انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

درباره حسین اسماعیلى، در متن قصه هاى کوچه

احمد جلالى فراهانى

زمانه عوض شده بود و با این حال مردى ساکت و پرکار بى رداى پهلوانان و بى ادعا و ادا تصمیم گرفت که سراغ قصه‌هایی برود که روزگارى مادرش، مادران سرزمین اش، آن‌ها را شب‌به‌شب کنار کرسى می‌خواندند تا بچه‌های ریزودرشت دور کرسى نشسته بشنوند و بخوابند و زمستان و ننه سرما را فراموش کنند. شاید همان لذت کودکانه و حض معصومانه اى که از آن قصه‌ها برده است او را تا به اینجا کشانده که حالا که کسى حوصله قصه و افسانه ندارد، نه براى شهرت و نام که براى دل خودش آن قصه‌ها را جمع‌آوری و تدوین کند تا بماند و آینده بخوانند و این میراث چند هزارساله را به فراموشى نسپارند…..

 

متولد ۱۳۲۳ تجریش.
پایان تحصیلات دبیرستان ۱۳۴۲.
پایان خدمت سربازى ۱۳۴۴.
مهاجرت به اروپا براى تحصیل در رشته تئاتر ۱۳۴۹.
استخدام در دانشکده زبان‌های شرق دانشگاه پاریس به دعوت استاد فوشه کور ۱۳۵۹.
اخذ مدرک دکترى با پایان‌نامه‌ای تحت عنوان «نشانه‌شناسی تعزیه» از دانشگاه سوربن جدید ۱۳۶۲.

 

برخى از آثار او عبارت‌اند از:
تصحیح و بازخوانى ابومسلم نامه (در چهار جلد)، تصحیح و بازخوانى اسکندرنامه (در دو جلد)، تصحیح و بازخوانى حمزه نامه، حسین کرد، سام نامه، رستم نامه، حاتم نامه و سمک عیار.
ترجمه داستان‌های معروف معاصر ایران به زبان فرانسه از جمله داستان‌هایی چون بوف کور، شازده احتجاب و نوشتن مقدمه‌ای بر پنج قصه از دولت‌آبادی که به زبان فرانسه ترجمه شده است.
از دکتر اسماعیلى همچنین دو مقاله در خصوص تعزیه به زبان فرانسوى به چاپ رسیده است. او هم‌اکنون ترجمه جاى خالى سلوچ را به زبان فرانسوى در دست دارد.

 

«یکى بود. یکى نبود» هزارتا قصه بود و کسى نبود که به سراغشان برود. زمانه عوض شده بود و با این حال مردى ساکت و پرکار بى رداى پهلوانان و بى ادعا و ادا تصمیم گرفت که سراغ قصه‌هایی برود که روزگارى مادرش، مادران سرزمین اش، آن‌ها را شب‌به‌شب کنار کرسى می‌خواندند تا بچه‌های ریزودرشت دور کرسى نشسته بشنوند و بخوابند و زمستان و ننه سرما را فراموش کنند. شاید همان لذت کودکانه و حض معصومانه‌ای که از آن قصه‌ها برده است او را تا به اینجا کشانده که حالا که کسى حوصله قصه و افسانه ندارد، نه براى شهرت و نام که براى دل خودش آن قصه‌ها را جمع‌آوری و تدوین کند تا بماند و آینده بخوانند و این میراث چند هزارساله را به فراموشى نسپارند. اگر البته اینترنت و کافى شاپ و ماهواره بگذارند و خبرى از دى جى مون هاى همه کاره عصر فضا نشود. مرد قصه‌های ایرانى ما کسى نیست جز حسین اسماعیلى. از قصه‌ها نوشتیم چون در ادبیات ایران قصه‌های فراوانى دیده می‌شود که سده‌های پی‌درپی توجه مردم را به خود جلب کرده و به دلیل نزدیکى بیشتر با منش و ذوق مردم به شهرت رسیده‌اند.

