نقاش و نظم و فضا
واژهای کلیدى و کامل که بتوان با آن شخصیت و خلاقیت «مهدى حسینى» را یکجا جمع کرد و صورت بست، «نظم» است. این نظم حتماً خاستگاهى درونى دارد که ریشههایش را باید بیش از هر چیزى در تربیت ذهنى نقاش جستوجو کرد. یعنى در همان چیزى که باعث میشود او در آثارش هم با بیننده خیلى روان و سلیس سخن بگوید و باز از همان تهذیب و پالایش درونى بگوید…
نوشتههای مرتبط
– متولد ۱۳۲۲ کاشان
-فارغالتحصیل هنرستان هنرهاى زیباى پسران تهران (رشته نقاشى) ۱۳۴۱
-لیسانس رشته نقاشى و هنرهاى چاپى از انستیتو هنر شیکاگو۱۳۴۷
-فوقلیسانس رشته نقاشى و هنرهاى چاپى از انستیتو پرات نیویورک ۱۳۴۹
-استاد دانشگاه و عضو هیأت علمى دانشگاه هنر
-رئیس دانشکده هنر
-برگزارى ۱۶ نمایشگاه انفرادى ۱۳۸۳ ـ ۱۳۵۲
-شرکت در ۴۰ نمایشگاه گروهى در ایران و خارج از کشور ۱۳۸۳ ـ ۱۳۴۱
-عضو هیأت انتخاب و داورى اولین، دومین و سومین دوسالانه نقاشى معاصر ایران (بعد از انقلاب(
-عضو هیأت داورى و دبیر همایش نخستین نمایشگاه بینالمللی طراحى تهران
-دبیر پنجمین دوسالانه نقاشى معاصر ایران ( بعد از انقلاب(
-عضو هیأت داوران دومین نمایشگاه طراحى معاصر ایران
-عضو هیأت داوران دومین نمایشگاه بینالمللی نقاشى جهان اسلام
-چاپ ۳۱ مقاله تألیفى و ۸ مقاله ترجمهای درباره هنر ایران و جهان
-تألیف کتابهای «انگلیس تخصصى دانشجویان رشته هنرهاى تجسمى» ، «کارگاه هنر (۱) و (۲)» کتاب درسى دوره پیشدانشگاهی ـ ترجمه کتاب «نقاشى ایرانى» اثر «شیلاکن باى»
– اهدا مدرک درجهیک هنری و نشان عالی هنرهای تجسمی ایران در هفتمین جشنواره هنرهای تجسمی فجر
محمد شمخانى: واژهای کلیدى و کامل که بتوان با آن شخصیت و خلاقیت «مهدى حسینى» را یکجا جمع کرد و صورت بست، «نظم» است و این را همه درباره او میدانند و راحت میپذیرند. نظمى که حالا و هرگز ـ انگار ـ از او جداشدنی نیست و نمودهایش را حتى در یک برخورد گذرا نیز نشان میدهد. این نظم حتماً خاستگاهى درونى دارد که ریشههایش را باید بیش از هر چیزى در تربیت ذهنى نقاش جستوجو کرد. یعنى در همان چیزى که باعث میشود او در آثارش هم با بیننده خیلى روان و سلیس سخن بگوید و باز از همان تهذیب و پالایش درونى بگوید. کسانى که حسینى را از نزدیک میشناسند، میدانند که او یکى از گرفتارترین هنرمندان ایران نیز است.
کسى که هم باید دانشکده هنر را اداره کند و هم بهعنوان یک معلم و یک مرجع در کلاسهای درس دانشگاه حاضر شود و هم بهعنوان نقاش پاى بوم بایستد و به وسوسه سپید آن پاسخ بگوید. اینجاست که نظم هنرمند به سراغش میآید و سازش میان اینهمه مشغله برقرار میسازد. آنقدر که در همه این امور به یک اندازه موفق باشد و موفق به نظر بیاید.
حسینى عقاید خاصى نیز در عرصه نقاشى مدرن و معاصر ایران دارد و آن تکیه و تأکید برشهای تصویری کشورمان است. این تأکید البته و تنها تا آنجا پیش میرود که اجازه ندهد هنر مدرن غربى تمام تاریخ نقاشى ما را بشوید و از بین ببرد.
او این تعصب را در نقاشیهای آرام و رام خود نیز نشان میدهد و بیشتر با آوردن نما و نشانهای آشنا از هنر کلاسیک ایران در گستره مدرن کارهایش. این رویکرد البته هیچگاه در پله و پلان نخست کارهاى حسینى نمیآید و نمینشیند و بیشتر گذارى نشانه شناختى دارد: «من به فرهنگ تصویرى خودمان بسیار وابسته هستم و آن را بسیار غنى میدانم و ریشه بسیارى از عواملى را که منجر به مدرنیسم شد در فرهنگ تصویرى خودمان میبینم»
براى مثال مدرنیسم سعى دارد اندیشه را در قالب فضا معرفى کند.
