سید علیرضا میرعلی نقی
سید حسن کسایی که در زادگاهش اصفهان، او را با عنوان محبتآمیز و پُر احترام «آقاحسن» میشناسند از استادان برجستهٔ موسیقی ایرانی و نوازندهٔ سرشناس نِی و سهتار بود. مشکل بتوان تصور کرد که موسیقی ایرانی، و بهویژه «نی» بدون او چه وضعی میتوانست داشته باشد…
نوشتههای مرتبط
– متولد اصفهان ۱۳۰۷
– درگذشت ۲۵ خرداد ۱۳۹۱
– فرزند حاج سید محمدجواد کسایی
– تعلیم نزد استادان: مهدی نوایی، ابوالحسن صبا و… نزدیک بیست استاد دیگر
– برجستهترین نینواز تاریخ موسیقی معاصر و از برجستهترین سهتارنوازان، با سبک شخصی
– اجرا در رادیو اصفهان و رادیو تهران (تا سال ۱۳۵۶)؛ و دهها اجرا در شهرهای مختلف ایران و جهان
– ضبط صدها ساعت برنامه تکنوازی و همنوازی
– او رواج و رونق لقب «استاد» را «ترافیک استاد» مینامید. چیزی که موسیقی را به راه خطا میکشاند.
– سالها مکتبدار موسیقی اصفهان در رشتههای نی، سهتار و آواز بوده است.
– در سن ۲۰ سالگی نخستین اجرای تکنوازی نی خود را در دستگاه همایون در تئاتر اصفهان به صحنه برد و یک سال بعد قطعۀ معروف «سلام» را در دستگاه چهارگاه ساخت که از معروفترین قطعات موسیقی ایرانی به شمار میرود. این قطعه بعدها توسط حسین علیزاده در آلبوم صبحگاهی با سازبندی و ارکستراسیونی حجیم بازسازی شد.
– در سال ۱۳۲۹ برای اولین بار نی را به ارکستر برد و با ارکستر رادیو ارتش اصفهان همکاری خود را شروع کرد.
– آثار:
یکی از مهمترین آثار کسائی، قطعۀ معروف «سلام» در دستگاه چهارگاه است که از معروفترین قطعات موسیقی ایرانی به شمار میرود. برخی از آلبومهای او:
نای نی
نای جان
یاران زنده رود (با صدای تاج اصفهانی)
به اصفهان رو (با صدای تاج اصفهانی)
شاخه گل ۶ (با صدای غلامحسین بنان)
شاخه گل ۹ (با صدای غلامحسین بنان)
شاخه گل ۱۶ (با صدای غلامحسین بنان)
گفتوگوی نی و عود
گفتوگوی نی و تار
دختر گُلفروش (با صدای علی جهاندار)
گاه اتفاق میافتد که حادثهای، پدیدهای یا فردی، چنان محتوم و قطعی است که نه عدمش را تصور توان کرد و نه نظیری را برای آن میتوان در نظر گرفت. بعضی افراد، آفریده میشوند تا مأموریتی کاملاً مشخص و یکتا را به انجام برسانند و جز در این هاله تقدیری در هیچ موقعیت دیگری قابلتصور نیستند.
یهودی مترهین (۱۹۹۸ ـ ۱۹۱۶) ویولونیست نامی قرن بیستم بهسادگی گفته است: «تقدیر من» ویولونیست شدن بود و جز این نمیتوانست باشد.» همتای وی در مشرقزمین، نایی اعظم، سیدحسن کسایی که در زادگاهش اصفهان، او را با عنوان محبتآمیز و پر احترام «آقاحسن» میشناسند، از همین فرمان تقدیر پیروی کرده است. مشکل بتوان تصور کرد که موسیقی ایرانی، و بهویژه «نی» بدون او چه وضعی میتوانست داشته باشد. بسیاری از هنرمندان بزرگ هستند که میتوان موسیقی را بیوجود آنها و آثار آنها در نظر گرفت. یعنی با ساختههایشان، باغ موسیقی رنگینتر میشود اما نبودنشان، سقف و ستونی از بنای موسیقی را فرونمیریزد. استاد کسایی از جسیمترین ستونهای موسیقی هنری ایران است.
