انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

درباره بهجت صدر

نقاش طبقه نوزدهم!

محمد شمخانى:

«بهجت صدر» آدم پرتحرک و شلوغى است. زیاد حرف می‌زند و کمتر بروز می‌دهد و جالب آنکه برخلاف خیلى از هنرمندان زن که دیده‌ام بسیار خوش‌بین است و کمتر از در گله و شکایت و غیبت درمى آید. بسیار هم از بزرگداشت موزه هنرهاى معاصر خشنود است. خشنود از اینکه بالاخره شرایطى براى معرفى یکجا و یک‌باره آثارش پیش آمده است. فقط کمى از اینکه بعضى کارهایش روى دیوار نرفته و به خانه بازگشته اظهار تعجب می‌کند……..

متولد ۸ خرداد ۱۳۰۳ اراک

فارغ‌التحصیل دانشکده هنرهاى زیبا دانشگاه تهران – ۱۳۳۳

فارغ‌التحصیل آکادمى روبرتو ملى و آکادمى هنرهاى زیباى ناپل – ۱۳۳۸

شرکت در دو دوره بى ینال جهانى ونیز

استاد دانشکده هنرهاى زیباى دانشگاه تهران – ۱۳۵۹ـ۱۳۳۸

برنده جایزه بزرگ سومین بى ینال نقاشى تهران – ۱۳۴۱

دریافت بورس فرصت مطالعات دانشگاهى – ۱۳۴۵

برگزارى نمایشگاه انفرادى در گالرى «پینچو» رم – ۱۳۳۶

برگزارى نمایشگاه انفرادى در گالرى سیروس پاریس – ۱۳۵۴

شرکت در نمایشگاه «کناره‌ها و اختلاط‌ها» در کنار کسانى چون ژوزف بویز، مساژه، موهوى نادى و … – ۱۳۶۴

برگزارى نمایشگاه «سى وسه سال نقاشى بهجت صدر» در سیته دزآر – ۱۳۶۹

برگزارى نمایشگاه‌های انفرادى و شرکت در نمایشگاه‌های گروهى در ایران، ایتالیا، فرانسه، آمریکا، برزیل، کانادا و …

