نویسنده، مترجم، پژوهشگر مستقل و جامعه شناس
۱۳۲۱-۱۳۹۱
نوشتههای مرتبط
خبر درگذشت مرتضی ثاقب فر، یکی از پرکارترین نویسندگان و مترجمان کشور ما که یکشنبه شب در اثر سکته مغزی در تهران رخ داد امروز اعلام شد.ثاقب فر در زمان درگذشت خود، هفتاد ساله بود و عمری پر بار را پشت سرگذاشته بود؛ عمری که در آن خدمات بزرگی به فرهنگ ایرانی کرد. قاقب فر از جوانی به دلیل فعالیت های سیاسی خود با نظام پیشین در گیر شد و به زندان افتاده بود و از همان دوره کار ترجمه را آغاز کرد و هر چند به تحصیل جامعه شناسی پرداخت و تحصیلات عالی خود را در فرانسه به انجام رساند، اما متاسفانه این امکان فراهم نشد که دانشگاه های ما از دانش و تجربه او بهره بگیرند و وی تلاش خود را عمدتا در حوزه ترجمه و پژوهش مستقل به کار گرفت. بیش از صد جلد کتاب و تحقیق و مقاله ای که از وی به زبان فارسی بر جای مانده است، شامل گروهی از مهم ترین کتاب های تحقیقی در زمینه ایران شناسی می شوند از جمله مجلدات متفاوتی از تاریخ کمبریج. ثاقب فر در سراسر عمر بر مواضع ایران دوستانه خود استوار بود و تا به انتها از آرمان ها و افکار خویش دفاع می کرد. و در همین راستا نیز اغلب کتاب های خود را به ترجمه آثار مربوط به تاریخ ایران و به ویژه دوره هخامنشی اختصاص داده بود. تلاش های مرحوم ثاقب فر، نشان می دهد که اراده انسانی برای خدمت به یک فرهنگ همواره می تواند در هر شکل و صورتی و در سخت ترین شرایط تداوم یافته و تاثیر بزرگ و واقعی از خود بر حای گذارند و تا نسل ها، در تاریخ یک کشور سبب شکل گرفتن و آموزش جوانان و استفاده برای زایش های جدید فکری شوند. انسان شناسی و فرهنگ درگذشت این کوشنده بزرگ فرهنگ و زبان و تاریخ ایران را به خانواده محترم ایشان و تمامی علاقمندان فرهنگ این مرز و بوم تسلیت می گوید و آرزو دارد که یاد و خاطره او همچون آثار بی شمارش برای همیشه در ذهن و زبان ما جاری باشد.
در زیر بخشی از اخبار و اطلاعات مربوط به مرتضی ثاقب فر باز نشر می شود.
همشهری آنلاین
http://khabarfarsi.com/ext/4173795
مرتضی ثاقبفر درگذشت
کتاب > مترجمان- همشهری آنلاین:
مرتضی ثاقبفر نویسنده، مترجم و پژوهشگر در حوزه تاریخ و فرهنگ ایران زمین، بر اثر سکته مغزی در سن ۷۰ سالگی درگذشت.
مرتضی ثاقبفر در ۱۳۲۱ به دنیا آمد و از مترجمان فعال کشور به ویژه در حوزه تاریخ بود. ترجمه او از کتاب ۱۵ جلدی «یونانیان و بربرها» جایزه کتاب سال را گرفت. تاکنون ۸ جلد از مجموعه ۱۴ جلدی «تاریخ هخامنشیان» هم با ترجمه او منتشر شده است.
آگاهی آریایی، راهنمای تألیف، ترجمه و ویرایش، شاهنامه و فردوسی و فلسفه تاریخ ایران، بنبستهای جامعهشناسی،
بررسی اجتماعی، اقتصادی و فرهنگ ایل کردی بلوچستان، سوگنامه رستم و سهراب، مرگ کیخسرو، فلسفه تاریخ ایران و شاهنامه فردوسی، حماسه ملّی و فلسفهٔ تاریخ، ناسیونالیسم ایرانی و «مساله ملیتها» در ایران، ارسلان پوریا هم رفت، و دین مهر در جهان باستان از دگر آثار تالیفی و ترجمهای زندهیاد ثاقب فر است.