چیزى که در نگارههای سنتى ما نیز نمود دارد. اینکه هنرمندان ما سعى داشتهاند اندیشه را از طریق آفرینش فضا منتقل کنند. مسئله دیگر بحث همزمانی در فضاست، که وقتى خوب به ساختار نگارههای سنتى ایران توجه کنیم، این امر پیوسته در آن حضور دارد و بیننده آن را تجربه میکند. نکته دیگرى که دراینبین وجود دارد بحث همزمانی در زمان است و آوردن زمانهای متفاوت در یک پرده چیزى که آن را هم در هنر سنتى و تصویرى خودمان داریم. به همین خاطر است که من فکر میکنم ما میتوانیم بیاییم و با عطف نظر به فرهنگ تصویرى گذشته و با تجربه هنر معاصر سنتزى براى بیان تجربه تصویرى معاصرمان تدبیر کنیم و آن را در قالبى امروزى بیاوریم. اینجاست که به ارزشها و هویت ملى خودمان هم توجه کردهایم و آن را ارزشمند شناختهایم و قابلیتهایش را دریافتهایم. از همین پایگاه هم است که خود من دارم حرکت میکنم و تلاش میکنم که مجموعهای بیافرینم که همه این ویژگیها را به همراه داشته باشد»
این تمام آن حرفى نیست که حسینى درباره سنتهای تصویرى و تجسمى ایران دارد. او در این مورد بارها دست به پژوهشهایی دامنهدار زده و دست آوردهای آن را چه شفاهى و چه کتبى میان علاقهمندان به هنر ایران گسترش داده است. به همین خاطر هم بسیارى او را بهرغم آزادیهایی که در فکر و عمل قائل است، یک آکادیسین میدانند که سعى در به کرسى نشاندن انگارههای شخصى خود دارد. اینها و خیلى حرفهای دیگر، اما، باعث نشده که حسینى از موضع محکمى که دارد کوتاه بیاید و از بحث هویت و هویتیابی در هنر معاصر فاصله بگیرد. چیزى که جلوى تظاهرات سطحى و صورى و اغلب بیاساس خیلى از نوآمدگان نقاشى معاصر ایران میایستد و آنها را به داشتن یک سرى داناییهای بنیادى درباره هنر سرزمینشان ترغیب میکند. او براى نشان دادن راهى که میگوید گاه بوده و شده که آثار بسیار ساده و سهل و ممتنع را ارائه بدهد و اینگونه پیام خود را برساند. چیزى که در نگاه نخست ـ انگار ـ چیزى نمیگوید، اما با کمى دقت و در عین سادگى به ماجرایى بسیار پیچیده اشاره دارد. منظورم اینجا همان آثار حجمى و گاه بازنمایى شدهای است که از این نقاش در برخى نمایشگاههای گروهى دیدهایم. کانسپتى که خیلیها را به فکر فرومیبرد و در مراجعه به دیگر آثار هنرمند، آنها را ابتدا دچار تردید و بعد مقیم فکر و فضایى اندیشیده میکند. این آثار و این اشارهها، تا جایى که با حسینى آشنا هستم و با او به گفتوگو نشستهام، از یک واقعیت دیگر نیز خبر میدهد و آن اعتقاد هنرمند به اصولى چون طراحى است. مراحلى که یکى پس از دیگرى باید طى شود تا نتیجه درست و درخورى در پى داشته باشد. بر همین اساس هم است که میتوان سره و ناسره را در هنر معاصر ایران از هم تشخیص و تمیز داد. آنقدر که فقدان این اصول در آثار بسیارى از نقاشان ما بهنوعی «منریسم» منحط منجر شده و کار آنها را در تردید و تعلیق نگه داشته است.
حسینى طراحى به معناى آکادمیک آن را پیشدرآمد هر نوع هنرى میداند و نبود و نباش آن را در کار یک هنرمند ضعفى جبرانناپذیر میشمارد، که بالاخره خود را در جایى آشکار میسازد. در گذار از این بحث، وقتى از او درباره شیوه و وضعیت آموزش در دانشکده هنر میپرسم، با همان تأنى خاصى که دارد، میگوید: «شیوه رایج باید یک خردهای متحول شود. با وجود این اما، در قالب همان برنامههای مصوب سعى کردهایم که نیاز زمان و نسل معاصر را در آموزش خودمان لحاظ کنیم و دانشجویان را در کنار دادههای لازم اطلاعاتى و آکادمیک با روند و شوند هنر در جهان آشنا کنیم و آنها را با مسیر حرکت هنر ارتباط بدهیم»
همین حمیت و نظم و تعهد حسینى هم هست انگار که باعث علاقه بسیارى از دانشجویان به او میشود و از او فردى تأثیرگذار در سیستم رایج آموزش و اداره هنر میسازد. فردى که دایره دید و دریافتهایش را دائم گسترش میدهد و به دانشجویان منتقل میکند.
