دستهایی که عاشق چوباند
ساحر عاشقى که چوب خشک را به صداى زنده بدل میکند. او سازندهٔ سرشناس سازهای موسیقی است…
نوشتههای مرتبط
ـ تولد مرداد ۱۳۰۷ ـ تهران
ـ ۱۳۳۰ حضور در کلاس درس ابوالحسن صبا
ـ ۱۳۳۴ راهاندازی اولین کارگاه سازسازى در اداره هنرهاى زیبا و اداره شخصی آن تا ۱۳۵۷
ـ ۱۳۳۹ اعزام به فرانسه از سوى کارگاه سازسازى اداره هنرهاى زیبا براى کارآموزى در کارگاه اتین و اتلو
ـ داراى درجهیک هنرى معادل دکتراى دانشگاهى از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى
ـ عضو جامعه مخترعین و مبتکرین ایران
– ساخت بربط به دو صورت متفاوت، یکی با صفحهٔ پوستی و دیگری با صفحهٔ چوبی ، با اندازهگیری نسبت نوازنده به ساز در نقاشیهای ظروف بهجای مانده از دورهٔ ساسانی در اوایل دههٔ هفتاد
سمیه مؤمنى: این روزها مصاحبه نمیکند. شماره تماسش را هم تقریباً بهسختی میتوان یافت اما درنهایت دخترش واسطه صحبت با او میشود. ابراهیم قنبرى مهر با گذشت ۷۶ سال، هنوز فعال است. اگرچه دستهایش با کسالتى که دارد کمتر کار میکند، اما بیشتر به طرح و فکر مشغول است. فکر براى طراحى سازها، تشخیص مشکلاتى که در سازهاى سنتى ایران وجود دارد و انجام اصلاحات لازم در آنها…
معتقد است انسان همانقدر که مصرفکننده است باید بازده داشته باشد و از همین رو هیچگاه دست از کار نکشیده و نخواهد کشید.
ساحر عاشقى که چوب خشک را به صداى زنده بدل میکند، هفتساله که بود پدر را از دست داد و در ۱۱ سالگى مجبور به ترک مدرسه شد و براى گذران زندگى به کار و شاگردى در کارگاههای حلبیسازی، آهنگرى و نجارى پرداخت. اما در این بین نجارى آن چیزى بود که او را به ذوق میآورد.
از بالا خانه کارگاهى که در آن کار میکرد، گاه صداى رادیو میآمد. هفتهای دو یا سه مرتبه، صبا در رادیو سلو (ساز تنها) مینواخت. ابراهیم زمانى را به یاد میآورد که پدر، که تهصدایی داشت، در جمع دوستان میخواند و دوستانش گاهى به گریه میافتادند از حزن صداى پدر، این خاطره آنقدر در او ماندگار و مؤثر بوده که هرگاه صداى ساز یا آوازى را میشنیده بهشدت منقلب میشده است. اثر موسیقى از همان ایام در او باقى ماند…
ابراهیم با شنیدن صداى ساز صبا از کارگاه بیرون میآمد و به تیر چراغبرق تکیه میداد تا صداى ساز را بهتر بشنود. بین او و ساز صبا رابطه خاصى به وجود آمده بود. گویى هر نتى که از زیردست صبا بیرون میآمد را حس میکرد. آرزوى دیدن صبا آنقدر در او قوت داشت که نشانى خانهاش را یافت و به دیدارش رفت. خانه صبا در خیابان ظهیرالاسلام ـ محل فعلى موزه صبا ـ بود و عدهای هر روزه براى درس گرفتن به آنجا رفتوآمد میکردند. ابراهیم تنها و نگران در انتظار مینشست. همه شاگردان یکبهیک وارد اتاق شدند، درس گرفتند و بیرون آمدند و ابراهیم همچنان نشسته بود. صداى صبا را شنید: بفرمایید. دیگر کسى نبود جز ابراهیم. از جایش تکان نخورد.