انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

درخشان همچون خورشید

سفال­های زرین­فام و دیگر سفال­های مرتبط قرون میانیِ خاورمیانه [۱]

رابرت مِیسن[۲] *

 

کتاب درخشان همچون خورشید (سفال­ زرین­فام و دیگر سفال­های قرون میانی خاورمیانه) نوشتۀ رابرت میسن در سال ۲۰۰۴ می­باشد. همانطور که از نام این کتاب برمی­آید نویسنده، این کتاب را در رابطه با سفال­های قرون میانی ایران و به ویژه سفال­های زرین فام نوشته است. در این کتاب بر خلاف سایر کتاب­های تألیف شده در رابطه با سفال به بررسی و آزمایشات مختلف بر اساس فن آوری­های جدید از قبیل SEM[۴], WDS[۵], EDS[۶] برای تشخیص و تعیین منشأ مواد تشکیل دهنده و همچنین مکان و معدن­هایی که مواد خام و اولیۀ سفالگری تهیه می­شده، پرداخته شده است. شایان ذکر است که در این کتاب پس از بیان روش­های بکار برده شده در جهت آنالیزهای شیمیایی مواد تشکیل دهنده سفال­ها (فصل دوم) بر اساس تقدم مراکز تولید سفال زرین­فام به تجزیه و تحلیل آن­ها پرداخته شده است.

این کتاب متشکل از هشت فصل و سه متمم می­باشد، که این فصول به ترتیب شامل: ۱. معرفی و بیان اهدف تحقیق ۲. روش­های بکار برده شده ۳. عراق از ۷۰۰ تا ۱۱۰۰ م. ۴. مصر از ۷۰۰ تا ۱۲۰۰ م. ۵. سوریه از ۷۰۰ تا ۱۲۵۰م. ۶. ایران از ۷۰۰ تا ۱۳۴۰ م. ۷. سفالگری و تاریخ آن. ۸.  نتیجه گیری.

در فصل نخست و در بخش معرفی به توضیح پیشنۀ پژوهش­های انجام شده و دستاوردها و همچنین به چگونگی به دست آمدن داده­های سفالی در قالب قطعات شکسته، نه ظروف کامل -که این موضوع در برخی موارد باعث کم توجهی به آن­ها می­شود- و همینطور به این موضوع که آنالیزهای شیمیایی در تمام موارد پاسخگو نیستند، نیز اشاره می­کند که شاهد آن نیز سفال­های زرین­فام هستند. سپس در همین بخش به مشکلات موجود در خصوص تعیین و مشخص نمودن منشأ این سفال­ها پرداخته می­شود زیرا که اینگونه پنداشته می­شود که وجود تعداد بسیار زیاد قطعات سفالی در یک منطقه نشان از تولید سفال در آنجا است در صورتی که اینگونه نیست. در ادامه به بیان راهکارهای موجود همانند ظروف و قطعات سفالی کتیبه­دار، روایات تاریخی مانند کتب تاریخی و سفرنامه­ها و در نهایت قطعات آسیب دیده که با عنوان ضایعات کوره شناخته می­شوند و نشان از مراکز تولید سفال دارند، اشاره می­کند. از دیگر مسائل بیان شده این است که بر خلاف تمام آنالیزهای صورت گرفته در رابطه با تکنیک­ها و فنون فراوری سفال هنوز چند پرسش اساسی در مواری از قبیل اینکه؛ منشأ خمیره سنگی کجاست؟ کجا و چه زمانی لعاب قلعی ابداع گردید؟ کجا و چه زمانی تکنیک نقاشی زیر لعاب برای نخستین بار اجرا گردید، وجود دارد. نکته دیگر در ارتباط با تاریخگذاری داده­های سفال است، زیرا که نبود یک پروژه تحقیقاتی گسترده که تمام گونه­ها و انواع خاصی که در امر تاریخگذاری موثر می­باشند را شامل شود، باعث شده تا مطالعات پیشین بیشتر بر روی گونه­های خاصی که مختص یک مکان بوده توجه داشته باشند و از این رو اطلاعات حاصله قابلیت تعمیم را ندارند.

میسن در ادامه و پیش از پرداخت به گسترۀ جغرافیایی مورد مطالعه به این نکته که با در نظر گرفتن روش­های باستان­شناسی سفال از قبیل آنالیز، طبقه بندی و مطالعه مجموعۀ نقوش می­توان یک گاهنگاری برای سفال­های اسلامی ایجاد کرد، اشاره می­کند. حوزه مطالعاتی این تحقیق بیشتر شامل مناطق مهم در قلمرو سرزمین­های اسلامی است، از این رو سفال­هایی که هم از لحاظ کیفیت و توزیع، درصد بالایی را در سرزمین­های اسلامی دارا می­باشند؛ برای مطالعات تکنولوژیکی و گاهنگاری انتخاب گردیده­اند. این مناطق شامل عراق، مصر، سوریه و ایران می­باشند؛ که این نمونه­ها، سفال­های شاخصِ (هم از لحاظ تکنولوژیکی و تاریخِ هنر) عراق با بازه زمانی ۷۰۰ تا ۹۷۵، مصر ۹۷۵ تا ۱۱۷۵، سوریه ۱۰۷۵ تا ۱۲۵۰ و ایران ۱۱۰۰ تا ۱۳۴۰ م را پوشش می­دهند. شایان ذکر است که بازه زمانی این تحقیق از شروع اسلام تا آغاز تولید ظروف معروف آبی و سفید در دوره تیموری است.

