انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

در اهمیت فضایل ذهن برای ما

(زاگزبسکی، لیندا ترینکاوس،۱۳۹۶، فضایل ذهن:تحقیقی در ماهیت فضیلت و مبانی اخلاقی معرفت، مترجم:امیرحسین خداپرست، تهران: نشر کرگدن،۵۰۴صفحه)

 

امیرحسین خداپرست

احتمالاً درباره‌ی محتوا و ترجمه‌ی فضایل ذهن، نوشته‌ی پُرنفوذِ لیندا زگزبسکی، مطالبی منتشر خواهد شد. در این نوشته‌ی کوتاه، می‌خواهم درباره‌ی اهمیت این کتاب برای ما سخن بگویم. به گمان من، فضایل ذهن از دو منظر برای ما مهم است:
۱. از منظر تخصصی و دانشگاهی، کتاب فضایل ذهن از کتاب‌های مرجع در معرفت‌شناسی فضیلت، و شاید مهم‌ترینِ آن‌ها است. این کتاب نخستین اثری است که در حوزه‌ی معرفت‌شناسی فضیلت به فارسی ترجمه و منتشر می‌شود. گرچه پیشتر معدود مقالات و آثاری در معرفی و توضیح این گرایش نسبتاً جدید در معرفت‌شناسی به فارسی منتشر شده بود، می‌توان گفت که هیچ‌یک از آن‌ها از حیث نفوذ و عمق به پایه‌ی این کتاب نمی‌رسد. از این رو، فضایل ذهن می‌تواند آشنایی ما را با معرفت‌شناسی فضیلت غنایی بیشتر بخشد.

افزون بر این، از آنجا که روایت زگزبسکی از معرفت‌شناسی فضیلت اخلاقی و مسئولیت‌باورانه است، و نیز بخش دوم کتاب به‌تفصیل به نظریه‌ی فضیلت و رذیلت اختصاص دارد، خواندنِ این کتاب ما را با نظریه‌ی فضیلت، به مثابه‌ی نظریه‌ای مهم و احیاشده در فلسفه‌ی اخلاق هنجاری، نیز آشنا می‌کند. این نکته در جای خود مهم است، چون از نوشته‌های احیاگران نظریه‌ی فضیلت و نظریه‌پردازان فضیلت در دوران ما، کمتر اثر مهم و چشمگیری به فارسی ترجمه و منتشر شده است. فضایل ذهن می‌تواند این کاستی را نیز تا حدی برطرف کند. در این کتاب، نظریه‌ی فضیلت و رذیلتِ جامعی پرورانده می‌شود که بر حوزه‌های اخلاق و معرفت‌شناسی به‌یکسان ناظر است.

دیگر اینکه، گرچه انتشار کتاب‌های مقدماتی و آموزشیِ معرفت‌شناسی به زبان فارسی بسیار بیشتر از قبل شده است، زبان فارسی در این زمینه، همچون بسیاری از دیگر زمینه‌های فلسفی، دچار کمبود تک‌نگاری‌هایی است که صرفاً مروری بر نظریه‌های توجیه و معرفت نباشند بلکه نظریه یا مفهومی خاص را تحلیل کنند و توضیح دهند، نظریه‌های رقیب را ارزیابی کنند یا، مهم‌تر از این، به آثاری کلاسیک در معرفت‌شناسی بدل شده باشند. عُمق فلسفیِ این آثار موجب می‌شود تنوع موجود در انتشار آثار فلسفی در ایران ارزش بیشتری بیابد و اجتماع فلسفیِ فهیم‌تر و قوی‌تری شکل گیرد. فضایل ذهن تک‌نگاری‌ای در نظریه‌ی فضیلت، به طور عام، و معرفت‌شناسی فضیلت، به طور خاص، است که، در عین حال، می‌تواند مقدمه‌ای بسیار خوب هم بر نظریه‌ی فضیلت هم بر معرفت‌شناسی باشد. این کتاب اینک در معرفت‌شناسی فضیلت به اثری کلاسیک بدل شده و خود راهی برای اندیشه‌ها و آثار دیگر گشوده است.