پیکر مرتضی ثاقبفر روز جمعه (۱۵ دیماه) از مقابل خانهی هنرمندان تشیع میشود.
خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، پیکر مرحوم ثاقبفر روز جمعه، ساعت ۱۰ صبح از محل خانهی هنرمندان تشیع و در قطعهی ۱۰ بهشت زهرا (س) به خاک سپرده شود.مراسم یادبود این مترجم و نویسنده روز یکشنبه، ۱۷ دیماه، ساعت ۱۶:۳۰ در فرهنگسرای خانهی علوم انسانی واقع در تقاطع بین خیابانهای ویلا و ورشو برگزار میشود.
به گزارش ایسنا، مرتضی ثاقبفر، نویسنده و مترجم حوزهی ایرانشناسی و تاریخ، متولد نهم مردادماه سال ۱۳۲۱ در تهران، کارشناسی ارشد جامعهشناسی از دانشگاه سوربن فرانسه داشت که یکشنبه، ۱۰ دیماه، بر اثر سکتهی مغزی در بیمارستان رسول اکرم (ص) تهران درگذشت.
او کتابهای زیادی منتشر کرده بود که از جملهی آنها این عنوانها هستند: بنبستهای جامعهشناسی، شاهنامه فردوسی و فلسفه تاریخ ایران، سرشت فرمانروایی در ایران و مقالاتی فراوان در حوزه تاریخ و فرهنگ باستان و جامعهشناسی و ترجمههایی چون: تاریخ هخامنشیان (۱۴ جلد)، امپراتوری ایران (دان ناردو)، ایران باستان (یوزف ویسه هوفر)، هخامنشیان (آملی کورت)، تاریخ ایران کمبریج (۵ جلد)، ایران دوره پهلوی (لنچوفسکی)، رضا شاه و شکلگیری ایران نوین (استفانی کرونین)، کوروش بزرگ (ژراژ ایسرائل)، شاهنشاهی ساسانی (تورج دریایی)، شاهنشاهی اشکانی (یوزف ولسکی)، شاهنشاهی هخامنشی (جیمز مانوئل کوک)، مقالات ایرانشناسی تقیزاده، یونانیان و بربرها (امیرمهدی بدیع، ۳ جلد)، تاریخ هرودوت، تاریخ جهان باستان کمبریج (۶ جلد) و دین مهر در جهان باستان.
انتهای پیام
تاریخ انتشار: ۱۳۹۱/۱۰/۱۳ | ساعت انتشار: ۱۰:۴۱ | کد خبر: ۹۲۶۰۷۹ | منبع: خبرگزاری ایسنا |
همشهری آنلاین
http://khabarfarsi.com/ext/4175591
برای زنده یاد مرتضی ثاقبفر
سید ابوالحسن مختاباد:
برخی مترجمان در حیطه کاری خود به چنان عمق و غنایی میرسند که میتوان نام کارشناس و خبره آن حوزه و موضوع را برآنها نهاد. زندهیاد مرتضی ثاقبفر از جمله این افراد بود.
او به سه زبان انگلیسی، فرانسه و آلمانی تسلط داشت و با متون پهلوی هم آشنا بود. برخی از کتابهای او تنها ترجمه صرف نبود، بلکه خاصیتی ترجمه و تالیفی داشت و او علاوه بر ترجمه اثر بر آن پانوشتها و توضیحاتی روشنگری مینوشت. چرا که او مترجمی بود که به دلیل عشق وعلاقهای که به تاریخ و فرهنگ ایران داشت، سعی کرد این آگاهیها را عمق و ارتفاعی ببخشد که تنها به عنوان یک مترجم صرف از او یاد نشود.
او که در سالهای ابتدایی دهه شصت با نگارش کتابی تحلیلی درباره شاهنامه (بازنگری در سال های اولیه دهه هفتاد)، خود را در قامت تحلیلگری متفاوت به جامعه ادبی و فرهنگی شناسانده بود، از یکی دو سال بعد دست در کار ترجمه کتابهای مختلف حوزههای اندیشه و به خصوص اندیشه سیاسی شد. اما زمانی باید میگذشت تا او بتواند خود را در محیطی وارد کند که نزدیک به دو دهه از عمر و زمان و جسم و روحش را به خود اختصاص داد. ایران کهن. آغاز این کار ترجمه کتاب فراوانتاثیر و برجسته استاد مهدی بدیع بود با نام یونانیان و بربرها که در ۱۵ جلد از سوی انتشارا ت توس عرضه عمومی شد.
