انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

درباره مهین اسکویى

بازى در صحنه گل‌آلود

 

دختر پانزده‌ساله‌ای که در دبیرستان نوباوگان تهران آن زمان درس می‌خواند و مسؤولین مدرسه، به خاطر زیبایی‌اش یا شاید به دلیل داشتن خانواده‌ای هنرمند، همیشه نقشى در نمایش جشن پایان سال، براى او در نظر می‌گرفتند، وقتى روى یکى از صندلی‌های ردیف جلوى تالار فرهنگَ نشسته و محو تماشاى خاله‌اش «بانو روح‌بخش» بود که روى سن، کنسرت می‌داد، اصلاً فکرش را هم نمی‌کرد که زمانى در راه هنر، باید با یک هواپیماى جنگى از «نى ژنینوگوردو»، شهر ماکسیم کورگى، خودش را به مسکو برساند…

کارگردان، مدرس تئاتر، مترجم آثار نمایشی و یکی از بنیان‌گذاران تئاتر آناهیتا

۱۳۰۹: تولد در محله منیریه تهران

۱۳۲۴: شروع بازیگرى تجربى همراه با مصطفى اسکویى و شاگردى زنده‌یاد«عبدالحسین نوشین» در تئاتر فرهنگ

۱۳۲۵: بازیگرى در نمایش‌های «روسپى بزرگوار» اثر «ژان پل سارتر» و «سه دزد»

۱۳۲۶: بازى در نمایش‌های «مستنطق»، «ولپن»، «سرگذشت» و «توپاز»

۱۳۲۷: بازى در نمایش «پرنده آبى» و مهاجرت به فرانسه

۱۳۲۹: مهاجرت به روسیه «مسکو» و ادامه تحصیل در رشته کارگردانى انستیتوى دولتى هنرهاى مسکو «گى تیس» لوناچارسکى

۱۳۳۴: مهاجرت به آلمان

۱۳۳۶: بازگشت به وطن و تدریس بازیگرى در دارالفنون

۱۳۳۷: تأسیس هنرکده سینما ـ تئاتر «آناهیتا» به اتفاق «مصطفى اسکویى» و بازى در نمایش «اتللو» به کارگردانى «مصطفى اسکویى»

۱۳۴۴: استخدام در اداره ذوب‌آهن

۱۳۴۸: تشکیل گروه تئاتر زمان

۱۳۶۱: بازنشسته اداره ذوب‌آهن

۱۳۶۸: ترجمه و انتشار مجموعه آثار علمى «استانیسلاوسکى» در سه جلد با عنوان: کارهنرپیشه روى خود در جریان تئاتر، کار هنرپیشه روى خود در جریان تئاتر، کار هنرپیشه روى خود در جریان تجسم و کار هنرپیشه روى نقش

 

– خاله او روح‌بخش و خواهرش پوران (شاپوری) از خوانندگان قدیم زن ایران بودند. انوشیروان روحانی، آهنگساز ایرانی نیز همسر یکی دیگر از خواهران او بود.

– او پس از ماه‌ها بیماری صبح روز دوشنبه ۱۲ دی ۱۳۸۴ حدود دو ماه پس از گذشت از فوت مصطفی اسکویی، همسر سابقش و دیگر بنیان‌گذار تئاتر آناهیتا در بیمارستان پاستور تهران درگذشت.

 

علاوه بر این بازى و کارگردانى نمایش‌های صاعقه، خرس، خواستگارى، سه خواهر، در اعماق و…
ترجمه نمایش‌های «روباه‌ها» اثر لیلیان هلمن با همراهى محمودعاصمى، تانیا و داستایفسکى، شب‌های سفید «آستروفسکى»، گرگ‌ها و بره ها، صاعقه «آستروفسکى»، کالسکه زرین «پرو سپرمریمه»، انیس مندو، غارسالامانگ «سروانتس»، صاحبه مهمانخانه «گلدونى»، سه خواهر، خرس و خواستگارى «چخوف» و ترجمه مقالات علمى تئاتر.