۲. از منظر غیرتخصصی و غیردانشگاهی، مطالعه‌ی فضایل ذهن می‌تواند برای خواننده‌ی آشنا با مسائل فکری ارزش‌هایی شخصی از پی آورد. اندیشه‌ی اصلی کتاب این است که همان‌قدر که آراستگی به فضیلت‌ها و پرهیز از رذیلت‌ها از نظر اخلاقی مهم است، آراستگی به فضیلت‌های فکری و اجتناب از رذیلت‌های فکری هم از نظر اخلاقی مهم است. به عبارت دیگر، ستوده بودنِ اشخاص از لحاظ منش فکری یا نکوهیده بودن آنان از این لحاظ موضوعیتِ اخلاقی هم دارد. و باز، به عبارت دیگر، اگر ما شجاعت اخلاقی، فروتنی اخلاقی، صداقت اخلاقی و، در مجموع، شرافت اخلاقی را تحسین می‌کنیم و خود و دیگران را به آراستگی به آن‌ها فرامی‌خوانیم، و اگر از بُزدلی، تکبر و تفرعن، بی‌صداقتی، بی‌انصافی و، درمجموع، بی‌شرافتیِ اخلاقی بیزاری می‌جوییم و خود و دیگران را به اجتناب از این رذایل فرامی‌خوانیم، باید در نظر داشته باشیم که آراستگی به شجاعت فکری، فروتنی فکری، صداقت فکری، گشودگی ذهنی، و دچار نبودن به بُزدلیِ فکری، تفرعنِ فکری، بی‌صداقتیِ فکری، تعصب و جزم و جمود نیز به همان میزان اهمیت اخلاقی دارد.

فضایل ذهن، با این اندیشه‌ی اصلی، ما را با فضیلت‌ها و رذیلت‌های فکری آشنا می‌کند. این کتاب نشان می‌دهد که اگر می‌خواهیم زندگی خوبی داشته باشیم، باید بدانیم بخش بسیار مهمی از زندگی خوب از داشتن عادات فکری و منشِ فکریِ خوب برمی‌خیزد. اگر واجد شجاعت، فروتنی، استقلال فکری و گشودگی ذهنی باشیم و بکوشیم این فضیلت‌ها را در اجتماع معرفتیمان بگسترانیم، می‌توانیم به بهبود فردی و جمعیمان امیدوار باشیم. اما اگر بُزدلی، تکبر و تفرعن، ناتوانی از بی‌طرفی یا فراتر رفتن از افق فکری خود، تعصب، جزم و جمود، و وابستگی فکری به مراجع فکری در حوزه‌های مختلف بر عادات و منش فکری ما حاکم باشد، نه‌فقط از نظر معرفتی آسیب‌پذیر می‌شویم بلکه زندگی فردی و اجتماعیِ بدی هم خواهیم داشت.

برای اینکه مثالی روشن در اختیار داشته باشیم، می‌توانیم به انبوه پیام‌ها و اخباری بیندیشیم که شبانه‌روز از هر سو، از رسانه‌های رسمی گرفته تا شبکه‌های اجتماعی و ارتباطی، بر ما فرومی‌بارند. تاکنون اندیشیده‌اید که ما، در مقام فاعل معرفت، چگونه با این انبوه داده‌ها مواجه می‌شویم و چگونه می‌توانیم در میان آن‌ها صحیح را از سقیم، صادق را از کاذب، عمیق را از سطحی، و مهم را از بی‌اهمیت جدا کنیم؟ فهم ما از دنیای پیرامون تا حد زیادی با همین داده‌ها شکل می‌گیرد؛ ما چگونه می‌توانیم فهم بهتری داشته باشیم؟ ترجمانِ معرفت‌شناختیِ این سؤال آن است که چگونه می‌توانیم فرایندهای باورسازِ گوناگون را از یکدیگر تمیز دهیم و فرایندهای باورسازِ صدق‌رسان و فهم‌رسان را از فرایندهای باورسازِ معیوب یا ناقص مجزا کنیم. و نیز، چگونه می‌توانیم فاعل معرفتیِ بهتری بشویم. زگزبسکی در فضایل ذهن نظریه‌ای پیش نهاده است که به این بحث‌ها می‌پردازد، و بر آن است که از طریق اخلاق فضیلت، و با اتکا به مزایای اخلاق فضیلت بر نظریه‌های اخلاق رقیب، راه‌هایی برای آراسته شدن به فضیلت‌های فکری، برای فاعلیتِ معرفتیِ خوب، به دست دهد. اهمیت فضایل ذهن در حدی بوده که از پسِ انتشارِ آن، با حفظ همان چارچوب یا با تغییرهایی، آثار بسیاری در شناخت فضیلت‌ها و رذیلت‌های فکری نگاشته شده است. این آثار الگوهایی برای فعالیت‌های تعلیمی و تربیتیِ فوق‌العاده جالبی پدید آورده‌اند که اینک در سطح مدارس و در آموزش کودکان و نوجوانان به کار گرفته می‌شوند.
با در نظر داشتنِ این همه، اینک می‌توانم بگویم که آشنایی با فضایل ذهن و سپس ترجمه‌ی آن برای من تجربه‌ای بصیرت‌زا و لذت‌بخش بود. اینک امیدوارم، اولاً، این ترجمه بتواند همین تجربه را برای خواننده‌ی فارسی‌زبان نیز به همراه آورد؛ و، ثانیاً، آثار و نتایجی مثبت و مفید برای زندگیِ اخلاقی و فکریِ او داشته باشد؛ که اگر چنین شود، کلاه‌گوشه‌ی مترجم به آفتاب خواهد رسید.
