انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

درباره حسین زنده رودى

جنبش انتزاعى حروف

محمد شمخانى:

«حسین زنده رودى» از آن هنرمندانى است که هست و نیست و همیشه حرف‌وحدیث درباره او زیاد است. آن‌قدر که هنوز خاطره آخرین حضورش در ایران از ذهن و زبان خیلی‌ها پاک نشده است. او از بنیان‌گذاران مکتب سقاخانه و از پیشگامان شیوه نقاشی‌خط در ایران است و با استفاده از نمادهای هنر سنتی ایران و همچنین خوشنویسی، روشی تازه را در هنرهای تجسمی ایران به وجود آورد……..

– متولد ۱۲ اسفند ۱۳۱۶ تهران

– جزو نخستین دانشجویان دانشکده هنرهاى تزئینى

– دریافت بورس از فرانسه

– شرکت دربى ینال پاریس و دریافت جایزه

– شرکت دربى ینال‌هاى ونیز، سائوپائولو، پاریس و…

– برگزارى چندین و چند نمایشگاه انفرادى در ایران، فرانسه، آمریکا، آلمان و…

– از بنیان‌گذاران مکتب سقاخانه و از پیشگامان جریان نقاشی‌خط

– اقامت دائمى در فرانسه از سال ۱۳۴۰ تاکنون

– در چهارمین حراج بین‌المللی کریستی(۱۱اردیبهشت ۱۳۸۷) که در دبی برگزار شد، تابلو نقاشی‌خط “چهارباغ” حسین زنده‌رودی به مبلغ یک‌میلیون و ۶۰۰هزار دلار فروخته شد که رکورد گران‌ترین تابلو نقاشی مدرن در تاریخ نقاشی ایران است.
جوایز:
۱۳۳۷- انجمن ایران و آمریکا، تهران
۱۳۳۹- جایزه اول نمایشگاه دوساله پاریس
۱۳۴۰- جایزه نمایشگاه دوساله پاریس
۱۳۴۱- جایزه نمایشگاه دوساله ونیز
۱۳۴۲- نشان افتخار از نمایشگاه دوساله سائوپائولو، برزیل
۱۳۴۹- نشان افتخار مرکز بین‌المللی تحقیقات زیبایی‌شناسی تورین، ایتالیا
۱۳۵۰- انتخاب به‌عنوان یکی از ده هنرمند زنده معاصر در منتخب نقد منتشرشده توسط نشریه فرانسوی شناخت هنر

