوک دیوانگان در ضمن مسکن زندانیان خبرچین و جاسوس نیز بود که برای در امان ماندن جانشان به آن‌جا منتقل شده بودند.
کمپ دلتا در حال توسعه بود و مرتب در آن ساختمان‌های جدید احداث می‌شد. از دید ملا ضعیف همین امر نشان می‌داد که امریکاییان زندان گوانتانامو را برای کوتاه‌مدت و تعداد فعلی زندانیان نساخته‌اند، بلکه برنامه‌های دیگری دارند. کمپ چهار راحت‌ترین زندان گوانتانامو بود و در کمپ پنج سخت‌ترین شرایط زندان وجود داشت. ملا ضعیف خود کمپ پنج را ندیده است ولی شایعات زیادی درباره آن شنیده، بخصوص که بازجویان دائم زندانیان را تهدید به اعزام به آن می‌کرده‌اند.
کمپ چهار اتاق‌هایی بزرگ داشت که تخت‌خواب و وسایل راحتی زندانی در آن مهیا بود. زندانیان حمام‌های جداگانه، غذاخوری، نمازخانه و محلی برای دویدن و ورزش‌کردن داشتند. ملاضعیف این کمپ را محلی برای تجدید قوای زندانیان پیش از آزادشدن و ضمناً مکانی برای نمایش دادن به مقامات بلندپایه امریکایی، روزنامه‌نگاران و صلیب سرخ می‌داند؛ چنان که گویی همه زندان‌های گوانتانامو چنین شرایطی را دارا هستند. بر روی تابلویی روبه‌روی بلوک چهار نوشته بودند: «همکاری و اطاعت شما موجبِ دادنِ بعضی امتیازات به شما شده است. اما این امتیازات حق شما نیست. اگر شما به همکاری خود ادامه ندهید، جاهایی که در آن زندگی به مراتب سخت‌تر است نیز وجود دارد که شما به آن‌جا منتقل خواهید شد.» ملا ضعیف شرح داده است که در همین کمپ برای نخستین‌ بار با هیئتی از دولت افغانستان دیدار و گفت‌و‌گو کرده و وعده آزادی‌اش از زندان را شنیده است. وعده‌ای که یک سال و چند ماه بعد تحقق می‌یابد.
در گوانتانامو از ملیّت‌های مختلف در بازداشت بوده‌اند. گذشته از زندانیان افغان که اغلب با رهبری طالبان ارتباط داشتند، اعراب و مسلمانان دیگر نقاط نیز محبوس بودند. ملا ضعیف از زندانیانی با ملیت‌های سعودی، یمنی، عراقی، تونسی، سوری، پاکستانی، تاجیکستانی و حتی بوسنیایی یاد کرده است که همگی متهم به ارتباط با القاعده بودند.
ملا ضعیف حکایت‌های متعددی را در کتاب خود آورده که همگی از موارد نقض حقوق بشر است. از جمله ضرب و شتم یک زندانی سعودی که به فلج شدن او می‌انجامد؛ نگهداری زندانیان متمرد در سلول‌های سرد با هوای زیر صفر؛ بی‌خوابی دادن به زندانیان در جریان بازجویی که گاه بیش از چهل روز طول می‌کشید؛ کمبود غذا و گرسنگی دادن به زندانیان؛ توهین و تحقیر و بی‌احترامی به معتقدات زندانیان. نویسنده از بی‌احترامی اغلب عمدی و گاه سهوی سربازان به قرآن یاد می‌کند و می‌گوید: «امریکایی‌ها از قرآن کریم به عنوان یک وسیله شکنجه استفاده می‌کردند و زندانیان هم همیشه در دفاع از آن حاضر به پذیرفتن هرگونه مشکل بودند.» وی یادآور می‌شود که از متصدیان بازداشتگاه خواسته بود تا همه قرآن‌های کمپ را جمع‌آوری کنند تا از بروز مشکلات مختلف جلوگیری شود. ملاضعیف می‌نویسد: «می‌توانم بگویم که هشتاد درصد از مجموع مشکلات زندانیان در گوانتانامو [ناشی از توهین سربازان امریکایی] به قرآن مجید بود… ما به عوض قرآن مجید خواهان سایر کتب مذهبی شدیم اما آن‌ها رد کردند.»