 

دختر پانزده‌ساله‌ای که در دبیرستان نوباوگان تهران آن زمان درس می‌خواند و مسؤولین مدرسه، به خاطر زیبایی‌اش یا شاید به دلیل داشتن خانواده‌ای هنرمند، همیشه نقشى در نمایش جشن پایان سال، براى او در نظر می‌گرفتند، وقتى روى یکى از صندلی‌های ردیف جلوى تالار فرهنگ نشسته و محو تماشاى خاله‌اش «بانو روح‌بخش» بود که روى سن، کنسرت می‌داد، اصلاً فکرش را هم نمی‌کرد که زمانى در راه هنر، باید با یک هواپیماى جنگى از «نى ژنینوگوردو»، شهر ماکسیم کورگى، خودش را به مسکو برساند. در زمینى گل‌آلود و چکمه‌هایی که مدام در چسبناکى گل‌ها مى ماند.
آن روزها «مهین طاقانى»، فقط محو تماشاى صحنه بود و عظمتى که هنوز دور از دسترس می‌رسید. هرچند که در محیط زندگى اش، همیشه از همان ابتدا، حرف و سخن از هنر و هنرمند وجود داشته است. اکثر اوقات «مهین طاقانى»، همراه خاله‌اش، «بانو روح‌بخش» به محافل و پاتوق‌های هنرمندان می‌رفتند و در کنسرت‌های گوناگون وى حضور داشته است.
می‌گوید: «روح‌بخش» با ارکستر صبا به‌عنوان خواننده گروه کر همکارى داشت و به‌طور مرتب به‌اتفاق ابوالحسن صبا و ارکسترش «صبا (نوازنده ویلن)، مجید وفادار (نوازنده سنتور)، حسینى (نوازنده تنبک) و بانو روح‌بخش (خواننده)» در تالارهاى مختلف ازجمله فرهنگ برنامه اجرا می‌کردند و البته در همین تالار فرهنگ است که مصطفى اسکویى محو تماشاى دخترى می‌شود که او هم محو تماشاى صحنه شده بود. پس مصطفى اسکویى بیست‌ودو ساله، بازیگر تئاتر، به وسیله مرحوم پرویز خطیبى و مرحوم مشکین، مهین را به‌طور غیررسمى از پدرش خواستگارى کرد و پدر که شاید به خاطر اختلافات فکرى و فرهنگى، سال‌ها پیش از مادر مهین جدا شده بود، با ازدواج دخترش، با یک بازیگر تئاتر مخالف بود. «شاید به همین خاطر بود که در مراسم خواستگارى رسمى، مادر و عمه «مصطفى اسکویى» اصلاً از هنر پسرشان حرف نزدند و او را کارمند «شرکت لوان تور» که برادرش صاحب آن بود، معرفى کردند و به این ترتیب در سال ،۱۳۲۴ در مراسمى که در منزل مادرى «مهین طاقانى» برگزار شد، با حضور عده‌ای از دوستان هنرمند، به ازدواج با «مصطفى اسکویى» تن داد و پس از آن نام خانوادگى همسرش را برگزید و به «مهین اسکویى» مشهور شد.
اولین حضور او به عنوان بازیگر، مربوط به زمانى است که مصطفى اسکویى گروه «تئاتر سیار هنرپیشگان ایران» را رهبرى می‌کرد. از جمله نمایش‌هایی که «مهین اسکویى» نیز در آن به ایفاى نقش پرداخت می‌توان به «علی‌بابا و چهل دزد بغداد» نوشته «پرویز خطیبى» و «براى شرف» اثر الکساندر شیروان زاده اشاره کرد که توسط «مصطفى اسکویى» کارگردانى شد و در شهرهایى مثل همدان، کرمانشاه و شهرهاى جنوبى مثل آبادان و اهواز اجرا شد. پس از آن همکارى مهین طاقانى و اسکویى با زنده یاد استاد عبدالحسین نوشین آغاز شد و وى نام «سهیلا» را براى «مهین» برمی‌گزیند و «مهین اسکویى» از آن پس تا زمانى که با گروه نوشین، همکارى می‌کرد به این نام شهرت پیدا مى کند.
این بانوى بازیگر، با بازى درخشان و به‌یادماندنی که از خود در نمایش «روسپى بزرگوار» اثر «ژان پل سارتر»، به کارگردانى «نوشین»، نشان داد، موفق شد، چهره متفاوتى از زن بازیگر را در صحنه‌های نمایش آن معرفى کند. نوشین نقش اول این نمایش را به مهین اسکویى سپرد و توفیق این اجرا و استقبال قابل توجه تماشاگران، سبب شد تا آقایان «عمویى» و «وثیقى» که از سرمایه‌داران و طرفداران حزب توده در دوره خود بودند، به توصیه مرحوم «نوشین»، در صدد احداث تئاتر فردوسى برآیند. به این ترتیب در سال ،۱۳۲۶ «نوشین» به کمک این دو نفر تئاتر فردوسى را بنیان نهاد.
