صحنه و صداى ماندگار
هوشنگ لطیف پور از پیشکسوتان دوبله و از شاخصترین مدیران دوبلاژ ایران میباشد. وى مدیریت دوبلاژ بسیارى از فیلمهای سینمایى و مجموعههای تلویزیونى را به عهده داشته است. صداى هوشنگ لطیف پور بهعنوان راوى سریالهای «دلیران تنگستان»، «دایى جان ناپلئون» و «مستند راز بقا» و … در خاطرههای بسیارى از افراد مانده است….
نوشتههای مرتبط
– ۱۳۱۱: تولد در تهران
– ۱۳۳۲: به پایان رساندن دوره هنرستان هنرپیشگى
– ۱۳۳۴: به پایان رساندن دوره آموزشى تئاتر زیر نظر پروفسور «دیوید سن» و «کوئین بى» در دانشگاه تهران
– شروع فعالیت در دوبله با فیلم «شنل» و دوبله فیلم «اتللو» و … تا سالهای دهه ۵۰
– ۱۳۴۳: کنارهگیری از دوبله و ورود به دانشکده هنرهاى زیبا
– ۱۳۴۵: تأسیس واحد دوبلاژ تلویزیون ملى ایران
– انتخاب حمید قنبری برای نقش جری لوئیس
– مدیریت دوبلاژ تمامی فیلمهای داریوش مهرجویی از گاو تا دایره مینا
– معرفی منوچهر نوذری به ایرج دوستدار جهت کارآموزی فعالیت دوبله
آثار به مدیر دوبلاژی هوشنگ لطیف پور:
شنل
اتللو
بدنام (ساخته آلفرد هیچکاک)
اسب کهر را بنگر
جولیوس سزار
حماسه یک سرباز
دون کیشوت (ساخته گریگوری کوزنتسف)
توتفرنگیهای وحشی (ساخته اینگمار برگمن)
گاو (ساخته داریوش مهرجویی)
سریال دلیران تنگستان
گویندگی :
اتللو – دوبله اول (گوینده شخصیت یاگو)
جدال در آفتاب (راوی) اورسن ولز
فیلم ژولیوس سزار (گوینده متن)
فیلم پیرمرد و دریا (راوی)
سریال مستند لئوناردو (گوینده راوی مستند)
راوی سریال دایی جان ناپلئون
راوی کارتون جیمز گربه (در ایران باغ گلها (خپل))
مریم منصورى: «نگاه کن آندرى! یه ستاره دیگه هم افتاد!»
این اولین جملهای است که «فهیمه راستکار» در یک فیلم لهستانى ـ و نخستین کار دوبلهاش با مدیریت «هوشنگ لطیف پور» ـ میگوید. اسم فیلم را هیچکدامشان به یاد نمیآورند، نه «لطیف پور»، نه «راستکار» فقط یادشان میآید که جنگ جهانى دوم بود و برف مدام . که : «… یه ستاره دیگه هم افتاد.»
البته میفهمم که الآن و در این شیوه مکتوب قطعاً جنس صداى «راستکار» حس نمیشود و چه خوب بود اگر میسر میشد در مطلبى براى اهالى دوبله، صدایشان هم همراه میشد و نه خاطره صدایشان! اما پیش از هر چیز، به خاطر تئاترى بودن «هوشنگ لطیف پور» به سراغش رفتیم.
که او هم متعلق به نسل پرورشیافته در هنرستان هنرپیشگى است. نسلى که شاید دیگر خاطراتشان براى خوانندگان صفحه مهرگان آشنا باشد. نسل عباس جوانمرد، على نصیریان، جعفر والى و…
«هوشنگ لطیف پور» از چهارسالگی به خاطر شغل پدر، سفر را تجربه کرد.
پدر رئیس اداره ثبتاحوال شهرستانهای مختلف بود و این سفرها، همراه با تغییر مکان مأموریتهای پدر ادامه پیدا کرد تا سالهای اول متوسطه، «هوشنگ لطیف پور» کلاس دهم بود که دوباره به تهران بازگشتند و در همان دوران در دبیرستان دارالفنون، در اولین کار تئاترى شرکت کرد. در آنجا با افرادى نظیر «جعفر والى» آشنا شد و بهاینترتیب پاى او هم به هنرستان هنرپیشگى باز شد. البته صبح تا ساعت چهار بعدازظهر دبیرستان بود و پس از آن از خیابان ناصرخسرو تا چهارراه بهرامى را میدویدند با سر پرشور جوانى که باد بر موهایشان دست میکشید تا به هنرستان هنرپیشگى برسند و این آغاز فعالیتهای هنرى بود.
