انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

درس هایی از پائولو فریر: محال اندیشی و امید واقع گرا

هانری ژیرو برگردان عاطفه اولیایی

در شرایطی که خاطره زدوده شده و اهمیت سیاسی آموزش به نفع آزمون های کمی نادیده گرفته می شود،‌ یادآوری میراث پائولو فریر، یکی از نظریه پردازان بزرگ «آموزش نقاد» قرن بیستم، بیش از پیش اهمیت می یابد. این جنبش آموزشی در صدد فرادادن وجدان آزادی، شناخت و تشخیص تمایلات استبدادی،‌ توانمند سازی تخیل، مربوط نمودن دانش و حقیقت با قدرت به هدف درک دنیا و به مثابه بخشی از مبارزه وسیع تر برای عاملیت، عدالت و دمکراسی است.

کتاب « پداگوژی سرکوب شدگان» وی بیش از یک میلیون نسخه به فروش رفته و تأثیر بسیاری بر روشنفکران ایالت متحده وسایر کشورها داشته است. از دهه ۱۹۸۰ به بعد، در آمریکای شمالی بسیار معدود روشنفکرانی در عرصه پداگوژی توانسته اند به پای عمق و نازک بینی نظری، جسارت مدنی و تعهد اخلاقی فریر برسند و امروزه وی اهمیتی بیش از پیش یافته است:‌ در شرایطی که نهاد های آموزش همگانی و آموزش عالی به طور روزافزون در محاصره نیرو های نئولیبرال و محافظه کار درآمده اند، الزامی است که مدرسین نیروی بالقوه دمکراتیک و توانمند ساز آموزش را دریابند. در حال حاضر برای جوانان، ، آموزش نقاد تنها امکان شناخت و درک حقوق و مسؤلیت های خود و مشارکت در حکومت به جای مورد حکومت ایدئولوژی و نیرو های مادی مسلط قرار گرفتن است. آمار نشان می دهد که اغلب دانشگاه های ایالات متحده زیر یوغ ابزارگرایان و ایدئولوژی محافظه کار قرار داشته و از متد های آموزشی با تمرکز بر آزمون های کمی وبری از هر دید وسیع تری برای نیل به افق دمکراتیک جامعه است. نتیجه آن که کیفیت نا دیده گرفته شده و در حالی که آموزش عالی که زمانی کالایی همگانی بود اکنون منحصرا در دست کسانی قرار دارد که توانایی مالی ابتیای آن را دارند. دانشگاه ها بیش از پیش تابع نیاز های ابرشرکتی قرار گرفته تا ایالات متحده را در رقابت با چین و سایر بازار های آسیایی مجهز ساخته و به آرمان های اقتصادی و نظامی آن جامه عمل پوشانند. درک اصول پداکوژیک آموزش عالی به عنوان طراح پروژه های مدنی و سیاسی و تربیت افرادی مستقل با توانایی مبارزه برای آزدی همچو هدفی جمعی مورد توجه و اهمیت چندانی نیست. وضع آموزش دولتی از این هم بدتر است. مدارس دولتی، تحت سلطه ایدؤولوژی ابزارگرا، به دور از فرادادن ارزش های مدنی و پرورش تخیل دانش آموزان، ذهن و وقت آن ها را با از بر کردن و آزمون های دشوار پر کرده، و به مناطق مرده فکری و مراکز تنبیه تبدیل شده اند. انزجار عمیق از مدارس دولتی نه تنها در اصلاحات اوباما که بر اساس آزمون و خصوصی کردن مدارس صورت گرفت، بلکه در تسلط ابر ثروتمندان و شرکت های زینهاری ( که مالیات بسیار کمی می پردازند) به خوبی مشاهده می شود. آموزش همگانی اکنون تبدیل به دشمن اصلاحات آموزشی گشته است. در غیر این صورت، چگونه می توان انتصاب شرم آور کتلین بلیِک ( رئیس مجله هرست) را به ریاست آموزش دولتی نیویورک توسط شهردار این شهر، مایکل بلومبرگ،‌ توجیه نمود؟‌ وی نه تنها بری از هر تجربه ای برای احراز این مقام است،‌ بلکه سابقه گستاخی نخبگی و رابطه بدون حساب و کتابش با قدرت بر همه روشن است. تو گویی پیشینه فردی که قرار است راهنما و الگوی جوانان باشد اهمیت خود را از دست داده است. عضویت در کلوبی که سیاهان و کلیمیان را در آن راهی نیست، به نمایش گذاردن دستبند ۴۷ هزار دلاریش را در موزه منهتان و عدم قبول مصاحبه از زمان انتصاب مشتی نمونه از خروار است. با دوستانی همچو رابرت مورداک، جای تعجب نیست که مبارزه علیه «ممنوعیت تبلیغ دخانیات در نشریات » را در دهه ۱۹۹۰ پیش برده باشد. هدف این تبلیغات، به روشنی جوانان است. به نظر می رسد در بین فرهنگ نخبگان، عدم آگاهی از آموزش و پرورش، امتیاز است. شجاعت مدنی وی به عنوان رهبر و الگویی برای مدرسین و کودکان جای پرسش های فراوان دارد. آنچه در نیویورک اتفاق افتاده است، نمود اوضاع آموزشی ایالات متحده است.