این اثر از جهاتی یکی از مهمترین آثار در دفاع از کیان فرهنگی و تاریخی ما ایرانیان است که در آن پاسخهای مستدل و محکمی به ادعاهای مستشرقان و برخی از مورخان غربی درباره تاریخ هخامنشی و ایران باستان،داده شد. از جمله کارهای مهم او در این مسیر ترجمه تاریخ هرودت بود که انتشارات اساطیر آن را عرضه عمومی کرد. تا پیش از این ترجمه عمده ترجمههای موجود مغلوط و یاناقص بود،اما او همتی جانانه را صرف کرد تا متنی منقح و پاکیزه از این کتاب مهم و تاریخی ارائه کند.
زندهیاد مرتضی ثاقبفر در استمرار چنین مسیری از پای ننشست و یکنفس به سراغ ترجمه متونی در زمینه ایران باستان رفت که عمده آنها از سوی انتشارات توس و یا ققنوس و اساطیر عرضه عمومی شد. تلاش او در برگردان فارسی این کتابها(تاریخ ایران کمبریج و یا تاریخ هخامنشیان که در هشت جلد منتشر شد و از قرار ادامه داشت) و اضافهکردن ادبیات و اطلاعات تازه در این زمینهها از جمله کارهای سترگی بود که درباره تاریخ ایران باستان انجام شد. به قطع و یقین ثمره تلاش او در یاد و خاطراه تمامی ایراندوستان باقی خواهد ماند و به قول حافظ، یادش در سینههای مردمان عارف است.
بعد از وفات تربت ما در زمین مجوی
در سینههای مردم عارف مزار ماست
گفتگو با مرتضی ثاقب فر
سایت ایرانشهر
http://iranshahr.org/?p=15109
دشمنت را بشناس
درباره هرودوت و کتاب او بسیار شنیدهایم. میگویند پدر تاریخ است و تقریبا هیچ کتابی درباره تاریخ ایران باستان و بهخصوص دوره هخامنشی وجود ندارد که به او ارجاع نداده باشد. از سوی دیگر نقدهای فراوانی درباره کتاب او وجود دارد. بسیاری صدق ادعاهای او را زیر سوال بردهاند. بهراستی کتاب هرودوت امروزه چه اهمیتی دارد؟
مطمئنا کتاب هرودوت بسیار مهم است؛ اگر کتاب او نبود بسیاری از موضوعات در تاریخ ما مبهم میماند. اگرچه بسیاری منابع دیگر مانند سنگنوشتهها و گِلنوشتهها و رویدادنامههای آشوری و بابلی پیدا شدهاند؛ اما در مقایسه با کتاب هرودوت است که میتوان معنای آنها را فهمید و دانست که هرکدام از این اسناد را باید در کجای تاریخ ایران گذاشت.
اما فراتر از اهمیت کتاب — که درآن شکی نیست – میخواهم به نکته دیگر اشاره کنم و آن اینکه هر فردی وقتی به دوران پختگی خود میرسد، شروع میکند به تامل در زندگی خود. این خودشناسی همان قدر که برای یک فرد مهم است، برای یک جامعه و یک ملت هم اهمیت دارد. مخصوصا برای ملتی چون ما که همیشه زیر فشار و حمله دیگر کشورها و ملتها بودهایم. حملهها و جنگهایی که هر کدام میتوانست یک تمدن را نابود کند. بنابراین اصلیترین وظیفه ما در دوران کنونی خودشناسی است. یکی از مهمترین ویژگیهای نسل جوان ایرانی – برخلاف نسل ما- این است که بدون عینک ایدئولوژی به جهان نگاه میکند. نسل ما این طور نبود. از چپگرا تا ملیگرا و اسلامگرا، همه و همه با نگاه ایدئولوژیک به جهان مینگریستند و گویی واقعا نمیتوانستند به نحو دیگری جهان را نظاره کنند. نتیجهاش را هم البته دیدیم. خوشبختانه نسل شما در این زمینه دستاوردهای خوبی داشته است. من فکر میکنم موفقیت تنها تعداد محدودی در هر زمینهای، بستر را برای فعالیتهای بیشتر ایجاد میکند.