داستان‌های کهنه و ماندگارى چون حمزه نامه، اسکندرنامه، حسین کرد و به‌ویژه داستان‌های پهلوانى ایران باستان مثل سام نامه، رستم نامه و پهلوانی‌های بازماندگان رستم که علی‌رغم عمر طولانى و سالخوردگی‌شان هرگز کهنه نمی‌شوند و خواندن آن‌ها همیشه شیرین است و پر از لذت . در این میانه اما قصه‌هایی هست که هنوز ناشناخته مانده‌اند و یا شاید از یادها رفته‌اند و گرچه محققانى چون اقبال یغمایى، محمدجعفر محجوب، ایرج افشار، ذبیح‌الله صفا، پرویز ناتل خانلرى در احیاى گنجینه قصه‌های ایرانى و معرفى، توصیف و تااندازه‌ای تحلیل این آثار تلاش کرده‌اند، اما باید تلاش‌های دیگرى صورت گیرد تا قصه‌های عامیانه به‌صورت علمى تحقیق و تفحص شود و این عرصه، جولانگاه مردمانى مشتاق و صبور چون دکتر حسین اسماعیلى است و چون او را می‌طلبد. و اما دکتر حسین اسماعیلى. استاد دانشکده زبان‌های شرقى پاریس. نام او را براى اولین بار عرصه فرهنگ ایران با کتاب چهارجلدى ابومسلم نامه شناخت که به همتش در سال ۱۳۸۰ تصحیح و منتشر شد. او در ۱۳۲۳ در تجریش به دنیا آمد و مهروموم‌های جوانى و نوجوانى و دوره تحصیلات را در همین محله قدیمى شمال تهران گذراند و علاقه فراوانش به تئاتر او را به سمت تئاتر آماتورى می‌کشاند و فعالیت‌های مستمرى در این عرصه می‌کند. بااین‌حال پس از اتمام دبیرستان در سال ۱۳۴۲ و پایان خدمت سربازى در سال ۱۳۴۴ در آزمون هنرهاى زیبا پذیرفته نمی‌شود و به مدرسه علوم ارتباطات می‌رود و دو سالى را آنجا تحصیل می‌کند. «در سال ۱۳۴۹ به اروپا رفتم ولى تحصیلاتم به نتیجه نرسید. علاقه مند بودم تحصیلات دانشگاهى را در آنجا ادامه دهم و اولین رشته موردنظرم تئاتر بود که تا پایان دوره رشته تئاتر ادامه تحصیل دادم.» در سال ۱۹۷۸ هم‌زمان با پیروزى انقلاب اسلامى درحالی‌که آماده می‌شد تا به ایران بیاید و در دانشگاه فارابى تدریس کند. «به دلیل انقلاب فرهنگى و تعطیلى دانشگاه‌ها در همان فرانسه می‌ماند تا اینکه در سال ،۱۹۸۰ استاد فوشه کور که از ایران شناسان بنام هستند از من دعوت کردند که در دانشکده زبان‌های شرقى با ایشان همکارى کنم و در همان سال در زبان‌های شرقى استخدام شدم و تاکنون آن کار را ادامه می‌دهم.»
دکتر اسماعیلى در سال ۱۹۸۳ پایان‌نامه دکترایش را در سوربن جدید دفاع می‌کند. موضوع پایانه نامه‌اش «نشانه‌شناسی تعزیه» بوده است و اتمام آن را مدیون خانم دکتر « آن اوبرسفلد» از نشانه شناسان بسیار سرشناس فرانسوى است. او کارهاى فوق‌العاده‌ای درباره تئاتر ویکتور هوگو کرده است.» بااین‌حال رساله دکترى اسماعیلى هنوز چاپ نشده است. «طرحى که من براى رساله‌ام داشتم، بسیار مفصل بود و به‌طورکلی شامل ده بخش می‌شد که می‌خواستم تعزیه را از جنبه‌های مختلف بررسى کنم و در حین کار متوجه شدم که این کار