فریر معتقد بود که آموزش به مفهوم وسیع، امری است سیاسی زیرا به دانش آموزان و دانش جویان امکان اندیشه در باره خود، تسلط بر زندگی خود و عاملیت یافتن می دهد. برای فریر آموزش نکته مرکزی فرهنگ تربیت وجدان نقاد و کنشگری است. به گفته ی استانلی آرونویتز جامعه شناس، تأثیر پداگوژی فریر «آگاهی نسبت به نیروهای مسلط بر زندگی و شکل دهنده وجدان افراد» است. وی معتقد بود که آموزش نه به معنای فرادادن تکنیک، شیوه ها و متد و یا تلقین سیاسی است، بلکه چنان عملکرد سیاسی و اخلاقی است که دانش آموزان و دانش جویان پرسشگر ، محال اندیش و کنشگر تربیت می کند. این به معنای ارزش دهی به تجربیات شخصی در تولید روایات، روابط اجتماعی خود در رابطه با موضوع مورد آموزش؛ و ارائه منابعی به منظور یاری دانشجویان در یافتن مکان اجتماعی خود و محدودیت های ناشی از آن با تکیه بر تجربیاتشان است. تجربیات نه جایگزین نظریه بلکه به همراه آن و با دیدی نقاد از عملکرد شخص و زدودن اسطوره کفایت تجربه برای دست یابی به حقیقت به آموزش نقاد می انجامد. به نظر فریر چنین آموزشی نه تنها به معنای کسب استعدادی خاص بلکه نیز درک دنیا به منظور فراگیری روش های تغییر آن است. تفکر انتقادی، نه موضوع درسی قابل آزمون است و نه درباره از بر کردن داده هایی بدون ربط با زمینه و شرایط کنونی. برعکس، عبارت است از ارایه شیوه تفکری فرای شرایط «طبیعی» ، ارج گذاری به خرد عام و محدودیت های تجربیات شخصی است؛ عبارت است از دست یابی به به گفتگویی با تاریخ و تصور آینده ای متفاوت با حال حاضر. بررسی و غور در مطالب دیداری، شنیداری و خوانشی به مثابه بخشی از مداقه گسترده تر در تاریخ، تجربیات دانش آموزان و دانش جویان را معنا دار می کند. به عنوان مثال، در کلاس تاریخ، تماشای فیلمی در باره جدایی نژادی در دهه ۱۹۵۰ و ۶۰ می تواند بخشی از درگیری گسترده تر در جنبش حقوق مدنی و دست یابی به آموزش برای همگان باشد. چنین روشی، امکان گفتگو در باره دلایل ادامه چنین مسأله ای را در دوران کنونی برای جوانان آمریکای شمالی به خصوص غیر سفیدان فراهم می کند. در ادامه می توان از دانشجویان خواست تا مقاله ای در باره محوری بودن آموزش در جنبش حقوق مدنی تهیه کنند تا در کلاس خوانده شده و دانش جویان با اضافه کردن تجربیات خود، به مباحثه در باره ایدیولوژی جدایی نژادی در امر آموزش، در دوران به اصطلاح پسانژادی اوباما، بپردازند. چنین تمرین هایی به دانش آموز/ جویان می آموزد و یادآور می شود که عدم نیافتن صدای خود، معادل ضعف و بی قدرتی است. محور چنین آموزشی، عبارت از جا به جایی تمرکز از مدرس به دانش آموز و آشکار نمودن رابطه دانش و قدرت بوده ، و به دانشجویان/دانش آموزان فرصت ارائه ی سؤال و معضل،‌ و درگیر ساختن آنان در فرهنگ نقاد ی را می دهد که شرایط فراگیری ، نوع خاص دانش، هویت ها و مراکز قدرت را رقم می زند. در چنین شرایطی دانش آموز/دانشجو تنها دریافت کننده دانش نبوده بلکه فعالانه آن را دگرگون کرده، به چالش می کشاند، و گامی مهم در شکل دادن به عاملیت خود بر می دارد. آن ها می آموزند که به جای مورد حکومت قرار گرفتن، حاکم بر زندگی خود گردند. در عین حال، درک می کنند که چگونه نظرات دیگران را به چالش و نقد بکشند. بدین ترتیب، اساسی ترین وظیفه مدرسین ره نمودن به دنیایی عادلانه تر، دنیایی که در آن نقد و امکانات در تلاقی با ارزش هایی همچون خرد، آزادی و تساوی زندگی را شکل می دهند. آموزش نقاد با آن که انتقال دانش و استعدادِ مورد آخرین تقاضاهای بازار را رد می کند، نسخه ای برای القای ایدئولوژی ، همانند عملکرد طرفداران آزمون های استاندارد ( معیاری) نبوده و با اعتقاد به این که آموزش خنثی نیست، دانش آموز/جو را به تفکر مستقل هدایت می کند تا دنیای گسترده تر و نقش خود را در آن دریابند. به علاوه کلاس درس نیز، به محل تولید دانش، ارزش ها و هویت در رابطه با جامعه تبدیل می شود. برای فریر، آموزش هموراه در مسیر ایجاد آینده ای عادلانه قابل تصور است و بدین لحاظ همواره باید انگیزه ساز تصور و تخیل آینده و امکانات دمکراتیکِ دانسته و آشنا باشد. البته نحوه آموزش جوانانمان بسته به آینده ای دارد که برایشان متصوریم. فریر معتقد است حتی آموزش عالی باید با چنین دغدغه هایی عمل کند. مفهموم انسان ناکامل، گفته ی زیمونت نامن را به خاطر می آورد که جامعه هرگز به حد عدالت دست نمی یابد و بنابراین، مفهوم پایان تاریخ، ایدیولوژی و یا تصور آینده محلی از اعراب ندارد. این زبان نقد و امید واقع گرا که اثری از آن را در گفتمان لیبرال ها و محافظه کاران در باره مشکلات آموزش امروز و راهکرد های اصلاح آن نمی بینیم، میراث فریر است.

