هر نفس نو می شود دنیا، و ما / بی خبر از نو شدن اندر بقا
ساعت هایی که سپری می شود، ساعت های آخرین روزهای سال ۲۰۱۱ و ورود به سال ۲۰۱۲ میلادی است؛ سالی که پیش از آن که به آن برسیم و آغاز شود خبرها و پیشگویی هایی مبنی بر اتمام جهان در این سال آن را پوشش داده و آکنده اند. پیشگویی هایی که در بهترین نمونه می توان آن را در فیلم داستانی ۲۰۱۲ ساختهی رولان امریچ دید و ریشه ی آن را تا سالیان سال به عقب و به تمدنی به نام تمدن “مایا” و نظام تاریخ گذاری و تقویمی آن بازگرداند؛ تمدنی که در ویرانگری ای توسط فاتحان اسپانیایی و در کنار تمدن های دیگری چون آزتک و اینکا ، جز نشانه ها، آثار و نمادهایی ، از بین رفت. در تقویم تمدن مایا سال ۲۰۱۲، سالی است که جهان به انتهای دوره ی پنجم خود خواهد رسید. اما آیا این پیش گویی درست خواهد بود؟ و جهان با یک اتفاق منحصر به فرد و متحول کننده آن هم در شرایطی که هر روز یک رویداد جدید به صفحه هات بی شمار رسانه ای افزوده می شود رو به رو خواهد شد؟
نوشتههای مرتبط
اگر بخواهیم به سال هایی کمی عقب تر بازگردیم در بسیاری از تاریخ ها نیز با پیش گویی هایی در قالب فیلم، خبر، افسانه و… مبنی بر اتمام جهان رو به رو می شویم که تا به امروز به واقعیت بدل نشده اند و امروز در آستانه ی ورود به سال ۲۰۱۲ با یک پیش گویی دیگر رو به رو هستیم. اما، امسال نیز می تواند هم چون سالیان پیش، پیش گویی ها را از سر بگذراند و در تاریخی رو به جلو به اتمام برسد. سالی که پس از فتح تمدن مایا، جهانِ اکنون در نقطه ای قرار دارد که مردمان آن در پشت سر خود بارها و بارها فتح ها و ویران گری های بیشمار دیگری را برای گریز از “نابودی خود” در شکل ها و قالب های متفاوت انسانی و جانوری و گیاهی تجربه کرده اند. سالی که پس از فتح تمدن مایا، هم چنان فتح های دیگری به اشکال نو تر و خودخواسته تری پس از انقلاب مدرن به سمت فرهنگ ها و اندیشه های متفاوت “دیگری” حمله برده اند و جهان را با وضعیتی رو به رو ساخته اند که مملوء از “پایان” ها و “به اتمام رسیدن” حیات هایی است که امروز از آن جز زمین و حیاتی تخریب شده باقی نمانده است.
از این رو اتمام جهان در تقویم و اسطوره ی مایاها در سال ۲۰۱۲ می تواند به نوعی نمادی از به پایان رسیدن جهان پس از دوره ی دیگری از حیات نادرست انسان در این جهان باشد که در دوره ی جدید نیازمند بازنگری و بازآفرینی برای حیاتی دیگرگون و به دور از نابودی است و نیز می تواند نمادی از انتقام گیری زمان و تاریخ تمدن های از بین رفته از جهانی باشد که سبک سرانه، بدون آینده نگری و متوهمانه به سوی حیاتی جاودانه در حرکت است؛ جاودانگی ای که هیچگاه به دست نیامده و هیچگاه به دست نخواهد آمد.
امید است، اگر پایانی در کار است، پایان ابعاد پلید و به دور از حیات واقعی این جهان و پایان فتح ها، جنگ ها، رنج ها و بی خردی ها باشد. جهان و اندیشه ای نو، از آن گونه که این نوئی همگام با طبیعت و تمدن و اندیشه باشد. امید است، هرچند امیدی واهی…!
::
پیوند:
http://www.greatdreams.com/2012.htm