بوى رنگ و زندگى
۳۶ سال است که این پلهها را یکىیکى پایین مىآید و بالا مىرود.این کارگاه رنگها، طرحها، شابلونها و دانشجوهاى بسیارى را در این سالها به خود دیده اما تنها یک جاى پاى ثابت بر پلههایش به جا مانده است. حسین کلاقیچى گنجینه، پدر سیلک اسکرین ایران سالهاى سال است که مىآید و مىرود. دل مىسوزاند و زحمت مىکشد…
-متولد ۱۲۹۶ در گنجه آذربایجان
– درگذشت ۳۱ فروردین ۱۳۹۰ در تهران
-بازگشت به ایران در ۱۳۰۸
-آغاز به کار در کارگاه پدرى چاپ باتیک در ۱۵ سالگى
-تدریس باتیک در دانشکده هنرهاى زیبا پس از عزیمت و استقرار در تهران ۱۳۳۰
-راه اندازى کارگاه چاپ سیلک ۱۳۳۷
-تدریس در دانشگاه هاى الزهرا، هنر، سوره،جهاد دانشگاهى و دانشکده هاى هنرهاى زیبا
-عضو سازمان صنایع دستى ، فرهنگستان هنر ، سازمان میراث فرهنگی و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
-ابداع ۲۵ تکنیک جدید در امر چاپ سیلک و باتیک
-لقب بهترین هنرمند چاپ باتیک و سیلک در آسیا و اروپا
-داراى دکتراى افتخارى از وزارت ارشاد و دانشگاه تهران
– دریافت نشان درجه یک از سوی وزارت فرهنگ و آموزش عالی در سال ۱۳۷۷
– چاپ دو کتاب «هنر چاپ باتیک» و «چاپ سیلک»
سمیه مؤمنى: ۳۶ سال است که این پلهها را یکىیکى پایین مىآید و بالا مىرود.این کارگاه رنگها، طرحها، شابلونها و دانشجوهاى بسیارى را در این سالها به خود دیده اما تنها یک جاى پاى ثابت بر پله هایش به جا مانده است. حسین کلاقیچى گنجینه، پدر سیلک اسکرین ایران سالهاى سال است که مىآید و مىرود. دل مىسوزاند و زحمت مىکشد. گلههاى پدر سیلک اسکرین ایران را که بشنوى و حرفهایش را از روزهایى که هنوز چاپ سیلک در ایران نبود. زمانى که با زحمت فراوان پوستر چاپ مىکردند یا کارهایى از این دست، تا اینکه بعدها با آمدن این صنعت، آموختن او و رفتن به اکثر استانها براى آموزش آن ، چاپ سیلک در ایران جایگاه خود را اندکى یافت… دردش را از اهمیت ندادن دیگران به آن درک مىکنى و فکر مىکنى باید متن را با گلههایش آغاز کنى.
او در خانوادهاى بافنده و چاپچى رشد یافته است. مىگوید به صورت اجدادى کارخانه چاپ باتیک داشتیم. در تبریز، یکى از دوستان عمویم که در فرانسه مهندس شیمى نساجى بود اولین بار این صنعت سیلک اسکرین را به شکل ابتدایى و تئوریک به ما آموزش داد.ابتدا وسیلهاى براى آموزش عملى آن همراه خود نیاورده بود. بار دیگرى که به فرانسه رفت و بازگشت، قدرى رنگ، پارچه سیلک، ماله و بقیه ابزار لازم را هم با خود آورد و روش کار را به صورت عملى به ما آموزش داد. چون در ایران وسایل این کار وجود نداشت و ما نمىتوانستیم کارهایى در اندازههاى بزرگ انجام دهیم، تنها کار در اندازهاى کوچک را یاد گرفتیم. سیلک کلمه لاتین ابریشم است و اسکرین به معناى چاپ. در طریق سیلک اسکرین با کمک چارچوب پارچه، طرح کشیده مىشود، از الگوها عکسبردارى مىشود، رنگ روى آن کشیده شده و با ماله کار چاپ پایان مىگیرد. او چاپ سیلک اسکرین راغذاى روزانه دنیا مىداند و مىگوید، چاپ بر پارچه، حلب، سنگ، شیشه، کاشى و… چاپ سیلک است، چادرهاى گلدار، تابلوهایى که چاپ شدهاند، بیلبوردها، پلاکاردها، روسرىها، آباژورها و همه وهمه با چاپ سیلک انجام شدهاند. پس بىجهت نیست که آن را غذاى روزانه دنیا مىنامم. این صنعت کشش بسیارى دارد و ادامه مىدهد:جنگ جهانى دوم بود که ما هم به همراه عده زیادى که از آذربایجان به تهران آمدند، تبریز را ترک کردیم. دوست مهندس عمویم مغازه اش را در لاله زار رایگان در اختیار ما گذاشت. من، عمویم و خود او سیلک را آنجا پیاده و بزرگ کردیم. سفارشهاى بسیارى گرفتیم. همه کارهاى مربوط به چاپ را روى بستههاى چایى، بیلبوردهاى حلبى و غیره انجام دادیم. اینها باعث شد که ما شناخته شویم. از اداره هنرهاى زیبا مرا دعوت به همکارى کردند. در آنجا هم مشغول به کار شدیم. در همین زمان بود که این کار بر سر زبانها افتاد. از همه شهرستانها مىآمدند و روزها در انتظار مىماندند که سفارششان را انجام دهیم. از وزیر وقت خواستم که اجازه دهند این کار را در شهرستانها پیاده کنیم. خواستم که به آنها آموزش دهیم تا خودکفا باشند. نامه وزیر هست که دستور داد: فوراً پیاده کنید. دستگاهها را در تهران آماده مىکردیم و به شهرستانها مىفرستادیم. خودمان هم مىرفتیم. دستگاهها را در محل مناسبى نصب مىکردیم و عده اى را آموزش مىدادیم. این کار را با سفر به ۱۷ استان انجام دادیم.
