انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

درباره علامه سید جلال‌الدین آشتیانى، قله بلند تفکـر

علامه آشتیانی

علامه سید جلال‌الدین آشتیانى از علماى بنام حوزه فلسفه و معرفت دینى است. اهتمام او در نگارش تاریخ فلسفه و عرفان اسلامى بعد از ملاصدرا و توجه به متون باقى مانده از آن دوران، به حفظ و احیاى بخش مهمى از گنجینه متون حکمان معرفت و فلسفه اسلامى منجر شده است…….

– متولد ۱۳۰۴ آشتیان اراک
– شاگرد بزرگانى چون آیت‌الله شهید صدوقى، شیخ مهدى مازندرانى، علامه سید محمد طباطبایى ( ۵ سال ) و آیت‌الله رفیعى قزوینى و آقا میرزا احمد آشتیانى.

– ۱۳۳۸ ورود به دانشگاه مشهد به‌عنوان مدرس رشته فلسفه و تصوف اسلامى و تألیف کتاب‌هایی چون هستى از نظر عرفان و فلسفه

– ۱۳۳۹ شرح‌حال و آرا فلسفى ملاصدرا
– ۱۳۴۳ شرح مقدمه قیصرى برفصوص الحکم
– ۱۳۶۶ تفسیر سوره توحید
– ۱۳۶۹ شرح بر زادالمسافر ملاصدرا
– ۱۳۵۳ شرح فصوص الحکم فارابى

علاوه بر آن میزان تصحیحات ایشان بالغ بر ۳۵ مجلد قطور است. برخى از آن‌هاعبارت‌اند از: شرح و تصحیح مبدأ و معاد ملاصدرا، شرح و تصحیح رسائل فلسفى ملاصدرا، شرح اصول المعارف ملاحسین فیض، قره العیون ملامهدى نراقى، شرح تعهید القواعد صدرالدین محمد ترکه، شرح زادالمسافر ملاصدرا، تصحیح شواهد الربوبیه ملاصدرا، تصحیح اللمعه الدلهیه ملامهدى نراقى، شرح مقدمه قیصرى بر فصوص الحکم محى الدین ابن عربى و …

علامه سید جلال‌الدین آشتیانى از علماى بنام حوزه فلسفه و معرفت دینى است. اهتمام او در نگارش تاریخ فلسفه و عرفان اسلامى بعد از ملاصدرا و توجه به متون باقی‌مانده از آن دوران، به حفظ و احیاى بخش مهمى از گنجینه متون حکمان معرفت و فلسفه اسلامى منجر شده است. آنان که محضر عالی‌قدر این استاد گران‌مایه را حتى در جلسه‌ای کوتاه، درک کرده باشند، جملگى بر صفاى باطن، جلاى نفس و حضور پر از معنا و معنویت او اتفاق‌نظر دارند.
می‌گویند فلسفه ‌دوست داشتن حقیقت است و فیلسوف عاشق آن و حقیقت چون الماسى است که شراره‌هایش نه فقط یک زاویه، که تمام زندگى آدمى را با شعاع نافذش منور می‌سازد. از طرف دیگر نیاز به فلسفه از آن روست که فلسفه، خمیره ازلى انسان و خرد جاودان است. شاید به همین خاطر هم هست که بزرگان فلسفه، ابرمردانى هستند بى مدعا که بیش از آنکه حرص آب داشته باشند جویاى تشنگى هستند و هم از این روست که نامشان در همیشه تاریخ ماندگار است و خدماتشان براى نسل‌های متمادى به یادگار.

در این میان فلسفه اسلامى توانسته است از آغاز اوج‌گیری و تکاملش تاکنون خدمات ارزنده‌ای را به انسان امروزى ارائه کند و بزرگداشت بزرگان آن، بزرگداشت تفکر و میل به کمال انسان است. حکیم عالی‌قدرسید جلال آشتیانى را باید از حکیمان و شارحان برجسته عرفان نظرى روزگاران امروز دانست و بدون شک او تنها شارح و مورخ حکمت و عرفان نیست بلکه اندیشمندى است که متذکر عهد ما با فلسفه است.

