لوفبور در مقالهای با عنوان بازتابهایی بر سیاستورزی فضا در سال ۱۹۷۶ عنوان میکند که سیاستورزی فضا وجود دارد چرا که فضا سیاستورز است (Lefebvre et al.1976). برای او سیاستورزی فضا وجود دارد نهتنها به دلیل اینکه فضا سیاسی است بلکه به دلیل اینکه فضا سیاستورز است. معادل کردن فضا با سیاستورزی تنها راه فهم رابطه فضا با سیاستورزی است. چرا که سیاستورزی از طبیعت تعارضگونه و ستیزگونه فضا نشأت میگیرد (برای مطالعه بیشتر نگاه کنید به Dikeç, ۲۰۱۲).
در زبان فارسی واژه سیاست را معادل Policy به کار میبرند که بیشتر معطوف بر اصول و برنامههایی است که روابط انسانی را سازمان میدهد. اما واژهای که مفهوم عمیقتری دارد Politics است که به تئوری و فرآیندهای سازماندهی روابط انسانی تکیه دارد که در اینجا من آنرا سیاستورزی معنی میکنم. شهر بهعنوان یک زیستگاه انسانی در حوزه سیاستورزی اهمیت بسیاری پیدا کرده است چرا که ما در عصری زندگی میکنیم که از آن به عنوان عصر شهری شدن یاد میکنند. اگرچه رابطه سیاستورزی و فضا را میتوان در آثار فیلسوفانی نظیر هانا آرنت، لاکلا، موفه و رانسیر دنبال کرد (Laclau & Mouffe, 2001; Arendt, 2007; Rencièr et al. 2001) اما رابطه سیاستورزی و فضای شهری را بیشتر میتوان در تئوریهای جغرافیدانان و جامعهشناسان متأخری پیدا کرد که عموماً تحت تأثیر آثار مارکس، لوفبور (۱۹۹۱) و فوکو (۱۹۷۷/۱۹۸۰) بودهاند. این تئوریها رویکردی دیالتیک به این رابطه داشتند؛ به این معنی که شهر نه تنها فضایی است که در و از طریق آن قدرتِ سلطه هژمونی خود را اعمال میکند بلکه از سوی دیگر در و از طریق فضای شهری کنشهای جمعی اعتراضی و شورشها شکل میگیرد. به عبارت دیگر شهر بستر و موضوعی برای نزاع بین قدرتهای سیاسی و اجتماعی شده است. اگرچه برخی از صاحبنظران در حوزههای شهری به وجه سیاستگذاری دولتها و حومتها در شهر پرداختند و در تلاش برای ارایه راهکارهای مشارکتی برآمدند – که نتیجه آن انبوهی از ادبیات نظری و عملی در خصوص برنامهریزی مشارکتی و، در مدلی آلترناتیوتر، بودجهریزی مشارکتی است- اما پارادایم فکری انتقادی به مشروعیت دادن جنبشهای شهری و حتی، در نمونههای متأخر، طغیانهای شهری برآمدند و در تلاش برای تبیین چارچوبی نظری برای فهم آنها هستند. به عبارت دیگر شیوههای بدیل برای نظام سرمایهداری کنونی را نه در مدلهای مشارکتی که در جنبشها و طغیانهای شهری (Urban Movements and Urban Uprisings) یا در مفهوم عام آن سیاستورزی اعتراضی (Contentious Politics) جستجو میکنند.