بنابراین ترجمه هرودوت در این زمینه گسترده خودشناسی قرار میگیرد و معنا مییابد و این خودشناسی منحصر به هرودوت هم نیست. برای اینکه خود را بشناسیم باید تمام آثار کلاسیک یونان و روم باستان را که درباره ایران هستند یا حتی اشارهای به ایران دارند – و حتی آن مواردی که این اشاره مستقیم هم وجود ندارد – ترجمه کنیم. در راه شناختن خود باید کسانی را که درباره ما حرف زدهاند هم بشناسیم. بنابراین در این میان کتاب هرودوت که همه یا بخش اعظم آن درباره ایران و ماست، جایگاه مهمی دارد. در کنار هرودوت آثار کتزیاس و گزنفون و دیودور سیسیلی و پلوتارک و دیگران هم باید ترجمه شود که متاسفانه به واسطه برخی کوتهبینیها در حوزه نشر، کتابهای این افراد به شکل ناقص ترجمه شده است. فراتر از کتب تاریخی، کتابهای ادبی یونانیان مانند نمایشنامه “ایرانیان” آیسخولوس- که به اشتباه در ایران آشیل خوانده میشود- هم دارای اهمیت هستند.
اما کتاب هرودوت قبلا هم ترجمه شده بود. چه ضرورتی باعث شد که شما دوباره این کتاب را ترجمه کنید؟
در واقع ترجمه من سومین ترجمه از کتاب تاریخ هرودوت است. این کتاب را من در سال ۱۳۸۴ ترجمه کردم و اکنون بعد از شش سال منتشر میشود. واقعیت این است که من از نوجوانی با کتاب هرودوت و ترجمه آقای مازندرانی از آن، مانوس بودهام. آن کتاب را آن قدر خواندهام که اکنون به انبوهی ورقپاره تبدیل شده است. خب، آن زمان فکر میکردم ترجمه ایشان درست است و به آن اعتماد داشتم، اما بعدا که به طور جدی وارد ترجمه در حوزه تاریخ ایران شدم، بارها مواردی پیش میآمد که در منابع دیگر ارجاعاتی به کتاب هرودوت میدیدم که در ترجمه آقای مازندرانی وجود نداشت. برخی از این موارد واقعا موارد مهمی هم بودند. بعدا متوجه شدم که ایشان آزاد ترجمه کردهاند.
ترجمه آقای مازندرانی ترجمه آزاد است یا ترجمه گزیدهای از کتاب؟
ترجمه ایشان ترجمه گزیدهای از کتاب است؛ اما در برخی موارد، ایشان آزاد هم ترجمه کرده است. شما در برخی موارد تعجب میکنید که جمله سخت نیست و قاعدتا ایشان مشکلی در ترجمهی آن نداشته، اما از ترجمهی آن صرفنظر کرده است. برخی از این موارد، بدان علت است که ایشان اهمیت برخی از مسائل را نمیدانسته است؛ چون ایشان کار اصلیاش فعالیت دیپلماتیک بود و به عنوان کاردار ایران در لندن خدمت میکرد. مثلا در یک مورد که تنها موردی است که در کتاب هرودوت به میترا اشاره شده است، ایشان جمله را ترجمه نکرده است؛ یا در مواردی در زیرنویس، ایشان اشاره کرده که چون فلانی این ادعای هرودوت را زیر سوال برده است، من از ترجمه این بند میگذرم. در حالی که به نظر من، مترجم نباید چنین دخالتهایی در متنی که ترجمه میکند، بکند. یکی از ویژگیهای کتاب هرودوت این است که بسیاری مطالب را تکرار میکند؛ چون اصل کتاب حالت شفاهی داشته و هرودوت آنها را برای مردم میخوانده است. من حتی این تکرارها را هم ترجمه کردهام.