در توصیف خدمات ارزنده او شاید اغراق نباشد اگر بنویسم او کشف‌المحجوب کرده و با درنگذشتن از سنت «گذشته» توانسته است غبار نسخ را از میراث فلسفى ایران و اسلام بزداید و به‌حق، کوشش ایشان در سنت پژوهى، زوایاى ناگشوده اى از این حکمت را که هنوز درباره آن به جدیت اندیشه نشده بود گشود. فی‌الواقع کاشف این ناکجاآباد بدون شک علامه سید جلال‌الدین آشتیانى هست و خواهد بود.

استاد علامه سید جلال‌الدین آشتیانى، شارح بزرگ حکمت و عرفان در عصر ما، به سال۱۳۰۴ هجرى شمسى در شهرستان آشتیان از توابع اراک به دنیا آمد و مقدمات علوم اسلامى را در این شهر خواند و سپس عازم حوزه علمیه قم گردید. او در آنجا نزد آیت‌الله شهید صدوقى و برخى بزرگان دیگر کتاب‌هایی چون «مغنى »، «مطول»، «شرح لمعه»، «رسائل» و «مکاسب» را خواند و سپس به توصیه مرحوم آقامیرزامهدى آشتیانى، «شرح منظومه» و «شوارق » را نزد شیخ مهدى مازندرانى فراگرفت و پنج سال تمام در دروس «کفایه» فلسفه و تفسیر علامه سید محمدحسین طباطبایى حضور یافت و آنگاه مدتى مدید نیز فلسفه و عرفان را نزد آیت‌اللهسید ابوالحسن رفیعى قزوینى و آقامیرزااحمد آشتیانى دوره کرد. در شأن مقام آیت‌الله آقامیرزاابوالحسن رفیعى همین بس که علاوه بر تألیفاتى در فقه، اصول، تفسیر، فلسفه و عرفان، شاگردان برجسته‌ای نیز تربیت و تحویل جامعه اسلامى داد که در طلیعه آن‌ها، امام خمینى (قدس سره) قرار دارد. از دیگر شاگردان آن فقید می‌توان به افرادى چون شیخ محمدحسین اویسى، شیخ حسن حسن‌زاده آملى، نظام‌الدین الهى قمشه‌ای، دکتر حسین نصر و… اشاره کرد.
علامه آشتیانى پس از فراغت از تحصیل و پس از آغاز زندگى دانشگاهى خود در دانشگاه مشهد علاوه بر تدریس دروس فلسفى و عرفانى در سطوح کارشناسى، کارشناسى ارشد و دکترا، تحقیقات دامنه‌داری را در این زمینه آغاز کرد که یکى پس از دیگرى به‌صورت مقالات و کتب مختلف منتشر شد. ارزش کارى این استاد زمانى آشکارتر می‌شود که بدانیم ایشان زمانى انتشار مقالات تحقیقى خود را درزمینهٔ فلسفه و عرفان اسلامى آغاز کردند که دامنه این تحقیقات در ایران به وسعت امروزى نبود و حتى دانشجویان دانشگاه و طلاب حوزه‌های علمیه هم به‌شدت امروز توجهى به تحصیل فلسفه و عرفان اسلامى نشان نمی‌دادند. بااین‌حال استاد آشتیانى با انتشار مقالات و کتب فلسفى و عرفانى خود موجب تجدید و ادامه حیات فعال و پویاى تحقیقات فلسفى شدند و در رونق و پیشرفت آن سهمى بسزا و غیرقابل‌انکارداشته‌اند.
نظر استاد آشتیانى درباره جایگاه فلسفه و حکمت شاید گویاى تمام آن چیزى باشد که از آن تحت عنوان «غربت فلسفه» یاد می‌کنند. ایشان دراین‌بارهمی‌گوید: «هرگز حکمت از علومى که عالم‌گیر باشد نبوده است و نخواهد بود و تعلیم و تعلم آن اختصاص به خواص دارد. علمى که خاص خواص است محتاج به شنوندگان میلیونى نیست. اگر گوشى تاب شنیدن مباحث توحید و شئون خاص توحید از قبیل صفات الهیه و احاطه