همه میگفتند «حسن» در آواز نابغه خواهد شد. این گفته مربوط به سالهای پیش از بلوغ جسمانی او بود. صدای لطیف و حساس او که از درونی شوریده و زیباشناس برمیخاست و گوش موسیقایی کمنظیر او، رؤیای خواننده شدن را در ضمیر حسن کوچک پروراند. آن دوران، عصر سلطنت تاج اصفهانی بر آواز اصفهان بود. تاج و طاهرزاده و ادیب، با حاج سیدجواد کسایی، مرد مقتدر تجارت و پدر هنرشناس «آقاحسن» رفتوآمد داشتند. اصفهان سالهای ۱۳۲۷ ـ ۱۳۰۷ بهشت شعر و موسیقی اصیل ایرانی بود. صدای سازوآواز دهها هنرمند خلاق و با قریحه در زمین و آسمان آن شهر طنینافکن بود و معلوم است که این صداهای خوش در ضمیر حساس کودکی باآنهمه استعداد، چه اثری خواهد داشت.
حسن کوچک از کودکی مورد لطف و محبت استاد ابوالحسن صبا بود و خود او از آن دوران با لحن شیرین و پرحسرت یاد میکند. بعد از بلوغ، صدای او شکست و دورگه شد و رؤیای خواننده شدن به باد رفت. ققنوس افسانهای یک بار سوخت و خاکستر شد و از خاکسترش، بزرگترین نایی هفتادسال اخیر موسیقی ایران برآمد. نی، نزدیکترین ساز به نفس انسانی است و نواختن آن ـ که کاری است مشکل ـ بهنوعی شبیه آواز خواندن است.
به اشارۀ پدر، آقا مهدی نوایی (فوت: ۱۳۲۴) تعلیم او را به عهده گرفت. در آن هنگام، او بهعنوان شاگرد نایب اسداللّه نینواز افسانهای عصر قاجار، در اصفهان شهرت داشت و همراه صدای پروانه (۱۳۱۱ ـ ۱۲۸۹) نیز صفحاتی پُر کرده بود.
تعلیم حسن کوچک نزد ندایی زیاد طول نکشید ولی هنوز هم این استاد بزرگ، از اولین معلم خود با سپاس و تکریم یاد میکند. اولین تکنوازیهای او در رادیو، قبل از سالهای ۱۳۲۷ ـ ۱۳۲۵ است که گویا با دستگاه ریل در منزل پر میشد و نوار را برای پخش به رادیو میفرستادند. در این سالها، او وقت خود را به خودآموزی و تجربههای منحصربهفردش گذراند و با ریاضتهای طولانی در نوازندگی و ساخت و پرداخت نی، به فوتوفنهایی رسید که شاید قسمت هیچکس دیگر نبود. رفاه خانوادگی و هوشیاری پدر که دریافته بود فرزندش فقط برای همین مقصود آفریده شده است، به رشد و تعالی وی بسیار یاری کرد و او را هنرمندی آزاد و مستقل و درونگرا بار آورد.