بسیار سنگین است و چون فکر می‌کنم از نخستین کسانى بودم که می‌خواستند تعزیه را از این جنبه بررسى کنند.» حسین اسماعیلى فقط چهار تا پنج سال روى دو بخش از تعزیه و طرحى که در ذهنش بود می‌تواند کار کند و آن را به مقصد برساند که این دو بخش شامل فضا و شىء بود و علی‌رغم آماده شدن این دو بخش در دو جلد، هنوز نتوانسته آن‌ها را به چاپ برساند. اما نشانه‌شناسی یعنى چى؟ می‌گوید: « آنچه در اروپا به آن سیمیولوژى مى گویند، بیشتر روى تئورى هاى یاکوبسن بنا شده است و هر پدیده‌ای را از دو جنبه معنایى و ارتباطى بررسى می‌کند. مبحثى که به جنبه ارتباطى قضیه می‌پردازد، نشانه‌شناسی ارتباط می‌گوییم که من در یکى از مقالاتم عنوان دیگرى برایش انتخاب کردم و به‌جای نشانه‌شناسی بیشتر نمونه شناسى را به کار برده‌ام. مبحث دیگر هم نشانه‌شناسی معنایى است اینکه بار معنایى هر شىء اى و هر حرکتى چیست و اساس آن هم بر تئورى پیرس است که هر نشانه را از سر زاویه بررسى می‌کند و نشانه‌ها را به ۳ دسته تقسیم می‌کند.» این سه دسته عبارت‌اند از نماد یا Symbole، شمایل یا icone و نمایه یا indice. مثلاً رنگى که نماد چیزى است یا شمایل و تصویرى که بیانگر یک شىء است و سرانجام دود که نمایه آتش است. به زبان دیگر در نماد رابطه بر اساس یک قرارداد اجتماعى و یا فرهنگى و در شمایل، رابطه برپایه شباهت است و در نمایه رابطه بر اصل هم‌نشینی پایه‌گذاری شده است.» او پس از اتمام پایان‌نامه‌اش دو مقاله درباره نشانه‌شناسی ارتباط می‌نویسد که اولى در مجله «الفبا» که مرحوم ساعدى در پاریس چاپ می‌کرد، چاپ می‌شود و مقاله دوم که کامل‌تر بود، در «ایران نامه» در آمریکا به فارسى چاپ می‌شود. البته او ۳ مقاله دیگر به زبان فرانسوى در خصوص کارکرد متن، اشیا آفرینى و ساختار تعزیه به چاپ می‌رساند و هنوز مترصد این است که همه آن ده جنبه تعزیه را مورد بررسى قرار دهد. چرا؟
«امتیاز این دید یا بینش در این است که انسان را تا حدى از تکرار مکررات نجات می‌دهد. یعنى نگرش ما براساس مترولوژى خاصى است که کمى براى ما نو است، البته باید بگویم که امروز در زمینه تحقیقى و پژوهش نشانه‌شناسی دیگر نقش اول را بازى نمی‌کند و در آمریکا و اروپا آن اقبال بیست سال پیش را ندارد، اما به نظرم هنوز هم راهگشاست و شاید یک بررسى، تحقیق یا نگرش نسبت به یک پدیده اجتماعى و بخصوص هنرى، سینما و تئاتر در این زمینه، تعزیه بتواند به ما کمک کند که مسأله را از خارج از چارچوب سنتى تعریف و توصیف کنیم و به مسأله بعدى تحلیل بدهیم.» اسماعیلى اما بیشتر وقت خود را صرف پژوهش درباره قصه‌های عامیانه کرده است. او درباره علت علاقه‌اش به این گونه قصه‌ها می‌گوید که علت همان غریزه اى است که در همه ما از بچگى رشد می‌کند و به شکل گوش فرا دادن به نقال‌های