اهداف این تحقیق در سه بخش اصلی شامل: گونه شناسی یا گاهنگاری، تکنولوژی و منشأ شناسی یا ویژگی شناسی است. در راستای گونه شناسی مجموعه­ای از قطعات موجود و مرتبط گردآوری شده که با دسته­بندی بر اساس شواهد تاریخگذاری موجود، انجام گرفته است. قطعات شاخص سبکی از هر گونه، برای آنالیز SEM انتخاب شده­اند که نتایج آن­ها در تشخیص ریز ساختار بدنه، لعاب و رنگدانه­ها استفاده شده­اند، همینطور از قطعات شاخص هر سبک برای تعیین منشأ و ویژگی­های آن­ها و اینکه احتمالاٌ در کجا ساخته شده­اند بهرگرفته شد.

فصل دوم این کتاب در ارتباط با روش­ شناسی بکاربرده شده است. همانطور که در سطور پیشین بیان گردید در راستای گاهنگاری، مجموعۀ سفالی گردآوری شده است که شامل قطعات و ظروف منتشر شده نیز است. این قطعات پس از مطالعه و بررسی بر اساس گونه شناسی، طبقه بندی و دسته بندی شده و با توجه به لایه­ای که در طول فرایند کاوش از آن به­دست آمده­اند و همچنین دیگر مواد قابل تاریخگذاری، تاریخی تقریبی برای آن­ها در نظر گرفته شده است. سپس با استفاده از لنزهایی با بزرگنمایی ده برابری، آنالیزهای سنگ نگاری برای شناسایی پتروفبریک[۷] (آنالیز سنگ­ نگاری بافت سفال) انجام شد. بر اساس آنالیزهای پتروفبریک، سفال­ها به گروه­هایی تقسیم شده که به احتمال زیاد این گروهها بر اساس مطالعات پتروفبریک در آن مکان­ها ساخته شده­اند. مطالعات بر روی تکنولوژی ساخت لعاب، بدنه و رنگدانه­های باقی مانده با بکارگیری آنالیزهای SEM انجام گردید.

در بخش گونه شناسی و گاهنگاری سفال­ها  که بر اساس ساختار طبقه بندی سلسله مراتبی بزرگ به کوچک است، اولین جزو این طبقه بندی گروه است که خود گروه نیز به گونه یا انواع قابل تقسیم است که در جایگاه بعدی نیز سبک قرار دارد. ملاک تشخیص گروه بر اساس تکنولوژی سطح ظرف یا قطعه سفال مانند اسلیپ یا لعاب است که شامل لعاب­هایی مانند لعاب مات، فیروزه­ای و .. است. گونه بر اساس روش و تکنیک مورد استفاده در تزئین (مانند: زرین­فام، نقاشی زیر لعاب و لعاب بُری) و سبک بر اساس ترکیبی از فرم ظروف و سبک­های تزئینی که معمولاٌ در قالب مجموعه­ای از نقوش ارائه می­گردد، قابل تمیز هستند. اگرچه این سیستم تقسیم بندی در همۀ موارد پاسخگو نیست. یکی از موارد دیگر در مورد تقسیم بندی سفال­ها می­تواند تقسیم بندی ظروف بر اساس محاسبات ریاضی باشد که در این مورد، به خصوص در مورد لبۀ ظروف علاوه بر اعمال محاسبات ریاضی در صورت تشابه فرم آن­ها با حیوان خاصی، بدان نام خوانده می­شوند.

در بخش آنالیز سنگ­نگاری هدف اولیه­ای آن تقسیم بندی سفال­ها به گروه­هایی مختلف بر اساس مواد خام استفاده شده در آن­ها است که این مهم امکان انتساب آن­ها به مکانی خاص را دوچندان تقویت می­کند. اگرچه مطالعاتی از این دست پیش­تر نیز انجام شده­اند اما تفاوت اساسی در اینجاست که مطالعات پیشین بر روی خمیره گلی سفالینه­ها اجرا می­شده در صورتی که این مطالعه بر روی خمیره سنگی تمرکز دارد. در این روش ابتدا با استفاده از میکروسکوپ­هایی با بزرگنمایی ۱۰ تا ۴۰ برابری، قطعات سفالی مورد بازبینی قرار گرفت و با توجه به مواد تشکیل دهنده آن­ها به گروههایی تقسیم شدند. بنابراین مطالعات سپسین بر اساس این تقسیم بندی انجام می­شود و هر کدام از نمونه­های استفاده شده نماینده یک گروه بزرگتر هستند. پس از انجام مطالعات پتروگرافی شاهد توصیف میکروسکوپی مواد تشکیل دهنده برای شناخت بهتر مطالعات پتروگرافی نیز می­باشیم. مطالعات پتروگرافی در اصل از علوم زمین شناسی وارد باستان شناسی شده است، در این تکنیک نمونه­های برداشته می­شوند، سپس یک سمت این نمونه­ها که قرار است در دستگاه مورد نظر قرار گیرد، تراشیده و صاف می­گردد و پس از قرار گیری در دستگاه مذکور تنها یک برش ۳ دهم میلیمیتری از آن در دستگاه باقی می­ماند. از آنجایی که این برش به اندازه کافی نازک می­باشد با استفاده از میکروسکوپ­هایی نوری می­توان مواد معدنی موجود در نمونه را شناسایی کرد، همچنین از این طریق می­توان میزان زاویه­دار بودن یا گرد بودن ذرات تشکیل دهنده، چگونگی قرار گیری این ذرات و تفاوت در اندازه دانه­ها نیز را شناسایی کرد.