مقدمۀ مترجم
چاپ نخست متن انگلیسی فضایل ذهن در سال ۱۹۹۶ منتشر شد. پیش از انتشار این کتاب، «معرفت‌شناسی فضیلت» از طریق نوشته‌های برخی معرفت‌شناسان برجستۀ معاصر، از جمله ارنست سوسا، به جامعۀ فلسفی معرفی شده بود. با این حال، انتشار این کتاب نقطۀ عطفی در تاریخِِ نه‌چندان بلندِ این نگرش معرفت‌شناختی شمرده می‌شود. از پسِ انتشار این کتاب بود که معرفت‌شناسی فضیلت را، برای تشخیصِ بهترِ روایت‌های مختلفِ آن، به دو قِسمِ «اعتمادگرایانه» و «مسئولیت‌گرایانه/ مبتنی بر منش» تقسیم کردند. گرچه نمی‌توان تمایزی قاطع در بین این دو قِسم افکند، با انتشار فضایل ذهن، روایت مسئولیت‌گرایانه از معرفت‌شناسی فضیلت قوّتِ بسیاری یافت، به گونه‌ای که اینک می‌توان این روایت را وجه غالب و نُمایندۀ معرفت‌شناسی فضیلت شمرد. به‌رغم گذرِ دو دهه از انتشار متن انگلیسیِ این کتاب، مطالب آن همچنان بدیع، چشمگیر و خلاقانه به نظر می‌رسد و ذهن و حیات شناختیِ خواننده را به سوی آراستگی به فضیلت‌های فکری و گسترشِ افق معرفتی فرامی‌خواند.
به نظر من، فضایل ذهن دست‌کم از چهار نظر اهمیت اساسی دارد:
۱. اندیشۀ کانونیِ کتاب، یعنی بسط قلمرو اخلاق و گستراندن آن بر حوزۀ فعالیتِ شناختی، گرچه پیشینه‌ای در تاریخ فلسفه و معرفت‌شناسی دارد، در این کتاب به صورتی دقیق و بدیع بیان شده است. دقتِ کار از ظرافتِ استدلال‌های نویسنده و تلاش او برای فرض و طرح دیدگاه‌های رقیب و ارزیابیِ نقادانۀ آن‌ها پیداست و بدیع بودنِ آن بدین معناست که این کتاب نخستین تلاش آگاهانه و کامل برای بهره جُستن از نظریۀ اخلاقیِ فضیلت در معرفت‌شناسی است.
۲. فصل دومِ کتاب به تبیین نظریۀ فضیلت زگزبسک اختصاص دارد. این نظریه یکی از تلاش‌های مهم برای فهم فضیلت از زمان ظهور دوبارۀ اخلاق فضیلت است. فارغ از تفاوت‌های اخلاقیِ خاصِ نظریۀ زگزبسکی با دیگر دیدگاه‌های فضیلت‌گرایانه، آنچه این نظریه را ممتاز می‌سازد، توجه به «فضیلت‌های فکری» یعنی فضیلت‌های حاکم بر ساحت شناختیِ فاعل اخلاقی است که هم در نظریۀ کهنِ فضیلت و هم در نظریه‌های جدید تا حد زیادی مغفول مانده بود. در این کتاب، نظریۀ فضیلت صرفاً با توجه به فضیلت‌های اخلاقیِ سنّتی پرورانده نشده بلکه مؤلف بر آن است تا نگرشی جامع در مورد مفهوم فضیلت و مؤلفه‌های آن طرح کند که فضیلت‌های فکری را به مثابۀ صورتی مهم از فضیلت‌های اخلاقی دربرمی‌گیرد. علاوه بر این، او در مواضعی به ربط و نسبت‌های درونیِ این فضایل و دلالت‌های آن‌ها برای یکدیگر نیز پرداخته است.
۳. در سراسر کتاب، نویسنده می‌کوشد زمینۀ انسانیِ بحثِ اخلاقی و معرفت‌شناختیِ خود را با کمک گرفتن از مثال‌هایی برگرفته از هنر و ادبیات پررنگ کند. این شیوۀ طرح بحث، چنانکه او خود در جایی به آن اشاره کرده است، در نقطۀ مقابلِ گرایشی در بین معرفت‌شناسان معاصر است که در پیگیریِ رویکرد مبتنی بر طرح مثال‌ها و مثال‌های نقضِ متوالی، موقعیت‌هایی جعل می‌کنند که گرچه پیچیده و هوشمندانه‌اند، از زندگی متعارفِ انسانی فاصلۀ بسیاری دارند، به گونه‌ای که در نهایت، باور و معرفت را از سیاق حیاتِ انسانی خارج می‌سازند. زگزبسکی با نگرشی به اخلاق و معرفت‌شناسی (و حتی شاید بتوان گفت همۀ زمینه‌های فلسفی) همدل است که در سال‌های اخیر، به‌ویژه نزد نظریه‌پردازان فضیلت، قوّت یافته و ادبیات و هنر را زمینه‌ای مناسب برای تأمل فلسفی می‌داند. از این رو، نحوۀ استفادۀ او از مثال‌های برگرفته از ادبیاتِ روایی و سینما می‌تواند برای خواننده جالب و تأمل‌برانگیز باشد.