از مهمترین نظریهپردازان در این حوزه مانوئل کستلز بود که در دو کتاب خود در سالهای ۱۹۷۷ و ۱۹۸۳ در تلاش برای تئوریزهکردن رابطه فضای شهری و سیاستورزی بود. وی بر اساس تفکری مارکسیستی به نقش شهرها در دنیای سرمایهداری تکقطبی پرداخت. وی معتقد بود که شهرها جایی هستند که نیروی کار متمرکز و بازتولید میشوند. حکمرانان از طریق سازماندهی تولید و توزیع کالاهای مصرفی جمعی کلیدی نظیر حمل و نقل، مسکن، بهداشت و نظایر آن در این فرآیند مداخله میکند. مغایرتها در تأمین این کالاهای مصرفی جمعی منجر به اعتراضات ساختاری میشود که جنبشهای شهری را شکل میدهد. اگرچه کستلز در کتاب بعدی خود (۱۹۸۳) نظریات خود را اندکی تغییر داد اما در این کتاب سه متغیری را که سیاستورزی شهری را از سایر سیاستورزیها متمایز میکرد معرفی کرد: اول، مصرف جمعی (Collective Consumption) فاکتور مرکزی در شکل دادن اعتراضات و منافع ساکنان شهر است؛ دوم، مکان و شبکههای محلی در شکلگیری معنا و اهداف مشترک تأثیرگذارند و سوم، دولتهای محلی از طریق حامیپروری (Clientalism) و تاکتیکهای جدا کردن جمع اعتراضی (Divide-rule tactics) دغدغههای فردی آنها را تقویت میکند. اگرچه چارچوب مفهومی کستلز بسیار مناقشه برانگیز شد (برای مثال نگاه کنید به Pickvance, 1975) اما شروعی شد برای طرح این پرسش که چگونه فضای شهری برای سیاستورزی مسأله است؟
نوشتههای مرتبط
بسیاری از جغرافیدانان و جامعهشناسان حوزه جنبشهای اجتماعی بر این موضوع متمرکز شدند. دو خط فکری را میتوان در این مطالعات دنبال کرد: اولاً، مسأله شهری چرا و چگونه موضوعی برای سیاستورزی اعتراضی است و دوماً فضای شهری چگونه بستری است برای ظهور، بلوغ و مرگ جنبشهای اجتماعی. اگرچه عموما در حوزه مطالعاتی جنبشهای اجتماعی، موضوع جنبشهای شهری موضوع قابل توجهی نبوده است (برای توضیحات بیشتر نگاه کنید به Pickvance, 2003 )، اما جغرافیدانان نقش مهمی در مشروعیت دادن به این جنبشها به عنوان یک جنبش جدید اجتماعی (New Social Movement) ایفا کردند.
بهطور کلی میتوان رابطه فضای شهری و سیاستورزی اعتراضی را در چهار حوزه بخشبندی کرد:
۱) شهر به عنوان ظرفی برای روابط اجتماعی؛ ۲) شهر به عنوان محیطی انسانساخت که میتواند مانع یا تسهیلگر سیاستورزی اعتراضی شود؛ ۳) شهر بهعنوان همپوشانی زندگی روزمره و مقاومت و ۴) شهر بهعنوان یک مکان.
الف- شهر بهعنوان ظرف: شهرها بهعنوان بستری برای روابط اجتماعی زمانمند هستند. این روابط اجتماعی نهتنها زمینه بروز چالشهای فراوان است بلکه با مقایسهای تطبیقی میتوان دریافت که این روابط اجتماعی فرصتهای سیاسی متنوع برای شکلگیری فرآیندهای اعتراضی متفاوتی را به وجود میآورند از فعالیتهای ضد انقلابی تا طغیانهای شهری (بهعتوان مثال نگاه کنید به Routledge, 1993).
ب- شهر بهعنوان محیط انسانساخت: فضای شهری میتواند بستری را فراهم کند تا افراد در کنار یکدیگر حضور داشته باشند یا با یکدیگر تعامل کنند. از طرف دیگر میتواند فرصتی را فراهم نماید تا افراد تاکتیکهای مختلفی را در سیاستورزیها اتخاذ نمایند. بهعنوان مثال در مطالعهای که توسط راتلج انجام گرفته است در شهر پاتن نپال میدانها فضای مناسبی بودند برای سخنرانیهای گروههای اعتراضی و کوچههای باریک منتهی به این میادین امکان هجوم جمعی نیروهای سرکوبگر را از آنها میگرفت و اعتراضگران امکان فرار به مناطق امن را داشتند (Routledge, 1997).
پ- شهر بهعنوان همپوشانی: محاط شدن سیاستورزی اعتراضی در بستری محلی به جنبش قدرت و معنا میبخشد. در حقیقت نزاعهای شهری در ساختارهای فضایی زندگی روزمره مخفی شده است. بسیاری از رویدادهای اعتراضی در مکانها و زمانهایی رخ میدهد که بسیاری از مردم در حال زندگی روزمره خود هستند.