از نکات جالب خاطرات ملا ضعیف، گله‌مندی او از دودوزه‌بازی و ریاکاری دولت و ارتش پاکستان است. او اقدام پاکستان در بازداشت «مجاهدین مسلمان عرب» را خیانت به اسلام می‌خواند و می‌گوید آن‌ها برادران مسلمان خود را در ازای دلار به اسارت کشیدند. او از کسانی یاد می‌کند که توسط پاکستانی‌ها بازداشت و به امریکایی‌ها تسلیم شدند، ولی بعد در دادگاه نظامی امریکا تبرئه شدند چون مدرکی دال بر ارتباط آن‌ها با طالبان و القاعده در دست نبود. وی متحد پیشین طالبان را «آدم فروش» می‌خواند و به تمسخر آن را «مجبورستان» می‌نامد (چرا که پاکستانی‌ها دائماً در هر کاری می‌گفته‌اند: «پاکستان مجبورهی!»).
ملا ضعیف توضیح داده است که در طول اسارت در گوانتانامو بارها مورد بازجویی قرار گرفته و حتی یک بار با دستگاه دروغ‌سنج آزموده شده است. وی اسامی تعدادی از بازجویان خود را می‌برد. از دو تن که با او رفتار انسانی داشته‌اند به نیکی یاد می‌کند و از احسان‌شان تشکر می‌کند. اما یادآور می‌شود که بازجویان دیگر بسیار او را زجر و عذاب داده‌اند و تکلیف آن‌ها را به آخرت و خداوند وامی‌گذارد. در نهایت محاکمه‌ای که آن را نمایشی می‌خواند برای شماری از زندانیان تشکیل می‌شود. اتهام آن‌ها دشمنی با امریکاست و ملا ضعیف نیز به عنوان «دشمن جنگی امریکا» (جنگجوی دشمن امریکا) متهم می‌شود. با وساطت فرستادگان دولت افغانستان، سرانجام دوره بازداشت ملاضعیف به سر می‌رسد. کاغذی پیش روی او می‌گذارند تا امضا کند. وی در آن می‌بایست اتهام دشمنی با امریکا را بپذیرد و از این بابت از آن کشور عذر بخواهد و از بخشش امریکا ابراز تشکر و امتنان کند. ضمناً بپذیرد که عضو طالبان و القاعده است ولی دیگر با آ‌ن‌ها تماس نمی‌گیرد و تعهد می‌کند که در عملیات تروریستی و اقدام بر ضد امریکا و متحدانش به شکل سیاسی و نظامی شرکت نکند. در غیر این صورت بار دیگر دستگیر شده، تا پایان عمر در زندان خواهد بود. ملا ضعیف از خواندن آن تعهدنامه خشمگین می‌شود و اعتراض می‌کند. عاقبت به اجبار بر روی کاغذی می‌نویسد: «من مجرم نیستم و هرگز جرمی را مرتکب نشده‌ام. من یک مسلمان مظلوم هستم که پاکستان و امریکا به من ظلم کرده‌اند. چهار سال بی‌سرنوشت زندانی شدم. می‌پذیرم که بر ضد امریکا در عملیات نظامی شرکت نکنم. والسلام.» و با این نوشته، رهایی می‌یابد.
عبدالسلام ضعیف در یک نتیجه‌گیری نهایی، تشکیل زندان گوانتانامو با «زیر پا نهادن تمام اصول و اساسات حقوق بشر، قوانین بین‌المللی و قوانین خود امریکا» را «لکه بدنامی و ننگ ابدی» برای آن کشور می‌داند.