خود او به باتیک بیشتراز سیلک علاقهمند است. سیلک را یک صنعت مىداند و نه هنر. سابقه کار باتیک به صورت اجدادى در خانواده او بوده است. باتیک به عنوان یک هنر سنتى ایرانى، به صورت ابتدایى از چین آغاز شده، که در جزیره جاوه اندونزى یک استاد اندونزیایى بنیانگذار آن شده و تدریجاً به کشورهاى دیگر هم صادر شد و هر کشور با توجه به سنتها، رسوم و توانایىهاى خودش، سبک و تحولى در آن به وجود آورده است. پیش از اسلام این هنر به شکل ابتدایى در شهر تبریز و جود داشته است. یک تاجر آذربایجانى از راه جاده ابریشم از اندونزى آنرا وارد کرده است.
پارچه ابریشم آن موقع وجود داشت و بعد از آن یک رنگ هم به آن اضافه و گلدار شد. آن تاجر تنها یک رنگ را وارد کرده بود. البته در اندونزى برگ موز و سود سوز آور را در هم مىریختند، کمى ماسه بادى با آن ترکیب مىکردند، که قدرى سفتتر مىشد به این ترتیب چسبى به دست مىآمد که به آن باتیک مىگفتند. یعنى «مقاوم» . با قلم مو و آن مواد طرحها را پیاده مىکردند. باتیک که به ایران آمد، چون در ایران موز نبود، از پیه گوسفندى، موم خالص عسل و سقز خام این مواد را مىساختند که نام بین المللى آن واکس است و در آذربایجان به آن «روغن کلاقهاى» مىگویند.
«کلاقهاى» نام ترکى «باتیک» است. برخى مىگویند ریشه این کلمه ترکیبى از کلاف ابریشم است. یعنى از کلاف آمده، روایت دوم این است که از کلاغ آمده که سفید و سیاه است . سومین آن به نظر صحیحتر است که از «کل» ، «ایاقى» است، کل یعنى گاومیش سیاه و ایاقى یعنى پا براى اینکه در ایران نقشههایى که پیاده کردند شبیه سم گاومیش بود. کلمه «کل ایاقى» به تدریج تبدیل به کلاقهاى شد که این روایت صحیحتر است. پدرش در ۱۶ سالگى در تبریز بافنده ابریشم بود. آن موقع به شهر گنجه رفت چون در آنجا ایرانىها زیاد بودند. بافندگى ابریشم و از طرف دیگر چاپ کلاقه اى هم در آنجا وجود داشت. در ایران هم این چاپ وجود داشت. اما به شکل بسیار ضعیف.
پدرش بافندگى پارچه مىکرد و مىفروخت، در آنجا پارچهها را از او مىخریدند و چاپ و رنگ و روغن مىکردند، پدر که پارچههاى ساده را مىفروخت به فکر افتاد که چاپش را هم بیاموزد تا استفاده بیشترى ببرد.
یکى از اساتید آنجا را به شراکت دعوت مىکند. نصف به نصف شریک مىشوند. هم بافندگى مىکنند و هم رنگرزى. کارگاهشان خیلى خوب و موفق از آب در مىآید و پدر در شهر گنجه هم دربافت، هم در چاپ و هم در طرح ممتاز مى شود و شهرت بسیارى به دست مى آورد. پدر بعد از آمدن حکومت کمونیستى که مخالف کارخانهدارها بود واموالشان را مصادره مىکرد، تمام اموالش را به اسم برادرش که او هم در این کار استاد بود، کرد و به تبریز آمد. که بعدها برادرش هم همه اموال را فروخت و به تبریز بازگشت و کار را در تبریز از سرگرفتند. پدر در تبریز به نام حاج على اکبر کلاقیچى گنجینه معروف شد. جنگ جهانى که شروع شد مردم به چیزهاى حیاتىتر احتیاج پیدا کردند. این کارخانه را کنار گذاشته و به کارخانه چاپ چیت دست بافت مشغول شدند که حسین، کارخانه تبریز را در پانزده سالگى تحویل گرفت.
در سال ۱۳۲۵که از تبریز به تهران آمدند، چیت را هم به تهران آوردند. پس از پایان جنگ و با باز شدن مرزها، واردات از اروپا هم آغاز شد. چون چیت ساخته خانواده گنجینه دستى بود دیگر کسى پارچه را از آنها نمىخرید و آنها هم به کار چاپ سیلک روى آوردند.