ت) شهر بهعنوان یک مکان: مکانها گاهی بهعنوان بستر و موضوعی برای سیاستورزی اعتراضی است. عموماً کنشهای جمعی حول مکانهای فیزیکی است که دارای معنای از پیش موجود هستند. مناقشاتی که بر سر مکانها صورت میگیرد عموماً مناقشاتی است که بر هویت مکان یا یک کالای جمعی تمرکز دارد. کنش جمعی ساکنان اکباتان در برابر تغییر کاربری یک پارک به دارالقرآن از نمونههای داخلی این حوزه است.
بنابراین میتوان دریافت که رابطه فضای شهری و سیاستورزی از حوزههای مهم در نظر و عمل است. اگرچه در جوامعی که سابقه شهریشدن در آنها به قدمت ظهور و بلوغ دموکراسی است این گفتمان در قالب جنبشهای شهری از دهه ۱۹۶۰ شدت گرفته است. لذا دور از انتظار نیست در جوامعی مانند ایران که رشد شهرنشینی از رشد شکلگیری گفتمانهایی در خصوص فضا بسیار شدیدتر است، حوزههایی نظیر سیاست و شهر، در تفکر و عمل، از حوزههای مغفول باقی بماند. عواقب چنین اغفالی را میتوان در بیاهمیتبودن شوراهای اسلامی شهر از طرف مردم یافت که نتیجه فاجعهباری نظیر پلاسکو یا فسادهای رانتی را با خود به ارمغان میآورد. در صورتیکه نتوان به این پرسش پاسخ داد که چگونه فضای شهری تهران برای سیاستورزی مسأله است، نمیتوان انتظار داشت که فرآیندی دموکراتیک و شفاف در تصمیمسازی و سیاستگذاری تولید فضای شهر تهران شکل گیرد. برای رسیدن به این مهم، در قدم اول، میبایست سیاستورزی موجود فضای شهر تهران را شناخت، سپس منابعی را که میتوان برای تغییر آن به کار گرفت را واکاوی کرد و در نهایت چارچوبی تدوین کرد که از طریق آن بتوان منابع را بسیج کرد و فرصتهای سیاستورزی را کسب کرد و سپس به کنشگری در حوزه شهر پرداخت. در غیر اینصورت، سرمایههای اجتماعی، اعتماد و ارزشها، که تنها نیروهای پیشبرنده کنشهای جمعی هستند و در ایران شکل دادن آن بسیار طاقتفرسا است، به باد میرود و برگرداندن آنها بسیار دشوار خواهد بود.
منابع
Arendt, H. (2007). The promise of politics. Random House Digital, Inc..
Castells, M. (1983). The city and the grassroots: a cross-cultural theory of urban social movements (No. 7). Univ of California Press.
Castells, M., & Sheridan, A. (1977). The urban question: a Marxish approach. Social Structure and Social Change, (1).
Dikeç, M. (2012). Space as a mode of political thinking. Geoforum, 43(4), 669-676.
Foucault, M. (1980). Power/knowledge: Selected interviews and other writings, 1972-1977. Pantheon.
Foucault, M. (1977). Discipline and Punish, trans. Alan Sheridan (New York: Vintage, 1979), 242.
Lefebvre, H., & Enders, M. J. (1976). Reflections on the Politics of Space. Antipode, 8(2), 30-37.
Lefebvre, H. (1991). The production of space (Vol. 142). Blackwell: Oxford.
Laclau, E., & Mouffe, C. (2001). Hegemony and socialist strategy: Towards a radical democratic politics. Verso.
Pickvance, C. G. (1975). On the study of urban social movements. The sociological review, 23(1), 29-49.
Pickvance, C. (2003). From urban social movements to urban movements.International Journal of Urban and Regional Research, 27(1), 102-109.
Rancière, J., Panagia, D., & Bowlby, R. (2001). Ten theses on politics. Theory & event, 5(3).
Routledge, P. (1993). Terrains of resistance: Nonviolent social movements and the contestation of place in India. Praeger Publishers.
Routledge, P. (1997). A spatiality of resistances: theory and practice in Nepal’s revolution of 1990. Geographies of resistance, 68-86.