نمیدانست برخورد صبا چگونه خواهد بود. صبا بیرون آمد. رو به او کرد و با خوشرویی گفت: «چى مى گى باباجون؟ چى مى خواى؟» ابراهیم جواب داد: «استاد آمدهام ساز بزنم، میدانم وضع دستم خوب نیست. کارگر هستم.» صبا گفت: «عیب ندارد، من هم کارگر هستم. ببینم، چهکارهای؟» ابراهیم جواب داد: «نجارى میکنم، رنگکاری هم میکنم.» گفت: «تا حالا ویولن دست گرفتهای.» جواب داد: «بله یک ویولن خریدهام و تمرین میکنم.» صبا ویولن را به دستش داد و گفت: «بگیر ببینم چه جور میگیری.» ابراهیم ویولن را در دست گرفت. چهره صبا باز شد. تعریف و تشویق کرد و گفت: «دستت را ببینم.» ابراهیم دستش را جلو برد. صبا با دقت به خطوط کف دست ابراهیم نگاه کرد او را زیر نور چراغ برد و پشت لاله گوشش را برگرداند و آن را هم نگاه کرد. بعد به پیرمردى که آنجا نشسته بود گفت: «این هم نجار خوبى است و هم رنگ کار خوبى.» پیرمرد پرسید: «چطور آقا.» و صبا گفت: «همین دیگه!» ابراهیم حیران شده بود و قضایا را نمیفهمید. صبا درس را ادامه داد. کلاس که تعطیل شد سازها را برداشتند و پایین رفتند. صبا وارد اتاقى شد و با یک سهتار بیرون آمد و گفت: ببین، من به تو گفتم که خودم کارگر هستم، این سهتار را خودم ساختهام. برو خاطرت جمع باشد. هیچ مشکلى نیست. جلسه دیگر بیا و یک دفترچه هم با خودت بیاور.» ابراهیم، پاهایش روى زمین نبود.انگار که پرواز میکند. باورش براى او مشکل و شیرین بود. شهریه کلاس را که ۲۵ تومان بود تهیه کرد، آن را داخل یک پاکت تمیز و مرتب قرار داد و پاکت را توى جیبش گذاشت. یک دفترچه نت خرید و در جلسه بعد کلاس حاضر شد.
مانند جلسه قبل، شاگردها در نوبت نشسته بودند. او هم نشست. نوبت که به او رسید، صبا دفترچه را گرفت، چند نت در آن نوشت، توضیحاتى داد و تأکید کرد که باید نت خوانى را یاد بگیرد. درس که تمام شد، ابراهیم برخاست، صبا هم. اولین جلسه بود و ابراهیم باید شهریه را میپرداخت. دست در جیب برد، صبا نگاهى به او کرد و لبش را گزید. ابراهیم ، معناى حرکت استادش را فهمید. دستش را خالى بیرون آورد و مؤدب ایستاد. صبا خوشش آمد. لبخندى زد که ابراهیم همیشه آن را به یاد دارد.
صبا گفت: «بارک ا•، برو باباجون، برو جلسه دیگر بیا» نه جلسه بعد و نه جلسات بعدترش، صبا هیچوقت از او شهریه نگرفت. رابطه ابراهیم و صبا بسیار نزدیک، دوستانه و پدر و فرزندى بود. ابراهیم، صبا را بهشدت دوست داشت و صبا هم این را بهخوبی میفهمید. دیدارهایشان از حد کلاس فراتر رفته بود و بعضى جمعهها که صبا حال خوشى داشت، از ابراهیم میخواست که به خانهاش بیاید و آنها تا ساعاتى از شب با هم بودند. در همان ایام بود که ابراهیم، صبا را با خصوصیات خاصش شناخت و در همان روزها بود که صبا به او پیشنهاد کرد ساز بسازد. صبا میگفت: «سازسازى هفتخوان رستم است. خیلیها رفتند، اما یکى دو خوان بیشتر را نتوانستند بگذرانند و ماندند، میدانم که تو میتوانی و میروی. فقط مواظب باش زندگیات را از دست ندهى.»