«لطیف پور» میگوید: «البته در هنرستانها همیشه یک عده میآیند براى اینکه به این کار علاقه دارند و عدهای هم فقط براى گرفتن مدرک میآیند تا در وضعیت استخدامیشان مؤثر باشد. کارمندهایى که در جستوجوی ترقى رتبه هستند.»
و طبیعى است که وى از این دسته نبود، اگر نه الآن هم میتوانست با ریتم تند و گاهى بى مسؤولیت سیستم دوبله فعلى کشور کار کند. ولى «لطیف پور» نتوانست.
در آن زمان مدیر هنرستان هنرپیشگى دکتر «نامدار» بود که از طرف دولت براى تحصیل به فرانسه رفته بود. او دکتراى داروسازى داشت و چون به تئاتر علاقهمند بود، تئاتر هم خوانده بود و در هنرستان، فن بیان تدریس میکرد و «مطیع الدوله حجازى» معلم ادبیات بود، «خان ملک ساسانى» معلم تاریخ تئاتر، «دکتر کنى» معلم انگلیسى، «معزالدیوان فکرى» معلم سولفژ، «مهرتاش» مدرس موسیقى ایرانى و «مادام اسکمپى» مدرس باله.
هنرجویان هنرستان هنرپیشگى از جمله «هوشنگ لطیف پور» در سال ،۱۳۳۱ زیر نظر «مادام اسکمپى» باله نفت را در تئاتر تهران ـ نصر ـ به روى صحنه آوردند. این باله به فشار انگلیسى ها، انقلاب کارگران و ملى شدن صنعت نفت ایران میپرداخت و اولین بالهای بود که در ایران اجرا میشد که البته به خاطر استقبال بسیار خوب مردم، یک ماه روى صحنه ماند.
پس از پایان یافتن دوره هنرستان، افرادى با دغدغههای مشترک گرد هم آمدند. البته در آن زمان هیچ امکانى براى روى صحنه آمدن تئاتر جوانترها وجود نداشت. فقط تئاترهاى لالهزار بودند که آنها هم کار خودشان را میکردند و گروهى با حضور «هوشنگ لطیف پور» ، «فهیمه راستکار» ، «على نصیریان»، زنده یاد «بیژن مفید» و … که تئاتر موجود آن زمان را قبول نداشتند، اما در کنار هم میتوانستند، متنى بخوانند و گاهى اتود بزنند. تا اینکه بهوسیله «فهیمه راستکار» به «شاهین سرکیسیان» معرفى شدند و شاید بهتر است بگوییم که «سرکیسیان» را پیدا کردند.
خانه «سرکیسیان» براى رشد و ترقى ما خیلى مفید واقع شد. او موجودى عاشق بود. عاشق تئاتر و مثل همه عاشقها، کارهاى غیرعادی هم میکرد. گاهى اوقات به ما میگفت که به او قول داده اند، فلان سالن تئاتر را براى اجراى تئاتر در اختیارش قرار دهند ولى من فکر میکنم او همیشه این امید را داشت که به وصال معشوق برسد»
در منزل «سرکیسیان» این گروه به ترجمه و خوانش آثار «استانیسلاوسکى» و اتود زدن نمایشنامههایی از جمله «همه پسران من» اثر «آرتور میلر» میپرداختند. اما نکته قابلتوجه این بود که همه هنرمندان و هنر دوستان آن زمان به خانه سرکیسیان میآمدند. از جمله «خجسته کیا»، «فرخ غفارى» و «جلال آل احمد» و… «لطیف پور» میگوید: «آل احمد بود که به ما پیشنهاد کار کردن روى نمایشنامههای ایرانى را داد. البته آن موقع چیزى به نام نمایشنامه ایرانى نداشتیم. فقط پیسهای خارجى بود که به فارسى آداپته شده بود.»
