انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

درس های آتن برای ما

پیامدهای همه‌پرسی اخیر یونان درباره پذیرش یا عدم پذیرش درخواست‌های اتحادیه اروپا و تحمیل سخت‌گیری اقتصادی به‌مثابه شرط ادامه مذاکرات بر سر وام‌های این کشور، پاسخ گسترده منفی به این همه‌پرسی و شادمانی یونانیان و اکثریت مردم؛ گروه‌های متوسط و کم‌درآمد از این پاسخ و دستاوردهای آن برای اروپا و برای هان بی‌شمارند. در چندین ماه، اگر نگوییم چندین سال، نهادهای قدرت سرمایه‌داری نولیبرال اروپایی و شرکای آمریکایی‌شان، در گفتارهای سیاسی و در رسانه‌های گسترده ملی و بین‌المللی‌ای که در یونان و در سراسر جهان در اختیار دارند، چندین موضوع را به‌مثابه اموری بدیهی تبلیغ می‌کردند: اول آنکه اتحادیه اروپا واقعا دلسوزانه مایل است یونان را درون خود نگه دارد و به همین جهت صدها میلیارد دلار به مردم این کشور کمک کرده است و آلمان نیز در رأس این کمک‌هاست؛ دوم آنکه مردم یونان، مردمی حق‌نشناس و کم‌کار هستند و به‌جای سخت‌کوشی مایلند دایم اعتصاب کنند و دولت‌های چپ افراطی خطرناکی را سر کار بیاورند تا با جهان دربیفتند؛ سوم آنکه ادامه این سرسختی و نافرمانی یونان، این کشور را بر باد خواهد داد و اروپا متأسفانه نمی‌تواند کاری برای یونانی‌ها انجام دهد، اما واقعیتی که تاکنون اقتصاددانان و جامعه‌شناسان طرازاول جهان با اعداد و ارقام نشان داده‌اند و ما صرفا در این مختصر بدان اشاره می‌کنیم، چیست؟