۴. چنانکه در بند اول آوردم، انتشار فضایل ذهن نقطۀ عطفی در تاریخ معرفت‌شناسی فضیلت است. از پسِ انتشارِ این کتاب و زیر نفوذِ آن، دیدگاه‌های دیگری در این رویکرد جدیدِ معرفت‌شناختی شکل گرفته است که تلاش می‌کنند با تدقیق و تعمیق استدلال‌ها و ادعاهای آن، معرفت‌شناسی را به راه‌هایی طی‌نشده سوق دهند. برخی از دیدگاه‌های فضیلت‌گرایانه‌ای که در دو دهۀ اخیر طرح شده‌اند، بر آن‌اند که مسائل اصلی و مهمِ معرفت‌شناسی آن مسائلی نیستند که تاکنون مورد توجه بوده‌اند و باید مسیر این زمینۀ فلسفی را به‌کلی تغییر داد. این ادعا نسبت به مواضع زگزبسکی افراطی و رادیکال است. اگر فرض کنیم که قائلان به این نظر در پیِ انقلابی در معرفت‌شناسی‌اند، آنگاه باید گفت که برخی دیگر از معرفت‌شناسانِ فضیلت روشی اصلاحی در پیش گرفته‌اند؛ یعنی بر آن‌اند که معرفت‌شناسی دانشی مشتمل بر مسائل معهود و البته برخی مسائل مهم جدید است. آنچه اهمیت دارد تغییر نگرش ما به گونه‌ای است که بتواند این هر دو قِسم مسئله را توضیح دهد و برای آن‌ها چاره بجوید. مطالعۀ فضایل ذهن نشان می‌دهد که زگزبسکی بیشتر با روش اصلاحی همدل است. با این حال، اندیشه‌های نقادانۀ کتاب، به‌ویژه در زمان انتشار آن، به گونه‌ای بود که تأثیر قابل توجه و ماندگاری بر رشد معرفت‌شناسی فضیلت و جهت‌گیری‌های آن، از جمله دیدگاه‌های رادیکال، نهاد. رجوع به مکتوبات پدیدآمده از پسِ انتشار فضایل ذهن، این تأثیر گسترده را آشکار می‌کند.
انتشار ترجمۀ فارسی فضایل ذهن، به گمان من، برای جامعۀ فلسفی ایران نیز مهم است. در سال‌های اخیر، آثار متنوعی در فلسفۀ اخلاق و معرفت‌شناسی در ایران منتشر شده که تأثیری آشکار بر گسترش فکر فلسفی در جامعۀ ما داشته است. با این حال، تاکنون نوشته‌های چندانی از پیشگامان نظریۀ معاصرِ فضیلت انتشار نیافته است. این کتاب، که از مهم‌ترین کتاب‌های معرفت‌شناسی در سدۀ گذشته است، یکی از نخستین آثاری است که در حوزۀ معرفت‌شناسی فضیلت در ایران ترجمه و منتشر می‌شود و اولاً، می‌تواند ما را با شیوه‌ای دیگر در اندیشیدن به مسائل اخلاقی و معرفت‌شناختی آشنا کند و بر تنوّع و غنای مباحث در جامعۀ فلسفی ما بیفزاید و ثانیاً، طرح فکری آن می‌تواند اندیشۀ ما را، در پیوند با میراث فلسفی‌مان، به راه‌هایی جدید بکشاند. توجه به سنّت فلسفی، امکان قرائت‌های جدید از آن و استفاده از آن برای توضیح و رفع برخی مسائل امروزین در سراسر این کتاب مشهود است. دلیلی ندارد که ما نتوانیم سنّت فلسفی خود را بدین‌شکل بازنگریم. این کتاب می‌تواند الگویی برای این بازنگری در اختیار ما نهد.
