برگردان ناصر فکوهی
این مسئله به صورت صریح در نوشتههای والری ژیسکار دستن آمده است، همانگونه که در نزد همه کسانی که اصلاحات را دنبال می کردند. در اخبار و در نوشتههای مطبوعاتی ما با پیشگوییهای قابل ملاحظهای روبرو هستیم ، با ارائه مدل هایی برای تغییر دادن مردم، مدلهای ریاضی و همه چیزهای دیگری که بتواند مردم را قانع کنند. در جوامع مدرن، ریاضیات، به یکی از مهمترین ابزارهای قانع کردن مردم تبدیل شدهاند. این افراد اهدافی سیاسی دارند که بر یک فلسفه استوار است: تعلق به نظم اجتماعی از خلال باور آوردن به مالکیت میگذرد و اگر بتوانیم بخش چپ فضای اجتماعی را نسبت به نظم حاکم وفادار کنیم، تغییری اساسی در جامعه رخ خواهد داد. برای درک برخی از دگرگونیها در دنیای سیاسی فرانسه، همان اندازه لازم است سیاستهای مسکن را بشناسیم که گفتمان شخصیتهایی مثل ژان دانیل (نوول ابزرواتور) و گفتمان حزب کمونیست را که خود ممکن است از همین دگرگونیها تعیین یافته باشند.
نوشتههای مرتبط
بدین ترتیب میتوانیم درک کنیم که چگونه از خلال برنامه سیاسی گروهی از افراد ، مقرراتی موثر حاصل می شود که سبب پدید آمدن تقاضا، عرضه، و ساخته شدن دقیق بازار می شوند. حال پرسش این است که چگونه این مقررات کاربرد پذیر می شوند؟ یعنی به صورت مشخص، کُنشگران اجتماعی چگونه در عمل در سطح استان ها و شهرها آن را به اجرا در می آورند؟ در اینجا ما به کُنش ها و ابلاغها می رسیم که پیشتر هم به آنها اشاره کردم. مجوزهای ساخت، معافیتها، اعمال شرایط استثنایی و اجازهها. در برخی از مقررات می بینیم گفته شده بام ها می توانند صرفا بیست سانتی متر جلو بیایند و نه بیشتر؛ این یک امر کاملا دلبخواهانه است که همه معماران به آن اذعان دارند و میتوانند بپرسند مثلا: «چرا نمی گویید ۲۳ سانتی متر یا ۲۵ سانتی متر؟» . این امری کاملا دلبخواهانه است که خود ایجاد یک سود دیوانسالارانه میکند: یا مقررات را به شدت اعمال کنند تا سپس اجازه کاری را بدهند و یا در این یا مورد یک معافیت بدهند. دیالکتیکی که من آن را دیالکتیک قانون و دور زدن قانون می نامم (۱).
در اینجا من دست به یک بازگشت تاریخی اندک می زنم: بازگشتی به سوی علّت بلافصل تاریخی. برای درک این مقطع تاریخی که خود یک مقطع تاریخی دیگر را توضیح میدهد باید به عقب بازگشت. این تاریخ چگونه ساخته میشود؟ آیا تاریخ میدان اداری –یعنی ساختن تاریخ تمام دولت – چیزی به جز آن نیست که گروهی از مقطع ها به همانگونه که من انجام می دهم، برای هر یک از مقررات دولتی در نظر گرفته شود؟ ( اگر چنین باشد دیگر نمی توانیم جملهای بسازیم که با «دولت…» شروع شود.) من مثال خود را از کمک هزینه برای تامین مسکن آوردم. همین کار را باید برای تامین اجتماعی هم کرد. هر لحظهای برای آنکه کاملا قابل درک شود نیاز به آن دارد که همه مقطع های قبل را بشناسیم. برای درک یک کالبد فنی، باید دانست که این کالبد در سال ِ خاصی در مثلا فرانسه ساخته شده، ابتدا شکل محلی داشته و بعد ملی شده و غیره…متاسفانه در علوم اجتماعی ما در مقابل این مساله قرار داریم که برنامههایی ناممکن را پیش می کشد. شاید مهم ترین حُسن اینکه چه کاری میخواهم بکنم هم دقیقا در آن باشد که یک برنامه ناممکن داشته باشم.