حرفه‌ای، خواندن قصه‌ها و گوش دادن به قصه‌های شفاهى مادربزرگ‌ها بروز می‌کند و بعد از آن ذکر این نکته که رساله فوق لیسانس من درباره نقالى بوده است.» آشنایى با دکتر محجوب باعث دگردیسى اساسى در نظرات و نگرش دکتر حسین اسماعیلى به قصه‌های فارسى می‌شود. «چرخش بزرگ براى من زمانى اتفاق افتاد که استاد بزرگ همه ما دکتر محجوب به فرانسه آمدند. آشنایى من با ایشان قبلاً بسیار محدود بود، اما وقتى او به فرانسه آمد، من بیشتر از حضور ایشان استفاده می‌کردم و از گفته‌هایشان لذت می‌بردم. چون بسیار خوش سخن هم بودند و بزرگ‌ترین درسى که به من دادند، این بود که قبل از هر چیز فروتن باشیم.»
چرا این سخن دکتر محجوب براى او بسیار مهم است؟ «ایشان می‌گفتند که من از نوجوانى دچار غرورى بودم و در ابتداى کار وقتى پایان‌نامه‌ام را درباره سبک خراسانى در شعر فارسى نوشتم، اساتید از من بسیار تمجید کردند و واقعاً از این کار لذت می‌بردم و به همین دلیل دچار یک توهم شدم و از آن به بعد تصمیم گرفتم که همیشه سوزنى در جیبم داشته باشم. البته این سوزن خیالى است. هر بار که کسى از من کوچک‌ترین تعریفى می‌کرد، من در خیالم این سوزن را در پایم فرومی‌کردم و می‌گفتم: محمدجعفر خودت باش.» این آشنایى باعث می‌شود تا در روزهاى غربت بحث‌های زیادى بین آن‌ها صورت بگیرد و در خلال همین بحث‌ها تشویق‌های دکتر محجوب براى پژوهش در قصه‌های عامیانه توسط دکتر اسماعیلى بیش از پیش می‌شود و به من می‌گفتند که «زمینه‌های این کار در تو هست و وجود دارد.» و این‌چنین می‌شود که کار تصحیح «ابومسلم نامه» آغاز می‌شود. درواقع با اینکه یک اقیانوس بین ما فاصله افتاده بود، شخص شریف ایشان بود که این بار سنگین را بر دوش من گذاشت و مرا واقعاً تشویق کرد، اما افسوس که در آغاز راه، صحنه را خالى کرد.» ویژگى کار دکتر حسین اسماعیلى درخصوص قصه‌های عامیانه چیست؟ «در مورد قصه‌های عامیانه باید بگویم که در این زمینه منبع عظیمى داریم که هیچ فرهنگى آن را ندارد. یعنى قصه‌های مکتوبى که از گذشته به ارث برده‌ایم و هست، اما پراکنده است و شناخته شده نیست. در فرهنگ‌های دیگر چنین گنجینه‌ای نادر است و ما این‌ها را داریم و روى آن‌ها زیاد کارنکرده‌ایم.» و همین نکته بزرگ‌ترین ویژگى کارهاى دکتر اسماعیلى است. بازخوانى و بازشناسى قصه‌های کهن و عامیانه. او معتقد است که باید در تصحیح مجدد این قصه‌ها به نکاتى چون امروزى کردن این قصه‌ها پرداخت. در داخل ایران بررسى و تحلیل این قصه‌ها را زیاد نمی‌بینیم. درصورتی‌که در خارج هستند کسانى که وقت زیادى روى این کار می‌گذارند. بنابراین، اولین مشخصه این ادبیات این است که هنوز هم ناشناخته است و ناشران باید در این زمینه علاقه بیشترى نشان دهند و از طرف مقامات فرهنگى و کشورى باید بیشتر حمایت شود.» تعریف حسین اسماعیلى از قصه عامیانه چیست؟ می‌گوید: «به نظرم قصه عامیانه یا Littlerature Populaire قصه‌ای است که در روزنامه‌ها به صورت پاورقى چاپ شود.