در مطالعه خاطرات ملا عبدالسلام ضعیف، دو نکته بیش از همه جلوه‌گر است. نخست، موضع وی در برابر ولی‌نعمت سابق طالبان، یعنی دولت پاکستان است که پیشتر از آن یاد شد. دوم، تأکید مکرر وی بر لزوم رعایت اصول حقوق بشر برطبق منشور ملل متحد و قوانین بین‌المللی ناظر بر حقوق انسان‌ها، از جمله کنوانسیون ژنو است. تا آن‌جا که خواننده گاه از خاطر می‌برد که نویسنده خاطرات، خود از رهبران درجه اول طالبان است که در اساس قائل به مفاهیمی چون حقوق بشر نبوده و نیستند. با این حال، شاید مردم افغانستان صِرف نوشتن چنین کتابی و تأکید بر چنین حقوقی برای انسان‌ها را بتوانند به نشانه تحول فکری یک رهبر طالبان، به فال نیک بگیرند.۴
٭
واکنش به کتاب عبدالسلام ضعیف در میان هموطنان او و از جمله هم‌قومان پشتون‌اش متفاوت بوده است. ولی نمونه را می‌توان در چند سطر از مقاله یک خواننده پشتون کتاب با عنوان «دو نماد همانند»دید: «این یک تصادف بود که هنگام خواندن این کتاب، عکس‌ها و فیلم‌های نمایانگر ظلم‌های حاکمیت وحشی طالبان را هم می‌دیدم. خواندن [و دیدن] همزمان این دو چیز به من احساس غریبی داد … در کتاب ملا ضعیف ظلم‌های زندان‌های امریکایی را می‌دیدم، همراه با آن، صحنه‌های کشتن، زدن، آزاردادن، تعذیب‌کردن، توهین‌کردن به زنان افغان و شکنجه دادن پسران افغان از سوی طالبان را می‌دیدم. این دو نماد در چشم من کاملاً همگون معلوم می‌شوند و گفتم اگر امریکا یک نام ظلم و وحشت باشد، طالب نام دومش است … هر آن‌چه امریکا در افغانستان کرده است و می‌کند، سهم طالب در آن مساویانه است.» ۵

۱. وزیرستان (شامل وزیرستان شمالی و جنوبی) و سرحدّ (خیبر پختون‌خوا) از مناطق خودمختار قبایلی پاکستان و هم مرز افغانستان‌اند‌. پیشینه این خودمختاری به معاهده دوراند (۱۸۹۳) و تعیین حدّ و مرزی افغانستان با هند بریتانیا باز می‌گردد. طریقت دیوبندی، حدود سه قرن پیش در شبه قاره هند پدیدار شد. از شاه ولی‌الله دیوبندی به عنوان پایه‌گذرا آن یاد می‌شود. این فرقه که پس از تجزیه هندوستان و جدایی پاکستان به‌سرعت در کشور اخیر گسترش یافت، گونه‌ا‌ی جنبش اعتقادی سیاسی را با هدف احیای قدرت و عظمت اسلام برپا ساخت. دیوبندی‌ها پیرو مذهب حنفی‌اند و ده‌ها هزار مدرسه دینی از جمله مدارس شبانه‌روزی در مناطق قبایلی پاکستان را اداره می‌کنند. بنیادگرایی افراطی و گرایش‌های خاص دینی آموزش یافتگان مدارس دیوبندی، خود را در پاکستان در گروه‌هایی چون جمعیت العلماء اسلام، لشکر جهنگوی، سپاه صحابه و لشکر طیبه جلوه‌گر ساخت و در افغانستان در قامت حرکت طالبان.
