انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

درباره ابراهیم یونسى؛ مردى که از پا نمى افتد

ساره دستاران

«ما نویسندگان، مردم ایران را با یکدیگر آشتى داده ایم، مصداق این ادعاى بسیار سنگین، ترکیب مثلث احمد محمود از جنوب ایران، ابراهیم یونسى از غرب ایران و محمود دولت آبادى از شرق ایران است.» این جمله را محمود دولت آبادى سالها پیش با آن لحن همیشگی در مراسم گرامیداشت احمدمحمود و در حضور ابراهیم یونسى گفته بود. نوجوان هفده ساله وقتى در سال۱۳۲۲ از بانه کردستان به دبیرستان نظام در تهران آمد،هنوز نمى دانست که روزى هدفش معرفى مردم و فرهنگ کردستان مى شود…

ابراهیم یونسى ـ مترجم و داستان نویس (متولد خرداد ۱۳۰۵ بانه – وفات ۱۹ بهمن ۱۳۹۰ تهران)

-عزیمت به تهران و تحصیل در دبیرستان نظام تهران۱۳۲۲

– فارغ التحصیل دانشکده افسری ۱۳۲۷

– عضویت در شبکه نظامی حزب توده ایران در سالهای پیش از کودتای ۲۸ مرداد
– زندان در سالهای پس از کودتا به مدت ۸ سال
– اشتغال به«تحصیل از طریق مکاتبه در انگلستان » در زندان
– نگارش« هنر داستان نویسى» و ترجمه «آرزوهاى بزرگ» چارلز دیکنز در زندان
– اشتغال در شرکت دانمارکى کامپ ساکس و همکاری با محمد قاضى مترجم۱۳۴۳
– استخدام در مرکز آمار ایران، وابسته به سازمان برنامه به عنوان محقق،مترجم، و سپس مشاور رئیس مرکز
– از بانیان کمیته دفاع از حقوق بشر در میانه دهه پنجاه
– نخستین استاندار کردستان ایران پس از انقلاب ۵۷ و در دولت مهدی بازرگان
– ترجمه و تالیف ۸۰ کتاب از زبان انگلیسی و یک کتاب از زبان فرانسه
– ابراهیم یونسی از سال ۱۳۸۸، به بیماری آلزایمر مبتلا شد.

نوشته‌ها:

هنر داستان نویسی (۱۳۴۱)؛
دلداده‌ها (رمان, ۱۳۷۲)؛
رویا به رویا؛
مادرم دوبار گریست – (رمان, ۱۳۷۷)؛
کج‌کلاه و کولی – (رمان)؛
گورستان غریبان – (رمان, ۱۳۵۸)؛
زمستان بی‌بهار – (رمان, ۱۳۸۲)؛
شکفتن باغ – (رمان, ۱۳۸۳)؛
دادا شیرین – (رمان)؛
اندوه شب بی پایان؛
دعا برای آرمن – (رمان, ۱۳۷۷)؛
خوش آمدی – (رمان, ۱۳۸۱)؛

ترجمه‌ها:

آرزوهای بزرگ – چارلز دیکنز (۱۳۳۶)
ادبیات آفریقا
تاریخ ادبیات یونان – رز هربرت جنینگز
تکیه‌گاه – تئودور درایزر
قیام شیخ سعید پیران – اولسن رابرت
کردها و کردستان – درک کینان
تاریخ معاصر کرد
جنبش ملی کرد – کریس کوچرا کردشناس فرانسوی
هنر نمایشنامه نویسی
طوفان – ویلیام شکسپیر
جنبه‌های رمان
اگر بیل استریت زبان داشت
کردها ترکها عربها – سیسل جی ادموندز
یک جفت چشم آبی – توماس هاردی
به دور از مردم شوریده – توماس هاردی
جود گمنام – توماس هاردی
موسیقی و سکوت – رز تره مین
بازگشت بومی – تامس هاردی
گشتی در کردستان ترکیه – لیزر شرین
مردی که خورشید را در دست داشت – جک ریموند جونز
مسله کرد و روابط ایران و ترکیه – رابرت السن
با این رسوایی چه بخشایشی – جاناتان رندل
علامتچی – چارلز دیکنز
داستان دو شهر – چارلز دیکنز
چارلز دیکنز – باربارا هاردی
دفتر یادداشت روزانه یک نویسنده – فئودور داستایفسکی
کردها – مصطفی نازدار
اسپارتاکوس – هوارد فاست
جامعه‌شناسی مردم کرد (آغا، شیخ و دولت) – مارتین وان براینِسِن
جنبش ملی کرد – کوچرا کریس
زندگانی و عقاید آقای تریسترام شندی – لارنس استرن
دست تکیده – توماس هاردی
تاریخ اجتماعی هنر – آرنولد هاوز
سیری در ادبیات غرب – جان بوینتن پریستلی
تاریخ ادبیات روسیه – سی دی میرسکی
میراث شوم – جورج گیسینگ (۱۳۷۱)
لینمارا، عشق و آرزو – کاترین گاسکین
زن شیشه‌ای
آشیان عقاب – هون کنستانس
تامس هاردی – سی دی لویس
مشتی غبار – آرتور اولین وان
سرگذشت یک اسب – لئو تولستوی

