انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

درباره نیکزاد نجومى

در پایتخت هنر دنیا

تصاویرى که حالا «نیکزاد نجومى» به شکلى ماهرانه از درون و دنیاى اطراف خود می‌سازد، اگرچه پر ابهام و اگرچه با ایهام، دیگر دلالت بر آن چیزى که در ایران دیده و دریافته ندارد. چیزى که اما هنوز باعث می‌شود او را نقاشى ایرانى بدانیم و بپنداریم همان نگاه تلخ توده‌ای و طبقاتى به انسان معاصر غربى است که با الهاماتى شاعرانه تغذیه می‌شود………….

– متولد ۱۳۲۰ کرمانشاه

– فارغ‌التحصیل دانشکده هنرهاى زیباى دانشگاه تهران (رشته نقاشى) ۱۳۴۶

– فارغ‌التحصیل مدرسه هنرهاى بصرى نیویورک در رشته پژوهش و فیلم‌سازی انیمیشن ۱۳۵۱ـ۱۳۵۰

– فارغ‌التحصیل دانشگاه هنرى شهر نیویورک (رشته نقاشى) ۱۳۵۳

– یکى از پرکارترین تصویرگران کتاب‌های کودکان و نوجوانان در کانون پرورش فکرى در دهه ۵۰

– برگزارى چندین نمایشگاه انفرادى در ایران و آمریکا (نیویورک و کالیفرنیا)

– شرکت در چند نمایشگاه گروهى در ایران، آمریکا و فرانسه

– برگزارى نمایشگاه انفرادى در موزه هنرهاى معاصر تهران ۱۳۵۹

– دریافت جایزه ملى فرانسه، کانسى سومر ۱۳۴۹

– دریافت بورس تحصیلى دانشگاه تمپل، فیلادلفیا

– نیکزاد نجومی در فستیوال بلونیا در ایتالیا به خاطر تصویرسازی کتاب «گل بلور خورشید» نوشتهٔ فریده فرجام، برندهٔ جایزه شده است.
– در سال ۲۰۰۷ میلادی، کتاب «صدای پای آب» اثر سهراب سپهری با تصویرگری نیکزاد نجومی از انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در کنار پنج کتاب دیگر از ایران، در فهرست آثار منتخب کتابخانه بین‌المللی مونیخ قرار گرفت.

نمایشگاه‌های انفرادی
تالار دانشگاه تهران، ۱۳۴۷ – گالری لیتو، تهران، ۱۳۵۴ – گالری سیحون، تهران، ۱۳۵۵ – گالری پیکتوگراند، نیویورک
موزه کویینز – نمایش سری دست‌نوشته‌ها در گالری هما، تهران، ۱۳۸۵ – گالری پریشکا جیشکا، نیویورک
گالری تیمور گراهان، نیویورک ۱۳۹۲
نمایشگاه‌های گروهی
نجومی در نمایشگاه پوسترهای انقلاب در دی‌ماه ۱۳۵۷ در سالن دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران آثارش را در کنار هنرمندانی چون امیر اثباتی، اکبر اهری پور، آراپیک باغداساریان و مرتضی ممیز به نمایش گذاشت.
او در مهرماه سال ۱۳۸۶ در کنار هنرمندان بزرگ دیگر ایران در نمایشگاه گروهی نقاشی فصلنامه «حرفه هنرمند» در نگارخانه ممیز و میرمیران خانه هنرمندان ایران شرکت کرد.
در خردادماه ۱۳۸۹ آثار خود درزمینهٔ تصویرسازی شاهنامه را در کنار آثار اساتید دیگر در نمایشگاه و همایش شاهنامه‌نگاری در مؤسسه فرهنگی هنری صبا به نمایش گذاشت.
نجومی در آذر ۱۳۹۱ در نمایشگاه گروهی با عنوان «یک مرد» آثارش را در کنار آثار چهره‌های مطرح دیگر درزمینهٔ هنرهای تجسمی قرار داد.
شرکت نمایشگاههاى گروهى گالرى «پارسون ـ تورمن» نیویورک (۱۳۵۴)