«حسین زنده رودى» از آن هنرمندانى است که هست و نیست و همیشه حرف‌وحدیث درباره او زیاد است. آن‌قدر که هنوز خاطره آخرین حضورش در ایران از ذهن و زبان خیلی‌ها پاک نشده است. چهل‌وچند سال پیش که از ایران رفت، همچنان همان «حسین» ى بود که همه می‌شناختند. با همان کارهاى شیرین و شیرین‌کاری‌های هنری‌اش . چهار دهه بعد که به ایران بازگشت براى بزرگداشتش در موزه هنرهاى معاصر، یک «شارل» هم به او اضافه شده بود. و همین نشان می‌داد که او فرانسه(پاریس) را به‌عنوان وطن دوم خود برگزیده است: «شارل حسین زنده رودى.» در آن بازگشت و بزرگداشت، شارل حسین یک‌چیز را می‌خواست، که در گفت‌وگو با من به زبان آورد. او با دلایلى که خود داشت و براى خود داشت بیشتر می‌خواست که با هنرمندان وطنى (ایرانى) مقایسه نشود.
دامنه همین ادعا تا آمریکا و فرانسه و انگلیس و آلمان و خیلی جاهاى دیگر کشیده شد و رفت که اعتراض خیلی‌ها را برانگیزد. آن‌ها که باهوش بودند و زنده رودى چهار دهه پیش را به خاطر می‌آوردند، یا سکوت کردند و یا خندیدند. بعضی‌ها اما، حتى هنوز، معتقدند او تند رفته است و ادعایش را به‌حساب خودخواهی او گذاشتند.
هنرمند اما، با این کار ثابت کرد که هنوز همان آدم پرهیاهوى دوران دانشکده هنرهاى تزئینى است و عوض نشده. کسى که شیطنت‌هایش زبانزد همه همکلاسی‌هایش هست. از شکل لباس پوشیدن گرفته تا شیوه رفتارش.
این را عکاس روزنامه خوب یادش هست که وقتى می‌خواست از زنده رودى عکس بگیرد، چطور با فرى موهاى بلندش را، که گندم و جو داشت، در دست گرفت و روى شانه‌ها انداخت و لبخندى زد، هنرمندى که ۱۲ اسفند سال ۱۳۱۶ در خانواده‌ای متوسط و مذهبى (به قول بعضی‌ها) به دنیا می‌آید و به‌رغم مخالفت خانواده وارد هنرستان هنرهاى زیباى پسران (تهران) می‌شود و اصول نقاشى را از «شکوه ریاضى» و حکاکى را از «مارکو گریگوریان» می‌آموزد. همان حکاکی‌هایی که «این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست» از نمونه‌های معروف آن به‌حساب می‌آید.نمونه‌ای که حالا جزو مجموعه شخصى «پرویز تناولى» است و با قطع بسیار کوچکی در کتاب کارهاى زنده رودى آمده است.
سه سال هنرستان که تمام می‌شود و زنده رودى که شاگرداول می‌شود، براى تشویق در یک برنامه زنده تلویزیونى شرکت می‌کند، که آنجا هم انگار دسته‌گل به آب می‌دهد و می‌گوید: «همه استادان ما بی‌لیاقت هستند و من حاضرم با آن‌ها مسابقه بگذارم!» و خب چون جواب‌های هوى است، او را معرفى می‌کنند به نظام‌وظیفه. جایى که بالاخره و با پادرمیانى یکى از هنرمندان وابسته به حکومت وقت معاف می‌شود.
او و هوشنگ حامى و کامران دیبا. آن روز با لباس سراپا صورتی به حضور تیمسار مربوطه شرفیاب می‌شود و حسابى کفر او را درمی‌آورد که چرا شبیه به هیپی‌ها شده و این چه سرووضعى است!
زنده رودى در سال ۳۷ نخستین نمایشگاه انفرادى، در سال ۳۹ دومین نمایشگاه انفرادى(تالار رضا عباسی) و در سال ۴۰ سومین نمایشگاه انفرادى خود را در «آتلیه کبود» (مربوط به پرویز تناولى) برگزارمى کند.
جایى که انگار نقطه عزیمت همان هنرى می‌شود که بعدها بدان مکتب سقاخانه اطلاق می‌کنند. مکتبى که در شکل‌گیری آن هفت نفر دخالت داشتند و درواقع هم‌نشینی کارهاى آن‌ها هم بالاخره باعث شد این عنوان کلى و نه‌چندان کامل و رسا به وجود بیاید.