نویسنده در ادامه این فصل بر اساس آزمایشات انجام گرفته به توضیح مواد معدنی تشکیل دهنده خمیره­های گلی و سنگی، ابعاد و اندازۀ مواد معدنی، نوع و نحوه قرارگیری مواد معدنی و در نهایت به توصیف دیگر روش­های آنالیز از قبیل EDS و WDS می­پردازد.

در فصل سه این کتاب به بررسی سفال­های تولید عراق در بازۀ زمانی ۷۰۰ تا ۱۱۰۰ م پرداخته می­شود. پس از گسترش اسلام، عراق به عنوان شهری که حدفاصل شهرهای مهم پیش از اسلام قرار داشت، در دوران خلافت عباسیان به پایتختی سرزمین­های اسلامی انتخاب گردید. در اینجا شاهد نخستین تلاش­های سفالگران اسلامی در جهت بهره­مندی از اکسید قلع برای مات کردن لعاب و همچنین تلاش­ آنان برای دست­یابی به خمیره سنگی هستیم. البته شایان ذکر است که در دوران پیش از اسلام تلاش­هایی در جهت بهره­مندی از خمیره سنگی شده بود که تلاش­های سفالگران اسلامی نیز در بهبود کار آنان بود. با توجه به گستردگی قلمرو سرزمین­های اسلامی به مرکزیت بغداد، تولیدات پیشه­وران آن نیز به طبع در مناطق زیادی توزیع می­شدند. از همین رو نمونه­های انتخاب شده به غیر از مناطق داخل عراق (هیرا، نیپور، سامرا و بصره) از مناطق بیرون از عراق مانند ایران (شوش، استخر، سیراف و نیشابور)، سوریه (رقه)، مصر (فسطاط)، بحرین، عمان، عربستان صعودی، اردن، یمن، آسیای مرکزی، سری لانکا، تایلند، آسیای مرکزی و شمال افریقا برای انجام مطالعات و آزمایشات گردآوری شده­اند. بر اساس مطالعات انجام شده از طریق آنالیزهای پتروگرافی بر روی نمونه­های جمع آوری شده، ۱۳ نوع بافت سنگ­نگاری در حوزه رودخانه­های فرات و دجله مشخص گردید که از این میان تنها نتایج پتروگرافی دو محوطۀ بصره و رقه با اطلاعات حاصل از این آزمایشات مطابقت دارند، اما با توجه به اطلاعات حاصله از آنالیزهای پتروگرافی سفال­های پیشااسلامی و مطالعات رسوب شناسی و در نظر گرفتن شواهد باستان شناسی و مدارک تاریخی که در تأیید آنالیزهای پتروگرافی هستند، می­توان مناطقی مانند بغداد، سامرا و حیره را نیز در زمرۀ مراکز تولید سفال  قرار داد. در ادامه، نویسنده به شرح آنالیزهای انجام شده از سفال­های زرین­فام بصره از گروه یک تا شش، سفال­های گروه نقاشی آبی بر روی لعاب قلعی مات، گروه رنگدانه­های پاشیده بر روی لعاب مات، لعاب و شرح آنالیزهای انجام گرفته در جهت تعیین ویژگی­ها و منشأ نمونه­ها پرداخته است. در نهایت در بخش نتیجه گیری همانطور که بیان گردید، فرایند لعاب دهی ظروفی که ادامۀ سنت­های پیشین موجود در منطقه بود را توضیح می­دهد. البته با وجود پیشرفت­هایی که در این زمینه با افزودن اکسید قلع در جهت مات سازی لعاب صورت گرفته بود و همچنین در زمینۀ فرم ظروف نیز تغییراتی حاصل گردیده بود که احتمالاً این تغییرات تحت تأثیر ظروف چینی هستند. با توجه به مطالعات صورت گرفته اینگونه بر می­آید که عراق و بصره پس از این دوره، دیگر مراکز مهمی در تولید سفال نبودند و ادامۀ عمدۀ تولیدات در دیگر مرکز سرزمین اسلامی بنام مصر ادامه میابد.