ابراهیم چشمى گفت و راه افتاد. آنقدر عاشق بود که نمیفهمید زندگى یعنى چه. مرتب میساخت و پیش صبا میبرد و او هر بار توصیه میکرد و پیشنهادى میداد و ابراهیم گوش میداد و بهدقت عمل میکرد. تمام وقتش را صرف ساز ساختن کرده بود و نجارى کار دومش شده بود. ابتدا ابزارها و بعد کارگاهش را فروخت و براى گذران زندگى در مغازه یکى از شاگردهایش کار کرد. اوضاع مالیاش روبهراه نبود و صبا اجازه فروختن سازها را نمیداد، چراکه معتقد بود هنوز زود است و سازها هنوز اشکال دارند. صبا نمیدانست که او مغازه را فروخته است. ابراهیم میخواست ابزار بخرد و پول نداشت. به یکى از اقوام هم مراجعه کرده بود و دستخالی بازگشته بود. آن روز بسیار گرفته بود و صبا متوجه شد. علت را پرسید، اما ابراهیم پاسخ نداد. صبا اصرار کرد و ابراهیم ماجراى فروختن مغازه را گفت. صبا ناراحت شد. روى زانویش زد و گفت: میدانستم. مگر نگفتم مواظب زندگیات باش؟ لباس پوشید و گفت: برویم بیرون کمى قدم بزنیم. بانکى در خیابان شاه آباد بود. صبا یک چک پانصدتومانی نوشت. ۵ تا اسکناس ۱۰۰ تومانى تحویل گرفت. ۴ تایش را به ابراهیم داد و او توانست ابزارهاى لازم را با آن بخرد. حالا کارش شکل بهترى گرفته بود.
در همان روزها بود که از طریق صبا با سورن آراکلیان آشنا شد. او در مورد ویولن اطلاعات نظرى داشت. در منزل آراکلیان بود که براى اولین بار سمفونى ۵ بتهوون را شنید و شاهد تحسین صبا از آن بود. تا آن روز با موسیقى فرنگى هیچ آشنایى نداشت.
مدتى گذشت و آراکلیان پیشنهاد کرد که به اداره هنرهاى زیبا برود. رئیس اداره کارش را دید. قدرى با او صحبت کرد و بلافاصله او را با ماهى سیصد تومان استخدام کرد. این حقوق استادکارهای آن زمان بود. ابراهیم گزارش کار را به صبا داد.
از فرداى آن روز ابراهیم سرکار رفت. اتاقى در کارگاه منبت به او دادند و از طرف دیگر صبا به رئیس اداره تلفن کرد و گفت: این شخص (ابراهیم) عاشق است، استاد است، کارگاهش را از دست داده است. چرا حقوقش را کم نوشتهاید؟
رئیس اداره هنرهاى زیبا بلافاصله دستور داد ابلاغ او را با ماهى ۴۵۰ تومان در ماه صادر کردند. یک سال بعد صبا درگذشت و این شاید بزرگترین ضایعه زندگى هنرى و عاطفى او بود. ابراهیم به پیشنهاد خوتسیف و با تلاشهای او براى گذراندن یک دوره کارآموزى در کارگاه «واتلو» راهى فرانسه شد. «اتین واتلو» کارشناس و متخصص معروف سازهاى زهى بود و شهرت بینالمللی داشت.
ابراهیم قنبرى مهر، بیش از آنکه کارآموزى را نزد واتلو آغاز کند باید یک دوره دوساله را در «میرکور» میگذراند. میرکور شهر ساز سازها بود و همه در این شهر حتى در خانهها ساز میساختند اما قنبرى مهر پیش از آمدن به فرانسه سالها ویولن ساخته بود با نشان دادن یکى از سازهاى دستساختهاش از گذراندن این دوره ابتدایى معاف شد و دوره عالى را آغاز کرد.
دوره کارآموزى ۲ سال بود و قنبرى مهر این دوره را ۶ ماهه به اتمام رساند. او از ۱۱ سالگى کار کرده بود.