اما پس از آن «جوانمرد» و «نصیریان» به سوى اقتباس نمایش از داستان هاى «صادق هدایت» رفتند. در همین زمان «هوشنگ لطیف پور» جذب عالم نوپاى دوبلاژ میشود و البته از حضور دوستان دیگر و همدورهایهای هنرستان هنرپیشگی هم در این حرفه بهره میبرد. «پرویز بهرام»، «جعفر والى»، «فهیمه راستکار» ، «بیژن مفید» و…
در همان زمان «امیر قهارى»، سفیر اول ایران در رم، یک فیلم ایتالیایى را به ایران آورده و تصمیم گرفته بود که آن را دوبله کند.
تا آن زمان تنها یک یا دو فیلم دوبله شده و در ایران به نمایش در آمده بود. فیلم «شنل» بود که بر اساس یکى از آثار «گوگول» ساختهشده بود و سه ماهى براى دوبله آنوقت گذاشتند. پس از آن فیلم، بلافاصله پیشنهاد مدیریت دوبلاژ کار بعدى به «هوشنگ لطیف پور» داده شد. آن زمان، اصلاً آموزشى در این زمینه وجود نداشت و «لطیف پور» جزو اولین کسانى بود که این کار را شروع کرد. پیش از من یک استودیو «ایران نو فیلم» بود که عدهای در آنجا مشغول دوبله فیلم بودند و ما به فاصله چند فیلم، پس از آنها شروع به کار کردیم. آقاى «امیر قهارى» هم که آن فیلم را به ایران آوردند، ندیده بود اما شنیده بود که چگونه فیلم را دوبله میکنند.
به جز او فرد دیگرى به نام «ابوالقاسم رضایى» هم بود که تکنیک دوبله را میدانست و در هندوستان دیده بود که چگونه کارهاى صداى فیلم را انجام میدهند و به همین دلیل توانست مقدارى به ما کمک کند. البته فقط راه و روش را به ما نشان میداد چون خودش تکنسین بود و آن سوى کار را گرفته بود.» همزمان با کار دوبله، «لطیف پور» در کلاسهای تئاتر «دیویدسن» در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران هم حضور یافت و دانشگاه حقوق را به خاطر همین قضیه رها کرد و به دانشکده ادبیات رفت و یک سال بعد در کلاس هاى «کوئین بى» شرکت کرد. چند تئاتر هم زیر نظر این اساتید آمریکایى کار کردند که از آن جمله میتوان به «باغوحش شیشهای» با کارگردانى «دیویدسن» اشاره کرد. اما در یکى از این اجراها، اتفاق عجیبى افتاد. درحالیکه هیئتوزیران و عدهای از آدمبزرگهای مملکت براى دیدن نمایش دعوت شده بودند، «هوشنگ لطیف پور» به شکل کاملاً طبیعى تب کرد. اما این حالت طبیعى، به شکل دیگرى جلوه کرد. آنقدر که فکر کردند وى تمارض کرده و سر اجراى «مرد دوم» به کارگردانى «کوئین بى» نیامده است. پس عدهای به سراغ «لطیف پور» میروند و او را با تب شدید و در پتو پیچیده به سالن میآورند. پس از آن اتفاق این گروه، عطاى دانشکده ادبیات را به لقایش بخشیدند و از آن دانشکده بیرون آمدند. البته پس از آن هم نمایش «بیل باد» را به کارگردانى «کوئین بى» در تالار مدرسه دخترانه نوربخش، در خیابان حافظ به روى صحنه آوردند.
پس از آن حدود سالهای ۴۴ ـ ۴۵ بود که به دعوت اعضاى گروه، «کوئین بى» دوباره به ایران آمد و نمایش «سیر دراز روز در دل شب» اثر «یوجین اونیل» را با بازى «فهیمه راستکار»، «هوشنگ لطیف پور» و «پرویز بهرام» به روى صحنه آورد. مدیر صحنه و مترجم کارگردان هم «بیژن مفید» بود و این، آخرین کار تئاترى «لطیف پور» بود و پس از آن بیشتر بهعنوان مدیر دوبلاژ فعالیت میکرد. «فاصله من با دوستانى که با من همکارى میکردند، فقط یک فیلم بود. من هم آموزش خاصى ندیده بودم و در حین همین کار کردنها، تجربه کسب کردم. البته مترجم همه فیلمهای انگلیسى من، نابغه عجیبى به نام «بیژن مفید» بود. کسى که با خمیر نان، مجسمههای عجیبى میساخت، بدون هیچ تعلیمى، سهتار میزد و خودش زبان انگلیسى را بدون کلاس، یاد گرفته بود و از بهترین مترجمها بود و کارهاى نمایشش هم که دیگر گفتن ندارد.»