«ما نویسندگان، مردم ایران را با یکدیگر آشتى داده ایم، مصداق این ادعاى بسیار سنگین، ترکیب مثلث احمد محمود از جنوب ایران، ابراهیم یونسى از غرب ایران و محمود دولت آبادى از شرق ایران است.» این جمله را محمود دولت آبادى سالها پیش با آن لحن همیشگی در مراسم گرامیداشت احمدمحمود و در حضور ابراهیم یونسى گفته بود. نوجوان هفده ساله وقتى در سال۱۳۲۲ از بانه کردستان به دبیرستان نظام در تهران آمد،هنوز نمى دانست که روزى هدفش معرفى مردم و فرهنگ کردستان مى شود: «صحبت که مى شد چه معلم، چه شاگرد فکر مى کردند اگر شب را پیش کُرد جماعت سرکنى، سرت را مى بُرند و فردا زنده نیستى!… اختلاف مذهب هم بود و طرفین به هم «بد» معرفى شده بودند. وقتى کسى منتقل مى شد به کردستان، عزا مى گرفت و تلاش مى کرد تا با پارتى بازى و رشوه اى آنجا نیاید. اما بعد که مى آمدند، مى دیدند غیر از این است که شنیده اند و باید چیزى مى دادى تا بروند!»

ابراهیم یونسى که آن روزها نه داستان مى نوشت و نه ترجمه مى کرد، در دبیرستان نظام با احمد شاملوی آمده از خراسان همکلاس شد. شاملو یک سال کمتر در دبیرستان مى ماند و بدون دیپلم آنجا را رها مى کند. یونسى هم هرچند دیپلم مى گیرد، همچون شاعر، سرنوشت دیگرى پیدا مى کند. شاملو از همان زمان استعداد و علاقه اش به ادبیات را نشان مى دهد و در هفته نامه «پولاد» که معلم ادبیاتشان ـ جواد تربتى ـ درمى آورده، مقاله مى نویسد. بعدها وارد جریانات سیاسى مى شود و مدتی هم توسط روسها دربندر پهلوى زندانى می شود. یونسى چند سال بعد او را در خیابان استانبول مى بیند؛ از آذربایجان رسیده و سیاسى… ابراهیم یونسى هرچند آن روزها به دانشکده افسرى مى رفته است، اما «زندان» سرنوشت مشترک او و شاملو و بسیارى دیگر شد.

سه سال بعد که افسر ارتش است، بعد از انتقال به لشکر چهار رضاییه، همانجا ازدواج مى کند و بچه دار مى شود. سپیدى زمستان اما جز سیاهى، رنگى به آنها نشان نمى دهد. یونسى در حادثه اى تیر مى خورد… «رضاییه زیاد برف مى بارید… پایم را بریدند…» پدرش بقیه خانواده را مى برد به کردستان و مریم دختر چهل روزه اش مننژیت مى گیرد؛ دیگر نه مى شنود، نه حرف مى زند…