«مهین اسکویى» خاطرات آن زمان را اینطور شرح می‌دهد: «با اینکه هنوز ساختمان تئاتر آماده بهره‌برداری نبود، اما استاد نوشین، تمرین‌ها را آغاز کرده بود. به خاطر دارم که ما در طرفى از سالن مشغول تمرین پیس «مستنطق» اثر «پریستلى» با ترجمه بزرگ علوى بودیم و آن طرف، کارگردان، مشغول بنایى بودند. همه جا پر از خاک‌وخل و سروصدا بود. در چنین شرایط دشوارى، تمرین‌ها را شروع کردیم.
و پس از آن نمایش «ولپن» اثر «بن جانسون» بود و سپس «رزمارى» و «توپاز» و «پرنده آبى» که مهین اسکویى در آن نقش یک گربه بسیار پرانرژى و شیطان را بازى مى کرد و …
با پیش آمدن حادثه ۱۵ بهمن‌ماه ۱۳۲۷ و تیراندازى به شاه در دانشگاه تهران، تمام رؤیاهاى گروه، به‌نوعی برباد رفت. زنده‌یاد «نوشین» که خود یکى از سران حزب توده بوده، دستگیر و به دنبال آن تئاتر فردوسى تعطیل شد. در این زمان، از سوى برخى از تماشاگران، پیشنهاداتى براى فرستادن اسکویی‌ها به خارج از کشور و ادامه تحصیل در رشته تئاتر مطرح شد.
پس «اسکویى»ها با هدف ادامه تحصیل در سال ۱۳۲۷ (۱۹۴۸) به فرانسه مهاجرت کردند و پس از دو سال زندگى در پاریس و ژنو، با دوندگی‌های بسیار توانستند از مزایاى بورسیه دولتى مسکو استفاده کنند. در ژنو، اولین دخترش «کارمن»نیز به دنیا آمد.
آن‌ها پس از رسیدن به مسکو در استراخان شهر گیرف وارد شده و براى ثبت‌نام در انستیتوى دولتى هنرهاى مسکو «گى تیس» لوناچارسکى، در رشته کارگردانى استاد «زاوادسکى» از آن‌ها امتحان عملى «بازیگرى» می‌گیرد.
«على رغم اینکه زبان روسى بلد نبودیم اما «زاوادسکى» از کار بازیگری‌مان، اظهار رضایت کرد. البته متذکر شد که معمولاً خارجی‌ها، نمی‌توانند در گروه هاى بازیگرى بازى کنند، بنابراین بهتر است در اینجا به گذراندن دوره کارگردانى بپردازید. وقتى در اینجا با سیستم «استانیسلاوسکى» آشنا شوى و آن را آموزش ببینى، می‌توانی پس از اتمام دوره و بازگشت به کشور، پیس‌های گوناگون را با این شیوه به اجرا بگذارى و به عنوان کارگردان عده زیادى بازیگر تربیت کرده و رهبرى کنى. ضمن اینکه آن‌ها را با یک سیستم و متد جدید و مطرح در دنیا آشنا کرده اى.»
اما زندگى در مسکو بسیار سخت بود. به خصوص که دومین فرزندش «سودابه» هم با اختلاف سنى یک سال از خواهرش به دنیا آمد و باوجود دو فرزند کوچک، درس خواندن در یک کشور خارجى، بدون آشنایى با زبان خارجى، مشکل بود. «در مسکو خانه‌ای در اختیارمان قرار داده بودند و براى اینکه بتوانیم، هر دو به راحتى، درس بخوانیم، براى بچه ها پرستارى معین کرده بودند و این کمک بزرگى بود.اما باگذشت حدود شش ماه، زبان روسى را خیلى خوب می‌فهمیدم و بیشتر به این فکر بودم که تا جایى که می‌توانم از موقعیت خود استفاده کنم و بیشتر بیاموزم. دروسى که در عرض پنج سال خواندیم شامل تاریخ تئاتر اروپا، یونان و روسیه، تاریخ تئاتر کشورهاى بلوک شرق، از جمله لهستان، آلمان شرقى و … و ادبیات نمایشى جهان، ادبیات روسیه و … بود و درس هاى عملى، شامل:نرمش هاى مختلف، رقص، شمشیربازى، پاتیناژ و البته بالا بردن توانایی‌های صدا».
