انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

درباره فیلم «گاو» (بخش اول)

مایکل فیشر ترجمه و تلخیص زهرا سادات ابطحی

خداوند لذت جویان را دوست نمی دارد. قران، سوره ۲۸، ایه ۷۶

خدواند شعری سرود، یک شاهکار

شعر خداوند، اندوه است، اندوهی که در دل می نشیند، و تمام. نادر نادرپور

فیلم گاو (۱۹۶۹ میلادی، ۱۳۴۸ شمسی) یکی از اولین و احتمالا هنوز در عرصه بین المللی مشهورترین فیلم جریان نوی ایران است. بر اساس داستان و فیلم نامه غلامحسین ساعدی (۱) فیلم سیاه – سفید و رمزالود، روستایی باستانی را در طی بخش هایی اپیزودیک از تصاویری سیاه و سفید به نمایش در می آورد. داستان درباره روستایی فقیر است که در ان گاوی می میرد و صاحبش به خاطر حزن و بیشتر به خاطر نا خشنودی از روستاییان دیوانه می شود. ساعدی، به خاطر نویسنده بودن، روان کاو است و بهترین مردم نگاری تا ان زمان را درباره مراسم زار در حاشیه خلیج فارس فراهم کرده است. در گاو ، او مورد عزاداری آسیب شناختی را به شیوه ای بیان می کند که در مورد ساختار فلسفی فرهنگ پارسی بیشتر توضیح می دهد و به فراتر رفتن از چیدمان روستایی داستان می رسد: «رئالیسم شدید پرتره مردم نگارانه اش که گویا به محروم شدن وی برای مدتی می انجامد» (نفیسی:۱۹۸۱)؛ هم چنین از فیلمی فراتر می رود که گویا ارزش در آن «به شکل گرافیکی زندگی روستا، خرافات، تقدیرگرایی، تنوع جهان فراتر از خودش را به نمایش می گذارد» جای دارد. (هیلمان:۱۹۸۲)

یک ایرانی ممکن است بگوید این داستان یا فیلمی مثل پیاز است، با حتی لایه های عمیق تر یا چند بطنی. چیدمان مبهم به عنوان راهنمایان هنری مطرح می شوند که ما را به سمت لایه های عمیق تر می برند. اول، حادثه مرکزی فیلم، مرگ گاو مش حسن است (مشهدی عنوانی است که با رفتن به زیارت مشهد- بارگاه امام هشتم، مهم ترین زیارتگاه ایران- کسب می شود) اما واضح نیست که آیا این کار یک خودی است یا غریبه سایه وار و تهدید کننده که در فیلم نامه «پروسی» و در فیلم «بلوری ها» نامیده می شوند. سه غریبه وارد روستا و طویله مش حسن می شوند، اما از این که مش حسن مثل گاو بلکه بهتر از خود گاو رفتار می کند متعجب می شوند. علاوه بر این، آنها از روستاییان نگرانند و به بیرون رانده می شوند، دلالتی بر این که روستاییان می توانند کنش داشته باشند، که آنها کاملا توسط تقدیرگرایی و ترس فلج نشده اند. قبل از ان در تاریکی شب، حسنی، مرغی را به مش ریحان داده است، او{مش ریحان} خندان می پرسد که آیا مرغ متعلق به پروسی است و حسنی می گوید بله. گاری مش اسلام نیز به نظر می رسد آن شب در حرکت است، به علاوه، بز مش اسلام و حسنی هر دو سرشان را به سوراخ هایی در دیوارهای خشتی می چسبانند تا به بیرون بنگرند. گاو در این مقطع هنوز زنده است. مسلما ما هیچ وقت صحنه مرگ را نمی بینیم، پس ما به اندازه روستاییانی که علت های مختلف ممکن را مطرح کرده اند، سردرگم باقی می مانیم: چشم پلید (چیزی اجتماعی و درونی در روستا)، یک مار (علت های طبیعی و بیرونی) و بلوری ها (علل اجتماعی بیرونی)