فصل چهارم این کتاب در مورد مصر در بازۀ زمانی ۷۰۰ تا ۱۲۰۰ م است. در این فصل مرکزیت تولید سفال فسطاط است. در اینجا، به این مورد که سفالگران بصره به فسطاط مهاجرت کرده­اند نیز اشاره می­شود، که این امر علاوه بر دلایل تاریخی با دلایل سبکی نیز مطابقت دارد. سپس نویسنده به بیان چهار گروه زرین­فام فسطاط می­پردازد و بیان می­دارد که دو گروه نخست از لحاظ فرم پایه و لبه مشابهت­ها و همانندی­هایی با فرم­های بصره دارند و همچینین دو گروه نخست دارای لعاب مات هستند، در حالی دو گروه دیگر دارای اسلیپ والستونیت[۸] می­باشند. در ادامه نویسنده به توضیح گروههای سفالی تولید شده در مصر از قبیل سفالینه­های نقاشی چند رنگ بر روی زمینه مات، سفالینه­هایی با لعاب چند رنگ، سفالینه­هایی با تکنیک کنده­کاری در داخل (اسکرافیاتو) و تکنولوژی­هایی که در ساخت خمیره­های گلی و سنگی بکار برده شده­اند، می­پردازد. مِیسن، در این بخش به بیان این نکته می­پردازد که سفال­های ابتدایی مصر دارای خمیره پیشاسنگی[۹] بودند در صورتی که بعدها موفق به استفاده از خمیره سنگی استاندار شدند. با استفاده از مطالعات پتروگرافی سه نوع خمیره گلی عمده به شرح ذیل شناسایی گردید: نوع اول که برای سفال­های نیمه لعاب­دار بکار می­رفت متشکل از درصد بالایی از مواد آتشفشانی بود. نوع دوم که برای گروه سفالینه­های زرین­فام استفاده می­شد شامل درصد بالایی از کلسیم است. نوع سوم که خود به دو گروه دیگر تقسیم می­شود که این دو گروه تشکیل دهندۀ خمیرۀ بیشتر سفال­های ابتدایی دوران فاطمی هستند. نکته قابل ذکر این است که مواد تشکیل دهندۀ خمیرۀ گروه سوم از لحاظ مطالعات پتروگرافی بیشترین قرابت را با رسوبات نیل دارند و از آنجایی که مواد معدنی رسوبات نیل متمایز می­باشند، بیانگر این است که اگر این سفال­ها در فسطاط ساخته نشده باشند، مصر محل تولید آنان بوده است. در نهایت در بخش نتیجه گیری اینگونه بیان می­دارد که با روی کار آمدن فاطمیان در مصر، سفالگران بصره به این منطقه می­آیند که این امر نه تنها از لحاظ تاریخی بلکه از نظر گونه شناسی و طبقه بندی گروههای سفالی نیز مطابقت دارد. به این صورت که با پایان تولیدات سفال در بصره، همزمان تولیدات سفال در فسطاط با تکنیک­هایی از قبیل بدنه­های گلی مقاوم شده توسط افزودنی­های شیشه، اسلیپ کوراتز و نمونه­هایی از خمیره­های پیشاسنگی و فرم­های پیشین ادامه پیدا می­کند. اگرچه این شواهد حاکی از آن است که این روش­ها در عراق شناخته شده بودند اما تکامل آن­ها به ویژه خمیره سنگی، در مصر اتفاق می­افتد.

فصل پنجم این کتاب به سوریه و سفال­های آن از تاریخ ۷۰۰ تا ۱۲۵۰ م اختصاص دارد. همانند فصل پیش، سفال­های این فصل نیز در دو بخش جداگانه بررسی خواهد شد. گروه نخست، سفال­هایی با خمیرۀ گلی و لعاب سربی است. گروه دوم، سفال­هایی با خمیرۀ سنگی با تزئین زرین­فام، نقاشی زیر لعاب و نقش برجسته هستند. اینگونه بنظر می­رسد که سفال­های گروه نخست ادامۀ سنت سفالگری مصر هستند که در سوریه و توسط تعدای زیادی از مراکز محلی که اینگونه سفا­ل­ها با خمیرۀ گلی و لعاب پاشیده را تولید می­کردند، این سنت ادامه پیدا کرده است. نوع دیگر، سفال­هایی با خمیرۀ سنگی هستند که نسبت به سفال­های نوع اول دیرتر به منصۀ ظهور رسیدند؛ با این حال، پس از تولید این نوع، گروه نخست بسیار کم رنگ می­گردد. شایان ذکر است که این تکنیک از مصر به سوریه آورده شده است. با شروع تولیدات در سوریه و توزیع آن سبک­های خاصی پدیدار گشتند که می­توان آن­ها را به برخی از سلسله­ها (زنگی و ایوبی) و مناطق امروزی سوریه که سلسله­های مذکور حکمرانی می­کردند انتساب داد. با توجه به آنالیزهای صورت گرفته بنظر می­رسد که سفالینه­های خمیره گلی در مراکز محلی تولید می­شدند که تولیدات آن­ها نیز محدود به همین مناطق بوده است، اما گسترۀ سفال­های تَلِ­اَسود در رقه، بیانگر موقعیت بینابینی این مرکز بین سوریه و عراق است. و اینگونه بنظر می­رسد که بیشتر تولیدات این مرکز در کاخ­هایی که هارون الرشید در دوران خلافت خود بنا کرده بود، استفاده می­شدند. براساس مطالعات صورت گرفته سفال­های خمیره سنگی سوریه به هفت گروه تقسیم می­شوند؛ به عنوان مثال گروه یک مختص به سفال­های زرین­فام و چند رنگ است که منتسب به غرب سوریه هستند. گروه دوم مختصِ سفال­های زرین­فامِ منتسب به رقه است و گروه سوم نیز مختصِ سفال­های چند رنگ نقاشی زیر لعابِ منتسب به دمشق می­باشند و … . مطالعات پتروگرافی بر روی نمونه­های گردآوری شده حاکی از این است که مراکزی مانند دمشق، مرآت، رقه و حلبیا مکان­هایی بودند که در تولید سفال در سوریه فعالیت داشتند. در پایان این فصل نویسنده به این نکته اشاره می­کند که سفال­های اولیۀ سوریه نشان دهندۀ یک الگو برداری و پیروی از روش­های پیشین است، که این امر در گونه سفال­هایی مانند سفال­های قالب گرفته شده با لعاب سربی، سفال­های با اسلیپ غلیظِ کنده کاری[۱۰] شده و سفال­هایِ نقاشی بر روی اسلیپ با لعاب سربی بالا[۱۱] که جایگزین نوع اولیۀ قالب گرفته شده می­گردند، می­باشد. همچنین در این دوران سفال­هایی با خمیره پیشاسنگی اولیۀ در رقه نیز ساخته شدند که با ورود تکینیک خمیره سنگی و زرین­فام توسط سفالگران مصری در تاریخ ۱۰۷۵ م، از تولیدات گونه­های پیشین بسیار کاسته شد.