در سال ۱۳۴۸ بود که از او براى راهاندازى این رشته و تدریس آن در دانشکدههاى هنرهاى زیباى دانشگاه تهران دعوت به عمل آمد. دستگاهها و وسایل موردنیاز سفارش داده شده و کار آموزش آن از ترم دوم آغاز شد. مىگوید: تقاضا کردم که کارگاهى براى ما بسازند. گفتند فضا خراب و زشت مى شود. گفتم من امروز به کارگاه احتیاج دارم، نه زیبایى! این کار را در دانشگاه تهران انجام دادیم تا اینکه در دانشگاههاى دیگر هم این واحد گنجانده شد و امروز او در دانشگاه هاى هنر، الزهرا، شهید رجایى، جهاددانشگاهى و سوره تدریس مىکند.آموزش این رشته را در ایران داراى ایراد مىداند. دوره تخصصى این رشته در داخل و جود ندارد و او بارها درخواست کرده است.
مىگوید: همیشه گفته ام. یادگرفتن طى ۶واحد درسى کافى نیست. سیلک تکنیکهاى بسیارى دارد. حدود ۲۵تکنیک. اما هنوز براى گذاشتن دوره هاى تخصصى اقدامى نکرده اند و این از روى ناآگاهى آنهاست. افرادى که با همه این تکنیکها کار مى کنند و پول خوبى هم به دست مىآورند، همه در خارج از کشور آموزش دیدهاند. خیلى تلاش کردهام براى راهاندازى دوره تخصصى نامه نوشتم. چرا که یادگرفتن ابتدایى این صنعت به تنهایى کافى نیست. چندسال پیش به دعوت کشور اندونزى به آنجا سفرکرده در اندونزى عنوان بهترین چاپ باتیک آسیا را به ایران اختصاص دادند. اگرچه این هنر در اکثر کشورهاى آسیا وجود دارد اما به زیبایى آن در ایران نیست.
گنجینه علاوه بر سیلک و باتیک، به نقاشى هم علاقهمند است. نقاشى هم مىکند. اما نقاشىاش هم از بند علاقه اش به باتیک جدا نیست و آن را به تکنیکهاى باتیک پیوند داده است.
از او مى پرسم دنیا را چطور مى بیند؟ لحظاتى سکوت مى کند و مى گوید: بیمارستان ها را براى چه ساختهاند؟ این همه تلاش براى نجات جان آدمها. پیوند قلب، پیوند انگشتى که کاملاً از بدن جدا شده، درمان بیماریهایى که زمانى لاعلاج بوده اند و افتخار به این همه پیشرفت در علم و از طرف دیگر بهترین اسلحه ها را با پیشرفتهترین تکنولوژىها مىسازند که مردم را بکشند. مگر چندنفر را در سال با درمانهاى پیچیده معالجه مىکنند؟ در حالى که با یک اسلحه به راحتى هزاران نفر را مىکشند. مىگوید: مادر زبان آذرى شعرى داریم که مىگوید:
ظلمنن ویران الار بیر مملکت
عدلنن آباد الار ان مملکت
(اداره کردن دنیا با سرنیزه و پول موقتى است و ماندگار نیست.)
زندگى بعد از گذشت ۸۷سال درنگاهش زیباست. رابطه محبت آمیز بین آدم ها او را شاد مى کند و معتقد است دنیا زمانى محل خوبى براى زندگى آدم هاست که مردم از اسلحه احساس نفرت کنند.
ملتى که فرهنگ غنى یا مذهب غنى داشته باشد زندگى شادى خواهد داشت. آدم رنج مى کشد از این همه دور شدن از فرهنگ.
او هنوز در کارگاهش در دانشکده هنرهاى زیبا، بین رنگ ها، پارچه ها، میزهاى چاپ، کاردک ها و گیره ها دلسوزانه و با جدیت سال هاى جوانى اش کار مى کند.فضا از بوى رنگ و موادشیمیایى انباشته است اما حسین کلاقیچى گنجینه از عطر و بوى زندگى، شاداب و سرزنده است .
– این مقاله ابتدا در مجموعه «مهرگان» و در جشننامه مشاهیر معاصر ایران به سفارش و دبیری محسن شهرنازدار تهیه و منتشر شده است. پروژه مهرگان که در موسسه فرهنگی- مطبوعاتی ایران به انجام رسید؛ به معرفی نخبگان ایرانی متولد ۱۲۹۰ تا ۱۳۳۰ خورشیدی میپرداخت. بخشی از این پروژه سال ۱۳۸۳در قالب کتاب منتشر شده است.
– ویرایش نخست توسط انسانشناسی و فرهنگ: ۱۳۹۸
– آمادهسازی متن: فائزه حجاری زاده
-این نوشته خُرد است و امکان گسترش دارد.برای تکمیل و یا تصحیح اطلاعات نوشته شده، به آدرس زیر ایمیل بزنید:
elitebiography@gmail.com