نمایشگاه مرورى بر آثار بهجت صدر در موزه هنرهاى معاصر مرداد – ۱۳۸۳

در طبقه نوزدهم یک برج زندگى می‌کند، جایى که پنجره‌اش باز می‌شود به یک بزرگراه و چند ساختمان بلندمرتبه و دورتر؛ به دار و درخت و کوه‌های شمال تهران. آن‌قدر که انگار این پنجره بزرگ و سراسرى آن چشم‌انداز لایه‌لایه را براى همیشه قاب گرفته است. خانه‌ای است بزرگ و خالى و شاید به خاطر اینکه فقط خواسته آن را حفظ کند و در رفت و بازگشت از پاریس جایى براى ماندن داشته باشد. می‌گوید:«تمام حقوق بازنشستگی‌ام را می‌دهم براى شارژ این چهاردیوارى.» و دائم به خاطر بی‌نظمی خانه عذرخواهى می‌کند. بی‌نظمی نیست این که می‌گوید. بیشتر کتاب‌ها و عکس‌هایی است که از جاى خود خارج‌شده‌اند و تابلوهایى که از موزه هنرهاى معاصر پس آورده‌اند. با چستى و چالاکى که از یک زن ۸۰ ساله تا حدودى بعید می‌نماید، میان آن نظم و بی‌نظمی راه می‌رود و به چیزهایى اشاره می‌کند که در روزهاى اخیر درگیر آن‌هاست. بعد کتابى را که روى میز است برمی‌دارد و نشانم می‌دهد. ترجمه‌ای از یک کتاب فرانسوى که از سال ۱۸۸۸ آغاز می‌شود و تا دهه‌های آغازین قرن بیستم پیش می‌آید. کتابى که چهل و چند سال پیش ترجمه کرده و هرگز چاپ نشده است. جابه جا میان سطور تایپ شده کتاب ردپاى مدادى است که دست خط «سهراب سپهرى» را نشان می‌دهد. این کتاب را که به هنر مدرن می‌پردازد، قرار بوده انتشارات فرانکلین در قالب چند جزوه منتشر کند که به دلایلى هرگز این اتفاق نیفتاده است. وقتى از او می‌خواهم که دوباره آن را به یک ناشر نشان بدهد، هیچ تمایلى از خود بروز نمی‌دهد و می‌گوید که دیگر کهنه شده است و بازار ندارد.
«بهجت صدر» آدم پرتحرک و شلوغى است. زیاد حرف می‌زند و کمتر بروز می‌دهد و جالب آنکه برخلاف خیلى از هنرمندان زن که دیده‌ام بسیار خوش‌بین است و کمتر از در گله و شکایت و غیبت درمی‌آید. بسیار هم از بزرگداشت موزه هنرهاى معاصر خشنود است. خشنود از اینکه بالاخره شرایطى براى معرفى یکجا و یک‌باره آثارش پیش آمده است. فقط کمى از اینکه بعضى کارهایش روى دیوار نرفته و به خانه بازگشته اظهار تعجب می‌کند. آثارى که جاى آن‌ها در نمایشگاه موزه و در معرفى این هنرمند خالى به نظر می‌رسد.
یک نکته جالب و جاذب دیگر درباره صدر، صداقت اوست. در پاسخ به هر پرسشى که می‌کنم، پیش از آنکه چیزى بگوید و داستانى ببافد، سندى محکم و معتبر رو می‌کند. نمی‌دانم چرا، ولى این کار را با وسواس زیادى انجام می‌دهد. شاید چیزهایى شنیده که نمی‌خواهد به آن‌ها دامن بزند. نکته طنزى که در زندگى برخى از هنرمندان زیاد به چشم می‌خورد. خودبزرگ بینی‌های بی‌پشتوانه و اصرار به اینکه با آدم‌های خیلى بزرگ مقایسه شوند. صدر اما از این قاعده مستثنى است. این صداقت در او از همان نخستین تماس تلفنى قابل لمس است.
کسى که براى نخستین بار با خودش و براى صدمین بار با آثارش حرف می‌زنم. آثارى که در مراجعه به منابع غربى و دنیاى گسترده نقاشى مدرن اصالت و هویت آن‌ها آشکار می‌شود و همین شاید آن تفاوت اصلى و اساسى صدر با دیگر نقاشان زن ایرانى است. چیزى که «لئونلوونتورى» منتقد بزرگ ایتالیایى چند دهه پیش به خلاقه بودن آن‌ها در قالب یکدست نوشته ساده و صمیمى و کوتاه اشاره می‌کند. نکته‌ای که امیدوارم نقاش ـ با آن روحیه‌ای که دارد و از او دیده‌ام ـ به خاطر یادآوری‌اش در این متن و مطلب از دست من ناراحت نشود. چون این نکات چیزهایى بود که حتى نمی‌خواست در مصاحبه‌اش بیاورم و تنها براى یادآورى به آن‌ها اشاره می‌کرد و حواله می‌داد. درست همان‌طوری که نمی‌خواست درباره نقاشى و عکس‌هایش چیزى را بگوید که به آن فکر نکرده است و احیاناً برداشت این و آن منتقد خارجى بوده و هست. از اینکه آن‌قدر راحت نقاشی‌هایش را متعین و محدود به عینیاتى می‌کند که خاستگاه ذهنیتش بوده و از اینکه در ادامه آفرینش گرى اش به نوعى عکس ـ نقاشى (فتوپاینتینگ) رسیده است، کمى اظهار تعجب می‌کنم که می‌پذیرد و در نکته دوم مرا هم‌عقیده با منتقدى خارجى می‌داند که پیش‌تر این حرف را به او زده است . اینکه گفتم چرا نقاشی‌های انفورمل و انتزاعى خاسته از دیدن درخت‌ها و … را در تقابل با عکس‌هایی از درخت و طبیعت (تقابل سوبژه و ابژه) در یک تابلو و یک ترکیب آورده است. آخر، نقاشی‌های صدر بسیار پیچیده‌تر از آن است که بیاییم و آن‌ها را بنا به صداقت نقاش به یک سرى عناصر عینى و طبیعى تقلیل بدهیم. بافت و ریتم درخت‌ها آن چیزى است که نقاش دیده و به تصویر کشیده است.