فصل ششم این کتاب در ارتباط با ایران است که بازۀ زمانی ۷۰۰ تا ۱۳۴۰ م را پوشش می­دهد. این فصل نیز همانند فصول پیش به دو بخش تقسیم می­گردد که ابتدا به بررسی سفال­های خمیره گلی با لعاب سربی و سپس سفال­ها با خمیره سنگی و تکنیک زرین­فام پرداخته می­شود. همانگونه که از مطالعات پیشین برمی­آید، سفال­های خمیره گلی گسترۀ توزیع چندان بالایی نداشتند و معمولاً از کیفیت بسیار بالایی نیز برخوردار نبودند اما در این بین، یک استثنأ در مورد ایران به ویژه سفال­هایی که در دوران حکمرانی سامانیان در سمرقند تولید می­شدند وجود دارد. سفال­های خمیره گلی ایران را می­توان در دو دستۀ کلی قرار دارد؛ یک سفال­هایی با نقاشی گلابه­ای[۱۲] و دیگر سفال­هایی با لعاب پاشیده[۱۳] هستند که البته گروههای دیگری نیز در این بین از قبیل سفال­هایی با لعاب مات قلعی و سربی[۱۴] و سفال­هایی که با رنگدانه­های پاشیده تزئین[۱۵] شده­اند، وجود دارند که می­توان این دو را نیز در تقسیم بندی فوق قرار داد. سفال­هایی با نقاشی گلابه­ای دارای خمیره گلی و لعاب سربی هستند که شامل گونه­های تک رنگ، چند رنگ و … می­باشد. گروه دیگر سفال­های از نوع اسگرافیاتو هستند که خمیرۀ گلی قرمز یا صورتی رنگ آن با یک اسلیپ یا پوشش کم رنگ پوشش داده ­شده است که این تکنیک در ظروف آق کند و گروس دیده می­شود. مطالعات پتروگرافی انجام شده بر روی نمونه­های سفال­های خمیره گلی با لعاب سربی به همراه تزئین پاشیده که از سیراف نمونه برداری شده بودند دارای بافت سنگ­نگاری سیراف هستند. سه نمونه برای بررسی پتروگرافی گرگان انتخاب گردید که این نمونه­ها از نوع سفال­های گروس بودند، با توجه به مطالعات انجام شده بافت نمونه­های فوق در بسیاری مواد تشکیل دهنده مانند کربنات، کوارتز، فلدسپار و فرومنیزیم با بافت پتروگرافی گرگان مطابقت دارد؛ اما در مواردی از قبیل اینکه ذرات کربنات آن به طور قابل ملاحظه­ای درشتر از ذرات گرگان است، تفاوت دارد. مطالعات پتروگرافی سیرجان نیز با بررسی نمونه­های برداشت شده از کاوش­های ویلیامسون در موزۀ آشمولین که شامل تمام گونه­ها بعلاوه نمونه­های متفاوتی از سبک­های تک رنگ گلابه­ای، اسگرافیاتو با لعاب پاشیده می­باشد، انجام گردید. براساس مطالعات انجام شده به غیر از یک نمونه، همه دارای بافت سنگ­نگاری سیرجان بودند.