ابتکار داشت و استعداد؛ و همهچیز دستبهدست هم داده بودند تا او ساخته شود. در کارگاه واتلو امکان آشنایى با نوازندگان بزرگ ویولن را پیدا کرد ازجمله او طى یادداشتى نظر خود را براى او نوشت.
واتلو در نامهای با مهر و امضایش، از کار قنبرى مهر تعریف و تقدیر کرد و نامه را در اختیار او قرار داد. قنبرى مهر نامه را به سفارت ایران در فرانسه برد. در آن زمان دانشجویان و کارآموزان بسیارى در فرانسه مشغول به آموختن بودند و قنبرى مهر اولین کسى بود که از فرانسویها چنین نامهای دریافت میکرد.
***
قنبرى طى سالهای ۴۵ و ۴۶ به تعمیر و ساخت «هارپ» پرداخت. در ضمن کار متوجه شد که مکانیزم پیچیده این ساز به تغییر و تکامل نیاز دارد و در این زمینه مدتها وقت صرف کرد تا مکانیزم آن را به نحو مطلوب تغییر دهد.
اصلاحاتش مورد تأیید نوازندگان ایرانى و خارجى قرار گرفت و این ابتکار در اداره ثبت اختراعات کشور به ثبت رسید.
در همین سالها فعالیتهای قنبرى شدت گرفت و سازهاى باستانى و قدیمى را بازسازى کرد و اصلاحات لازم را روى آنها انجام داد.
او معتقد است: سازسازى در مملکت ما طبق یکروال صحیح و اصولى انجام نشده و هر کس هر جور که خواسته، ساز ساخته است. چراکه چیز دیگرى براى مقایسه نبوده و آن سازها پذیرفته شده و مورداستفاده قرارگرفتهاند. قنبرى میگوید: سازهاى ما جوابگوى موسیقى امروز نیست. سعى میکنم با اطلاعاتى که جمعآوری کردهام اصلاحات لازم را انجام دهم. البته عدهای هستند که کهنه پرستند ولى براى ما، نسل آینده مهم است. مقدارى از کارهاى ما جاافتاده و ناامید نیستم.
از او سؤال میکنم بیشتر دوست دارید بزنید یا بسازید. پاسخ میدهد: گاهى پیش میآمد که آدم مایل به انجام خیلى چیزهاست اما چیزهایى در سر راهش قرار میگیرد که به جهات دیگرى هدایتش میکند. من ابتدا براى نوازندگى رفتم خدمت استاد صبا. اما به سمت سازسازى هدایت شدم و در همانجا ماندم. در کل هر دو را دوست دارم. البته معتقدم نواختن و ساختن با هم همراه هستند. ابتدا باید سازى را بزنید تا بتوانید آن را بسازید. در غیر این صورت فرد یک جعبهساز است، سازنده باید بتواند ساز تخصصیاش را بنوازد و از درون خود بى آن چیزى را منتقل کند. این قانون سازسازى است. در تمام دنیا هم رعایت میشود. البته هنوز در اینجا این چیزها شکل نگرفته است.
قنبرى مهر میگوید: وقتى در سازها دست به اصلاح میزنم قصد از بین بردن اصالت آنها را ندارم. آن چیزهایى که فنى نیست باید از بین برود. اصالت را جایى میپذیریم که درست باشد.