پس از گذراندن سال آخر تحصیل، اعضاى خانواده باید از هم جدا می‌شدند. چرا که قرار بود، هر یک به صورت میهمان در یک شهر، مراحل گذراندن «تز» را انجام دهند. در طول این مدت، بچه ها «کارمن و سودابه» هم به ایوانوا «اقامتگاه بچه هاى مهاجران» برده شدند، تا آن‌ها طى یک سال بتوانند به راحتى روى تزشان کار کنند.
مهین اسکویى به شهر «نى ژنینو گورود» معروف به شهر «ماکسیم گورکى» منتقل شد و مصطفى اسکویى نیز به باکو رفت. اما یک روز هنگام تمرین «پرنس پابرهنه ها» اثر «مارک وى» بودند که مهین را صدا زدند که تلفن با شما کار دارد. آن سوى خط خواهر «بزرگ علوى» بود که از خانه اسکویی‌ها در مسکو، تماس مى گرفت که: «مهین اگر آب دستت است بگذار زمین وخودت را با عجله به مسکو برسان. گروهى از تئاترى ها، از جمله مهندس فروغى،مهین دیهیم، ژاله علو و آقاى محتشم، آمده اند اینجا و اگر تو نباشى، فکر می‌کنند تو را به سیبرى تبعید کرده اند»
آن زمان همه چیز را به مسائل سیاسى وصل می‌کردند.کودتاى ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ اتفاق افتاده بود و اکثر توده‌ای‌ها، توانسته بودند از ایران فرار کنند و به شوروى بروند.
پس مهین اسکویى با وجود همه شرایط سخت و سرماى شدید، مجبور شد با هواپیماى جنگى، حامل یک افسر بیمار و خلبان به مسکو برود. هوا تاریک بود که هواپیما فرود آمد و خلبان گفت رسیدیم. اما «مهین اسکویى» پیاده که شد، اطرافش هیچ اثرى از فرودگاه نبود. آن‌ها در یک بیابان فرود آمده بودند و با خاموش شدن چراغ‌های هواپیما، تنهایى هم بر تاریکى اضافه شد. تنها از دور، نورى کورسو می‌زد و «مهین اسکویى» فکر می‌کرد، این نور باید متعلق به خط راه‌آهن باشد. به‌طرف نور به راه افتاد.اما سطح زمین، چنان به گل آلوده بود که مدام چکمه هایش در گل می‌ماند. تا اینکه به خط آهن می‌رسد، به کمک یک لوکوموتیوران پیر، خودش را به مسکو می‌رساند و خانه، که مرحوم «لرتا» ـ همسر نوشین ـ در را به رویش باز مى کند.فرداى آن روز «مصطفى اسکویى» به ادعاى اینکه ما شرقى هستیم و باید زن و شوهر در یکجا تحصیل کنیم، خانم اسکویى را به وزارت فرهنگ و هنر شوروى می‌فرستد و به‌این‌ترتیب موفق می‌شوند در ادامه راه با هم در کلاس هاى مشترک و در شهر خارکوف بمانند و «مهین اسکویى» با درجه ممتاز، موفق به گذراندن دوره کامل کارگردانى می‌شود.
«اسکویی‌ها» با کسب اجازه از مقامات ایرانى در اواخر سال ،۱۳۳۶ به وطن خود بازگشتند.
«وقتى به ایران آمدیم، احساس می‌کردم طى این سالها از پختگى بسیارى برخوردار شدم و واقعاً تجارب زیادى کسب کرده بودم. سرشار از انرژى بودم و توانایى و منتظر ایجاد فرصت براى بهره ورى از همه آموخته‌هایم بودم تا بتوانم در اختیار دیگران قرار دهم. با اینکه اختلاف سلیقه‌های من و مصطفى کم‌کم رنگ و نشان جدى به خود می‌گرفت، اما به هر ترتیب ادامه دادیم.»
اولین قدمى که بعد از حدود ۵ سال دورى از وطن برداشتند، تدریس در مدرسه دارالفنون بود و بعد از مدت کوتاهى در تابستان،۱۳۳۷ با پیشنهاد «مصطفى اسکویى» مبنى بر ایجاد یک آموزشگاه بازیگرى موافقت شد و به اتفاق نام این هنرکده را آناهیتا گذاشتند.