سپس نویسنده به بحث در مورد سفال­هایی با خمیره سنگی می­پردازد. از آنجایی که تکنیک خمیره سنگی در ایران پیش­زمینه­ای نداشته است، با ورودش و با توجه به کاربردش به سرعت گسترش پیدا کرد. برای مطالعات این بخش تعداد زیادی از ظروف موجود در موزۀ آشمولین، موزه هنرهای زیبای نیویورک، موزه هنرهای سلطنتی اُنتاریو و از برخی قطعات به دست آمده از کاوش­های ری، غبریا، گرگان، آنی و .. بهره گرفته شده است. در این بخش پیش از انواع گونه­های سفالی، مِیسن نوشتار خود را با سفال­های زرین­فام، همچون فصول دیگر آغاز می­کند. زیرا که تاریخگذای دیگر گونه­های سفالی نیز بر اساس این گونه صورت می­گیرد. با توجه به طبقه بندی فرم و نقوش، نویسنده سفال­های زرین فام را به ده گروه تقسیم می­کند. در ادامه به دیگر گروه­های سفالی با خمیره سنگی از قبیل سفال­های تک رنگ کنده کاری شده و قالب گرفته شده و همچنین سفال­های با تکنیک نقاشی روی لعاب از قبیل مینایی و لاجوردینه و در نهایت و به سفال­های نقاشی زیر لعاب می­پردازد. بر پایۀ آنالیزهای پتروگرافی انجام شده از نمونه­های گردآوری شده، بافت سنگ­نگاری سفال­های کاشان بیشتر از ۵۰ درصد محتوی مواد معدنی سنگ چرت بودند که این امر در جای دیگری ثبت نشده است. همچنین شایان ذکر است که سفال­های زرین­فام، مینایی، ظروف تک رنگ و برخی از گونه­های تکنیک نقاشی زیر لعاب نیز در کاشان ساخته می­شدند. آنالیزهای پتروگرافی گرگان حاکی از آن است که بافت سنگ­نگاری نمونه­های زرین فام با آن مطابقت ندارند، در صورتی که بافت پتروگرافی نمونه­های نقاشی زیر لعاب و نمونه­های سیلهوتو با بافت سنگ­نگاری گرگان مطابقت دارند و بیان می­کنند که این گروههای سفالی پیش از حمله مغول در گرگان تولید می­شدند. مِیسن همچنین به بررسی پتروگرافی  شهرهای ری، نیشابور، مشهد و میبد  نیز می­پردازد. مِیسن در پایان این فصل همانند فصول پیش به بیان این موضوع می­پردازد که تکنیک خمیره سنگی و زرین­فام توسط سفالگرانی که از مصر به سوریه رفته بودند و سپس به ایران مهاجرت کرده­اند، به ارمغان آورده شده است.