مثلاً به نظرم آثار مستعان از نوع قصه عامیانه است، اما سمک عیار به هیچ وجه قصه عامیانه نیست. از نظر دکتر اسماعیلى این‌ها قصه‌های سنتى یا ملى هستند.» این قصه‌ها ادبیات ملى هستند و به هیچ وجه صفت عامیانه براى آن‌ها مناسب نیست و باید یک نام جدید برایشان پیدا کرد. چرا می‌گوییم عامیانه؟ آیا کسى که این روایات را نقل می‌کرده، عامى و بی‌سواد بوده است و یا مخاطبان آن عوام بوده‌اند؟ که این دو فرض در مورد قصه‌های ایرانى کلاً نادرست است.» دکتر حسین اسماعیلى قصه سمک عیار را شاهکار قصه‌های ملى ایرانى می‌داند و می‌گوید: «هیچ شکى دراین‌باره نیست. چه ازنظر فرم و چه ازنظر محتوا فوق‌العاده است. من معتقدم سمک عیار مهم‌ترین قصه ایرانى است، اما درعین‌حال داراب نامه طرسوسى فوق‌العاده است.» تمام دغدغه دکتر اسماعیلى انتساب لفظ عامیانه و عوامانه براى این قصه‌ها است. «یکى از چیزهایى که مرا منقلب می‌کند، وقتى است که در مورد این‌ها با لفظ داستان عامیانه صحبت می‌کنیم، درحالى که این داستان‌ها پر از نکات علمى، هنرى و اسطوره‌ای است و ما چه حقى داریم بگوییم این داستان، عامیانه است وقتى مثلاً به قصه حسن‌کچل هم داستان عامیانه می‌گوییم.» یکى بود و یکى نبود. دکترى بود ایرانى در آن سوى آب‌ها و دور از وطن و در دیار غربت که دغدغه شناسایى قصه‌های ملى و ایرانى به هم‌وطنان و اطرافیانش را داشت و در این زمینه دچار مشکلات فراوانى بود. چرا که او را در دیار درنگ بیشتر از وطن می‌شناسند و غربت او در وطن بیش از این‌هاست. آیا او به همین بسنده کرده است؟ آیا متوقف می‌شود؟… نه، دکتر اسماعیلى تمام تلاشش را براى شناساندن فرهنگ بومى وطنش به کار بسته. او حتى قصه‌های معاصرى چون بوف کور صادق هدایت و شازده احتجاب گلشیرى را هم به فرانسه ترجمه کرده است و با این حال شنیدن حرف آخرش تلخ و دشوار است وقتى می‌گوید: «وقتى من موقعیت نویسنده‌های ترک‌زبان را در اروپا می‌بینم به حال نویسندگان خودمان افسوس می‌خورم.»

 

– این مقاله ابتدا در مجموعه «مهرگان» و در جشن‌نامه مشاهیر معاصر ایران به سفارش و دبیری محسن شهرنازدار تهیه و منتشر شده است. پروژه مهرگان که در موسسه فرهنگی- مطبوعاتی ایران به انجام رسید؛ به معرفی نخبگان ایرانی متولد ۱۲۹۰ تا ۱۳۳۰ خورشیدی می‌پرداخت. بخشی از این پروژه سال ۱۳۸۳در قالب کتاب منتشر شده است.

– ویرایش نخست توسط انسان‌شناسی و فرهنگ: ۱۳۹۶
– آماده‌سازی متن: فائزه حجاری زاده
-این نوشته خُرد است و امکان گسترش دارد.برای تکمیل و یا تصحیح اطلاعات نوشته شده، به آدرس زیر ایمیل بزنید:
elitebiography@gmail.com