منابع شما برای ترجمه کتاب از چه زبانهایی بودند؟
من دو ترجمه انگلیسی و یک ترجمه فرانسوی – آخرین ترجمه فرانسوی از کتاب با ترجمه آندره بارگه- را مبنای کارم قرار دادم. من فقط این دو ترجمه انگلیسی را میشناختم؛ اما فکر میکنم فقط همین دو ترجمه هم باشد. از یک ترجمه آلمانی هم استفاده کردم. البته زبان آلمانی من زیاد خوب نیست و از لغتنامه استفاده میکنم؛ اما اتفاقا این ترجمه آلمانی بسیار به من کمک کرد. میخواهم بگویم در حد توانم در ترجمه کتاب نهایت دقت را داشتهام. متاسفانه در حوزه ترجمه گاهی بیدقتیهایی میبینم که تعجبم را برمیانگیزد؛ مثلا کتابهای مهمی در حوزه تاریخ ایران یا دین زرتشت منتشر میشود؛ اما مترجم آن قدر ناآگاه است که با کمال صداقت در مقدمه کتاب اشاره میکند که مثلا چون “سرودهای گاهان” قبلا ترجمه شده است، من در ترجمه این کتاب از ترجمه آقای پورداوود استفاده میکنم. میدانیم که بر سر ترجمه “سرودهای گاهان” اختلافنظرهای زیادی است و هر کتابی که در این زمینه منتشر شود، اهمیتش در آن خواهد بود که نویسنده در ترجمه این ابیات چه نظری داشته و تاکید ابیات را در چه دیده است. متاسفانه از این بیدقتیها زیاد دیده میشود.
به اهمیت ترجمه کتابهای تاریخی یونانیان و رومیهای باستان درباره ایران اشاره کردید. میخواهم بدانم در مجموعه کتابهایی که یونانیها و رومیها نوشتهاند، کتاب هرودوت به طور خاص چه جایگاهی دارد؟
کتاب هرودوت درباره شاهان ایران و بهویژه جنگهایی است که با یونانیان کردهاند. البته کتاب او تا زمان خشایارشا را در بر میگیرد. اطلاعات آن هم تا حدی درست است. برخی از قضاوتهای او هم- و البته نه همهاش- درست است. نکتهای که میخواهم بگویم این است که من شخصا هرودوت را دوست دارم. احساس میهنپرستی این فرد را ستایش میکنم. انگیزه و محرک هرودوت در نوشتن این کتاب احساس ناسیونالیستی و ناراحتی از وضعیت دولتشهرهای یونانی بود که دائما با هم در ستیز بودند و از اتحاد با یکدیگر ناتوان. این احساس برای من تحسینبرانگیز است. کتاب البته قضاوتها و اطلاعات نادرستی دارد، اما همانطور که گفتم میفهمم که هرودوت در چه زمینهای این حرفهای نادرست را زده است. مسئلهای که من را آزار میدهد این است که چرا در زمان حاضر، نویسندگان و مورخان غربی، غربیانی که بر تمام دنیا مسلط هستند، همچنان بر حرفهای نادرست هرودوت تکیه میکنند.
اینکه میگویید تکرار و تکیه مورخان معاصر به حرفهای هرودوت در زمانه کنونی درست نیست، به این معنی است که حرفهای هرودوت با توجه به زمینه و زمانه خودش پذیرفتنی است؟
حرفهایی که هرودوت میزند، در چارچوب زمانه خودش قابل فهم است. هرودوت به خدایان و به فال و غیبگویی اعتقاد داشت. بارها هم این موارد را آورده است و نشان میدهد که به آنها اعتقاد قلبی دارد. اما مهمتر اینکه، کاملا مشخص است که هرودوت در نوشتن این کتاب تحت تاثیر دوران- البته کوتاه و گذرای- دموکراسی آتنی در دوران پریکلس بوده است. افزون بر اینکه برای نوشتن این کتاب از آتنیها پول گرفته است. حالا این دموکراسی واقعا دموکراسی بوده یا نه، بحث مفصلی است. اما این زمینه در کار هرودوت تاثیر گذاشته است. مثلا تقریبا هر گزافه و اغراقی که در کتاب وجود دارد به نفع یونانیها بهویژه آتنیهاست. مثلا تعداد سپاه ایران در زمان لشکرکشی خشایارشا به یونان که از یک میلیون و ۳۰۰ هزار شروع میشود و به هفت میلیون نفر هم میرسد یا تعداد کشتههای ایرانی که در روایت هرودوت آمده، حالت فکاهی دارد. پرسشی که برای هر ناظر بیطرف پیش میآید این است که چرا یکبار این گزافهها و اغراقها به نفع ایرانیها گفته نمیشود. حتی موارد مثبتی که در مورد ایرانیان در کتاب آمده، مواردی است که امروزه مثبت تلقی میشوند؛ اما در آن زمان، در نظر هرودوت و یونانیان منفی بودهاند. برای مثال، هرودوتی که به خدایان متعدد معتقد بوده است، وقتی در باب ویژگیها و آداب و رسوم ایرانیان مینویسد ایرانیان هیچ بتی ندارند و قربانی نمیکنند، به نظر خودش داشته خصلتی منفی را بیان میکرده است.