از طرف ارتش براى ساختن پاى مصنوعى راهى آلمان و فرانسه مى شود. به تهران که برمى گردد در ذخایر ارتش که اداره اى مربوط به تسلیحات و در خیابان سپه بوده، شروع به کار مى کند. آن روزها نه مى نوشته، نه ترجمه مى کرده است تا سال۱۳۳۲ که وارد سازمانى سیاسى وابسته به حزب توده مى شود. گروه گروه دستگیر و محاکمه مى شوند. یونسى جزو گروه دوم در انتظار اجراى حکم اعدام بوده که ازدست دادن پا در حین خدمت او را ازمرگ مى رهاند و حبس ابد با اعمال شاقه برایش رقم مى خورد. از زندان لشکر زرهى ـ جایى نزدیک محل سکونت امروزش در عباس آباد ـ به زندان قصر منتقل مى شود و یک سال انفرادى… «از بخت یارى اوست شاید» که هم بندان هشت سال همراهش، همه تحصیل کرده هستند و عده اى از فرنگ برگشته و آشنا به زبان. او هم که کمى فرانسه مى دانسته با استفاده از یک فرهنگ فرانسه به انگلیسى اشکالات لغت هاى انگلیسى اش را مرتفع مى کند. فرهنگ حییم هم دیگر کمکش بوده که هنوز هم هست…

وقتى اتاق ها بازتر مى شود، در گپ و گفت هاى زندان بحث به تعریف داستان و رمان کشیده مى شود. با اروپا و شوروى نامه نگارى مى کند که اگر اطلاعاتى درباره داستان نویسى هست برایش بفرستند. به حساب مدرسه بین المللى «تحصیل از طریق مکاتبه» در انگلستان پول واریز مى کند، برایش کتاب مى فرستند و او پى گیر مى خواند و تمرین ها را انجام مى دهد. « هنر داستان نویسى» در زندان نوشته مى شود. این کتاب را مى خواند و دامنه مطالعه را بسط مى دهد . بعد از تنظیم مطالب، آنها را به سیاوش کسرایى که به ملاقاتش مى آمده مى سپارد و او هم به ناشرى براى چاپ. «آرزوهاى بزرگ» چارلز دیکنز را هم آنجا ترجمه مى کند و کتاب به عنوان بهترین ترجمه سال در انجمن اسلامى دانشگاه تهران معرفى مى شود. «خیاط جادو شده» ى سولومن رابینوویچ ـ نویسنده معاصر تولستوى ـ نیز دیگر ترجمه اوست، کتابى از نویسنده اى که مى گوید: اگر مرا در آمریکا دفن کردید کنار قبر ثروتمندها چال نکنید تا اگر زمین لرزه اى شد و درهم رفتیم، نه به آنها توهین شده باشد، نه به من!. «خانه قانون زده » ى دیکنز و «اسپارتاکوس» هوارد فاست دیگر کارهاى او در این ایام است و «شرلى» از شارلوت برونته که چون کتابى ضد کارگرى بوده، یوسنى از ترس خیانت به مردم و اینکه مبادا وسوسه شود و آن را بفروشد مى سوزاندش.

بعد از زندان سه سال بیکار مى ماند تا با محمد قاضى در کامپ ساکس همکار مى شود. قاضى هم ولایتى او بوده و از سالهاى دبیرستان نظام آشنایش . یونسى با قاضى که لیسانسیه حقوق و کارمند بازنشسته دارایى بود یک سالى در این شرکت دانمارکى همکار مى شود ؛ پنج شش سالى هرشب با او در رفت وآمد است، هر دو باخانواده هایشان در منزل یا در کافه و رستورانى …مهندس عزت الله راستکار ـ برادر فهیمه راستکار ـ در سازمان برنامه با نفوذ بوده و خوش نام. کار در مرکز آمار ایران، وابسته به سازمان برنامه را او براى یونسى پیدا مى کند. به عنوان محقق، بعد مترجم، سپس رئیس دارالترجمه و در نهایت مشاور رئیس مرکز به کار مشغول مى شود. او که دغدغه اش هماره معرفى مردمش و ایجاد تفاهم بین تیره هاى مختلف ایرانى بوده،گفتن از کرد ها و کردستان را فرا راه خود قرار مى دهد: مسأله کرد و روابط ایران و و ترکیه، جامعه شناسى مردم کرد، کردها، جنبش ملى کرد، کردها، ترکها، عربها و … همچنین نهضت ملى کرد از جمله آثار او با این دغدغه است.