فصل هفت این کتاب تحت عنوان تاریخ و سفال است. در این فصل به رویدادها و تغییراتی که در فناوری، مراکز تولید و تغییرات سبکی سفال­ها رخ داده شده؛ به عنوان بخشی از تغییرات بزرگتری که در جامعه آن زمان روی داده است، پرداخته می­شود. این فصل بازۀ زمانی شروع اسلام تا ۱۴۵۰ م را در بر می­گیرد و مانند فصول دیگر به ترتیب زمانی به بررسی حوادث روی داده در سرزمین­های اسلامی (عراق، مصر، سوریه و ایران) و تاثیرات آن­ها بر روی صنعت سفالگری را بیان می­دارد. پیش از پرداخت به حوادث روی داده در عراق، نویسنده، ابتدا نگاه کوتاهی به مرگ پیامبر (ص) و اختلافات موجود در خصوص جانشینی ایشان دارد که در نهایت منجر به روی کار آمدن امویان می­گردد. با اینکه دمشق مرکز سیاسی خلافت امویان بود ولی این عراق بود که مرکزیت قدرت اقتصادی را دارا بود، و بواسطۀ همین رونق تولید و سرمایه گذاری در بخش کشاورزی بود که توان اقتصادی جامعه افزایش پیدا کرد و باعث گردید تا نخستین سفال­های اسلامی مانند سفال­هایی با نقاشی کبالت[۱۶] و لعاب مات[۱۷] بصره پدیدار شوند. اگرچه، تکنیک لعاب پیشااسلامی است اما پیشرفت واقعی تکنیک­های بکارگیری اکسید قلع و کبالت کاملا اسلامی ­می­باشند. با روی کار آمدن عباسیان و بواسطۀ برقراری مبادلات تجاری با چین، سفال­های اسلامی تحت تأثیر سفال­های وارداتی چین قرار گرفت و از این رو تغییراتی در فرم ظروف به وجود آمد. البته بیان این نکته ضروری می­باشد که در طول خلافت عباسیان و همچنین با توجه به شریعت اسلام در منع استفاده از ظروف زرین و سیمین، از این رو تمایل به استفاده از ظروف سفالی زیاد گردید و این امر به نوبۀ خود باعث تولید ظروف شاخص در مقایس زیادی گردید که به اکثر نقاط سرزمین­های اسلامی صادر می­گردیدند. با احداث شهر سامرا، یک مرکز جدید تولید سفال در آن شهر پدیدار گشت که با افول آن شهر مرکز سفال آن نیز از بین رفت. در نهایت، بواسطۀ درگیری­ها و کشمکش­هایی که در خلافت و درباریان و به طبع آن در حوزه خلافت عباسی از جمله شورش­های صورت گرفته در بغداد و تصرف بغداد توسط دیلمیان، منجر به کاهش رونق تولیدات سفالی گردید. اما با این وجود، تولیدات همچنان ادامه داشت که می­توان تاثیرات تسلط آل بویه را در نقوش سفال­های این دوره به خصوص سفال­های زرین­فام گروه شش بصره مشاهده کرد. همانطور که بیان گردید با فروکش کردن قدرت عباسیان در عراق و از رونق افتادن مبادلات تجاری در عراق و شهرهای آن و پایین بودن امنیت شهرها بخاطر شورش­های زنجی و قرمطیان، سفالگران که به دنبال مکانی امن و حامی­ای برای حمایت از تولیدات آنان و همچنین بازاری برای محصولات خویش بودند، به مصر مهاجرت کردند. زیرا که در این دوران دولت نوپای فاطمیان در مصر، به مرکزیت فسطاط روی کار آمده بود و از این رو مکانی امن برای تجارت و داد ستد بود؛ که این امر، از طریق پایان تولیدات زرین فام در بصره و شروع تولیدات زرین­فام در فسطاط قابل پیگیری می­باشد. اما این بار نیز این رونق و شکوفایی تجارت در فسطاط با وقوع بلایای طبیعی از قبیل چندین قطحی و جنگ­های داخلی بین گروههای سودانی و ترک چندان پایدار نبود. سرانجام با محاصره قاهره در سال  ۱۰۷۶ م توسط سلجوقیان اوضاع مصر بسیار نابسامان گردید. پس از آن جنگ­های صلیبی بین مسیحیان و مسلمانان در گرفت که مصر به عنوان سرحد مسلمانان آبستنگاه بیشترین حوادث گردید؛ در همین حین، شعلۀ جنگ­های داخلی همچنان پابرجا بود که در نهایت مصر توسط صلاح الدین ایوبی، فتح گردید. در این دوران، مصر توسط ایوبیانی که مرکز فرمانروایی آنان در دمشق بود، اداره می­شد. از این رو، مصر به پایگاهی برای مبارزه علیه مسیحیان تبدیل شد. این اوضاع نابسامان و ناپایدار باعث رکود اقتصادی و مهاجرت بازرگانان به شهرها و مناطق دیگر گردید که در این بین صنعتگران من جمله سفالگران به مناطقی همچون سوریه، ایران و حتی اسپانیا مهاجرت کردند، که در کتاب مذکور توضیح داده شده­اند. با توجه به مطالعات به عمل آمده، مشخص گردیده که شورش­ها و قحطی­های اتفاق افتاده در مصر در میزان تولید سفال، کیفیت سفال­های تولید شده و حتی مواد اولیۀ آن­ها تاثیر گذار بوده­ است.

