فرهنگ از عناصر به هم پیوسته ای تشکیل شده است که همه اجزای آن در یک ارتباط اندام وارگی به هم پیوستگی دارند و بر هم اثر می گذارند.اسباب این کشش متقابل را«خاصیت جیوه ای» این عناصر به وجود می آورد .یعنی فرهنگ پس از گسست اجباری و تجزیه عناصر شکل دهنده اش، در یک شرایط متعادل،بار دیگر عناصر هم جنس و همجوار خود را بازیابی می کند.
ساز و کاری که این عناصر حیاتی در پیدایش فرهنگ را کنار هم سامان داده است،گرچه مبتنی بر ماهیت ذاتی و جیوه ای آن قلمداد می شود، اما در پهنه وسیع تری مولود مجموعه عوامل پیرامونی در روند شکل گیری جوامع انسانی نیز هست. به عبارتی در روندی که« فرد» به عنوان عضوی از یک گروه انسانی شناخته شود و یا «یک واحد جمعیت» شکل یابد و مناسبات حاوی مفهوم «اجتماعی شدن» در آن تحقق پیدا کند، نخستین قدم های تولد و تولید فرهنگ نیز برداشته شده است.
نوشتههای مرتبط
به همین سبب است که فرهنگ در تعریفی جامع تر همچنان که شامل اجزاء به هم پیوسته زبان،پوشاک،آداب وسنن و مجموعه آیین ها،باورداشت ها و خاطره جمعی است؛باید محصول و عصاره نهایی مادی و معنوی یک جامعه انسانی فرض شود. محصولی که در رویارویی و ارتباط متقابل انسانی؛انسان-انسان،انسان-طبیعت،انسان-ابزار و… به وجود آمده است. یعنی فرهنگ گرچه یک مفهوم تجریدی است اما محصول مادی دارد و از مشاهده رفتار جمعی به دست می آید.
در این صورت وقتی صحبت از «فرهنگ» می کنیم به طور قطع درباره ماحصل سیر تطور یک جامعه انسانی و تاریخ اجتماعی،اقتصادی و سیاسی آن جامعه به بحث نشسته ایم.
به این اعتبار گفت و گو درباره فرهنگ ایرانی یا هریک از عناصر شکل دهنده آن نیز بی توجه به سابقه تاریخی و اجتماعی آن، ناتمام و بی اعتبار خواهد بود؛خواه این فرهنگ را در چارچوب فرهنگ معیار هویت ملی جستجو کنیم، خواه به فرهنگ های پیرامونی و یا به فرهنگ اقوام که در برخی تعاریف غلط فرهنگ شناسی معاصر،«پاره فرهنگ» های ایرانی نامیده شده اند،توجه کرده باشیم.
ما ناگزیریم در تشریح و توضیح عناصر فرهنگ، فاصله گذاری عامدانه ای را با محیط و ماهیت آن حفظ کنیم،هرچند به خروج ما از فضای (اتمسفر) فرهنگی مورد نظر منجر شود و زاویه نگاه ما را به سمت باستان شناسی فرهنگی سوق دهد. تنها در این فاصله گذاری است که می توان دورنما و چشم انداز فرهنگ ایرانی را در اعماق تاریخی و منطقه ای آن بازشناسی کرد.در تصویری که به دست خواهد آمد، نقش تعیین کننده هر یک از این عناصر و نیز عوامل پیرامونی در شکل گیری و جهت دهی حرکت های تاریخی،پیوند ها و از هم گسیختگی ها و نیز اشاعه و ارتباط متقابل با فرهنگ های همجوار ،قابل تحلیل و توضیح است.
اما مهمترین دستاورد این فاصله گذاری، درک و دریافت این نکته کلیدی است: «قوم مداری»، به معنای ارزش گذاری های محوری به فرهنگ خودی در برابر فرهنگ هایی که مورد مطالعه تطبیقی قرار می گیرند ،بسیاری از واقعیات پیدایی فرهنگ ها را تحت تاثیر قرار داده و دورنمای حقیقی آن را مخدوش و گاه واژگون کرده است.
دستاورد دیگر آن درک این موضوع است که فرهنگ ایرانی نتیجه امتزاج تاریخی و ترکیب فرهنگ های متنوع است.امتزاجی که در یک پهنه فرهنگی – به معنای ارتباط با زیستگاه بومی- در یک حرکت طولانی و تدریجی از خاستگاه اقوام نخستین و مهاجران اولیه فلات ایران،از قدیم تا به امروز با دگرگونی های تاریخی ،اجتماعی و سیاسی همراه بوده و به طور یقین حامل بسیاری از قراین و شواهد تاریخی و تحولات تاریخ اجتماعی ایران(والبته نه همه آن) شده است.
بر این اساس است که بررسی هر یک از اجزاء شکل دهنده و گونه های فرهنگ ایرانی را باید در عملکرد(فونکسیون) و کالبد اجتماعی جامعه ایرانی، از دیرباز تاکنون، مشاهده و تفسیر کرد. تجزیه و تحلیل این عناصر ،بدون در نظر گرفتن عناصر همزمان و بستر پیدایی(هم مکان)از دقت یافته های مطالعه می کاهد و یا مسیر آن را منحرف می کند.
«هنر ایرانی» نیز به عنوان تبلور جوهره این فرهنگ و ادراک و تجربه و فهم جمعی ایرانیان از زیبایی، باید در این پهنه وسیع و در پیکره اصلی جامعه ایرانی نقد و تحلیل شود و سیر تکاملی آن از این منظر مورد مداقه قرار گیرد.