زمانی که کار آموزش را سرگرفتم، فریر رهنمای وظایف اخلاقی ام به عنوان یک آموزگار بود. سپس، افکار وی مرا در درک پیچیدگی روابطم با دانشگاه و دوری این نهاد از واقعیات محیط کارگری که در آن رشد کرده بودم یاری کرد. پائولو را همزمان با رد تقاضای استخدام رسمی ام در دانشگاه بوستن در ابتدای دهه ۱۹۸۰ ملاقات کردم. پائولو برای سخنرانی در دانشگاه امهرست ماساچوست دعوت شده بود شام را در منزلم میهمان شد. با توجه به شهرت وی به عنوان روشنفکری پر نفوذ، فروتنی بسیار وی متعجبم کرد. چنان با گرمی و صداقت رفتار کرد که از همان ابتدا با وی کاملا احساس راحتی کردم. آن شب به طور مبسوط در باره تبعیدش، و این که چگونه من از طرف مدیریت دست راستی دانشگاه مورد حمله قرار گرفته ام و دشواری هایی که بر سر راهم به عنوان شخصی برخاسته از طبقه کارگر قرار گرفته و خواهند گرفت سخن گفت. در موقعیتی بسیار دشوار قرار گرفته و آینده ای نا روشن در انتظارم بود. آن شب دوستی ای شکل گرفت که تا پایان عمر پائولو ادامه یافت. می توانم با اطمینان بگویم که اگر به خاطر پائولو و دوست زبان شناس مشترکمان، دونالد مَسِدو نبود، رشته ی پداگوژی را رها کرده بودم. عشق آنان به امر آموزش و انسانیت عمیق شان، به من آموخت که تدریس مانند شغل های دیگر نبوده بلکه میدان بسیار مهم مبارزه ای است که ورود به آن شایستگی تحمل هر خطری را به دنبال دارد. طی زندگی دانشگاهیم، به روشنفکران بسیاری برخورده ام، اما پائولو با سخاوتی استثنایی و شوقی بی پایان به کمک مدرسین جوان می شتافت، آنان را برای شغل های آموزشی توصیه می کرد، ، به نشر نوشته هایشان و ووو همت می گذارد. در ایالات متحده، اوایل دهه ۱۹۸۰، سال هایی هیجان انگیز در امر تدریس بود و پائولو به راستی در مرکز آن قرار گرفته بود. به همراه نشر یک سری متون در باره آموزش و فرهنگ نقاد را با انشاراتی گاروی شروع کردیم و نتیجه آن نشر کار های بیش از ۶۰ نویسنده جوان شد که بعد ها در فعالیت های دانشگاهیان تأثیری به سزا نهادند. جیم برگین و گاروی کار نشر کتاب های پائولو را در ایالات متحده بر عهده گرفتند، دونالد مترجم و نویسنده همراه وی شد، آیرا شُر نه تنها در پراکندن کتاب های پائولو نقشی مهم ایفا کرد، بلکه خود، با تلفیق تئوری و عمل پائولو در امر آموزش نقاد، کتاب های درخشان بیشماری نگاشت. به همراه یکدیگر، به طور خستگی ناپذیر و به امید تشویق وی به بازگشت به ایالات متحده، همگی در اشاعه کتب و نظرات پائولو کوشیدیم.