حسن کسایی نیز مثل اکثر نوابغ دیگر، بیشتر مدیون شور و شوق و تلاش و ریاضت و استعداد خویش است، هرچند که خود از راه اخلاق و رسم ادب و حرمت، و بر «قدر استاد نکو دانستن» اصرار و ابرام فراوان کند. حادثۀ بزرگ زندگی او، آشنایی مجدد با استاد بزرگ ابوالحسن صبا بود؛ آنهم در سن رشد و تشخیص و جوانی و جوشش استعداد او. استاد ابوالحسنخان صبا، نی زدن را به حسن کسایی جوان نیاموخت، کاری بس مهمتر انجام داد و گوش درونی او را به دهلیزهای دیگری از موسیقی گشود که هیچکس جز استاد صبا نمیتوانست این کار را انجام دهد. کسایی جوان نزد صبا، با معلومات و ظرافتها و رموزی از موسیقی آشنا شد که شاید اگر در اصفهان مانده بود، هرگز در سن جوانی به کشف آنها نمیرسید. تأثیر شخصیت والای ابوالحسنخان صبا ـ استاد در هنر و اسوه در اخلاق و انسانیت ـ در روح نایی جوان، خارج از حد تصور و حدس است. استاد کسایی، آنگونه که از «صبا» یاد میکند از هیچ استاد دیگر یاد نمیکند. مکرر این جمله را از او شنیدهاند. «هرچه دارم از استاد صباست». مرحومه منتخبخانم اسفندیاری، همسر صبا، میگفت هر وقت صدای نی کسایی از رادیو پخش میشد، صبا سرش را به دیوارۀ رادیو (محل بلندگو) تکیه میداد و آرامآرام میگریست. همان سالها (۱۳۳۲) مجلۀ موزیک ایران عکس تمامقد او را با لباس خوشدوخت و نایی بلند و هیئتی برازنده چاپ کرد و از او بهعنوان استاد نام برد. در عصر و زمانهای که این لقب و این لغت آسان مصرف نمیشد و هیچ هنرمند بزرگ زیر پنجاه سال، صاحب این عنوان نبود. آوازۀ کسایی از سال ۱۳۲۷ در تمام ایران پیچید و تکنوازی او خواهان فراوان داشت. از مردم عادی کوچه و بازار تا استادی سختگیر مثل روحاللّه خالقی که میگفت: «نی را باید از نای وجود کسایی شنید و بس»
وی از نوجوانی همراه با صدای بزرگترین خوانندگان مکتب اصفهان، تاج و ادیب، همنوازی میکرد و با ۲۵ تا ۳۰ سال اختلاف سن، همطراز آن اساتید معتبر، در هنر موسیقی جلوه و جلال داشت. گذشته از برنامههای دائمی با استاد تاج اصفهانی در سفر و در حضر، برنامههای رادیویی قوی و شنیدنی همراه با تار جلیل شهناز و سنتور رضا ورزنده و پیانوی مرتضی محجوبی و ویولن علی تجویدی پُر کرده است که نسخههای بسیار اندکی از آنها در دسترس است. با در دست داشتن این نوارها و دیگر نوارهای پرشماری که از سالهای ۱۳۳۰ تا سالهای ۱۳۷۰ از هنر یگانه استاد حسن کسایی ضبط شده میتوان سیر تحول او را دریافت و مراتب رشد حیرتانگیز او را در این ساز مشکل، به گوش شنید. او در تمام این سالها، تا آخرین حد توان از مسائل مالی و حرفهای موسیقی دور بود و به قول خودش «از تجارت با موسیقی» پرهیز داشت. بسیاری از شاگردانش را نیز به رایگان درس میداد و هدف او از موسیقی، مادی و دنیوی نبود.
در اوایل دهۀ ۱۳۵۰ بود که او نیز مثل دیگر استادان بزرگ موسیقی اصیل، بیاعتنایی نسبی مردم و مسئولین نسبت به میراث هنری موسیقی کشورشان را دریافت و با تمام وجود هنرش را برای اشاعه این موسیقی نفیس، در اختیار گذاشت. برنامههای بسیار اجرا کرد، شاگردان مستعد را راه انداخت، در رادیو، یک دوره درسهای شناخت ردیف موسیقی ایرانی با سهتار و صدای خوشش ضبط کرد و در برنامههای جشن هنر شیراز، با تکنوازیهایش، ظرفیتهای ناشناخته موسیقی و هنر بداههنوازی ایرانی را نشان داد. ضمن اینکه از پرورش فرهنگی خود بهعنوان هنرمند سنتی اصفهان نیز غافل نبود. کمتر نوازندهای بهاندازه او شعر و تکبیتیهای زیبا از حفظ دارد. کمتر کسی بهاندازه او شیرینسخن و حاضرجواب و مناسبگوی است، سرعت انتقال و حضور ذهن و چابکی اجرای او تنها مخصوص به خود اوست. از یاد نبریم که استادان او تنها نوایی و صبا نبودند؛ یکبار ایشان در محفلی خصوصی، نام هجدهتا بیست استاد و هنرمند و نوازنده و خواننده را آوردند که از هرکدام آنها، نکتهها و آموختههای فراوان در حافظه دارند.