یکى از کارهاى منحصربهفرد او، ابداع تکنیکى زیبا در تزیین سازها با بهرهگیری از تلفیق ورق برنج و چوبهای زینتى با عنوان مهرکارى است (یا مهرنگار که اساتید فن نام این تکنیک را از پسوند نام قنبرى مهر برگزیدهاند)، تنظیم فاصله گوشیها در انواع ویولن و ابداعاتى در ایجاد صداى بهتر در ویولن ـ ثابت کردن خرک سهتار که علاوه بر زیبایى عاملى در استحکام صفحه ساز و پردههای ساز است ـ استفاده از پردههای فلزى و کشویى در تار و سهتار که موجب تهى بودن پشت دسته ساز از پرده و ارتیاح نوازنده شده و نیاز به تعویض مستمر پردهها در این سازها را برطرف میکند، ساختن تارهاى یک تکه، ابداعاتى در سر پنجه سازهاى تار و سهتار که علاوه بر زیبایى نکات فنى بسیارى در جهت رفع عیوب سرپنجه این سازها و تولید صداى بهتر در این سازها را شامل میشوند ـ رفع اختلاف زاویه در گوى سیمهای سفید و زرد بهمنظور تولید صداى هارمونیک و یکتکه بودن سرپنجه و دسته که عاملى در استحکام ساز است ـ ایجاد شیار در اطراف دهنه کاسه و نقاره تار تکامل بخشیدن، ساز سنتور و رفع عیوب آن به شکل سنتورهاى امروزى، بلند کردن دسته در سازهایى مانند عود و تحولاتى در اندازه و شکل کاسه و صفحه و نحوه فنربندى و صفحه گذارى در این ساز که موجب رفع بعضى عیوب و صدادهى مناسبتر در این ساز شده است. ابداعاتى در جهت تکامل سازهایى مثل قانون، کمانچه (در ۴اندازه) ، قیچک، سورنا و اهداى سازهاى برجستهای به نوازندگان بزرگ و موزههای سرتاسر جهان.
ویولن از یکچهارم تا چهارچهارم، ویولن آلتو، ویولن سل، کنترباس ـ هارپ، تار، سه تار، تنبور، قیچک، رباب ، تنبک، عود، کرمیل، کرناى، سورناى، گورگى، دهل و نقاره سازهایى هستند که در کارگاه سازسازى و به سرپرستى وى بازسازى شدهاند .
زمانى قرار براین شد که موزهای به نام «ابراهیم قنبرى مهر» و از سازهاى ساخته او و شاگردانش افتتاح شود. بسیارى از امور مقدماتى آن انجام شد اما به دلایلى کار ساخت و درنهایت راهاندازی آن متوقف شد. جاى تأسف بسیار است که حتى کتابى درباره سازسازى ایرانى، بهصورت مستقل به چاپ نرسیده است. اگرچه قنبرى مهر میگوید آرزوى این را دارد که این هنر که بخشى از فرهنگ ایرانى محسوب میشود ماندگار بماند اما او میگوید این روزها دیگر ازلحاظ جسمى توان انجام چنین کارهایى را در خود نمیبیند.
نشستن، گفتن، برخاستن و پى «مصلحت» مجلس آراستن، رسم مردم دیرین بوده است و روح هنرمند آزاده، رها و فارغ از این قیلوقالهاست. آنها که به خلوت او نزدیکترند و حرف دلش را میشناسند بهتر میدانند که او چقدر از این آذینبندیها بینیاز است.
پیوست:
در نگارش این مقاله از منابع ذیل نیز استفاده شده است:
فصلنامه موسیقى ماهور ـ شماره ۱ و ۲ ـ زمستان ۱۳۷۷
ویژهنامه سومین سالگرد خانه موسیقى ۲۸مهر ۱۳۸۱
نشریه آهنگ ـ ۲۵بهمن ۱۳۷۵
– این مقاله ابتدا در مجموعه «مهرگان» و در جشننامه مشاهیر معاصر ایران به سفارش و دبیری محسن شهرنازدار تهیه و منتشر شده است. پروژه مهرگان که در موسسه فرهنگی- مطبوعاتی ایران به انجام رسید؛ به معرفی نخبگان ایرانی متولد ۱۲۹۰ تا ۱۳۳۰ خورشیدی میپرداخت. بخشی از این پروژه سال ۱۳۸۳در قالب کتاب منتشر شده است.
– ویرایش نخست توسط انسانشناسی و فرهنگ: ۱۳۹۷
– آمادهسازی متن: فائزه حجاری زاده
-این نوشته خُرد است و امکان گسترش دارد.برای تکمیل و یا تصحیح اطلاعات نوشته شده، به آدرس زیر ایمیل بزنید:
elitebiography@gmail.com