پائولو که اغلب در موضع دشوار بین سیاست های موجود و امکانات آینده قرار داشت، هرگزاعتقاد خود را به شایستگی خطرات کنشگری با در نظر داشتن عامل رادیکال دمکراسی از دست نداد،‌ زیرا که آموزش نقاد را محور دگرگونی های پیشرواجتماعی دانسته و نحوه تفکر در باره سیاست را از درک دنیا ، قدرت و زندگی اخلاقی غیر قابل تفکیک می دید. زندگی پائولو به انحا گوناگون، تجسم رابطه امر خصوصی و سیاست، و شاهدی بود بر چگونگی شکل دادن زندگی شخصی در تعهد با روابط اجتماعی و کنشگری به هدف تحقق آینده ای دمکراتیک و انسانی است. در عین حال، پائولو هرگز سیاست را دلیلی برای شرمگین ساختن دیگری نکرد. مسایل شخصی را همواره در چارچوبی وسیع تر تحلیل می کرد. به عنوان مثال، پائولو هر گز بی سرپناهی، بیکاری، و فقر راناشی از ضعف اخلاقی ، تنبلی، بی تفاوتی و یا عدم احساس مسؤلیت ندانسته بلکه آن ها را مسایل اجتماعی زاده نظام پیچیده اقتصادی و سیاسی می دانست. ایمان راسخ وی به دمکراسی و توانایی پایداری افراد در مقابل سرکوب را روحیه مبارز وی رقم زد. زندان و تبعید، ایمان وی به آموزش، امید، و کنشگری سیاسی، مشعل اطمینان به دگرگونی های اجتماعی شد. در حالی که بسیاری از نسخه های معاصر امید در میدان دیسنی لند تاخت و تاز داشتند، وی امید را در « درک تاریخ به عنوان امکانات و نه جزم گرایی» باز معنا کرد. امید را حرکت تخیل اخلاقی می دانست که به مدرسین و دیگران امکان نوعی دیگر از تفکر و بنا بر این نوعی دیگر از عمل را ارئه می دهد. پائولو برای کسانی که در پی درمان های سریع نظری و سیاسی بودند، نسخه ای نپیچید. همواره با کسانی که در پی فهرست جواب هایی آماده برای مشکلات آموزش بوده و درک نمی کردند که در خواستشان به خودی خود، طرد آموزش نقاد است،‌ با صبر و حوصله برخورد می کرد و توضیح می داد که برنامه های آموزش نقاد در زمینه مرتبط با آن ها مشخص شده، و باید با آن همچو پروژهای شخصی و جمعی برای دگرگونی های فردی و اجتماعی برخورد کرد،‌ و بنا بر این هرگز نمی تواند به/در یک روش خلاصه شود. در نظر گرفتن زمینه برای پائولو بسیار مهم بود زیرا که دغدغه نحوه شکل گیری روابط بین دانش، زبان، زندگی روزمره و ماشین قدرت، وی را مشغول می داشت. هر گونه آموزشی که خود را فریری می نامد باید اذعان کند که دانش بستگی به زمینه خاص تاریخی و نیرو های سیاسی دارد. به عنوان مثال به طور روزانه، هر کلاس درس، تحت تأثیر بار تجربی دانش آموز/جو، منابع در اختیار گروه، رابطه دانشجو/ آموز با مدرس، اختیارات مراکز قدرت نهاد آموزشی در باره مواد آموزشی، استقلال مدرسین، و نظرات و سیاست مدرسین در نقد، تحلیل و پاسخگویی به نیرو های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی مؤثر بر گفتمان و گفتگو در کلاس اقرار دارد. نقشی که آموزش در ارتباط دادن خرد با حقیقت ایفا می کند، ‌ فراگیری خودگردانی و حصول درک اجتماعی، دانش پژوهان، والدین و مدرسین را به مقاومت در مقابل جدایی آموزش از سیاست و مسؤلیت های اجتماعی راهبر است. احساس مسؤلیت، نه کناره گیری از سیاست،‌ بلکه اتخاذ جدی چنان آموزشی است که فرهنگ تعلیم و عاملیت را در دمکراتیزه کردن فراهم می کند.