فضایل ذهن را نخست در تحقیقات مربوط به رسالۀ دکتری‌ام با عنوان «اخلاق باور دینی در تعامل با معرفت‌شناسی فضیلت‌گرایانۀ زگزبسکی» خواندم. در فصل سومِ آن رساله، گزارشی شرح‌گونه، همراه با بررسیِ برخی انتقادها، از اندیشه‌های زگزبسکی در این کتاب و نوشته‌های متأخر او، به‌ویژه کتاب مرجعیّت معرفتی، آمده است. خوانندۀ علاقه‌مند می‌تواند برای توضیح و آگاهی بیشتر و نیز ملاحظۀ گونه‌ای از کاربرد معرفت‌شناسی فضیلت در بحث از اخلاق باور، به طور عام، و اخلاق باور دینی، به طور خاص، به آن نوشته مراجعه کند که متنِ بازنگریستۀ آن به‌زودی در قالب کتاب منتشر خواهد شد. چه در نگارش آن رساله و چه در ترجمۀ این کتاب، مرهون لطف و راهنماییِ مشفقانه و سخاوتمندانۀ استاد لیندا زگزبسکی بوده‌ام. از ایشان بسیار سپاسگزارم.
ترجمۀ فضایل ذهن با کمک بی‌دریغِ دوست عزیزم، دکتر بابک عباسی، به انجام رسید که با وسواس و صبری ستودنی ترجمه را با متن انگلیسی تطبیق داد و در مقام ویراستار، بر دقت و شیوایی آن فراوان افزود. از او بی‌نهایت سپاسگزارم. از دوست عزیز، فاطمه دومانلو، نیز متشکرم که در حل برخی مشکلات ترجمه به من کمک کرد. دیگر دوستان نکته‌سنجم، دکتر مالک حسینی و دکتر حسین شیخ‌رضایی، راهنمایی‌های بسیار مؤثری برای اصلاح و انتشار این کتاب کردند. از ایشان نیز بسیار سپاسگزارم. سپاسِ پایانیِ من از همسرم، غزاله حجتی، است که در سراسر کار، مرا یاری کرد. لطف و حمایت او، مانند همیشه، فراموش‌ناشدنی است.
ترجمۀ این کتاب را با یاد پدرم به انجام رساندم که اندیشه و عملش مصداقی از این سخن ارسطو بوده است:
نزد شخص فضیلتمند یک سال زندگیِ شرافتمندانه برتر از سالیانی زندگیِ معمولی است؛ او ترجیح می‌دهد یک عمل بزرگ و شریف انجام دهد تا اینکه اعمالِ بی‌اهمیتِ بسیاری انجام دهد. آنان که برای آرمانی می‌میرند، چه بسا به این حال دست می‌یابند. روشن است که آنان بزرگ‌ترین شرافت را برای خود برمی‌گزینند.
امیرحسین خداپرست
تهران، پاییز ۱۳۹۴
مقدمه
عمیق‌ترین بحث‌ها در معرفت‌شناسی بر مفاهیمی تمرکز دارند که به‌وضوح مفاهیمی اخلاقی‌اند و غالباً به‌طور مستقیم از گفتمان اخلاق نظری گرفته شده‌اند. ما به‌طور مکرّر اشارا‌تی می‌یابیم به وظیفۀ معرفتی یا مسئولیت معرفتی، به این واقعیت که باید باورهایمان را به نحوی خاص شکل دهیم، اینکه فلان شیوۀ‌باور آوردن خوب است یا دست‌کم از شیوه‌ای دیگر بهتر است و اخیراً اشاراتی می‌بینیم به اندیشۀ فضیلت فکری. اما غالباً در مورد این واقعیت کمتر تأمل می‌کنند یا دغدغه دارند که ممکن است این مفاهیم از نوعی نظریۀ اخلاق گرفته شده باشد، و اینکه هر مشکلی در آن نظریه می‌تواند تأثیری نامطلوب بر تحقیق معرفت‌شناختی داشته باشد. از سوی دیگر، مزایای آن نظریه نیز می‌تواند مزایایی برای معرفت‌شناسی به همراه داشته باشد.
تقریباً همۀ نظریه‌های معرفت‌شناختی نظریه‌های اخلاق عمل‌بنیاد را الگو گرفته‌اند. وقتی الگوی آن‌ها اخلاق وظیفه‌گرایانه است، این مسئله معمولاً بسیار واضح است. آنچه وضوح کمتری دارد این واقعیت است که نظریۀ محبوب اعتمادگرایی به لحاظ ساختاری مشابه پیامدگرایی است. تا جایی که من می‌دانم، هیچ نظریۀ معرفت‌شناختی‌ای دقیقاً نظریۀ فضیلتِ محض را الگو نگرفته است. ارنست سوسا اندیشۀ فضیلت فکری را وارد مکتوبات معرفت‌شناسی کرد اما بیش از ذکری از ارتباط آن با اخلاق فضیلت کاری نکرد و در پی آن، از «معرفت‌شناسی فضیلت» به مثابۀ نامی دیگر برای اعتمادگرایی استفاده شد. آثار لورین کد و جیمز مونتمارکت به پیوند دادن معرفت‌شناسی با اخلاق فضیلت نزدیک‌تر شد اما هیچ‌یک از آن‌ها مفهوم فضیلت معرفتی را از پیشینۀ اخلاق فضیلت اخذ نکردند یا چندان بر شباهت‌های بین فضیلت فکری و فضیلت اخلاقی تأکید نکردند. این خیلی بد است چون در چند دهۀ اخیر، پس از غفلتی مدید، علاقه به اخلاق فضیلت شکوفا شده است. اگر نظریۀ اخلاقی فضیلت‌بنیاد مزایایی بر نظریۀ عمل‌بنیاد داشته باشد، نگاه دقیق به این نوع نظریه به منظور کمک گرفتن از آن برای پروراندن مفاهیم مورد نیاز برای تحلیل معرفت و باور موجه روشنگر خواهد بود. به هر حال، از آنجا که استفاده از الگوی عمل‌بنیاد در تحلیل توجیه به بن‌بست بین درون‌گرایان و برون‌گرایان انجامیده، اکنون زمان مناسبی برای پژوهش در رویکردی جدید فرا رسیده است.