با کشفیات باستانشناسی مدرن آیا هنوز هم کتابهایی مانند کتاب تاریخ هرودوت ارزش تاریخی دارند؟
بله؛ هنوز هم این کتابها ارزش دارند و دادههای باستانشناسی را هم به واسطه این کتابها میتوان در جای خود در تاریخ نشاند. متاسفانه گزارشهای ایرانی که به نظر من بهترین نوع تاریخ است در حمله اسکندر سوخته است. تنها گلنبشتههایی در دست ما است که به خاطر همین آتشسوزی اسکندر از شانس ما آجر شدهاند و باقی ماندهاند.
در میان حرفهای شما ایدهای برایم جالب بود و آن اینکه شما انگیزه هرودوت را سیاسی میدانید؛ به این معنا که او با نوشتن کتاب تواریخ در واقع دارد به بحران سیاسی و نزاع دولتشهرهای یونانی و زوال تجربه دموکراسی در آتن واکنش نشان میدهد. شاید بتوان گفت تقابل حادی که میان ایرانیان و یونانیان هم ایجاد میکند، در واقع برای نشاندادن ارزشهای یونانی است. آیا این تعبیر من درست است؟
بله؛ مترجم فرانسوی هم به این موضوع اشاره میکند. بخش مهمی از کتاب هرودوت درباره جنگهای ایرانیان و یونانیان است. خود او در زمان وقوع این جنگها چهار ساله بوده و بنابراین زیاد خاطرهای از آنها در ذهن ندارد. در عوض به این نکته توجه داشته باشید که او در مهمترین سالهای زندگیاش شاهد جنگهای ۳۰ ساله پلوپونزی – که در دو سر آن اتحادیههایی به رهبری آتن و اسپارت قرارداشتند- بوده است. جنگی که در نهایت با میانجیگری ایران و صلحی به نام “صلح شاهانه” خاتمه مییابد. این جنگها هرودوت را آزار میداده است. هرودوت مینویسد برای آنکه خاطرات جنگهای مدیک (منسوب به ماد) از یاد نرود، این کتاب را نوشته است. البته این را باید در نظر داشت که کتاب در دوره هلنیستی- دوره بعد از تسلط اسکندر بر ایران و در واقع دوره جانشینان او – بازبینی میشود و روح هلنیستی آن تقویت میشود. حتی تقسیمبندی کنونی کتاب که هر بخش آن به نام یکی از الهههای یونانی (موزها) اختصاص داده شده، حاصل همین تجدیدنظر است. نکتهای که میخواهم بگویم این است که ما طی اعصار در قالب ذهنیت یونانی خودمان را دیدهایم.