عنوانى که اما دوام زیادى آورد و دعواهاى بسیارى. از تناولی گرفته تا زنده رودى و دیگران هم بدان دامن زدند و بالاخره معلوم نشد آغاز و انگیزه درست و دقیق آن به کى و کى و کجا بازمی‌گردد.
در سال ۱۳۴۰ زنده رودى براى اقامت دائم راهى پاریس می‌شود. بعدها که سرى به ایران می‌زند دریک مصاحبه دلیل ماندگارى خود را در فرانسه این‌چنین توجیه می‌کند: «این کمبود هنرمند [در ایران] است که مرا وادار به زندگى در فرانسه می‌کند. این رسم است که از تمام نقاط دنیا هنرمندان به مراکز هنرى هجوم بیاورند.»
این رؤیاى همیشگى هنرمندى بوده و هست، که اوج و فرودهاى اصلى هنرش را درهمان دهه چهل پشت سر گذاشته و حالا هى رج می‌زند فقط. بهترین آثار او را می‌توان در نمایشگاه سال ۱۳۴۵ گالرى بورگز دید که به مناسبت نخستین سالگرد تأسیس این گالرى برگزار شد.
زنده رودى همیشه و همواره سرشوخى داشته و دارد. او انگار می‌خواهد همه را متوجه حضور خود کند. به خاطر همین یک‌چیزهایی ادعا می‌کند و انتظار دارد که همه تأیید کنند. از جایزه بى ینال ونیز گرفته تا برگزارى نمایشگاهى معتبر در محله «سوهو» نیویورک (به خاطر تسکین مردم وحشت‌زده دنیا)، که در گفت‌وگو با من اظهار کرد.چیزى که بعدها فهمیدم در منزل خصوصى یک ایرانى بوده و بزرگنمایى شده است. چند سال پیش هم که توى موزه هنرهاى معاصر تهران براى او بزرگداشت جمع‌وجور برگزار شد (منظورم نمایشگاه سال۸۱ ـ ۸۰ نیست)، در پاسخ به کسى که با ترجیع‌بند «استاد» از او پرسش مفصلى کرد، فقط گفت: «ببخشید این سؤال بود یا جواب؟» و دیگر چیزى نگفت. چیزى که باعث دل‌خوشی سؤال‌کننده باشد و بهانه‌ای براى بازگشت به گذشته پرافتخار هنرمند و مرور دوباره آن.
زنده رودى هر که هست و هرچه هست، در گذشته خلاصه می‌شود. در همان دهه چهل و پنجاه که کارهاى خوب و خاصى آفرید و باعث شد که همیشه در خاطره جمعى این سرزمین باقى بماند. دلیل این موفقیت هم شاید درست بازگشت به گذشته قومى این سرزمین و برداشتى منطقى و اصولى از آن بوده باشد. چیزى که خیلی‌ها می‌خواستند و نتوانستند یا می‌خواهند و نمی‌توانند. در میان همان آثار دهه چهل و پنجاه او نمونه‌های نادرى از آمیزش خط و نقاشى را می‌توان دید و پیدا کرد، که شاید خود او هم دیگر هیچ‌وقت نتوانسته و نتواند که آن‌ها را تکرار کند. او در دهه نخست اقامتش در فرانسه، همچنان فاصله میان پاریس و تهران را با همین آثار طى کرده است.آثارى که هم‌زمان با جنبش انتزاعى حروف (حروف گرایى انتزاعى) در اروپا، شکل گرفته‌اند و در تقدم و تأخر آن‌ها بر نمونه‌های اروپایى هنوز تردید هست. اینجا به‌ویژه منظورم همان کارهایى است که یک‌جورهایی ـ در ظاهر البته ـ تنه به «آپ آرت» می‌زند. زنده رودى در خلق این تابلوها همه آن شور و شعف و شعورى را که نقاشى لازم دارد، به کار گرفته و دست به مکاشفه زده است. تابلوهایى که به‌رغم تقلید و تکثیرهاى مکرر هنوز نظیرى نیافته‌اند.