کانون نظریۀ پیشنهادی من مفهوم فضیلت فکری است. متأسفانه، فیلسوفان توجه چندانی به فضیلت‌های فکری نکرده‌اند و این غفلت به فلسفۀ معاصر منحصر نمی‌شود و در سراسر تاریخ فلسفه رخ داده است. البته فیلسوفانِ اخلاق فضیلت را به‌تفصیل بررسیده‌اند اما در آن اندک مواقعی که از فضیلت فکری ذکری به میان آورده‌اند، تقریباً همواره به فضیلت ارسطوییِ فرونسیس، یا حکمت عملی، پرداخته‌اند اما این فضیلت فقط به سبب ارتباط فرونسیس و فضیلت‌های اخلاقیِ سنتی نزد ارسطو جلب توجه کرده است. دیگر فضیلت‌های فکری را معمولاً به‌کلی نادیده گرفته‌اند. روشن است که رویکرد فضیلت‌شناختیِ حقیقی به معرفت‌شناسی نیازمند نظریۀ فضیلتی است که جایگاه شایستۀ فضیلت‌های فکری را به آن‌ها بدهد. من در اینجا، نظریۀ فضیلتی را می‌پرورانم که آن ‌قدر جامع هست که در نظریه‌ای واحد به فضیلت‌های فکری و نیز فضیلت‌های اخلاقی بپردازد و سپس، نشان می‌دهم که چگونه می‌توان از چنین نظریه‌ای در تحلیل برخی از مفاهیم اصلی معرفت‌شناسی هنجاری، از جمله مفاهیم معرفت و باور موجه، استفاده کرد.
در این کتاب، استدلال خواهم کرد که رابطۀ بین ارزیابی فعالیت شناختی و ارزیابی افعال جوارحی، که معمولاً در حوزۀ فلسفۀ اخلاق جای می‌گیرد، چیزی بیش از شباهت است. من استدلال خواهم آورد که فضیلت‌های فکری چنان به معنای ارسطوییِ فضیلت‌های اخلاقی شبیه‌اند که نباید آن‌ها را به مثابۀ دو نوع فضیلتِ متفاوت نگریست. فضیلت‌های فکری، در واقع، صورت‌هایی از فضیلت‌های اخلاقی‌اند. در نتیجه، می‌توان فضیلت‌های فکری را به‌درستی موضوع مطالعۀ فلسفۀ اخلاق دانست. مقصود از این مدعا تقلیل مفاهیم معرفتی به مفاهیم اخلاقی نیست، بدان شیوه که گاهی کسانی در جهت آن کوشیده‌اند، بلکه گسترش طیف مفاهیم اخلاقی است تا آنجا که بُعد اخلاقی فعالیت شناختی را دربربگیرند. در عین حال، این نظریه فقط مشاجره‌ای معناشناختی دربارۀ معنای واژۀ «اخلاقی» نیست. اگر حق با من باشد، معرفت‌شناسی هنجاری شاخه‌ای از فلسفۀ اخلاق است و هر یک از این رشته‌ها، با نادیده گرفتن آن دیگری، خود را به خطر می‌افکند.
در نهایت، استدلال خواهم کرد که فضیلت فکری نخستین مؤلفۀ هنجاریِ باور موجه و معرفت است. موجه بودن باورها همان‌گونه با فضیلت فکری مرتبط است که، در اخلاق فضیلت، درستی افعال با فضیلت اخلاقی مرتبط است. در هر دو مورد، فضیلت است که اساسی‌تر است. من معرفت را به آن تماس شناختی با واقعیت تعریف می‌کنم که از چیزی نشئت می‌گیرد که «اعمال متضمّن فضیلت فکری» می‌نامم. این نظریه جایگاهی برجسته به فضیلت فرونسیس می‌دهد، فضیلتی که کارکرد نخستینِ آن وساطت در بین فضیلت‌های اخلاقی و فکری و در میان کلِ گسترۀ این دو گروه از فضایل است. امیدوارم این طرح نشان دهد که چگونه، به برخی از همان دلایلی که نظریۀ اخلاق فضیلت‌بنیاد بر نظریۀ اخلاق عمل‌بنیاد ترجیح دارد، معرفت‌شناسیِ فضیلت‌بنیاد بر معرفت‌شناسیِ عمل‌بنیاد ترجیح دارد.