تصاویرى که حالا «نیکزاد نجومى» به شکلى ماهرانه از درون و دنیاى اطراف خود می‌سازد، اگرچه پر ابهام و اگرچه با ایهام، دیگر دلالت بر آن چیزى که در ایران دیده و دریافته ندارد. چیزى که اما هنوز باعث می‌شود او را نقاشى ایرانى بدانیم و بپنداریم همان نگاه تلخ توده‌ای و طبقاتى به انسان معاصر غربى است که با الهاماتى شاعرانه تغذیه می‌شود و به تردید می‌انجامد. تردید در آن تعلیقى که میان گزاره‌های استفهامى آثار او وجود دارد. آثارى که همواره خبر از یک فاجعه می‌دهند. فاجعه‌ای که معلوم نیست شکل‌گرفته یا در حال شکل گرفتن است.

نجومى پیش از آنکه براى درمان از ایران برود و از روى درد در آمریکا بنشیند و با دوا براى همیشه بسازد، بازهم فیگوراتیو کار می‌کرد و منتها درزمینهٔ اى انتزاعى که گاه تقسیم‌بندی هندسى نیز به خود می‌گرفت. قرار دادن فیگورهایى با حرکات تند و اسکیس وار در گوشه کادر و آفرینش وضعیتى فاجعه‌بار ـ که همه‌چیز را در یک پلان سریع و صریح قرار می‌دهد ـ تمام آن چیزهایى است که از نقاشی‌های پیشین او و قبل از اقامت در آمریکا به یاد دارم. جالب اینکه فیگورهاى انسانى نجومى پیش از این دگردیسى فرهنگى متأثر از فرهنگ قومى او نیز بود و چیزهایى را به خاطر می‌آورد که فراتر از یک طراحى ساده و آزاد و بی‌هدف بود و نشانه‌هایی از آن قومیت را به همراه داشت. او حالا در نیویورک زندگى می‌کند. در پایتخت هنر دنیا بعد از پاریس و بعد از جنگ جهانى دوم. در شهرى که برخلاف ظاهر آزاد و آرام اش، درونى بسیار متشتت و متلاطم دارد و زندگى را براى تازه‌واردها ترسناک و تلخ می‌کند. جالب اینکه یکى از دوستانش یک‌بار او را با سرووضعی به‌هم‌ریخته و بدون هیچ اثرى از خوش‌لباسی در نیویورک می‌بیند و متعجب از این وضعیت به گفت‌وگو با او می‌پردازد و لابه‌لای حرف‌های نقاش متوجه می‌شود که براى این ظاهر به‌هم‌ریخته و ناهمگون دلایلى دارد. اینکه هرروز باید با قطار زیرزمینى از محله معروف «هارلم» بگذرد و با یکى از سیاه‌پوست‌هایی روبرو شود که با اسلحه سرد ـ در فاصله بین دو ایستگاه ـ وارد قطار می‌شوند و با خیال راحت به خالى کردن جیب مسافران می‌پردازند و در صورتى که چیزى گیرشان نیاید به یکى ضربه می‌زنند. براى پایان دادن به این قمار هرروزه زندگى بوده ـ انگار ـ که نجومى نیز به آن سرووضع درمی‌آمده تا خود را در امان نگه دارد. و این شاید شمه‌ای از همان اعتراض و اضطرابى باشد که در تابلوهاى اخیر او نیز می‌بینیم.
از این خاطرات ـ راستش ـ درباره هنرمندانى که آن‌سوی آب و در آمریکا زندگى می‌کنند من زیاد شنیده‌ام. به مدد همان‌ها هم هست که می‌شود هنر امروز آن‌ها را تبیین و تکوین کرد. در کارهاى نجومى این موضوع به‌ویژه در نمایش آدم‌ها نمود می‌یابد. آدم‌هایی با لباس فاخر که در زمینى بایر سنجابى را روى بریده‌ای از چمن‌های سبز تشییع می‌کنند یا خروسى بدون پر را دوره می‌کنند و فارغ از موجودیت و زیبایى ذاتى آن (که فقط به‌نوعی غذا تقلیل یافته) نگاه می‌کنند. ممکن است بیننده در وراى این تابلوها به واقعیت‌های دیگرى هم بیندیشد که سراسر سیاسى است، اما تا آنجایى که من خبر دارم سیاست کمتر به‌صورت مستقیم در آثار این هنرمند حضور دارد و بیشتر ما شاهد نوعى تنزل و تقلیل‌گرایی در روابط انسانى عصر حاضر هستیم که براى رفاه هرچه بیشتر خود در طبیعت هم حتى دست می‌برد و آن را به شکلى درمی‌آورده که می‌خواهد و می‌پسندد. مثلاً خروس بدون پر مصداق همان خروس‌هایی است که در آمریکاى امروز پرورش می‌دهند و براى آنکه راحت‌تر به مقصودشان (خوردن) برسند با تزریق یک سرى هورمون‌ها او را از داشتن پر و زیبایى و … محروم می‌کنند. گاهى هم تابلوهاى نجومى بیان استعارى دیگرى به خود می‌گیرد و تأویل‌های دیگرى می‌پذیرد. مثل آن تابلویى که فیلى با جثه چاق و سنگین خود بر گرده سگى نحیف جا خوش می‌کند، یا آن مردى که با لباس‌های فاخر بر گرده یک خرس ایستاده است، یا مردى اتوکشیده که در برابر یک گاو ایستاده و انگار می‌خواهد با آن دست بدهد و آن گاو پاى راستش را به عقب کشیده و خم کرده است و یا آنجایى که مردى خیره در افقى نامعلوم حائل شیرى ایستاده است. این بیان استعارى و این روایتگرى را نقاش از همان نخست هم با خود داشته و براى همیشه حفظ کرده است. منتها آنجا و در آمریکا، در جدال میان هویت ایرانى و غربى و درگیر و دار حفظ آرمان‌های ملى و بیانى بین‌المللی، مقیم عینیت‌ها و ذهنیت‌های دیگرى شده است که ریشه‌های آن به‌طور مشخص در نقاشی‌های دهه هفتاد و هشتاد نضج گرفته در آمریکا قابل بازدید است. نوعى هنر فیگوراتیو که با بهره‌گیری از گویا گری‌های هنر انتزاعى در کشورهایى چون آمریکا، انگلیس و ایتالیا ـ که کمتر در شکل‌گیری هنر ناب و انتزاعى نقش داشتند ـ باب شد و به بیان‌های مختلف درآمد.