«مردم ایران واقعاً همدیگر را نمى شناسند. نه تهرانى ، آذربایجانى را ، نه آذربایجانى کرد را، نه کرد خراسانى را. همه تصور مبهمى از هم دارند و من همانند هر کس دیگرى که با زادگاه خود بیشتر مأنوس است، به نوشتن از کردستان پرداختم. علاوه بر ترجمه هایش، در داستانهایش چون گورستان غربیان، خوش آمدى، کج کلاه و کولى، مادرم دو بار گریست، دادا شیرین، رؤیا به رؤیا ، دعا براى آرمن و … نیز همواره به طرح شخصیت ها و آداب و رسوم کردى، توجه داشته هر چند نخواسته مخاطب را در باره جغرافیا گیج کند. ابراهیم یونسى دوست دارد هر چه براى مردم مفید است انجام دهد، نه کارى از سرتفنن. او حتى خواسته تا تصور واهى را که مردم ایران از دیگران دارند اصلاح کند. ترجمه «اگر بیل استریت زبان داشت» درباره زندانهاى آمریکا، در همین راستا است و یا «تجارت اسلحه». «هنر نمایشنامه نویسى» را هم از آن رو که مى پندارد کارى در این زمینه انجام نشده در دست دارد. او هر چند سه چهار داستان براى «کتاب هفته» و «مجله سینما» ترجمه کرده، اما در ادامه متمرکز به کار کتاب پرداخته و با سیاوش کسرایى، نجف دریابندرى، کریم کشاورز و دیگران همراهى داشته واز گرایش به حزب فراگیر آن زمان یاد مى کند که تقریباً بیشتر کسانى که قلم به دست داشته اند، مانند نجف دریابندرى، محمد قاضى، على محمد افغانى، احمد محمود و… از آن بى بهره نبوده اند. درباره داستان دیگران نظر نمى دهد. با اشاره به این گفته چخوف که «وقتى مى خواهید نویسنده اى از شما بدش بیاید، بگویید کارش خوب نبوده!». درباره شعر اما کلاسیک ها را مى پسندد واز معاصران و نوپردازان، شعر اخوان ثالث، شفیعى کدکنى والبته کسرایى را. زبان شعر خراسانى برایش پرجاذبه است و شعرى که تا حدى قافیه در آن رعایت شده باشد.

هر چند آثار ارزشمندى از راسل، شکسپیر، الیوت، گورکى، داستایوفسکى و چخوف ترجمه کرده و کتابهاى مرجعى چون «سیرى در ادبیات غرب»، «سیرى در نقد ادبیات روس»، «ادبیات آفریقا» و «تاریخ ادبیات یونان»، مجموعه چهارجلدى «تاریخ اجتماعى هنر» را اما کار سخت و پرزحمت خود مى داند. چندجلد کتابهاى توماس هاردى با نام «سیروان آزاد» از او منتشر شده؛ ترکیب نام دختر و پسرش. استاندار کردستان بوده و معذوریت هایى داشته براى چاپ کتاب با نام خود، نام فرزندانش از این رو بر کتابهاى او نقش مى بندد.

حالا ابراهیم یونسى که مدتهاست کمتر از خانه بیرون مى رود، پشت میز اتاق کارش، اتاقى پر از کتاب و چندقاب عکس و عصاهاى تکیه داده به دیوار پیگیر کار ترجمه اش است و اگر طرحى به ذهنش برسد، درصدد نگارش رمانى. دفترى دارد که مأمن طرحهاى داستانى و شخصیت هایش است؛ هر جا نوشته اى نظرش را جلب کند، از کتاب داستانى یا مثلاً امثال و حکم دهخدا، آن را یادداشت مى کند که هر یک مى تواند آغاز جمله داستان بعدى اش باشد، کسى که به تعداد سالهاى رفته عمرش کتاب نوشته و ترجمه کرده، حدود هشتاد تایى…

-این مقاله ابتدا در مجموعه «مهرگان» و در جشن نامه مشاهیر معاصر ایران ؛ به سفارش و دبیری محسن شهرنازدار تهیه و منتشر شده است. پروژه مهرگان که در دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی ، در موسسه فرهنگی- مطبوعاتی ایران به انجام رسید؛ به معرفی نخبگان ایرانی متولد ۱۲۹۰ تا ۱۳۳۰ خورشیدی می پرداخت. بخشی از این پروژه سال ۱۳۸۳در قالب کتاب منتشر شده است.

– این نوشته خُرد است و امکان گسترش دارد. برای تکمیل و یا تصحیح اطلاعات نوشته شده، به آدرس زیر ایمیل بزنید:
elitebiography@gmail.com

ویرایش نخست توسط انسان شناسی و فرهنگ: ۱۳۹۳