۲. طالبان این مقررات و اعمال را «احکام شرع» می‌خوانند. ولی در حقیقت بسیاری از آن‌ها ارتباطی با شریعت اسلام و سنّت پیامبر ندارد. عملکرد طالبان پیش از آن که بر طبق احکام دین باشد، مطابق احکام موسوم به «پشتونوالی» است. پشتونوالی قواعد و مقررات نامدون و نانوشته‌ای است که قدمتی طولانی دارد و مناسبات و روابط درونی و بیرونی قبایل پشتون و سلوک مردمان قبایل با یکدیگر را تنظیم می‌کرده است. بیشتر پشتونان، قواعد پشتونوالی را با شریعت اسلام یگانه و همسو می‌دانند در حالی که همه عالمان دین افغانستان (از جمله علمای پشتون‌تبار) چنین نظری ندارند. پشتونوالی در بردارنده مفاهیمی قبیله‌ای چون حراست از حریم (ناموس)، مردانگی در نبرد (توره)، حق پناهجویی (پنا)، مهمان‌نوازی، بخشش (نانواتی)، برابری (شریکی)، استقلال (خپلواکی)، اجبار دختران به ازدواج برای حل دعواهای قبیله‌ای (سواره)، شورا (جرگه) و… است.
۳. درخصوص تاریخ و محل دستگیری ضعیف اختلاف است. برخی تاریخ آن را نه ژانویه، که ژوئن دانسته‌اند و معتقدند که پس از سرنگونی امارت اسلامی طالبان، وی از اسلام‌آباد به کویته گریخت و کوشید از آن‌جا خود را به قندهار و ملا محمد عمر برساند که توسط نیروهای پاکستان و امریکا دستگیر شد. گفتنی است که عبدالسلام ضعیف در دوره تصدی سفارت طالبان، متهم به داشتن روابط نزدیک با اطلاعات ارتش پاکستان (آی. اس. آی) بود.
۴. ملا عبدالسلام ضعیف در مصاحبه‌های متعدد خود با رسانه‌های افغانستانی و خارجی و از جمله در کنفرانس مطبوعاتی‌اش در لندن، همچنان از طالبان دفاع می‌کند و آن را جنبشی متحد می‌خواند که میانه‌رو و تندرو ندارد! او تنها راه حل افغانستان را خروج نیروهای خارجی و مصالحه با طالبان می‌داند. وی طرح مذاکره امریکا با طالبان را ــ که احتمالاً خود یکی از طرف‌های آن است ــ فریب می‌شمارد و معتقد است که استراتژی امریکا در افغانستان، استراتژی جنگ است و نه صلح. در اسناد افشا شده در سایت ویکی لیکس سندی وجود دارد که براساس آن، عبدالسلام ضعیف به سفیر پیشین امریکا در افغانستان گفته بود در نیات واقعی حامد کرزی برای برقراری صلح تردید دارد. او می‌گوید که کرزی قصد فریب همه طرف‌های درگیر را دارد. وقتی با او صحبت می‌کند می‌گوید که طرفدار خروج سربازان بیگانه است و هنگامی که با سفیر امریکا گفت‌و‌گو می‌کند، از باقی ماندن نیروهای خارجی در افغانستان حمایت می‌کند. وی تنها هدف کرزی را ماندن در قدرت می‌داند و آن هم با حضور نیروهای خارجی. ملا ضعیف به سفیر امریکا می‌گوید که هدف از تشکیل طالبان جلوگیری از تجزیه افغانستان بود و اگر آن اقدامات سریع و خشن را برای بازگرداندن نظم به جامعه انجام نمی‌داد، کشورش بین همسایگان تقسیم می‌شد! او می‌پذیرد که طالبان اشتباهاتی داشته‌اند ولی اطمینان می‌دهد که اگر امریکا با طالبان مصالحه کند، آنان دیگر به دنبال روش‌های خشن گذشته نمی‌روند.
۵. اجب خان لکینه، «دو نماد همانند» در: www.afghanasami.com

زیرنویس عکس‌ها(برای مشاهده عکس ها به نشریه مراجعه کنید)
تصویر ۴۰: ملا عبدالسلام ضعیف (سمت راست)
تصویر ۴۱: بازداشتگاه گوانتانامو
تصویر ۴۲: بازداشتگاه گوانتانامو، کمپ دلتا

این مقاله در چارچوب همکاری میان انسان شناسی و فرهنگ و مجله «جهان کتاب» منتشر می شود. نسخه نخست مقاله در شماره ۲۷-۲۷۹ خرداد – مرداد ۱۳۹۱ به انتشار رسیده است.