پائولو نیز معتقد بود که امر خاص و محلی باید در رابطه با امر جهانی و نیرو های ماورا ملی درک شود. سیاسی تر کردن آموزش به معنای فرارفتن از محدوده های تفکر ایلی ـ قبیله ای و شکل دادن و توسعه زمینه های فعالیت برای آموزش «قدرت، تاریخ، خاطره،‌ تحلیل روابط، عدالت ( و نه تنها نمایندگی)، و اخلاق به عنوان نکات مرکزی مبارزات دمکراتیک ماوراملی است.» سیاست و تاریخ در برخورد با تاریخ ها، از یکدیگر تغذیه می کنند. حضور و یا غیاب این دو، به عنوان بخشی از مبارزه برای ارزش های دمکراتیک و روابط و انواع عاملیت، باید روایت شوند. فریر دانست که در روند پیچیده تولید تجربه در لایه لایه های بستر فرهنگ و قدرت است که افراد قادر به شناسایی، روایت و دگرگونی مواضع خواهند بود. پائولو، جدایی تجربیات فرهنگی از سیاست، پداگوژی و قدرت را به طور جدی به چالش کشید ولی همچو بسیاری دیگراز هم دوران های خود، مرتکب اشتباه تلفیق تجربیات فرهنگی با مفهوم محدود سیاست های هویت فرهنگی نشد. همزمان با ایمان قوی به توانایی افراد عادی به شکل دادن به تاریخ و سرنوشت خود، از دید رمانتیک نسبت به افراد و فرهنگ های سرکوب شده احتراز داشت. البته می دانست که قدرت، برخی سرمایه های فرهنگی، شیوه های سخن گفتن، زیستن، بودن و عمل کردن را متمایز می سازد ولی هرگز دچار این توهم نبود که فرهنگ های سرکوب شده از چنگال تأثیرات موروثی ایدئولوژی و روابط نهادینه ای قدرت در امان هستند. در نتیجه در جوامع معاصر، فرهنگ به عنوان نیروی آموزش دهنده ای مهم و مؤثر نه تنها بر ساختار وسیع جامعه بلکه بر خصوصی ترین عرصه شکل گیری هویت بوده و بدین لحاظ باید عرصه توانمندی و میدان مبارزه ای مداوم محسوب شود. برای مدرسین آموزش نقاد، تجربه عاملی بنیادی در تدریس و فراگیری است، اما هماراست خاص آن بین گروه های مختلف ضامن هیچ حقیقتی نیست. همان طور که در بالا متذکر شدم، تجربه، خود، باید مورد تحلیل قرار گیرد. چگونگی تجربه دنیا و بیان آن تجربه، همواره ترکیبی است از درگیری آگاه و ناخود آگاه، سیاست، دستیابی به زبان ها ی مختلف ( بنا بر این تجربه باید همواره برای مداقه در خود، از نظریه عبور کند)، نقد و امکان. در نتیجه، نه تنها تاریخ و تجربه عرصه مبارزه می گردد، بلکه نظریه و زبان که به زندگی روزمره معنا، و به عمل سوی سیاسی می دهد نیر باید به طور مداوم مورد نقد قرار گیرد. پائولو همواره دوگانه نظریه و سیاست را مردود می شمرد. وی همیشه احترامی عمیق برای کار نظری ابراز می کرد اما هموازه آن را امری مربوط به عرصه مجاز دانست. زمانی که از فروید، فروم و یا مارکس سخن می گفت شیفتگی وی برای ایده ها بسیار آشکار بود و با این حال هرگز نظریه را نه هدف غایی، بلکه منبعی می دانست که ارزش اش در درک، تعهد نقاد و دگرگون سازی دنیا به منظور دست یابی به آزادی و عدالت نهفته است.