قومیه حق و سریان حقیقه الحقایق در مظاهر خلقیه و مباحث خاص معاد و نشأت بعد از موت و لزوم تهذیب نفس از رذایل و تحلیه و آرایش آن به فضائل اخلاقى، نداشته باشد مثنوى مولوى خودمان تکلیف او را معین کرده است. گوش خر بفروش و دیگر گوش خر‎/ کاین سخن باور ندارد گوش خر. آن‌هایی که در مباحث برهانى و مبانى عرفانى شک دارند و از برهان گریزان یا از جاهلانى هستند که استعداد و فهم مسائل لطیف و دقیق را فاقدند و خود نمی‌فهمند که نمی‌فهمند و یا محضر استاد متضلع را درک نکرده‌اند و یا از آن طایفه‌اند که صرفاً ذوق و استعداد و درک علوم ادبى و تاریخ و علومى از این سنخ را واجدند ولى فاقد قریحه خاص حکمت متعالیه و ذوقیات و عرفانیات اند، این نوع از خلق بهتر است دنبال مطلوب خود بروند…»
استاد آشتیانى تاکنون بیش از هفتاد مقاله و کتاب در خصوص عرفان و فلسفه تألیف کرده‌اند که اول بار در سال ،۱۳۳۸ اولین مقاله‌شان در یکى از مجلات فلسفى به چاپ رسید و از اوایل دهه ۱۳۴۰ مقالات و نظراتشان در مجلاتى چون «راهنماى کتاب»، «وحید» ، «معارف اسلامى» و نشریه دانشکده الهیات مشهد، کیهان اندیشه و فصلنامه وقف میراث جاودان به چاپ رسیده است. موضوعات این مقالات را می‌توان به سه دسته تقسیم کرد. دسته اول عبارت‌اند از شرح‌حال علماى بزرگى نظیر: «سید محمدکاظم عصار»، «سید احمد تهرانى»، «حاج ملاهادى سبزوارى»، «ملامهدى نراقى »، «حاج میرزا سید محمدحسین طباطبایى»، «میرزا سید حسن بجنوردى» و …
دسته دوم عبارت‌اند از توضیح برخى از مسائل باریک عرفانى و فلسفى مثل «ابن عربى و مسأله ولایت»، «اصاله الوجود عندصدرالدین شیرازى»، «ختم ولایت در اندیشه ابن عربى»، «معاد جسمانى» و …
و بالاخره دسته سوم آثار ایشان نقد آرا فلسفى مثل کتاب «نقد تهافت غزالى» است و با این حال نمی‌توان تعداد کل مقالات استاد آشتیانى را به‌طور دقیق برشمرد. چراکه در مجلات مختلف پراکنده‌اند. علاوه بر آن بیش از ۷ تألیف مستقل و ۳۵ تصحیح و مقدمه بر نوشته‌های فلاسفه دوران مختلف اسلامى داشته‌اند.
یکى از دغدغه‌های اصلى محققان و دانشجویان ایرانى در خصوص فلسفه این سؤال اساسى است که آیا لازم است فلسفه غرب را هم بیاموزیم یا باید به فلسفه اسلامى اکتفا کنیم؟ استاد آشتیانى در این خصوص می‌گویند:«براى ما لازم شرعى نیست که فلسفه جدید را دارا باشد ، مطلوب است. کمتر می‌توان کسى را پیدا کرد که کتابى از فلسفه جدید ترجمه نموده باشد که به کار آید. آنچه از کانت و دکارت در فلسفه دیده‌ام که دست مترجم به آن رسیده است، قابل مناقشات کثیره است و مطلقاً عمق فلسفه ملى خودمان را فاقد است. به عقیده من فلسفه جدید از عالم فلسفه تنزل کرده است و به نوعى حس‌گرایی مبدل شده است.»