نجومى متولد سال ۱۳۲۰ کرمانشاه است و فارغ‌التحصیل رشته نقاشى از دانشکده هنرهاى زیباى دانشگاه تهران در سال ۱۳۴۶. او در سال ۱۳۴۹ براى جراحى قلب عازم آمریکا می‌شود که همان‌جا هم می‌ماند و تحصیلاتش را با پژوهش در فیلم «انیمیشن» و فیلم‌سازی انیمیشن در مدرسه هنرهاى بصرى نیویورک بین سال‌های ۱۳۵۰ و ۱۳۵۱ ادامه می‌دهد و با تحصیل در کالج هنرى شهر نیویورک در رشته نقاشى و در سال ۱۳۵۳ به پایان می‌رساند. تحصیل در رشته انیمیشن پایه همان ظرافت‌هایی می‌شود که بعدها او در تصویرگرى و در نگاه سینمایى به موضوعات و مضمون‌های انسانى و … پیدا می‌کند.آن‌قدر که او را به‌عنوان یکى از پرکارترین تصویرگران کتاب‌های کودکان و نوجوانان و کانون پرورش فکرى کودکان و نوجوانان در دهه ۵۰ و در کنار کسانى چون علی‌اکبر صادقى، نورالدین زرین کلک، فرشید مثقالى و یکى دو نفر دیگر قرار می‌دهد. تصویرگرى کتاب‌هایی چون «بستور» اثر دکتر مهرداد بهار یا تصویرگرى کتاب «گل بلور و خورشید» اثر فریده فرجام ازجمله ایلوستراسیون هایى است که از این هنرمند دیده‌ام. نجومى آن‌طور که خودش صادقانه می‌گوید و بدان اعتراف دارد، از همه جریان‌های هنرى آمریکا تأثیر می‌گیرد و در همسویى با آن‌ها فضاى منحصربه‌فرد خودش را می‌آفریند. او درجایی این تأثیر را چنین بازگو می‌کند: «من دنبال کار خودم بودم، ولى اثر می‌گرفتم یعنى طورى نبود که بخواهم بگویم یک آدم بود، یک مجموعه بود. مجموعه‌اش این که تمام آن اتمسفر سفت‌وسخت فرمالیستیکى که آنجا [آمریکا] بود شکسته شد و با شکستگى آن‌ها انواع و اقسام راه‌های فیگوراتیو باز شد. اکسپرسیونیستى بود، رئالیستى بود، نیمه رئالیستى بود، روانى بود، اجتماعى بود، هرکدام از این‌ها شاخه‌های خاصى بودند.
یعنى هر کس رفت دنبال بیان آن چیزى که می‌خواست. آن چیزى که قبلاً نمی‌شد بیان کرد و حتماً بایستى مینى مال می‌بود و حتماً بایستى آبستره می‌بود. یعنى امکان نداشت که شما بتوانید یک فیگور بکشید و بروید یک گالرى بگویید… هرچقدر هم که فیگور خوبى بود.»
فیگورهاى مسخ‌شده نجومى هم در فضایى یکسرخالی که اغلب با رنگ‌های همخوان خاکسترى و قهوه‌ای و … پوشیده شده‌اند، جان می‌گیرند و جلوه می‌نمایند. او با خالى کردن پس‌زمینه، جا را براى پر کردن چشم و ذهن بیننده از آن چیزى که می‌خواهد بگوید، خالى می‌کند. به خاطر همین هم آن پس‌زمینه‌های پر و خالى از حالت منفى درمی‌آیند و ارزش‌های زیبایی‌شناختی جدیدى پیدا می‌کنند. نقاش آن‌طور که باز خودش درجایی می‌گوید، چندان علاقه‌ای به بداهه‌کاری ندارد و کارهایش از ساخت‌وساز و سازه وارگى منسجمى برخوردار است: «از اول شروع می‌کنم به فکر کردن و بعد اتودهاى زیادى زده می‌شود و بعد قدم‌به‌قدم جلو می‌روم تا مطمئن شوم از کارى که خواهم کرد و آن‌وقت کار را روى بوم می‌آورم… مقدار زیادى از آن [کار] را می‌توانم حدس بزنم و آنجایى که نمی‌شود، اتفاقى است که در خود کار می‌افتد و تغییراتى است که در مسیر کار انجام می‌گیرد… دوست دارم که کار خیلى بداهه نباشد. دوست دارم که از پیش برایم روشن باشد که چه می‌خواهم بگویم و چطورى می‌خواهم انجامش بدهم.
او حتى ابایى از آن ندارد که کارهایش را نوعى کاریکاتور و ایلوستراسیون به حساب بیاورند و این را به خاطر ویژگی‌های طنزى که در کارش هست، می‌پذیرد. این برخورد بى زاویه نجومى به محدودیت‌هایی که در مورد آثارش می‌شمارند، یکى ریشه در آن گرایش همگراى نقاشى در آمریکا دارد انگار و یکى هم‌ریشه در تعاریفى که خود او از هنر دارد: «زیبایی‌شناسی یک مقوله انتزاعى است. یعنى هیچ تعریفى برایش نیست. نمی‌شود گفت که زیبایی‌شناسی از قبل تعیین شده و می‌خواهم بر اساس آن یک کارى انجام بدهم. به نظر من این امکان ندارد. این مسیر کار و خودکار است که نوعى زیبایی‌شناسی خودش را ارائه می‌کند. در کارهایى که من می‌کنم خیلى به آن جنبه‌اش که آیا موافق فلان تئورى یا زیبایی‌شناسی هست یا نیست، توجه ندارم. مسئله بر سر این است که کار طورى انجام شود که من حس کنم نقاشى درستى است. حتماً یک نوع زیبایی‌شناسی هم با خودش می‌آورد.» این پاسخ را نقاش به کسى می‌دهد که از او درباره «وجودى» یا تزریقى بودن زیبایى در آثارش می‌پرسد.