از این گذشته، ذهن و طبع استاد کسایی خلقتی است عجیب که تنها نزد نوابغ به یادگار است. گاه شده که از آواز دورهگردی پیر در کوچههای اصفهان، نغمه یا حالتی را الهام گرفته و آن را پرورش داده و در برنامهای یا محفلی، نواخته است. جهان موسیقی ایرانی از آواز چوپان سادهدلی تا بداههنوازی استادی بزرگ و مسلم، برای استاد کسایی، در حکم چشمهای است که از آن آب برمیگیرد و اکسیر هوشربای خاص خود را میسازد. یکبار منتقدی در وصف هنر استاد ابوالحسن صبا نوشت: «آنچه که در ساز او شنیده میشود، نغمههای یک درویش بیابانگرد است که در پنجههای یک استاد مسلم موسیقی، مهار شده و صیقلخورده و به این شکل عالی شنیده میشود.»
در هنر نینوازی ایشان، که اوج آن در تکنوازی و بداههسرایی است، آنچه که خواست شنوندۀ فرهیخته از ماحصل و چکیدۀ موسیقی اصیل ایرانی است، برآورده میشود: صدای شفاف و صاف از ساز، پردههای صحیح، جملات بلیغ و بدیع، آکسانها و تکیهها و تحریرهای متناسب و مؤثر، خلاقیت در متن وفاداری به چارچوب سنت اصیل ایرانی، صلابت در عین ظرافت و برخورداری از ابعاد عمیق عاطفی که روح هنر نوازندگی در همه فرهنگهای شرقی است. او دیگر از این مرزها گذشته و خود تبدیل به مرجع، سرمشق، حجت و به قول خودش «چکیدۀ موسیقی» شده است. این همان مقام «استادی» است که امروز همه حرفش را میزنند ولی آنها به مصداق حقیقی این عنوان هستند از تعداد انگشتان یکدست هم کمترند و استاد کسایی را در آن بین جایگاهی یگانه است.
شهرت نینوازی او، باعث شد که تبحر او در سهتارنوازی شناخته نشود، زندهیاد استاد عبادی میگفت اگر آقای کسایی فقط سهتار مینواخت و کسی نی زدن ایشان را نشنیده بود، میتوانست بهعنوان یکی از بزرگترین سهتارنوازان این مملکت، مطرح باشد.
کسایی جوان، ناخن زدن را از صحیحترین مرجع سهتار، یعنی استاد ابوالحسن صبا فراگرفت و بعدها شیوه شخصی خود را آفرید. توفیق شنیدن سهتار ایشان هنوز برای اجتماع و اهل موسیقی در سطح وسیع ممکن نشده است، ولی آنها که شنیدهاند «دانند که متاع او کجایی است». فرزند استاد، آقای محمدجواد کسایی که در امر نگارش تجربه و تمرین دارد، مختصات سهتارنوازی پدر را در مقالهای خوش نوشته و در کتاب از موسیقی تا سکوت (نشر نی، ۱۳۸۱) به چاپ رسانده است.