جالب است که یکی از مجلدات تحقیقاتی دانشگاه خرونینگن کامل به سیر تاریخی تطور تصور غربیان از ایرانیان پرداخته است. در واقع با جنگهای صلیبی، غربیها از طریق مسلمانان و ایرانیان با نوشتههای یونانی آشنا میشوند و شروع میکنند به مطالعه آنها. در آن زمان میبینند کسی مانند گزنفون کتابی کامل درباره کورش نوشته است. حتی دورهای شیفته او میشوند؛ اما در سدههای هجدهم و نوزدهم این فضا تغییر میکند. علت این تغییر، پیدایش و رشد بورژوازی است. این طبقه جدید روز به روز قدرتمندتر میشد؛ اما سهمی در حکومت نداشت. بنابراین در پی آن شد که برای خود آرمانی بسازد و نشان دهد که میخواهد به این آرمان برسد. برای ساختن چنین آرمانی باید نمونهای از آن را در تاریخ نشان میداد؛ اما کشورهایی مانند آلمان و فرانسه در تاریخ خود چنین سابقهای نداشتند. در چنین موقعیتی است که یونان مورد توجه قرار میگیرد. البته ریشههای این بازگشت به یونان را در زمان روم باستان هم میبینیم. درآن زمان هم چون رومیان در برابر ایرانیان قرار داشتند سعی کردند ایده یونان را زنده کنند. این است که میبینید یونان و دموکراسی آن مورد توجه قرار میگیرد و عزیز میشود. در حالی که اولا واژه یونان بیمعناست؛ چرا که یونان به معنای یک واحد سیاسی وجود نداشت. در واقع دغدغه هرودوت هم همین بود که این دولتشهرها به وحدت سیاسی نمیرسیدهاند. تنها تعدادی دولتشهر وجود داشت و ثانیا اغلب این دولتشهرها هم تورانی (Tyrani)بودند؛ به این معنا که حاکم جبار داشتند. تنها آتن حکومت دموکراتیک داشت که آن هم بسیار زودگذر بود. یونان تنها در اوایل دهه سوم قرن نوزدهم است که به عنوان یک کشور به وجود میآید.
اما به نظرم کشوربودن یونان چندان مهم نیست؛ مهم ایده یونانیان و میراث آنان است که در دموکراسی آنان هم خلاصه نمیشود. این میراث بهجامانده از آنان همین تامل – به طرق مختلف – در بحران خودشان است.
دقیقا. دو نکته را اشاره کنم: نخست اینکه تمام ملتها مشکلاتی دارند، اما همه آنها میدانند که مشکل دارند؟ ایرانیان هم به مشکلات خود آگاه بودند و درباره آن فکر و تامل کرده بودند که انعکاس این تامل را در اندیشههای زرتشت میبینیم. در واقع، دین یکی از طرق بیان این تامل بوده است. این ایدهها بعدها هم در حکومت هخامنشی شکل عملی به خود میگیرد.
این ایدهها مشخصا چه بود؟
حکومت دادگر و اهل مدارا. دوم باید اشاره کنم که فیلسوفان یونانی خود منتقد جامعه یونانی بودند؛ افلاطون که منتقد دموکراسی یونان بود و پیشنهاد جامعهای کمونیستی داد و ارسطو هم در کتاب “سیاست ” خود در بحث از شکلهای طبیعی حکومتها و اشکال فاسد آنها، دموکراسی را شکل فاسد جمهوری میداند.
بهجز وجه تاریخی، همان طور که مترجم فرانسوی کتاب هم اشاره کرده است، کتاب یک وجه مردمشناسانه و جامعهشناسانه هم دارد. این بخش کتاب را چگونه ارزیابی میکنید؟
بله؛ مترجم فرانسوی کتاب در واقع این اعتقاد را دارد که اصلا کتاب هرودوت، تاریخ نیست و خود هرودوت متوجه نبوده است. به نظر مترجم فرانسوی، هرودوت در واقع کار تحقیقاتی کرده است. به همین خاطر هم عنوان کتاب را مترجم فرانسوی «تحقیقات» و نه تواریخ ترجمه کرده است. البته به نظر من هم هرودوت واقعا تحقیقات کردهاست و هرچه را حاصل این تحقیقات بوده، نوشتهاست، اما تلاش و نیت او در این تحقیقات آن بوده که نشان دهد، حق با یونانیان است.
برگرفته از مجلۀ مهرنامه شماره ۱۲، خرداد ۱۳۹۰
مرتضی ثاقب فر در ویکیپدیا
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%B1%D8%AA%D8%B6%DB%8C_%D8%AB%D8%A7%D9%82%D8%A8%E2%80%8C%D9%81%D8%B1