برداشت‌های بیننده، اما حتماً به همین دیدن و بازدیدن و برگرداندن عینیت به ذهنیت و آنگاه به عینیت موردنظر نقاش ختم نمی‌شود و از آن فراتر می‌رود و این همان نکته‌ای است که بارها به نقاش بازمى گویم و از او می‌خواهم که دیگر به عینیات موردنظرش اشاره نکند. اما صداقت صدر و آن روحیه معلمی‌اش شاید هیچ‌گاه اجازه ندهد که او بیننده را به دنبال کشف برداشت‌های خود بفرستد. این را وقتى می‌فهمم که به ساخت‌وساز معماریایى آثارش اشاره می‌کنم و آن ساختاربندی نابى که در آن‌هاست. چیزى که هنرمند براى پذیرش آن تردید دارد و درباره‌اش فقط می‌گوید: «نمی‌دانم و تا حالا به آن فکر نکرده‌ام.»
بهجت صدر هنوز روحیه یک دانشجوى پرجنب و جوش را دارد. او ـ آن‌طور که خودش می‌گوید ـ سفر زیاد می‌کند و در همه این سفرها دوربین از دستش نمی‌افتد. عکس‌هایی که در میانه کارهاى او می‌آیند، همه مناظرى است که او با همان دقت و دید نقاشی‌هایش گرفته و بریده و کلاژ کرده است. بعضى از این عکس‌ها شامل مناظرى از ایران و ایتالیا و فرانسه می‌شود و بعضى در آمریکا و جاهاى دیگر دنیا گرفته شده‌اند. بعضى هم به خاطره‌ای خاص پیوند می‌خورد که در روحیه نقاش تأثیر به خصوصى گذاشته است. روى هم رفته اما زندگى این هنرمند در همان سه کشور فرانسه، ایتالیا و ایران خلاصه می‌شود. سال۱۳۰۳ در اراک به دنیا می‌آید و سال۱۳۲۷ وارد دانشکده هنرهاى زیباى دانشگاه تهران می‌شود و سال۱۳۳۳ با رتبه نخست از این دانشکده فارغ‌التحصیل می‌گردد. دو سال بعد راهى ایتالیا می‌شود و ابتدا در آکادمى «روبرتوملى »و سپس در آکادمى هنرهاى زیباى ناپل به تحصیل می‌پردازد. در همان سال اثرى از او در بى ینال ونیز شرکت می‌کند. اثرى که سال ۱۳۷۴ در ایران فروش رفت و حالا به امانت روى دیوار موزه هنرهاى معاصر است. استفاده از کاردک به جاى قلم مو به همان زمانى بازمی‌گردد که صدر شروع به تحصیل در ایتالیا می‌کند. یعنى از وقتى که استاد ایتالیایى طبیعت بى جانى از دختر جوان ایرانى می‌بیند و خاصه و خلاصه کارى او را در رفتار با موضوع تشخیص می‌دهد. طبیعت بى جانى که با چند حرکت آزاد و چند لکه رنگ خلق شده است. همین جا استاد او را به ادامه این راه تشویق می‌کند. نوعى نقاشى کنشى که قلم و سه پایه و بوم ایستاده پاسخگوى آن نیست. به خاطر همین شاید طراحی‌های صدر آن قدر ضعیف به نظر می‌آید. به خاطر رفتار بی‌محابای او با رنگ و کاردک. رنگى که روى بوم، پارچه یا چوب می‌ریزد و با کاردک آن را پهن و پخش و کنترل می‌کند. این انگیختگى و کنشگرى مانع از آن می‌شود که نقاش با آرامش بایستد و به طراحى بپردازد. در عوض آن چیزى که چند دهه خلق می‌کند بسیار پخته و پرداخته تر از طراحی‌های یک طراح خوب آکادمیک است که امروزه هیچ حرفى به خودى خود براى گفتن ندارد. همین هم شاید باعث می‌شود که مدخلى در دایره‌المعارف «بنزیت» به او اختصاص بیابد و در جلد چهارم کتاب «هنر آبستره » میشل راگون معرفى شود و اثرش روى جلد یکى از مجلات فرانسوى بیاید (۱۹۶۴) و… صدر در سال۱۳۳۸ به ایران بازمی‌گردد و به عنوان استاد دانشکده هنرهاى زیباى دانشگاه تهران مشغول به کار می‌شود. از آن سال‌ها خاطرات زیادى دارد. چیزهایى می‌گوید و ناگفته می‌گذارد؛ از خیلی‌ها که می‌شناسیم. در جایى از «رویین پاکباز »گله می‌کند که چرا در دایره المعارفش چیزى درباره او ننوشته است. پاکبازى که از شاگردانش بوده و زمانى چیزهاى زیادى به او آموخته است. بعد براى یادآورى آن دوران کتابچه‌ای را نشان می‌دهد که کار کلاسى شاگردانش توى آن آمده است. سه اسب در یک ترکیب‌بندی از رویین پاکباز و یک طبیعت بی‌جان از آیدین آغداشلو چیزهایى است که از آن کتابچه در خاطرم می‌ماند. آثارى که البته خیلى هم به یاد ماندنى نیست.