حسینى پس از پایان دوره هنرستان هنرهاى زیباى تهران در رشته نقاشى و بعد از چند سال وقفه تحصیل نقاشى را در آمریکا و در انستیتو هنر شیکاگو ادامه میدهد و در انستیتو پرات نیویورک به اتمام میرساند. تحصیل در آمریکا باعث میشود که نقاشى او در همان دورههای آغازین مقدارى متأثر از هنر پاپ (پاپ آرت) باشد. تأثیرى که استمرار مییابد و از آن سویه روساختى بیرون میآید و به افقهای دیگرى پیوند میخورد. جنگ و واقعیتهای انکارناپذیر آن، که هشت سال هم به طول میانجامد، در ادامه هنرمند را خودآگاه و ناخودآگاه تحت تأثیر قرار میدهد و او را به طراحى و فقط طراحى وامیدارد. طراحیهایی فیگوراتیو که درست یک سال پس از جنگ و آغاز فعالیت دوباره گالریها، در گالرى گلستان به نمایش درمیآیند: «بسیارى مرا نقاشى فیگوراتیو میشناسند. بعضیها هم معتقدند که آثار من فیگوراتیو ـ انتزاعى است. بااینحال در مواردى آنقدر فیگورها از طبیعت خود دور میشوند، که جز انتزاعى نمیتوان عنوان دیگرى به آنها داد»
فیگورهاى حسینى رفتهرفته فردى و ذهنى و درونى میشوند و پابه ساحتى نشانه شناسیک میگذارند. آنقدر که در نمایشگاه اخیراً و این نشانهگذاری به اوج خود میرسد و همین نمودهاى نشانه شناسانه براى بیننده همیشگى آثار او فضاى نوین و تجربه ناشده اى را نوید میدهد. در برخى از تابلوهاى اخیر مخاطب متوجه علائمى از دنیاى کودکى میشود که انگار نوعى نوستالژى نقاش را به دنبال دارند. نشانههایی که ما را یکسر به گذشته هنرمند و به پاکى و صمیمیت و معصومیت حاکم بر آن رهنمون میشوند. همین نشانهها هم هستند که گذار حسینى را از دورهای به دوره دیگر مشخص میکنند. بهطوریکه بسته به آنها میتوان کارهاى او را صورتبندی کرد. چیزى که البته به خوانش بیننده نیز بستگى دارد و بازمیگردد.
حسینى تاکنون ۱۶ نمایشگاه انفرادى برگزار کرده که نخستین آنها در سال ۱۳۵۲ و در گالرى «تهران» بوده است و آخرین آن در نگارخانه «برگ» و در پاییز ۱۳۸۳. او همچنین در ۴۰ نمایشگاه گروهى داخلى و خارجى شرکت داشته که اولین آنها در بى ینال قبل از انقلاب در تهران بوده است و واپسین آنها نخستین آرت اکسپو تهران و تا همین چند روز پیش دبیرى پنجمین دوسالانه نقاشى بعد از انقلاب، دبیرى همایش نخستین نمایشگاه طراحى بینالمللی تهران و عضویت در هیئتهای انتخاب و داورى چند بی ینال بعد از انقلاب نیز از دیگر فعالیتهای این هنرمند بهحساب میآید. چیزى که میتوان به آن نگارش ۲۵ مقاله، ترجمه ۸ مقاله، نقد و معرفى ۴ کتاب، ۲ مورد کتابشناسی و تألیف و ترجمه ۴ کتاب را اضافه کرد. محور مقالات تألیفى حسینى بیشتر هنر شرقى و ایرانى و احیاناً تکنگاریهایی در مورد وقایع و هنرمندان معاصر بوده و مقالات ترجمهای او نیز تقریباً در یک چنین گسترهای تعریف میشوند. این موضوع بر نقد و معرفى کتاب، کتابشناسی و کتابهای هنرمند نیز دلالت دارد و همین مسیر کلى فکر و فلسفه و پژوهشهای او را نشان میدهد و همخونی آنها را با آثار و آفرینه هایش بازگو میکند. با این همه اما، آن چیزى که همچنان شخصیت و خلاقیت حسینى را صورتبندی میکند و در گوناگونترین جلوههایش جمع میبندد، همان نظم مثالزدنی است که انگار از نزدیکى و خویشاوندى عمیق اش با هنر اصیل ایرانى و شرقى میآید و میگوید. چیزى که نمود آن را شاید کمى پیشتر و بیشتر در همشهرى ـ او ـ «سهراب سپهرى» دیده و دریافتهایم.
– این مقاله ابتدا در مجموعه «مهرگان» و در جشننامه مشاهیر معاصر ایران به سفارش و دبیری محسن شهرنازدار تهیه و منتشر شده است. پروژه مهرگان که در موسسه فرهنگی- مطبوعاتی ایران به انجام رسید؛ به معرفی نخبگان ایرانی متولد ۱۲۹۰ تا ۱۳۳۰ خورشیدی میپرداخت. بخشی از این پروژه سال ۱۳۸۳در قالب کتاب منتشر شده است.
– ویرایش نخست توسط انسانشناسی و فرهنگ: ۱۳۹۸
– آمادهسازی متن: فائزه حجاری زاده
-این نوشته خُرد است و امکان گسترش دارد.برای تکمیل و یا تصحیح اطلاعات نوشته شده، به آدرس زیر ایمیل بزنید:
elitebiography@gmail.com