ازنظر علامه آشتیانى در هوش و پشتکار غربی‌ها نباید شک کرد. «غربى اگر عرفان را با مقدمات و شرایط آن در جوانى فراگیرد و نیز با دین در محیط دینى در سن مناسب با دلیل و برهان آشنا گردد فرقى بین دید غربى و چشم شرقى در بین مشاهده نمی‌شود و این نکته بر ما مسلم است که آنچه در اسلام‌شناسی به قید تحریر درآمده است از مردم غرب است.» به عقیده علامه آشتیانى اگر کسى یک دوره فقه آموخت، اسلام‌شناس نیز هست و پایه اسلام‌شناسی را باید در اصول ، عقاید و شناخت قرآن و روایات معتبر و اعمال حضرت رسالت پناه علیه و على اولاده السلام در طول زندگى ظاهرى آن واسطه نزول خیرات و برکات و امیر ارباب حق و یقین على (ع) و کیفیت زندگى و کلمات معجز نظام آن حضرت و روش دوران بعد از رحلت جناب ختمی‌مرتبت (ع) و چند سال خلافت او، پیدا یا کشف نمود.
علامه آشتیانى یکى از عوامل افول فلسفه را نبود دانشجوى علاقه‌مند و باهوش می‌داند «برنامه مناسب براى آموزش فلسفه برچنداصل مهم مبتنى است. ازجمله انتخاب دانشجوى بسیار باهوش نه دانشجوى وامانده از کلیه رشته‌های دانشگاهى، اصل دوم وجود استعداد مناسب با فلسفه در طالب علم و نیز وجود شوق به این علم است. در عصر ما کتب تحصیلى در رشته فلسفه، آثار صدر الحکماست و حکمت متعالیه او ناظر به فلسفه مشاء اشراق است و مبانى تحقیقى او چه به اعتبار ظاهر و چه به لحاظ باطن، آمیخته با تصوف و عرفان است؛ گاهى مطلبى را تقریر می‌نماید که بسیار مهم است ولى باکمال اختصار که شخص غیرمتضلع از آن می‌گذرد.»
از نظر علامه آشتیانى کسانى طالب فلسفه‌اند که طالب معرفت حق‌اند و آنچه که مرتبط به حق و معبود مطلق است. او می‌گوید «این طریقه قبایى نیست که براى قامتى دوخته باشند.» اگر طول تاریخ فلسفه اسلامى را به معناى سیر زمانی آن، طى سیزده قرن تفکر اسلامى و عرض تاریخ فلسفه اسلامى را به معناى مباحث گوناگون فلسفه و آثارى در این زمینه در تمام این دوران نگاشته شده و ارتباط فلسفه با سایر نحله هاى اندیشه و تفکر انتزاعى تلقى کنیم، باید اذعان داشت که خدمات استاد آشتیانى در هر دو بعد این تاریخ بسیار شایان توجه وعظیم است.
از نظر سیر تاریخى فلسفه اسلامى ایشان دیدشان همانند فلاسفه غربى که تاریخ فلسفه را خود فلسفه می‌دانند و براى مباحث فلسفى اصالتى خارج از زمان و دوران خاص تکوین این و آن اندیشه قائل نیستند نبوده است و بلکه با وجود توجه به پیوند حلقه مانند ادوار گوناگون فلسفه اسلامى براى مکتب‌های گوناگون فلسفه اسلامى اصالت قائل بوده و گفتار «انظر الى ماقال وللدالى من قال» هیچ گاه از مدنظر ایشان دور نبوده است و لذا تصور ایشان از فلسفه اسلامى و تاریخ آن خود از دیدگاه فلسفه اسلامى است و نه غربى.
به همین خاطر هم هست که «هانرى کربن» که سخت با تاریخ‌گرایی متداول در غرب مخالف بود و روزگارى می‌گفتباید کتابی پیرامون «ضد تاریخ فلسفه» در غرب نگاشت، سخت به آثار استاد آشتیانى حتى براى تحقیقات اصیل تاریخى و نه‌فقطتاریخ‌گراییعلاقه‌مند بود و بنا به گفته استاد حسن لاهوتى او را «ملاصدراى ثانى» می‌نامید.