اول آنکه اروپای نولیبرال فرانسوی – آلمانی (سوسیالیست‌ها و گلیست‌های فرانسه از یک سو و سوسیال‌دموکرات‌ها و سوسیال‌مسیحی‌های آلمان از سوی دیگر) در راستای سیاست‌های نولیبرالی با هدایت آنگلا مرکل بر آن هستند که یونان در اروپا بماند، هم به دلایل نمادین روشنی که اروپا هویت خود را از آن می‌گیرد و هم به‌دلیل خطری که فروپاشی این کشور کوچک ١٠ میلیون نفره برای اقتصادی شکننده تمام کشورهای اروپای جنوبی (ایتالیا، اسپانیا، پرتقال و سپس اروپای شرقی) به وجود می‌آورد. دوم آنکه کمک چند صد میلیاردی انجام‌شده (که در برابر میلیاردها هزینه اقتصادی و میلیون‌ها قربانی نازیسم آلمانی در یونان ناچیز است) برای مردم یونان نبوده، بلکه از آن‌‌رو انجام شده است که وضعیت نهادهای مالی خصوصی تقویت شده و خسارت‌های گسترده آنها به نهادهای مالی دولتی و تأمین اجتماعی این کشور (صندوق‌های بازنشستگی، بیمه‌ها و…) منتقل شود و این را مردم یونان که رنگ و بویی از این کمک‌ها ندیده‌اند، بهتر از هرکسی می‌دانند. این امری بدیهی است، جایی که بیکاری اصل است و خبری از «کار» نیست، نمی‌توان مردم را متهم به «تنبل»بودن کرد؛ سوم آنکه ترساندن مردم با دولت‌های «چپ» به‌ویژه از نوع «تندرو» آن، امروز دیگر همچون ابتدای قرن بیستم تأثیری ندارد، همه می‌دانند که چنین دولت‌هایی حتی اگر هم صادق باشند، جز مارژ مانور کمی در یک سیستم عظیم اقتصادی سیاسی اجتماعی در جهان نخواهند داشت. به همین دلایل بود که کارزار جنگ روانی نولیبرالیسم علیه یونان شکست خورد و مردم به‌خوبی پاسخی دادند که از این به بعد فرانسه و آلمان نه فقط در مورد یونان بلکه درباره تمام کشورهای پیرامونی اروپا باید بر آن حساب کنند. اما آیا آتن برای ما نیز درسی در بر دارد؟ به ظاهر شرایط ما هیچ شباهتی با یونان ندارد: ایران کشوری ثروتمند و تولید‌کننده نفت و گاز و باوجود تحریم‌ها از اقتصادی مقاوم برخوردار است. اما آنچه موقعیت ما را شبیه یونان می‌کند، در کارزار تبلیغاتی گسترده‌ای است که باز هم چه در سطح جهانی و چه در سطح داخلی، به‌ویژه از زبان اقتصاددانان راست طرفدار گسترش همکاری‌های اقتصادی بی‌قیدوشرط با نظام جهانی نولیبرالی (و نه تعامل منصفانه و براساس منافع دوجانبه و درازمدت اجتماعی- اقتصادی – فرهنگی) با قدرت‌های بزرگ از آن دفاع می‌کنند. سخن ما به‌صورت ریشه‌ای، با مخالفان مذاکرات برای رفع تحریم‌ها متفاوت است (اتفاقا این مذاکرات اگر در جهت درست و از موضع قدرت انجام گیرند شانس بزرگ ایران برای بهترکردن وضعیت خود است). سخن بر سر آن است که آینده ایران پس از تحریم‌ها در چه جهتی پیش برود؟ آیا باید ما نیز قدم در راه نولیبرالیسم اقتصادی بگذاریم و سرنوشت شومی همچون همه کشورهایی که درون مقروض‌سالاری (debtocracy) افتادند داشته باشیم، یعنی تصور کنیم با موتور مصرف می‌توانیم جامعه خود را به سوی بهبود ببریم؟ این مصرف‌گرایی، خودنمایی و نوکیسگی تا همین امروز و باوجود تحریم‌ها نیز بسیار جامعه ما را به خطر انداخته است. بنابراین بهتر است به‌جای اندیشیدن به آنکه این راه را از خلال خصوصی‌سازی‌های بی‌رویه برویم، دولت را متوجه مسئولیت‌های خطیرش در سرمایه‌گذاری برای رفاه مردم در بخش‌های بهداشت، آموزش، مسکن و تأمین مواد غذایی ارزان‌قیمت و همچنین کاهش تورم و در عوض کنارکشیدن از تصدی‌گری در زندگی خصوصی آنها بکنیم. اما نکته آخر، همان وحشت خیال‌گونه‌ای است که از خطر «چپ‌روی» اینجا و آنجا تبلیغ می‌شود: بارها گفته‌ایم و بازهم تکرار می‌کنیم، در جهان امروز، چه بخواهیم و چه نخواهیم و در چشم‌اندازی نسبتا طولانی، انتخاب میان یک سرمایه‌داری لیبرالی و نظام اقتصای دولتی سوسیالیستی، نیست. انتخاب امروز میان دو نوع از سرمایه‌داری است: از یک‌سو سرمایه‌داری نولیبرالی و ضداجتماعی و ویرانگر جامعه (که الگوی آن را بهتر از هر کجا می‌توان در ایالات متحده دید) و سوی دیگر سرمایه‌داری اجتماعی و مبتنی‌بر مردم‌سالاری و مردم‌محوری نسبی (که بهترین مثال آن در اسکاندیناوی دیده می‌شود). بنابراین گفتمان‌های نولیبرالی که تصور می‌کنند می‌توانند از ایران یک آمریکای جدید بسازند که در آن نابرابری، موتور یک تخیل برای به دست آوردن ثروت شود، همان‌اندازه بی‌معنا هستند، که گفتمان‌هایی که تصور می‌کنند مدل‌های قرن نوزدهمی یا بیستمی تساوی کامل یا نسبتا کامل موقعیت‌ها و ثروت‌های اجتماعی می‌توانند در یک نظام جهانی تماما سرمایه‌داری، منشأ تغییرات عظیم و زنجیره‌ای شوند. کشور ما امروز در سال‌های پر آشوب دهه ١٣٢٠ نیست که طرف‌داران سومکا و توده‌ای‌ها رودروروی یکدیگر قرار بگیرند: هر اندازه زودتر این توهمات را کنار بگذاریم و اندیشیدن به سیاست‌گذاری مدرن برای کشوری مدرن و ‌رو به توسعه گسترده‌تر و در مبارزه‌ای هرچه بزرگ‌تر با فساد، خودنمایی و نوکیسگی در هر شکل از آنها را هدف بگیریم، به سود همه ما است.

این مطلب در چارچوب همکاری انسان شاسی و فرهنگ و روزنامه شرق در صفحه اول این روزنامه در ۲۱ تیر ۱۳۹۴ منتشر شده است.