این کتاب به سه بخش تقسیم شده است. بخش نخست در باب فرامعرفت‌شناسی است. بخش دوم در باب اخلاق هنجاری است و بخش سوم در باب معرفت‌شناسی هنجاری. در بخش نخست، برخی مسائل را در معرفت‌شناسی معاصر برمی‌رسم و مزایای رویکرد فضیلت‌گرایانه را، که در این کتاب پیش گرفته‌ام، نشان می‌دهم. در بخش دوم، نظریه‌ای دربارۀ فضیلت و رذیلت می‌پرورانم که آن‌قدر وسیع هست که بتواند ارزیابی فعالیت شناختی را متکفّل شود. در این بخش، می‌کوشم تحلیل ساختار فضیلت را فراتر از وضع فعلی‌اش در نوشته‌های معاصر پیش ببرم و دلایلی برای دیدگاهی دربارۀ روان‌شناسی انسان فراهم کنم که در آن نمی‌توان فعالیت شناختی را به طور قاطع از حالات احساسی و انگیزش‌ها تفکیک کرد. در این بخش، همچنین، بر این نظریه استدلال می‌آورم که فضیلت‌های فکری صورت‌هایی از فضیلت اخلاقی‌اند. سپس، نشان می‌دهم که چگونه می‌توان مفاهیم وظیفه‌شناسانۀ باور موجه و وظیفۀ معرفتی را به همان شیوه برحسب فضیلت‌های فکری تعریف کرد که مفاهیم وظیفه‌شناسانۀ عمل درست و وظیفۀ اخلاقی را می‌توان برحسب مفهوم سنّتی فضیلت اخلاقی تعریف کرد. در بخش سوم، تبیین خودم از فضیلت فکری را در مورد پرسشِ نخستینِ معرفت‌شناسی، یعنی این پرسش به کار می‌برم که شخص در چه حالتی واجد معرفت است. انتقادهایی بر برخی نظریه‌های مهمِ متأخر طرح می‌کنم که برچسب «معرفت‌شناسی فضیلت» بر خود دارند، اشکال‌های قابل پیش‌بینی بر نظریه‌ام را پاسخ می‌دهم، نشان می‌دهم که چگونه نظریه‌ای که پیشنهاد کرده‌ام از اشکال‌های گتیه در امان است و با طرح برخی گمانه‌ها در باب روابط میان دانش‌های فلسفۀ اخلاق، معرفت‌شناسی و نظریۀ شناختی، بحث را خاتمه می‌دهم.
در این تحقیق، به این پرسش‌های دیرینۀ معرفت‌شناسی نپرداخته‌ام: ساختار اعتقادیِ عقلانی چگونه ساختاری است؟ یعنی، چگونه باید در مورد الگوهای رقیبی تصمیم بگیریم که مبناگرایی، انسجام‌گرایی و اقسام آن‌ها پیش می‌نهند؟ به این پرسش هم سعی نکرده‌ام پاسخ بدهم که منشأ معرفت چیست. یعنی، چگونه باید در مورد تجربه‌گرایی، عقل‌گرایی و دیگر نظریه‌ها در باب مبنای دستیابی به معرفت تصمیم بگیریم؟ در مورد نوعی از معرفت هم که نمی‌تواند ذیل مقولۀ معرفت گزاره‌ای قرار گیرد چندان چیزی نگفته‌ام. نادیده گرفتنِ صورت‌هایی از معرفت به جز معرفت گزاره‌ای، غالباً تبیین‌های مربوط به معرفت را مخدوش ساخته است و من می‌کوشم نسبت به این خطر آگاه باشم. نظریۀ جامعِ معرفت باید هم معرفت گزاره‌ای و هم معرفت غیرگزاره‌ای را دربربگیرد اما تحقیق این کتاب به سوی این نوع اخیر از معرفت نمی‌رود.