در یک نمایش نامه قدیمی تر «آی کوتاه، آی بلند» ساعدی گروهی از همسایه ها در محله ای از تهران را توصیف می کند که توسط سارقان تهدید شده اند؛ هر همسایه تردید و عدم رغبت به کنش فردی یا جمعی را به نمایش می گذارد، مضمونی که در نمایش «چوب دستان ورزیل» نیز ظاهر می شود. آیا این نیز مضمون گاو است؟ در گاو، داستان با سربه سرهم گذاشتن روستاییان پیچیده می شود. نگرانی مش حسن برای گاوش و ترس روستاییان از سه غریبه، موضوع اضطراب متزلزل و شوخی هستند. پسر مش صفر، مش جبار را به خاطر حرفهای شجاعانه ولی در عین حال پوچش مسخره می کند. مش جبار ادعا می کند که به خاطر مرگ سه بره، آماده انتقام گیری از بلوری ها است و اصرار می کند که روستا باید کنش جمعی انجام دهد. آیا اتفاقی است که پسر مش صفر دیوانه روستا را در زمان این مبادله به سخره گرفته است؟ مسخره کردن هست ولی نگرانی عمیق برای دیگری هم هست. بعد از اینکه کدخدای روستا، پسر مش صفر و بچه ها را از سربهسر گذاشتن دیوانه روستا باز می دارد، پسر مش صفر می پذیرد که برای مدت کوتاهی بیشتر مراقب دیوانه باشد، او هم چنین، هنگام بیان پوچی سخنان شجاعانه مردان، پیشنهادات ناقصی به مش حسن برای محافظت از گاو می دهد.