برگزارى نمایشگاه‌های مختلف در جای‌جای دنیا و شرکت در بسیارى از رویدادهاى مهم هنرى، از فعالیت‌هایی محرز و مشخصى است که زنده رودى در ادامه اقامت فرانسه و در خلال سال‌های اخیر انجام می‌دهد. تا اینکه نوبت به موزه هنرهاى معاصر تهران می‌رسد و برگزارى نمایشگاه «پیشگامان نقاشى نوین ایران». نمایشگاهى مشترک از نقاشی‌های مسعود عربشاهى و حسین زنده رودى. به‌واسطه همین نمایشگاه بود که بینندگان ایرانى فهمیدند نتیجه غیبت دور ودراز زنده رودى چه بوده است. تقریباً کسى باور نمی‌کرد که او دست‌خالی به ایران بازگشته باشد. کسى که با دست‌پر و ذهن خلاق ایران را ترک کرد. همان موقع زنده رودى هم بی‌توجه به مستنداتى که از«صادق تبریزى » هست و او را مبدع نقاشی‌خط معرفى می‌کند، ادعاى بنیان‌گذاری یک چنین شیوه‌ای را کرد. چند وقت بعد که در یکى از گالری‌ها به محمد احصایى برخوردم، او این نظر زنده رودى را نادرست شمرد و خود را پیشگام این قضیه دانست. یعنى وقتی‌که زنده رودى ایران نبود و نمایشگاه موزه خیلى وقت پیش به پایان رسیده بود. طبق مستنداتى که هست هم زنده رودى و هم فرامرز پیل آرام، از سال ۱۳۴۵ به نقاشی‌خط پرداخته‌اند و در این موضوع هیچ شک و شبهه‌ای نیست و این در حالی است که همواره احصایى ابداع نقاشی‌خط را (کارى نداریم به تعریفى که از آن دارد) به سال ۱۳۴۷ و به خود مربوط و منسوب می‌داند. این‌ها را گفتم که به ناگفته‌های دیگرى اشاره کنم. به اینکه چرا در حضور و غیبت یک هنرمند حرف‌ها درباره او یکى نیست. شاید به همین دلیل است که زنده رودى نمی‌خواهد «با هنرمندان وطنى مقایسه» شود. اگرچه در میان این هنرمندان چهره‌های خیلى بزرگى هم باشد.
زنده رودى ـ همان‌طور که خودش ادعا می‌کند ـ هنرمندى است که نمی‌خواهد به ایران متعین شود و کار خود را ـ به درست یا غلط ـ کارى یکسر جهانى می‌شمارد. او در گسترش تجربه‌های خود حتى به «هنر اجرا» (پرفور مانس آرت) و «هنر زمینى» (لندآرت) و … هم این اواخر دست زده است. آخرین کارهاى او هم همان‌هایی هستند که براى نخستین بار در گالرى «آو» و در مراحل بعدى در گالرى «راه ابریشم» به نمایش درآمدند. عکس‌هایی که روى آن‌ها نقاشى شده و ردپایى از قلم رنگ هست. پس‌زمینه‌هایی که خود را به نگاه بیننده تحمیل می‌کنند و حضور هر نوع حرکت نقاشانه اى را انکار. این دوره از آثار زنده رودى که ریشه در جنبش‌هایی چون «پاپ آرت» و «نئورئالیسم» دارد، بی‌شباهت به برخى از کارهایى نیست که از «گرهارد ریشتر» آلمانى در موزه هنرهاى معاصر تهران به نمایش درآمده‌اند. آثارى بازگشتى که گذشته را در خود تکرار می‌کند و به افق‌های دیگرى پیوند می‌زند. حالا چرا ریشتر جهانى می‌شود و زنده رودى نه، این بحثى است که به اینجا مربوط نمی‌شود و همچنان باید ریشه آن را در مسائل دیگرى بازجست و بازگفت.

– این مقاله ابتدا در مجموعه «مهرگان» و در جشن‌نامه مشاهیر معاصر ایران به سفارش و دبیری محسن شهرنازدار تهیه و منتشر شده است. پروژه مهرگان که در موسسه فرهنگی- مطبوعاتی ایران به انجام رسید؛ به معرفی نخبگان ایرانی متولد ۱۲۹۰ تا ۱۳۳۰ خورشیدی می‌پرداخت. بخشی از این پروژه سال ۱۳۸۳در قالب کتاب منتشر شده است.

– ویرایش نخست توسط انسان‌شناسی و فرهنگ: ۱۳۹۷
– آماده‌سازی متن: فائزه حجاری زاده
-این نوشته خُرد است و امکان گسترش دارد.برای تکمیل و یا تصحیح اطلاعات نوشته شده، به آدرس زیر ایمیل بزنید:
elitebiography@gmail.com