اهمیت تحقیقات علامه آشتیانى زمانى بیشتر معلوم می‌شود که بدانیم از آنجا که برخى از ادوار فلسفه اسلامى بیشتر از ادوار دیگر موردمطالعه قرار گرفته بود، استاد آشتیانى هم خود را صرف حلقه‌های مفقوده سلسله فلسفه و حکمت اسلامى کردند و در این بین دورانى از تاریخ فلسفه اسلامى که بیش از هر دوران دیگر از آن غفلت شده است، یعنى قرون هشتم تا دهم است که استاد بیشتر وقت خود را صرف شناسایى این دوران و بزرگان آن همچون «محمود و محمد دهدار» و خاندان دشتکى و خضرى و دیگرانى که اکنون به اعضاى مکتب شیراز شهرت یافته‌اند و همچنین برجسته‌ترینشخصیت‌های این عصر مثل «ابن ترکه اصفهانى» کردند و همین علاقه منجر به چاپ اثر بدیع او «تمهید القواعد» با مقدمه مبسوط ایشان شد. اما در عرصه عرض تاریخ فلسفه اسلامى، استاد آشتیانى خدمات ارزنده و شایانى براى بهتر شناساندن کلام فلسفى تشیع کرده‌اند و پیرامون شروح متعددى که طى قرون بر کتاب «التجرید» خواجه نگاشته شده نکاتى بس ارزنده نوشته‌اند و کیست که بتواند سهم بزرگ استاد آشتیانى را در احیاى تفکر ملاصدرا که اکنون همه در جست‌وجوی آثارش هستند انکار کند؟ اینکه امروزه علاوه بر «اسفار و شواهد» ملاصدرا و چند رساله چاپ سنگى وى که نادر بود و هرکس امکان دسترسى به آن را نداشت، می‌توانیمبه‌راحتی اغلب آثار این حکیم بی‌بدیل را به دست آوریم، همه را مدیون زحمات بی‌دریغ و شبانه‌روزی و عاشقانه علامه آشتیانى هستیم و درواقع بسیارى از این رسائل براى اولین بار توسط استاد آشتیانى ویراسته شده و با تحلیل و نقد دقیق به طبع رسیده است. نوشتار خود را در خصوص علامه آشتیانى با گفتاری از دکتر داریوش شایگان درباره ایشان به پایان می‌بریم. او دوباره استاد آشتیانى نوشته است»: «علامه آشتیانى نقطه تبلور یک نحوه هستى است که از یک‌سو معطوف به قله‌های بزرگ تفکر این مرزوبوم است. یعنى ابن سینا، شیخ الاشراق و صدرالمتألهین و از سوى دیگر نگاهى است باز به‌سوی آینده… او دربرگیرنده بهترین صفات معنوى این آب‌وخاک است در آنچه طى قرون متمادى روح این قوم کهن‌سال به تقطیر فراهم کرده است و باحوصله مورچه وار در کتب و رسائل، آداب و خلقیات سارى نموده است.» به‌حقمی‌توان گفت سید جلال آشتیانى یکى از نوادر زمانه ماست که قرنى طول خواهد کشید تا یکى چون او در عرصه علمى و فرهنگى به ظهور آید که عطار می‌گوید «که در هر قرن یک عطار ناید.»

– این مقاله ابتدا در مجموعه «مهرگان» و در جشن‌نامه مشاهیر معاصر ایران به سفارش و دبیری محسن شهرنازدار تهیه و منتشر شده است. پروژه مهرگان که در موسسه فرهنگی- مطبوعاتی ایران به انجام رسید؛ به معرفی نخبگان ایرانی متولد ۱۲۹۰ تا ۱۳۳۰ خورشیدی می‌پرداخت. بخشی از این پروژه سال ۱۳۸۳در قالب کتاب منتشر شده است.

– ویرایش نخست توسط انسان‌شناسی و فرهنگ: ۱۳۹۷
– آماده‌سازی متن: فائزه حجاری زاده
-این نوشته خُرد است و امکان گسترش دارد.برای تکمیل و یا تصحیح اطلاعات نوشته شده، به آدرس زیر ایمیل بزنید:
elitebiography@gmail.com