امکانات دوبله ایران در آن زمان بسیار ابتدایى بود اما «هوشنگ لطیف پور» تنها ۴۵ روز را صرف نوشتن دیالوگ هاى فیلم «اتللو» کرد. یعنى جملات ترجمه را با لب و دهان گویندهها میزان مى کرد.
البته ابتدا اصلاً نمیخواستند زیر بار دوبله بروند، حتى نامهای به سفارت شوروى سابق نوشتند که این ها میخواهند، فیلم شما را خراب کنند. در پاسخ، نامهای از سفارت آمد که صاحب فیلم تصمیم گرفته این فیلم دوبله شود. یا خودتان آن را دوبله کنید یا کار را به دیگران بسپارید. پس از آن بود که این گروه دوباره به سراغ یکى از اساتید هنرستان هنرپیشگى به نام «هایک کاراکاش» رفتند تا با او مشورت کنند و «کاراکاش» گفت: «حالا که دلتان مى سوزد، دست کم خودتان این کار را انجام دهید.» «آن زمان فکر میکردیم دوبله اصالت فیلم را از بین میبرد. در واقع دوبله، کارى شبیه به ترجمه یک اثر است که قطعاً قدرت خود آن اثر را ندارد. همان طور که شعر حافظ را نمیشود ترجمه کرد، آثار «شکسپیر» را هم نمیتوانستیم بهدرستی ترجمه کنیم و البته تئاتر براى ما مقدس بود و آثار شکسپیر از چنان الوهیتى برخوردار بود که میترسیدیم با این کار خراب شود»
البته پس از کودتاى سال ،۳۲ روابط ایران و شوروى به هم خورد و پیرو آن تمام فیلمهای روسى را توقیف کردند. پس از سه، چهار سال این فیلم اجازه اکران گرفت. در این مدت دوبله در ایران بسیار پیشرفت کرده بود و با این وجود باز هم دوبله «اتللو» از بهترین کارها بود و به تدریج کار به جایى رسید که دوبله ایران در سال هاى ۴۰ و ۵۰ در دنیا مطرح شد.
در فیلم «اتللو»، «لطیف پور» نقش خوان «یاگو» بود و «پرویز بهرام» بهجای «اتللو» و «فهیمه راستکار» بهجای «دزدمونا» حرف میزد.
«آن کار یکى از رلهای استثنایى بود که من میگفتم. معمولاً در کارهاى خودم حرف نمیزنم. چون باید مدیریت کار را انجام دهم. منتها در مورد آن نقش فکر کردم بهتر از هرکسی میتوانم آن را بگویم. چون تعداد آدمهایی که با ما کار مى کردند، محدود بود و کسى در آن میان نبود که بهتر از من، از عهده آن نقش بربیاید»
«لطیف پور» معتقد است: «مدیر دوبلاژ نباید رل بگوید. چون همه چیز در لحظه اتفاق میافتد و مدیر دوبلاژ در آن لحظه باید حواسش باشد که دیالوگ خوب گفته شود، حرکت لبها و دیالوگ با هم تطبیق پیدا کند و احساس هنرپیشه بهاندازه کافى باشد. براى بازنویسى دیالوگ هاى این فیلم، «لطیف پور» از هفت ترجمه فارسى استفاده کرد. دو ترجمه از زبان روسى به فارسى، یکى ترجمهای با چاپ سنگى از دوره قاجار و …»
«من همه ترجمهها را پیش رویم گذاشته بودم که ببینم کدام یک از این کلمات، بهتر در دهان دوبلورها مینشیند. آن موقع دوبله یک فیلم ۱۰ تا ۱۲ روز طول میکشید. اما این کار ۴۰ روز طول کشید و مدیر دوبلاژ باید ساعتها مینشست و صداى هنرپیشهها را با حرکت لب تطبیق میداد.»