ابهام دوم، -با محوریت کم تری در طرح قصه اما با توجه به حال و هوای فیلم، انتقادی- استفاده از تصاویر تدفین و ازدواج است. در حالی که تصاویر تدفین تسلط دارند، جدالی مدوام با قسمت روشن تر زندگی، حس تجدید مداوم، وجود دارد. فیلم در یک بازه زمانی چهار روزه رخ می دهد. در روز دوشنبه، وقتی که مردان، نگران سه بلوری تهدید کننده اند، کودکان درگیر پروسه پر سر و صدای سوزاندن سه مترسک در کنار حوض روستا هستند. آن شب، شب ملاقات شبانه حسنی و مش ریحان (شاید عشاق) است. در صبح زود، مش حسن به سوی دهکده میش نو (mishnoo) می رود تا ببیند که آیا می تواند گاو نر اصیلی را پیدا کند تا با گاو او تولید مثل کند. کدخدای ده، به مش بابا توصیه می کند تا به مجلس ترحیم بیاید (مجلس ترحیم، مجلس تذکر، ختم یا پرش poresh : گردهمایی بعد از تدفین برای همدردی) و اجازه ندهد کم ترین درگیری ای اتفاق بیفتد مثل پدرکشتگی (کشتن پدر یک فرد که آسیبی غیرقابل جبران بر دوستی است) (به نظر می رسد فیشر در درک این اصطلاح دچار کج فهمی شده است. م) از صبح زمانی گذشته است که گاو می میرد. در عصر، زن، استانداردهای مذهبی را (عَلَم) که تا حدودی در ظاهر شبیه مترسک است، برای پروسه ترحیم در مسجد خارج از روستا بیرون می اورد. صبح زود روز بعد، مش حسن بر می گردد. در طول واکنش پر سر و صدای او به مرگ گاو،زوججوانیتوافقمیکنندبا هم ازدواج کنند. آن شب بلوری ها می ایند و با انها مقابله می شود. جنون مش حسن افزایش می یابد. بعدازظهر پنج شنبه، طبق سنت، مردم به قبرستان می روند. مردان در مورد بردن مش حسن به نزد پزشکی در شهر بحث می کنند. همان طور که آنها سعی دارند این کار را بکنند، سور و سات یک عروسی در حال آماده شدن است و این گونه فیلم به پایان می رسد.
زنجیره رویدادها کلیدی است: آیا مترسک ها بازنمایی بلوری ها و سر و گوش آب دادن انها برای جنون مش حسن هستند؟ آیا مجلس ترحیم متاثر از گاو یا به خاطر شکست مترسک ها از دور نگه داشتن بلوری های پلید است؟ آیا ازدواج تا حدودی بازنمایی جفت گیری گاو ها است؟ آیا ارتباطی بین دیوانه و جنون مش حسن وجود دارد؟
ابهام سوم و جنبه ابتدایی سوررئال، تبدیل مش حسن به گاو است. در صحنه های اول فیلم مش حسن با شادی گاو را از صحرا به خانه می آورد. او گاو را در حوضی می شوید، با او حرف می زند، با او آب می خورد. بعد از ظاهر شدن سروکله بلوری ها او تصمیم می گیرد در طویله بخوابد. با گاو بازی می کند، روی چهار دست و پا راه می رود، علف در دهان خود می گذارد، ادای گاو را در می اورد و می خندد. در صبح وقتی او روستا را ترک می کند گاو را امن و امان در خانه رها می کند. وقتی صبح بعد بر می گردد نگرانی اولش این است که آیا به گاو آب داده اند و می رود تا یک سطل آب بیاورد. گرچه یک روستایی تلاش می کند تا با آرامش اخبار را با او در میان بگذارد و بگوید که گاو مرده است، او در هم می شکند و می گوید: گاو من پرسه نمی زند، او در صحرا است و بر می گردد. آن شب مش حسن شروع به نعره کشیدن و درهم ریختن طویله می کند. صبح بعد او را در حالی می یابند که در خرمن یونجه، علف می جود. او اصرار دارد که گاو مش حسن است. کسی می پرسد که شاخ هایش کجاست و او شروع به کوبیدن سرش به دیوار می کند: روستاییان سریعا مانعش می شوند. آن ها سعی دارند به او بگویند که گاو مرده است و انها دفنش کرده اند. آن شب بلوری ها از یافتن مش حسن در طویله متعجب می شوند؛ آنها توسط روستاییان تعقیب شده اند. پیرزنی تلاش می کند مش حسن را با مهره ها، اوراد و عطرپاش شفا دهد. بعد ازظهر پنج شنبه در گورستان، مردان تصمیم می گیرند مش حسن را به نزد دکتری در شهر ببرند. ابتدا تلاش می کنند او را با آرامش به بیرون هدایت کنند اما او خشونت به خرج می دهد. آن ها او را می بندندو سعی می کنند او را بیرون بکشند. باران شروع به باریدن می کند. بلوری ها از دور نظاره گرند. مش حسن امتناع می کند و با فریاد جدی «حیوان!» از جانب روستاییان مواجه می شود. مردان با نا امیدی به یکدیگر می نگرند. مش حسن فرار می کند و سر می خورد، از تپه ای با صورت به پایین می افتد. همان طور که فراهم کردن مقدمات عروسی ادامه دارد، مردان اسبی را زین می کنند سعی می کنند تا مش حسن را ببرند. این بحث مالکیت و جنون است. مش حسن گاو می شود، نه گاوی با چهارپا و یک دُم بلکه گاوی که چهره، رفتار و صدایش جنبه های گاوی مطلق است. این پرتره ای از فرم قطعی افسردگی است، حزنی است که بسیار فراتر رفته است.
زیرنویس:
۱- نمایش نامه با تصاویری از فیلم منتشر شده است. (۱۳۵۰ شمسی، ۱۹۷۱ میلادی)نمایش نامه حاصل همکاری ساعدی و داریوش مهرجویی و کارگدانب سهراب شهید ثالث بود. (نفیسی ۱۹۸۱) داستان نیز در اصل در سال ۱۹۶۴ به عنوان پنجمین داستان مجموعه داستان عزاداران بیل ساعدی پدید آمد.
منبع:
بخشی ازفصل درانتظارانقلاب (awaiting the revolution)ازکتابِ
Mute dreams, blind owls, and dispersed knowledges: Persian poesis in the transnational circuitry, 2004, Michael Fischer, Duke University Press

zahraabtahi@aol.com