جایزه بزرگ سومین بى ینال نقاشى تهران (۱۳۴۱) به صدر اختصاص می‌یابد. جایزه‌ای که باعث می‌شود بار دیگر آثار او در بى ینال ونیز شرکت کند. داورى و انتخاب این آثار با محسن فروغى، پرویز مؤید عهد، پروفسور آرگان (ایتالیا)، فرانک الگار (فرانسه)، ژاک لاسنى (فرانسه) و پروفسور کورت مارتین (آلمان) بوده است. کسانى که با دقایق و ظرایف هنر مدرن غرب آشنایى داشتند و داوریشان توأم با درایت بود و دورنگرى.
اقامت صدر در فرانسه اما به سال۱۳۴۵ برمی‌گردد. به زمانى که از پاریس بورس مطالعاتى دریافت می‌کند و در سمت دستیارى «گوستاوسن ژیه» نقاش و استاد بوزار به آموختن شیوه‌های آموزش هنرى می‌پردازد. در سال۱۳۴۶ هم بدون آنکه بداند و با توجه به دریافت‌های شخصی‌اش ـ که البته ممکن است تداعى دیده‌ها و دریافت‌هایش از هنر حرکتى غرب نیز بوده باشد ـ به خلق یکسرى آثار حرکت بر مبناى نقاشی‌های همیشگى خود می‌پردازد. آثارى که پیش‌درآمدهای آن‌ها آفرینش تک اثرى براى شرکت در یک مسابقه بوده است. مسابقه‌ای که مسئول آن «پرویز ناتل خانلرى» بوده و موضوعش «مبارزه با بی‌سوادی». صدر با استفاده از پرده‌کرکره‌ای که یک روى آن سیاه و یک روى آن سفید و براق بوده و قرار دادن تابلویى در پس‌زمینه یک کانسپت می‌سازد. مکمل این کانسپت یکسرى آینه است که نور دانش را بازتاب می‌دهد و به تاریکى جهل می‌افشاند. عبور و مرور نور از کرکره و ظهور و غیاب تابلو در پس‌زمینه، هم جایزه آن مسابقه را نصیب نقاش می‌کند و هم زمینه‌ای می‌شود براى آثارى گذرا در این ردیف. آثارى که کرکره‌های فلزى آن‌ها را موتورهاى کوچکى به حرکت درمی‌آوردند.صدر دو سال بعد از انقلاب ۵۷ از دانشگاه تهران بازنشسته می‌شود و به پاریس می‌رود. اقامتى که از او یک شهروند فرانسوى می‌سازد و زندگى‌اش را میان تهران و پاریس تقسیم می‌کند. ازجمله فعالیت‌های مهم او در فرانسه شرکت در نمایشگاه «کناره‌ها و اختلاط » است که اجازه می‌دهد آثارش در کنار کارهایى از ژوزف بویز، مساژه، موهوى نادى و… به نمایش دربیاید. به این نمایشگاه می‌توان نمایشگاه‌های دیگرى را اضافه کرد که او همواره در این سال‌ها در سیته دزآر و گالری‌های دیگر پاریس برگزار کرده است.
نکته قابل‌توجه درباره نقاشی‌های صدر خلق دنیایى درونى و واحد در طول چند دهه است، دنیایى که با بازآفریدن خود از تکرار می‌گریزد و با تنوع می‌آمیزد. براى درک این دنیاى درونى باید مقیم ذهن کودکانه نقاش شد که در بیان «چرایى» آن بیشتر به «نمی‌دانم» توسل می‌جوید. هنرمند ریزچهره و ریزاندامى که هنوز سرزندگى و سرشارى یک کودک گریزپا را دارد.
به ساعت که نگاه می‌کنم و به پشت سر، آن پنجره بزرگ و سراسر منظره دیگرى از تهران را قاب گرفته است. چشم‌اندازی با چراغ‌های روشن و کرکره‌های تاریک. حالا من مانده‌ام و صدر مانده است و خواهرش که با وجد خاصى از نقاشی‌های بهجت می‌گوید. خواهرى که در یکى دیگر از طبقات همان برج زندگى می‌کند.
– این مقاله ابتدا در مجموعه «مهرگان» و در جشن‌نامه مشاهیر معاصر ایران به سفارش و دبیری محسن شهرنازدار تهیه و منتشر شده است. پروژه مهرگان که در موسسه فرهنگی- مطبوعاتی ایران به انجام رسید؛ به معرفی نخبگان ایرانی متولد ۱۲۹۰ تا ۱۳۳۰ خورشیدی می‌پرداخت. بخشی از این پروژه سال ۱۳۸۳در قالب کتاب منتشر شده است.

– ویرایش نخست توسط انسان‌شناسی و فرهنگ: ۱۳۹۷
– آماده‌سازی متن: فائزه حجاری زاده
-این نوشته خُرد است و امکان گسترش دارد.برای تکمیل و یا تصحیح اطلاعات نوشته شده، به آدرس زیر ایمیل بزنید:
elitebiography@gmail.com