در فصل هشتم این کتاب به نتیجه گیری از فصول پیشین پرداخته شده است. نویسنده ابتدا به توضیح مختصر تکنیک­ها و روش شناسی استفاده شده در این پژوهش می­پردازد که توصیف آن پیش­تر در فصل دوم همین نوشتار رفت، سپس به بحث چگونگی استفاده از خمیرۀ سنگی و دلایل استفاده از آن می­پردازد که عواملی از قبیل در دسترس نبودن یا مشکل بودن تهیه کردن مواد اولیه، فرآوری آن، مشابه نبودن مواد معدنی مناطق مختلف و همچنین متفاوت بودن درصد مواد تشکیل دهندۀ آن­ها، باعث گردید تا سفالگران از خمیره سنگی استفاده کنند. زیرا که مواد اولیۀ آن در مناطق مختلف آسان­تر از گل مرغوب مورد نظر سفالگران موجود بود. به عنوان مثال کوارتز که تشکیل دهندۀ عمدۀ مواد آن بود، هم در مصر و هم در سوریه و ایران به مقدار زیاد در دسترس بود. مورد دیگر، رنگ سفید خمیرۀ سنگی است که این امر باعث آسان شدن و تسریع تولیدات ظروف نقاشی زیرلعاب به ویژه نوع چند رنگ کنده­کاری شده گردید که  این نوع ظروف به تقلید از ظروف وارداتی سلسلۀ سونگ[۱۸] چین، ساخته می­شدند. در ادامه، به موضوع لعاب پرداخته می­شود؛ به این صورت که ابتدا پیشینۀ استفاده از لعاب بیان می­گردد. ابتدا لعاب­هایی با تکنیک مات قلعی استفاده می­شد که به صورت پوششی در زیر لعاب کاربرد داشتند و سپس از اکسید قلع مخلوط شده با لعاب استفاده ­شد که شاهد این موضوع سفال­های بصره و مصر هستند. این در حالی است که با مهاجرت سفالگران از مصر به نقاط دیگر مانند سوریه، ایران و اروپا، این نوع لعاب در ایران و سوریه چندان مورد استقبال قرار نگرفت اما در اروپا همچنان استفاده می­گرید. در سوریه، ابتدا لعاب سربی-قلیایی[۱۹] مورد استفاده واقع گردید که لازم به ذکر است که این نوع لعاب، پیش از سوریه در مصر بکار برده می­شد. با این وجود، سفالگران سوریه پس از مدتی به استفاده از لعاب قلیایی[۲۰] روی آوردند (به دلیل رواج ظروف با خمیره سنگی). در ایران لعاب­های مات قلعی و قلیایی مورد استفاده بودند. در ادامه، نویسنده به توضیح مواد خام استفاده شده در لعاب­ها می­پردازد که آن­ها را به دوستۀ کلی آلی و کانی تقسیم بندی می­کند. و سپس به رسالۀ ابوالقاسم کاشانی اشاره می­نماید که در آن نیز، چگونگی تهیۀ مواد معدنی و میزان آن­ها بیان شده است. همچنین به گزارشهای تاریخی دیگر از قبیل قلقشندی[۲۱] که به مکان­های منابع مواد اولیه در مصر اشاره کرده است، می­پردازد. پس از آن، به شرحی کوتاه از آنالیزهای انجام شده از درصد شیمیایی مواد معدنی مکان­های ذکر شده که توسط محققان صورت گرفته، اشاره می­کند که نتایج این آزمایش­ها در قالب نمودارهایی نشان داده شده است. آنالیزهای پتروگرافی نشان می­دهند که بر خلاف باور عمومی که بیشتر سفال­های مصر در فسطاط ساخته می­شدند، واقعیت ندارد و نتایج مطالعات پتروگرافی اطلاعات جدیدی در این مورد به دست نداده و همچنین نشانگر استفاده از مواد خام متفاوتی در طول گاهنگاری آن­ها است. در ایران این مطالعات در تأیید گزارشات تاریخی مبنی بر تولید ظروف زرین­فام در کاشان بعلاوۀ ظروف مینایی و همچنین ظروف چند رنگ که از محوطه­هایی مانند گرگان و غبیرا به­دست آمده­اند، می­باشد. که بیانگر آن است که این سفال­ها نیز در کاشان تولید می­شدند؛ با این وجود، شواهد تولید سفال در محوطه­هایی مانند ری و گرگان را نیز تأیید می­کند. در سوریه نیز که بیشتر ظروف تولیدی را به رقه نسبت می­دهند اینگونه بنظر می­رسد که مراکز دیگری مانند تل مینس[۲۲] در غرب سوریه و دمشق نیز علاوه بر رقه، در تولید گروههای خاصی از سفالینه­ها فعالیت داشته­اند. در پایان بر اساس مطالعات صورت گرفته در این پژوهش، نشان از آن دارد که وجود سبک خاص و با کیفیت در سفالینه­ها ارتباط تنگانگی با حکومت آن زمان دارد. حتی شواهدی از این دست که خود فرمانروایان در جابجایی سفالگران مانند سفالگرانی که از بصره و کوفه به سامرا برده شده­اند یا سفالگرانی که تیمور از دمشق به سمرقند برده است و در نهایت جابجایی سفالگران در قلمرو سرزمین­های اسلامی، وجود دارد.

 

 

[۱] . Shine Like the Sun: Luster-Painted and Associated Pottery from the Medieval Middle East.

[۲] . Robert. B. J. Mason.

*. دکتر رابرت مِیسن باستان شناس، انسان شناس، مورخ هنر، جغرافیدان و پژوهشگر مواد است که تجربه و تحقیقات او دربرگیرندۀ مطالعۀ هنر، تکنولوژی، تجارت و صنعت از ابتدایی­ترین دوران تا انقلاب صنعتی در جهان می­باشد. حوزۀ تخصصی مطالعات وی بقایای فرهنگی و باستان­شناسی خاورمیانه و اروپا در طول دوران اسلامی و قرون وسطی (تقریباً از ۵۰۰ بعد از میلاد تا حال) است.

[۳] . دانش آموختۀ کارشناسی ارشد باستان شناسی دوران اسلامی.

[۴] . Scanning Electron Microscope.

[۵] . Wavelength-dispersive X-ray Spectrometer.

[۶] . Energy-dispersive X-ray Spectrometer.

[۷] . Petrofabric.

[۸]. Wollastonite-slip.

[۹] . Proto-stone paste.

[۱۰] . Corse Slip-incised Glaze.

[۱۱] . Slip-painted High-lead Glaze.

[۱۲] . Slip-panted.

[۱۳] . Splash-painted.

[۱۴] . Tin-opacified High-lead Glaze.

[۱۵] . (Wares decorated by splashes of pigment).

[۱۶] . Cobalt Blue-painted.

[۱۷] . Opaque-glaze.

[۱۸] . Song.

[۱۹] . Lead-alkali Glaze.

[۲۰] . Alkali Glaze.

[۲۱] . ابوالعباس قلقشندی شاعر و ادیب مصری که در دوران ممالیک مصر زندگی می­کرده است.

[۲۲] . Tell Minis.