سایت همشهری آنلاین، نیکزاد نجومی را نقاشی «مضمون‌گرا، فیگوراتیو و تلخ اندیش» می‌نامد که «مضامین انسانی‌اش را در چشم‌اندازهایی تلخ و تیره به تصویر می‌کشد». در آثار نجومی «دوسویه متفاوت» دیده می‌شود: یکی سویه «روان‌شناسانه» و دیگری «زیبایی‌شناسی خاص او».
این در حالی است که وب‌سایت بی.بی. سی فارسی در گزارشی تصویری او را «نقاشی سیاسی» می‌نامد. اما خود او در مصاحبه‌ای با رادیو فردا گفته است که نمی‌خواهد مفاهیم سیاسی در کار او روشن باشد، اما سعی می‌کند که آثارش حاوی بیان سیاسی باشند.
شیرین نشاط، دربارهٔ کارهای نیکزاد نجومی می‌نویسد: «نجومی با تابلوهای بزرگ رنگ‌روغن دو دنیای خاورمیانه (ایران) و غرب (بخصوص آمریکا) را با همدیگر می‌آمیزد و مسائل سیاسی فرهنگی ایران و آمریکا را به سؤال می‌کشاند. نجومی در کارهای جدیدش برخوردهای ناشی از عدم تعادل قدرت را به‌خوبی نشان می‌دهد.»

