بهار امسال که برسد، بیش از پنج سال از همکاری من با موسسه انسان شناسی و فرهنگ سپری می شود. موسسه ای که به طور کاملا اتفاقی وارد آن شدم و ورود به آن، یکی از شیرین ترین رخدادهای زندگی من و نیز آغازی واقعی بر فعالیت حرفه ایم بود. ۴ سال حضور و ترجمه ی بیش از ۳۰۰ عنوان مقاله، موجباب کسب تجربه ای غنی را برایم فراهم آورد. تا این لحظه نیز مقاله های گوناگونی، از مقاله های نشریه های لوموند و لوموند دیپلوماتیک گرفته تا مجله ی علوم انسانی فرانسه، در حوزه هایی مثل روانشانسی کودک و نوجوان و نیز نظام های آموزشی جهان از بنده منتشر شده است. استقبال از این مقاله ها و ترجمه ها نیز دلگرمی ایست برای ادامه ی مسیری که من در انسان شناسی و فرهنگ در پیش گرفته ام. به همین علت هم امیدوارم این مجموعه هرچه بیشتر و سریعتر پیشرفت کرده و مسیر خود را به بهترین نحو ممکن ادامه دهد. اما از فرصتی که در اختیارم قرار داده شده استفاده می کنم تا درمورد دو مساله ی مهم که بیشتر مربوط می شوند به حوزه ی کاری خودم – یعنی ترجمه – کمی صحبت کنم.
اولین و مهمترین مساله، ترجمه و چاپ آثار خارجی در ایران است. آثاری که مربوط به کشورهایی مثل ایالات متحده، انگلستان، فرانسه، استرالیا و … می شوند. از دیرباز تا کنون، ترجمه ی این آثار فرصتی را برای خوانندگان ایرانی فراهم آورده تا بتوانند با فرهنگ، هنر، تاریخ و ابعاد مختلف سایر جوامع آشنا شوند. در طول چند سال اخیر، ترجمه ی آثار و به خصوص رمان های خارجی در ایران، روند رو به افزایشی داشته و این روند را می توان میمون شمارد. بزرگترین و اصلی ترین مشکل در این مسیر اما، نبود قانون حمایت از ناشر و نویسنده یا همان حق کپی رایت در کشور ماست. قانونی که اگر به درستی رعایت می شد، بدون شک آثار ترجمه شده در کشورمان از کیفیتی دوچندان بهره مند خواهد شد. عدم رعایت این قانون اما باعث می شود تا چه ناشر و چه مترجم برای انتشار یک کتاب در مضیقه ی زمانی باشند چرا که بیم از این دارند که هر آن ناشر دیگری همان کتاب را منتشر کند. چه میشد اگر هر کتابی برای اولین بار توسط یک ناشر فیپا دریافت می کرد، دیگر اجازه ی انتشار آن به ناشر دیگری داده نمیشد؟ چه چیزی باعث می شد یک کتاب توسط پنج مترجم مختلف ترجمه و توسط پنج ناشر مختلف در کمتر از یک سال منتشر شود؟ این معضل بزرگ از طرفی سبب دلسردی ناشرانی شده که به هر نحوی تمایل به برقراری ارتباط با ناشر خارجی کتاب و اخذ مجوز انتشار کتاب را دارد. چرا که بارها مشاهده شده، حتی زمانی که ناشری از یک نشریه ی خارجی مجوز و حق انتشار کتابی را دریافت می کند، باز هم ترجمه ی دیگری از همان کتاب به راحتی منتشر می شود، بدون توجه به مجوز اخذ شده. گروهی این علت را ذکر می کنند که در صورت رعایت حق کپی رایت در کشورمان، قیمت کتاب ها به مقدار زیادی افزایش پیدا خواهد کرد ولی در برابر می توان گفت که اگر برای هر کتاب فقط به یک ناشر مجوز داده شود شاهد همچین مساله ای نیز نخواهیم بود.
نوشتههای مرتبط
به امید روزی که هیچ ناشر و هیچ مترجمی برای ترجمه و انتشار یک رمان خارجی در کشورمان، درگیر معضل زمان نباشد. به امید روزی که وقتی خواننده ای به کتابفروشی ای می رود،از یک اثر، چندین ترجمه ی مختلف را نبیند.
مساله ی دومی که جای اشاره به آن هست، نحوه ی برخورد با اصل ترجمه در دانشگاه است. به باور نگارنده، برخورد در دانشگاه های کشور، به خصوص در حوزه ی ترجمه و ترجمه شناسی در دانشگاه های ما، به هیچ عنوان آنطور که باید باشد نیست. تاکید بیش از حد بر اصول و نظریه های مختلفی که امروزه در عمل هیچ استفاده ای برای ترجمه از آن ها نمی شود، سبب جا ماندن ما از عرصه ی ترجمه شده است. شاید بهتر باشد به جای تاکید بر نظریه هایی که قدمتی طولانی دارند و بعضا در عمل به هیچ کاری نمی آیند، بر ترجمه ی کاربردی تاکید شود. نگارنده لزوم آشنایی دانشجویان با اصول ترجمه را نفی نمی کند چرا که دانستن آن ها به ویژه برای دانشجویان تازه کار، لازم است. اما این که دائما بر آن ها تاکید شود، به اعتقاد من، به جز اتلاف وقت، کار دیگری نیست. بهتر است پس از یادگیری اولیه، بلافاصله دانشجویان به سمت ترجمه ی انواع و اقسام متون هدایت شوند. بهتر است حداقل در دو سال آخر دوره ی کارشناسی و کل دوران کارشناسی ارشد، به جای مانورهای بی فایده روی نظریه، آنقدر با دانشجویان متن کار شود که ایشان حداقل بتوانند ادعا کنند انواع و اقسام متن را در طول دوران تحصیلی خود دیده و با نحوه ی ترجمه ی آن ها آشنا هستند. بهتر است به ایشان گوشزد شود که برای ترجمه ی یک متن، به جز آشنایی اولیه با نظریه های ترجمه، کافیست شما تسلط کافی در وهله ی اول بر زبان مبدا و سپس بر زبان مقصد داشته باشید. به باور من، هر مترجم، با کسب تجربه ی کافی، می تواند شیوه ی تجربه ی منحصر به فرد خود را داشته باشد.این حرف را هم نه بی دلیل، که بر اساس تجربه ای که تا این لحظه از ترجمه ی ده جلد رمان (که ۶ جلد از آن ها منتشر شده) به دست آورده ام می زنم. هیچگاه در طول فرایند ترجمه ی این رمان ها برایم پیش نیامد که به نظریه های ترجمه مراجعی داشته باشم و یا این سوال را از خودم بپرسم که الان بر اساس فلان نظریه، چه کاری باید انجام دهم؟ در نهایت، برای اثبات حرف های خودم، چه مدرکی بهتر و زنده تر از شاهکار زندهیاد علی سحابی، در جست و جوی زمان از دست رفته؟
اشاره ای می کنم به بخشی از کتاب گفت و گو با مترجمان که توسط انتشارات آگاه منتشر شده است:
به نقل از علی سحابی:
فرانسه را در خیابان یاد گرفتم، یعنی من هیچوقت درس فرانسه نخواندم…
به امید روزی که دانشگاه های ما، در رشته های زبان های خارجی (به خصوص در حوزه ی مترجمی)، به نحوی پویاتر عمل کرده و عرصه را بیش از پیش برای تربیت مترجمانی خبره فراهم آورند.