کلاس ۲۵ ژانویه ۱۹۹۰
نظریه و تجربه .- کمیسیونهای دولتی و صحنهپردازی.- ساخت اجتماعی مسائل عمومی. – دولت به مثابه نقطه نظر ِ نقطه نظرها.- عروسی رسمی.- نظریه و تاثیرات نظریه.- دو معنای واژه «دولت» .- تغییر دادن امر خاص به امر جهانشمول .- اطاعت. – نهادها به مثابه «طرفهای اعتماد سازمانیافته».- زایش دولت.- مشکلات بنگاه.- یک پرانتز درباره تدریس جامعهشناسی.- دولت و جامعهشناس.
نظریه و تجربه
من به صورت خلاصه به آخرین درس بازمیگردم، تا به تقابلی اشاره کنم که شاید بین دو بخش درس به آن دقت کرده باشید. در بخش نخست من سعی کرد برخی از گزارههای عمومی مربوط به دولت را مطرح کنم، در بخش دوم با سرعت نوعی توصیف طرحواره ارائه دادم که به کاری پژوهشی مربوط بود که درباره برخی از جنبههای کُنش دولتی انجام دادهام. از جمله شاخص هایی که من درباره توجه گزینشی و دریافت شما به دست آوردهام، یکی از آنها به نظرم مهم میآیند و آن میزانی است که [از حرفهای من] یادداشت برداری میکنید؛ من دیدم که در بخش دوم درس ، میزان یادداشتبرداری شما به صورت قابل ملاحظهای کاهش پیدا کرد. این را البته میتوانم به کیفیت تدریس ربط بدهم، اما ممکن هم هست که مربوط به آن باشد که حرفهای من به نظرتان چندان ارزش یادداشت برداری نداشتند. این یک مساله ایجاد میکند، زیرا به نظر خودم حرفهایم در بخش دوم مهمتر بودند و ارزش بیشتری برای یادداشت برداری داشتند. من سرعت حرف زدنم را بالا بردم واکنشی از پیش در برابر میزان دریافت شما، چون من در واقع می توانستم تمام کلاس امسال را به این کار اختصاص بدهم و وارد ریزهکاری های تحلیلی و روش بشوم.
اگر به این موضوع اشاره می کنم دلیلش آن است که مساله ای بسیار اساسی در آن وجود دارد.که برای خود من نیز مطرح است. این کاری بسیار سخت است که از لحاظ ذهنی بتوانیم همراه با هم توصیف و تحلیل موقعیت یک دولت را به گونهای که مشاهدهاش می کنیم با گزاره های عمومی مربوط به دولت همساز کنیم. به نظر من اگر نظریه دولت در موقعیت تخریب شدهای که دستکم به چشم من دارد، میتواند ادامه یابد، دلیلش را باید در این امر جُست که در جهانی مستقل از واقعیت سیر می کند. نظریه پردازن، چه مارکسیستها و چه نوکارکردگرایان می توانند تا بی نهایت درباره دولت بحث کنند، زیرا این اتصال با جهان واقعی، یعنی با زندگی روزمره وجود ندارد .بنابراین ما به قول پدیدارشناسان وارد نوعی گسست، نوعی تعلیق در مصادیق رخ دادها می شویم که مباحث به اصطلاح «نظری» را ممکن میکنند. و متاسفانه این امر به دلیل تقاضای اجتماعی تقویت شده است. در تمام شاخههای [علمی] نظریه در موقعیتی برتر از تجربه و آزمون قرار گرفته است. هر اندازه دانشمندان شهرت بیشتری پیدا می کنند، بیشتر تمایل دارند «نظری» باشند. در روزگار پیری همه دانشمندان به فیلسوف تبدیل می شوند به خصوص وقتی که برنده یک جایزه نوبل شده باشند . این ملاخظات بسیار عمومی مهم هستند زیرا بخشی از موانع در پیشرفت علوم اجتماعی ناشی از این است، از جمله در ارتباط میان نتایج کار علمی در علوم اجتماعی.
ادامه دارد…