پائولو که شاهد درد و رنج فردی و جمعی شهروندان بود، هرگز به قالب روشنفکر منزوی و قهرمانی که تک به مبارزه می پرداخت، نرفت. وی معتقد بود که روشنفکران باید همراه سیاسی تر کردن امر آموزش، مبادرت به ایجاد ائتلاف ها، روابط و جنبشی اجتماعی کنند که محرک قدرت واقعی بوده و دگرگونی های معنا دار پدید آورند. سیاست امری فراتر از ترجمه، نمایندگی و یا گفتگو بود: برای مؤثر واقع شدن، می بایست شرایطی ایجاد سازد تا مردم به عوامل نقاد تبدیل شده و مسؤلیت زندگی دمکراتیک برای همگان را بر شانه گیرند. پائولو به خوبی بر خطرمجتمع های نظامی ـ صنعتی برای دمکراسی، رشد گروه های افراطی،‌و کاهش دولت های رفاه عمومی آگاه بود. وی همچنین نیروی آموزشی فرهنگ ابر شرکتی و نظامی را که اخلاق و امکانات مدنی شهروندان، قوه تخیل و تصور آنان را فرای خرد عام می زدود،‌ و نیز تنفری را که رسانه های راست گرا رواج می دادند، به خوبی می شناخت. پائولو به طور جدی معتقد بود که دمکراسی نمی تواند بدون فرهنگی که آن را بیاموزاند امکان پذیر باشد. عرصه های آموزشی چه در مدارس و چه در سطح فرهنگ وسیع تر، مهمترین کانال های تأئید و تأکید ارزش های همگانی، حمایت از شهروندی نقاد و مقاومت در برابر کسانی است که عملکرد توانمندسازی تدریس و فراگیری را نفی می کنند. در دورانی که دغدغه نهاد های آموزش عمومی و عالی رقابت، همگونی، تضعیف و روش های تنبیه شده است، شناساندن میراث پائولو از هر زمان دیگری الزامی تر است.

http://truth-out.org/archive/component/k2/item/93016:lessons-to-be-learned-from-paulo-freire-as-education-is-being-taken-over-by-the-mega-rich

مترجم:

پائولو فریر در ۱۹۲۱ در برزیل چشم به جهان گشود و در ۱۹۹۷ در موطن خود در گذشت.

***************************************

انتشار هر بخشی از این نوشته بدون تماس با مترجم ممنوع و موجب پیگرد قانونی است. بخش هایی از متن بدون خدشه به محتوی آن حذف شده اند. متن کامل به صورت کتاب منتشر خواهد شد.