پس از «اتللو» دومین نمایشى که در هنرکده آناهیتا به روى صحنه آمد، نمایش «خانه عروسک» اثر ایبسن با کارگردانى «مهین اسکویى» بود که خودش هم در آن نقش «نورا» را بازى مى کرد. پس از آن ، در نمایش‌هایی از قبیل «طبقه ششم» اثر آلفرد زاری، «روبهک» اثر لیلیان هلمن آمریکایى، «تراموایى به نام هوس»، «خرس»، «جشن پانزده‌سالگی» چخوف و… بازى کرد. این کارها متعلق به سالهاى ۱۳۳۷ تا ۱۳۴۴ است و برخى از آن‌ها از تلویزیون ملى ایران هم به طور زنده پخش می‌شد. اما در کنار این فعالیت‌ها، اختلاف سلیقه‌های مهین و مصطفى اسکویى هم رشد مى کرد و روز به روز این فاصله‌ها بیشتر می‌شد. به طورى که «مهین اسکویى» ترجیح می‌داد زمان‌هایی که او در هنرکده است، کمتر به آنجا برود و بیشتر در خانه با بچه ها سرگرم شود و بالاخره پس از ۱۹سال زندگى مشترک در سال ۱۳۳۴ از هم جدا شدند. مهین اسکویى پس از جدایى از همسرش از تئاتر آناهیتا نیز کناره‌گیری می‌کند. در همان سال در نمایش «نگاهى از پل» اثر «آرتور میلر» به کارگردانى پرویز بهرام در تئاتر کسرى بازى مى کند. در همین دوره است که نمایشنامه «سه خواهر» چخوف را هم ترجمه می‌کند. پس از اتمام کار ترجمه، حاصل کار را در اختیار مرحوم آذرخشى ـ مترجم ـ قرارمى دهد تا نگاهى به متن فارسى آن بپردازد. آذرخشى پس از ستایش و تأیید این ترجمه به «مهین اسکویى» پیشنهاد می‌دهد تا به عنوان مترجم زبان روسى در اداره ذوب‌آهن استخدام شود. به‌این‌ترتیب وى از سال ۱۳۴۴به عنوان مترجم زبان روسى، در آن اداره مشغول به کار شد و پس از آن قطعه زمینى در قیطریه ـ مکانى که در حال حاضر در آن زندگى مى کند ـ خرید و سال ۱۳۴۶شروع به ساختن آن کرد. در همین دوران بود که آثار استانیمسلاوسکى را هم ترجمه کرد.در سال ،۱۳۴۸ «مهین اسکویى» دوباره ازدواج می‌کند که حاصل آن دخترى به نام آذین است. در پاییز همان سال به دعوت «عباس جوانمرد»، «مهین اسکویى» براى افتتاحیه تالار نمایش موزه ایران باستان، نمایش «صاعقه» اثر آستروفسکى را به روى صحنه می‌برد. در این نمایش مهدى فتحى، ولى الله شیراندامى، افروز شیراندامى، آذرعایلى، عصمت صفوى و … مهین اسکویى بودند.
نمایشنامه‌های «در اعماق» اثر گورکى و «سه خواهر» چخوف نیز از جمله نمایشنامه‌هایی بودند که این گروه به صحنه برد.
در سال ۱۳۵۷ با کمرنگ شدن حضور زنان در عرصه تئاتر، مهین اسکویى بیشتر روى ترجمه آثار استانیسلاوسکى متمرکز شد و از سال ۱۳۵۸ تصمیم گرفت بخشى از منزل مسکونى خودش را به آموزش بازیگرى اختصاص دهد که تا این سالها هم ادامه پیداکرده است.
***
در آغاز تأسیس تلویزیون ثابت پاسال (شبکه ۲ سراسری فعلی) در سال ۱۳۳۷ نمایش‌های زنده تلویزیونی توسط اسکویی‌ها در آن اجرا شد. مهین اسکویی در این نمایش‌ها نیز به عنوان کارگردان و بازیگر حضور داشت.

 

– این مقاله ابتدا در مجموعه «مهرگان» و در جشن‌نامه مشاهیر معاصر ایران به سفارش و دبیری محسن شهرنازدار تهیه و منتشر شده است. پروژه مهرگان که در موسسه فرهنگی- مطبوعاتی ایران به انجام رسید؛ به معرفی نخبگان ایرانی متولد ۱۲۹۰ تا ۱۳۳۰ خورشیدی می‌پرداخت. بخشی از این پروژه سال ۱۳۸۳در قالب کتاب منتشر شده است.

– ویرایش نخست توسط انسان‌شناسی و فرهنگ: ۱۳۹۷
– آماده‌سازی متن: فائزه حجاری زاده
-این نوشته خُرد است و امکان گسترش دارد.برای تکمیل و یا تصحیح اطلاعات نوشته شده، به آدرس زیر ایمیل بزنید:
elitebiography@gmail.com