نجومى حالا علاوه بر کار نقاشى، با همسرش، نقوشى هم براى پارچه طراحى می‌کند و با یک گالرى نیویورک قرارداد دارد. کسانى که از دور یا نزدیک با او آشنایى دارند، با من حتماً در یک نکته متفق القولند و آن اینکه نجومى بعد از سى و چند سال زندگى در پایتخت هنر دنیا به منش و مرامى دست یافته که از تنگ‌نظری‌های رایج در عالم نقاشى ایران به دور است و این را رفتار والا و بالاى او به ما می‌گوید. همان چیزى که در نخستین برخورد با او می‌توان دید و دریافت کرد.

– این مقاله ابتدا در مجموعه «مهرگان» و در جشن‌نامه مشاهیر معاصر ایران به سفارش و دبیری محسن شهرنازدار تهیه و منتشر شده است. پروژه مهرگان که در موسسه فرهنگی- مطبوعاتی ایران به انجام رسید؛ به معرفی نخبگان ایرانی متولد ۱۲۹۰ تا ۱۳۳۰ خورشیدی می‌پرداخت. بخشی از این پروژه سال ۱۳۸۳در قالب کتاب منتشر شده است.

– ویرایش نخست توسط انسان‌شناسی و فرهنگ: ۱۳۹۷
– آماده‌سازی متن: فائزه حجاری زاده
-این نوشته خُرد است و امکان گسترش دارد.برای تکمیل و یا تصحیح اطلاعات نوشته شده، به آدرس زیر ایمیل بزنید:

elitebiography@gmail.com