البته پس از آن، در دورهای از کار دوبله کنارهگیری کرد و از روى بیکارى، به دانشکده هنرهاى زیبا رفت تا تئاتر بخواند. دورهای که با سندیکاى دوبلورها دچار مشکل شدند و اعتصاب کردند. اما عدهای از همکارانشان این اعتصاب را شکستند و حاضر شدند در ازاى مبلغ ماهیانه ناچیزى به سرعت و با کیفیتى بد، فیلمها را دوبله کنند. در یک زیرزمین متعفن و بدبو که براى واحد دوبلاژ درست کرده بودند و این گونه بود که «لطیف پور» به حالت قهر از این کار بیرون آمد. تا دو سال بعد که غفارى براى تأسیس واحد دوبلاژ تلویزیون ملى ایران به سراغ «لطیف پور» آمد و این شروع دوباره کارهاى او بود.
فیلمهای سینمایى، مستند و …
«الآن تلویزیون سرى کامل فیلمهای «برگمن» را به صورت دوبلهشده دارد. البته آن موقع هم که ما این کارها را دوبله کردیم، این شرط را گذاشتیم که روى آنتن نرود. چون براى جامعه آن زمان، زود بود و فقط «توت فرهنگیهای وحشى» از تلویزیون پخش شد.» علاوه بر این «لطیف پور» در آموزش دوبلورهاى بسیارى مؤثر بوده است. مدیر دوبلاژهاى امروز که وقتى آمدند آنقدر کوچک بودند که هنوز نمیتوانستند، روى صندلى بنشینند. اما سال ۱۳۵۶ درست زمانى که شرط ماندن و ادامه دادن در ایران، عضویت در حزب رستاخیز بود، «لطیف پور» تصمیم به مهاجرت گرفت. دوسالى در لندن بود و پسازآن عازم کانادا شد. ولى پسازآن دیگر در دیار غریب نتوانست به کار دل بپردازد. اما در سفرهایى که به ایران داشت، براى ماندن در آن دیار، انرژى مى گرفت و حالا هم مدتى است که همراه با همسرش براى ادامه زندگى به ایران آمده است. اما دیگر کار دوبله نمیکند.
«با این سرعتى که اینها کار مى کنند، من نمیتوانم کار کنم. دیگر صاحبان کار، به آن معنا ارزش کار را نمیدانند. فقط میخواهند برنامههای ۶ کانال تلویزیونى را پر کنند. البته گاهى کارهاى خوب هم در این میان دیده مى شود، اما من دیگر کار نمى کنم»
اما چه حیف که «هوشنگ لطیف پور» نام هیچ کدام از فیلم هایش را یادداشت نکرده است. مرحوم «ژاله کاظمى» پیش از رفتنش گفته بود دفترچهای دارد که نام تمام فیلمهایی را که دوبله کرده اند، از همان آغاز کار، یادداشت کرده است، گفته بود: اگر موقعى لیست فیلم هایت را خواستى من دارم و «هوشنگ لطیف پور» آن دفترچه را ندید یا شاید نخواست تا «ژاله کاظمى» هم رفت.
– این مقاله ابتدا در مجموعه «مهرگان» و در جشننامه مشاهیر معاصر ایران به سفارش و دبیری محسن شهرنازدار تهیه و منتشر شده است. پروژه مهرگان که در موسسه فرهنگی- مطبوعاتی ایران به انجام رسید؛ به معرفی نخبگان ایرانی متولد ۱۲۹۰ تا ۱۳۳۰ خورشیدی میپرداخت. بخشی از این پروژه سال ۱۳۸۳در قالب کتاب منتشر شده است.
– ویرایش نخست توسط انسانشناسی و فرهنگ: ۱۳۹۷
– آمادهسازی متن: فائزه حجاری زاده
-این نوشته خُرد است و امکان گسترش دارد.برای تکمیل و یا تصحیح اطلاعات نوشته شده، به آدرس زیر ایمیل بزنید:
elitebiography@gmail.com