من در رویکرد خود تلقی مرسوم از مفهوم معرفت در سراسر تاریخ فلسفه را جدی می‌گیرم اما در عین حال، آن را با دغدغه‌های اصلی معرفت‌شناسی معاصر (مثل مناقشۀ درون‌گرایی/ برون‌گرایی و اشکال‌های گتیه) مرتبط می‌سازم. رویکرد من به تحلیل فضیلت، معطوف به همین ترکیب خواهد بود یعنی تلفیق دغدغه نسبت به سنّت تاریخی و آگاهی از آن مسائل نظری که اخیراً در فلسفۀ اخلاق بسیار مورد توجه قرار گرفته‌است (مثل بخت اخلاقی و گسترۀ امر اخلاقی). مثال‌ها و مثال‌های نقض من نیز به جهانِ خاص و یگانۀ تخیّل فیلسوفان منحصر نمی‌شود بلکه از ادبیات، ازتاریخ فلسفه یا از تجربۀ روزمره برمی‌آید. هدفم این است که نشان دهم نظریۀ فضیلت محض چگونه می‌تواند چنان غنی باشد که مبانی معرفت‌شناسی هنجاری را فراهم آورد.

 

فهرست
مقدمۀ مترجم
مقدمه‌بر ترجمۀ فارسی فضایل ذهن
سپاسگزاری
مقدمه
بخش اول: روش‌شناسی معرفت‌شناسی
۱. کاربرد نظریۀ اخلاق در معرفت‌شناسی
۱.۱. نظریه‌های معرفت معاصر و الگوهای اخلاقی‌شان
۲.۱. برخی مزایای نظریه‌های فضیلت‌بنیاد
۲. مشکلات معرفت‌شناسی معاصر
۱.۲. مسائل مربوط به مفهوم توجیه
۲.۲ غفلت از فهم و حکمت
۳. دلایل بیشتر بر آزمودن رویکرد فضیلت‌گرایانه: نسبت‌بین باورها و احساسات
۴. اِشکالی بر الگو گرفتن فلسفۀ اخلاق در ارزیابی معرفت‌شناختی: مناقشه بر سر ارادی بودن باور
۱.۴. بی‌ربطی این اشکال به نظریۀ فضیلت
۲.۴. ارادی بودن باور
۳.۴. بخت اخلاقی و معرفتی
۵. نتیجۀ بخش اول: چرا فضایل را محور معرفت‌شناسی قرار دهیم؟
بخش دوم: نظریۀ فضیلت و رذیلت
۱. انواع نظریه‌های فضیلت
۲. ماهیت فضیلت
۱.۲. تصورهای متکثّر از فضیلت
۲.۲. فضیلت و خوبی
۳.۲. تمایز فضایل از قابلیت‌های طبیعی
۴.۲. تمایز فضایل از مهارت‌ها
۵.۲. فضیلت و عادت: دستگاه تبدیل
۶.۲. فضایل، احساسات و انگیزش‌ها
۷.۲. تبیین کلی فضیلت
۳. فضیلت‌های فکری و اخلاقی
۱.۳. تمیز ارسطو بین فضیلت‌های فکری و اخلاقی
۲.۳. برخی روابط بین فضیلت‌های فکری و اخلاقی
۴. دو مؤلفۀ فضیلت‌های فکری
۱.۴. انگیزش برای معرفت و موفقیت اعتمادپذیر
۱.۱.۴. انگیزش برای معرفت
۲.۱.۴. مؤلفۀ موفقیت فضیلت‌های فکری
۳.۱.۴. دیدگاه مونتمارکت در باب صدق‌رسانی فضایل
۴.۱.۴. انگیزش زیاده از حد
۲.۴. ارزش مؤلفه‌های فضیلت‌های فکری
۱.۲.۴. ارزش فضیلت فکری در نظریۀ سعادت‌بنیاد
۲.۲.۴. ارزش فضیلت فکری در نظریۀ انگیزش‌بنیاد
۵. اهمیت فرونسیس
۱.۵. دیدگاه ارسطو و آکویناس در باب حکمت عملی
۲.۵. طرحی در باب کارکرد فرونسیس
۶. تعریف مفاهیم وظیفه‌شناسانه
۱.۶. افعال درست، باورهای موجه
۲.۶. اعمال متضمّن فضیلت
۳.۶. فراتر از وظیفه
۷. نتیجۀ بخش دوم: قلمرو امر اخلاقی
بخش سوم: ماهیت معرفت
۱. معرفت و اخلاق باور
۲. تعریف معرفت
۱.۲. تعریف
۲.۲. معرفت عالی و دانی
۳. اشکال‌های گتیه
۱.۳. مشکلی برای نظریه‌های ب‌ص‌م
۲.۳. حل اشکال‌های گتیه در نظریۀ فضیلت
۴. اعتمادگرایی
۱.۴. اشکال‌هایی بر اعتمادگرایی
۲.۴. اشکال‌های قابل پیش‌بینی بر نظریۀ من از منظر اعتمادگرایی
۵. نظریۀ کارکرد درست پلنتینگا
۶. هماهنگ ساختن وجوه درونی و بیرونی معرفت
۷. نتیجۀ بخش سوم: فلسفۀ اخلاق، معرفت‌شناسی و روان‌شناسی
کتاب‌شناسی
نمایۀ اشخاص
نمایۀ موضوعات