در این میان، موسیقی، هم در هنرهای ایرانی و هم در ارتباط با سایر عناصر فرهنگی و باورداشت ها و پنداشت های جمعی ایرانیان،از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
در فرهنگ ایرانی موسیقی جزء ممزوج با همه عناصر فرهنگی و هنری(به ویژه شعر) است و با همه جلوه های زندگی اجتماعی انسان پیوند خورده است.با این حال هرچه از فرهنگ معیار شهری فاصله می گیریم و به فرهنگ های قومی(بومی و منطقه ای) نزدیک تر می شویم،این هم آمیختگی بیشتر و بستر پیدایی موسیقی متنوع تر می شود.و تا جایی پیش می رود که موسیقی با آیین ها پیوند می یابد و امکان حیات اسطوره ها را در روان جمعی و خاطره قومی، تحقق می بخشد. به این ترتیب« هر آیینی بر اثر برش ذهنی خود،نوع خاصی از موسیقی را اختیار می کند»(حجاریان:۱۳۸۷:۵۰۰)و این موسیقی در تمامی کنش ها و واکنش های فردی و اجتماعی، حضور پررنگ دارد و در نهایت نقش تعیین کننده در امکان اجرای آیین های مرتبط با مذهب و باورهای دینی می یابد. به این ترتیب موسیقی از یک سو در تعریف همجوارانه آن با انواع هنرهای ایرانی و از سوی دیگر در ارتباط با همه خصوصیات فرهنگی ایرانیان، قابل رویت و ردیابی است.
با این حال«این امر که موضوع یک هنر از حقیقتی روحانی مایه گرفته باشد،برای دینی نامیدنش کافی نیست،بلکه باید زبان صوری آن هنر نیز از همان سرچشمه سیراب شده باشد.»(بورکهارت:۱۳۷۶:۸۱) وجود نسبی این ویژگی در میان بسیاری از نمونه های الحان مذهبی در ایران قابل بررسی است. اما بااین همه می توان این فرض را مطرح کرد که موسیقی دینی و یا مذهبی درایران به عنوان یک گونه فرهنگی، لااقل در نمونه های اصلی ،هم در جوهره کلامی و هم در فرم و ساختار موسیقایی از باورداشت های مذهبی سرچشمه گرفته و دارای ریشه های کهن است. هفده سروده « گاتها » در اواسط کتاب یسنا و یا «یشت »ها،مجموعه ای از اشعار هجایی نیایشهای مذهبی اشوزرتشت که با آواز و بدون همراهی با ساز خوانده می شده است از جمله نشانه های دیرینگی پیوند موسیقی با تشریفات مذهبی ایرانیان است.
در میان انواع موسیقی در ایران موسیقی مذهبی در یک مجموعه کلی ،هرچند در کنش متقابل فرهنگ ایرانی و باورهای مذهبی شکل گرفته و در اکثریت غالب،تفسیر ناهوشیارانه جمعی از باورداشت های منبعث از دین اسلام است،اما در هر یک از اجزاء این پیکره،حاوی گنجینه ای از خصوصیات و تنوع قومی شده است.
با پذیرش این فرض مهم که «موسیقی به طور عام، بازتاب شرایط پیرامونی و حوادث اجتماعی و تاریخی است»؛ مطالعه موسیقی های مرتبط با آیین های مذهبی ، در بازیابی بسیاری از ریشه های مشترک فرهنگی و ارتباط متقابل فرهنگ های پیرامونی و اثر گذاری و اثرپذیری در این پهنه وسیع دارای اهمیت است و نگاه پژوهنده این حوزه را به بیرون از مرزهای سیاسی امروزی ایران می برد و حوزه تمدنی ایران بزرگ را مبنای بازشناسی آن قرار می دهد .
نکته دیگری که در طرح مطالعاتی منطقه ای و تاریخی به دست خواهد آمد؛ ابطال (یا دسته کم برخورد محتاط تر)در طرح دیدگاه هایی است که به وام گیری گونه های موسیقی مذهبی از موسیقی رسمی و یا بالعکس اشاره دارد و کمیت و کیفیت این گونه ها را در مقایسه تطبیقی با یکدیگر جستجو می کند.
«آوازها و مراسم عبادی که همگی ساخته انسان هستند،به همانگونه ساخته می شوند که خود آنان ساخته شده اند» مفهوم این گفته این است که احتوای موسیقایی با برش فرهنگی انسان های سازنده آن در تباین است (حجاریان:همان). یعنی هم گونه های موسیقی مذهبی و هم دیگر الحان و نغمات موسیقی قومی و نیز موسیقی رسمیت یافته دستگاهی ،جملگی از یک منبع اصلی فرهنگ ایرانی سرچشمه یافته اند و بیانگر بخشی از واکنش ناخودآگاه جمعی ایرانیان شده اند.
با این همه، بررسی تاریخی موسیقی مذهبی و تطبیق با شرایط اجتماعی و حوادث تاریخی و پیرامونی،زمینه های انسان شناختی فرهنگ ایرانی را وسعت خواهد داد و در بازیابی ریشه ها و خصوصیات فردی و اجتماعی ایرانیان، و بسط و تعمیم نتایج حاصل از آن به دیگر حوزه های علوم انسانی یاری خواهد رساند.
-حجاریان،محسن، مقدمه ای بر موسیقی شناسی قومی،پژوهشگاه سازمان میراث فرهنگی، کتابسرای نیک،۱۳۸۷
-بورکهارت،تیتوس، مبانی هنر معنوی،ترجمه جلال ستاری،دفتر مطالعات دینی هنر،حوزه هنری،۱۳۷۶