استاد کسایی در این ۲۵ سال گذشته، فراز و نشیب بسیار دید. گاه بر او جفا و ظلم رفت و گاه از او تجلیل شد! برای او که با عالم درونی خود و بهشت موسیقی و اندک یاران همدل خود، خوش و آسوده است، این تکذیبها و تعریفها مهم نبود و آزردگیهای روان حساس خود را نیز کمتر ابراز کرد، مگر در ساز که حکایتی دیگر آفریده است. بهتازگی مجموعه آثار ایشان بعد از سالها سکوت، با عنوان از کران زندهرود به انتشار رسیده و هرکدام درج جواهری است از گنجخانۀ هنر او. گرچه هنوز جامعۀ موسیقی منتظر انتشار ردیفهای مخصوص «نی» است (و کلام راوی باصلاحیتتر از اوست؟!) همچنین منتظر نشر نوارهای سهتارنوازی و گزیدۀ همنواییهای او با بزرگانی چون صبا و محجوبی و ادیب و منتظر دیدن چهرۀ مهربان و لبخند شیرین و ظریف او بر صفحۀ تلویزیون، بعد از ۲۶ سال دوری، تا باز هم استاد چندجملهای به طنز بگوید، شعری مناسب بخواند، اعلام عدم آمادگی برای نواختن کند و… ناگاه، سازی بزند که محراب به فریاد آید و ثابت کند که به قول دوستانش، «هنوز دود از کنده بلند میشود»
– استاد حسن کسایی در ۲۵ خرداد ۱۳۹۱، پس از سپری کردن ۲ ماه در حالت کما، درگذشت. مراسم خاکسپاری وی در سکوت خبری و بهصورت شبانگاهی با حضور جمعی از اعضای خانواده و شاگردان استاد برگزار شد و طبق وصیت خود کسایی مبنی بر خاکسپاری در کنار مقبرۀ استاد تاج اصفهانی، پیکر ایشان در تخت فولاد اصفهان و در فاصلۀ کمی از مقبرۀ این استاد موسیقی به خاک سپرده شد.
***
دیدگاه دیگران:
محمدرضا لطفی، «نه به خود و نه به هیچکس دیگر این اجازه را نمیدهم که از استاد حسن کسایی انتقاد کند، چرا که بررسی آثار او در حد ما نیست. این را به خاطر عشقم به حسن کسایی نمیگویم بلکه این به خاطر عظمت، بینش، معرفت، حال و عشق او به ایرانزمین است»
حسین عمومی، موسیقیدان و نینواز، کسائی را «پایهگذار مکتب نی» به شمار میآورد. مکتبی که «نوازندگان بعد از او چه مستقیم و چه غیرمستقیم» از آن متأثر شدهاند.
حسین دهلوی، موسیقیدان و آهنگساز، میگوید: آنچه مولوی دربارهٔ «نی» سروده، در نی کسائی به واقعیت پیوسته است.
پرویز یاحقی، آهنگساز و ویولننواز، ستایش را به آن حد میرساند که کسائی را «استاد فرزانۀ تاریخ موسیقی جهان» مینامد.
هوشنگ ابتهاج سروده است: شکایت شب هجران که میتواند گفت حکایت دل ما با نی کسائی کن
– این مقاله ابتدا در مجموعۀ «مهرگان» و در جشننامۀ مشاهیر معاصر ایران به سفارش و دبیری محسن شهرنازدار تهیه و منتشر شده است. پروژۀ مهرگان که در موسسه فرهنگی- مطبوعاتی ایران به انجام رسید؛ به معرفی نخبگان ایرانی متولد ۱۲۹۰ تا ۱۳۳۰ خورشیدی میپرداخت. بخشی از این پروژه سال ۱۳۸۳ در قالب کتاب منتشر شده است.
– ویرایش نخست توسط انسانشناسی و فرهنگ: ۱۴۰۱
– آمادهسازی متن: فائزه حجاریزاده
-این نوشته خُرد است و امکان گسترش دارد. برای تکمیل و یا تصحیح اطلاعات نوشته شده، به آدرس زیر ایمیل بزنید: